ماهان شبکه ایرانیان

آن همه استبداد؛ آن همه بد عهدی (مروری بر قیام مسجد گوهر شاد و پیامدهای آن)

شاید بتوان قیام مسجد گوهرشاد مردم خراسان در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی را اولین رویداد مهم تاریخی در مورد مقابله ایرانیان با مدرنیته مستبدانه و در عین حال ظاهری و سطحی عصر پهلوی دانست

آن همه استبداد؛ آن همه بد عهدی (مروری بر قیام مسجد گوهر شاد و پیامدهای آن)

 تاریخچه مسجد گوهرشاد

شاید بتوان قیام مسجد گوهرشاد مردم خراسان در سال 1314 هجری شمسی را اولین رویداد مهم تاریخی در مورد مقابله ایرانیان با مدرنیته مستبدانه و در عین حال ظاهری و سطحی عصر پهلوی دانست. رضاخان که با دیدار امان الله خان پادشاه غربگرای افغانستان در تهران و ملاقات با آتاتورک در استانبول شدیدا تحت تاثیر ایده های غربگرایانه آنها قرار گرفته بود و از طرفی پایه های حکومت خود را تثبیت شده می دید، دست به انجام اقداماتی تجددمابانه زد که هرکدام از این اقدامات فصل پرماجرایی از تاریخ ایران گردید. واقعه مسجد گوهرشاد که در پی اعتراض علما و مردم مشهد به مساله کشف حجاب و لباس متحدالشکل و رواج بی بندوباری در مجالس و محافل رسمی و بازداشت مرحوم آیت الله العظمی قمی توسط دولت پهلوی، رخ داده بود یادآور ددمنشی روسها در هجوم به آستان قدس رضوی(ع) در سال 1330 قمری بود. اگرچه نام شیخ محمدتقی بهلول با واقعه گوهرشاد گره خورده و نقش او در تهییج و تجمع مردم درجه اول بود اما زمینه های این قیام از قبل فراهم شده بود وعلمای مشهد در نشستها و جلسات خود، مقابله در مقابل اقدامات رضاخانی را هشدار داده بودند. سفر مرحوم آیت الله قمی به تهران برای مذاکره با رضاشاه که منجر به بازداشت او شده بود، در راستای همین زمینه ها و انگیزه ها تلقی می شود. به هر حال قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد که چندین روز به طول انجامید، با کشتار ناجوانمردانه مردم و دستگیری علمای طراز اول مشهد سرکوب گردید اما خاطره آن در ذهن تاریخی مردم ایران باقی ماند و ماهیت حکومت دست نشانده رضاخانی را برای مردم آشکار نمود. مقاله ای که پیش روی شما سروران گرامی است به این موضوع تاریخی پرداخته است که ملاحظه می فرمایید.

مسجد گوهرشاد در سال 821 ه. ق در ضلع جنوبی حرم مطهر علی‎بن موسی الرضا (ع) به همت گوهرشادآغا، همسر شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور گورکانی توسط معمار معروف آن زمان، قوام الدین شیرازی بنا گردید.

مساحت کل مسجد 9410 متر مربع و طول آن 30/ 56 متر و عرض آن 65 / 51 متر می باشد. این مسجد، دارای چهار ایوان، هفت شبستان، یک گنبد و دو گلدسته است. ایوان شمالی، از راه دارالسیاده به حرم مطهر رضوی متصل است، ایوان شرقی و غربی که قرینه یکدیگر هستند، محل برگزاری نماز می باشد و ایوان جنوبی به نام ایوان مقصوره مشهوراست. در ساخت منبر معروف صاحب‎الزمان که از آثار زیبای هنری متعلق به سال 1243ه. ق می باشد، میخ و فلز به کار نرفته است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی کتابخانه‎ ای نیز در محل بست شیخ بهایی مسجد به مجموعه بناها افزوده شده که ده ها هزار جلد کتاب نفیس خطی و چاپی در آن جمع آوری و نگهداری می شود. همچنین، مسجد دارای موقوفات زیادی می باشد که توسط بانوی نیکوکار شاهرخ میرزا، یعنی گوهرشاد‎آغا وقف گردیده است.[1]

ریشه های قیام

ریشه های اصلی قیام مسجد گوهرشاد را باید در سیاستهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی عصر رضاخان جست وجو کرد. رضاخان در سالهای آغازین ورود به صحنه سیاست ایران، سیاست مذهبی خود را چنان تنظیم کرد که به نظر می‎ رسید، فردی دیندار و مقید در عمل به شعایر و احکام اسلامی و حفظ آنها می باشد. زمانی که وی پله های ترقی را می پیمود، خود را مسلمانی متعصب معرفی کرد؛ زیرا از ریشه داری مذهب در میان مردم ایران به خوبی آگاه بود و از پیامدهای مقاومت و تعارض با روحانیون و نیروهای مذهبی نیز به خوبی اطلاع داشت؛ از این رو، در راستای تظاهر به مذهب به زیارت عتبات عالیات می‎رفت، مدال مولای متقیان را به گردن می آویخت، در دسته‎های عزاداری محرم شرکت می کرد و کاه گل به سر و روی خود می ریخت، مجالس روضه خوانی ترتیب می داد[2]، حتی روضه خوانی در قزاقخانه را به صاحب مجلسی خودش برقرار می کرد[3]، در پادگانها قاضی عسکر تعیین نمود، به دیدار علمای قم می رفت و اعلام می کرد که بر حفظ و حراست از اسلام مصمم است[4]، مشروب فروشیها و قمارخانه ها را بست، به تنظیم امور و نوسازی آستان قدس رضوی و آستانه حضرت معصومه توجه نمود[5] و اعمالی از این قبیل که در میان مردم و حتی روحانیون هرگونه شکی را در مذهبی بودن و پایبندی وی به مذهب از میان برد.

این سیاست که باید آن را نهایت فریبکاری صبورانه نامید تا سال 1305 ش ادامه یافت و از اواخر این سال و به ویژه از سال 1306 ش که پایه های حکومت و قدرتش تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود و خود را آن قدر توانا و قدرتمند می دید که در مقابل اعتراضات و مقاومتهای احتمالی ایستادگی کند سیاست فریب مذهبی را تغییر داد و در صدد تحدید روحانیون و نیروهای مذهبی و اجرای سیاستهای اجتماعی و فرهنگی که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، برآمد.

در این سیاست نوین مذهبی رضاخان که متاثر از افکار و اندیشه های تجددگرایانه و غرب گرایانه بود، روحانیت، مذهب، احکام اسلامی، محاکم شرع، مکتب خانه های آموزشی و تربیتی و مواردی از این دست جایی نداشتند؛ بنابراین، در رابطه دین و دولت تغییرات اساسی و مهمی پدید آمد. به تدریج، اعتراضات روحانیون سرکوب شد، نفوذ اجتماعی، قضایی و تربیتی آنها کاهش یافت، تغییر لباس و لباس متحدالشکل، آنها را همچون دیگر مردان و زنان ایرانی با وضعیت بغرنج تری مواجه ساخت و در مجموع، اسلام و روحانیت در انزوا و تنگناهای بی سابقه ای قرار گرفتند. این وضعیت در دهه دوم سلطنت رضاخان تشدید شد و حکومت پهلوی به طور رسمی و علنی خود را از قید و بند دین و مذهب رها کرد. حتی پا را فراتر گذاشته، با شعایر دینی و سلطه اجتماعی مذهب به ستیز و مبارزه پرداخت، روحانیون ممنوع المنبر شدند، حضورشان با لباس روحانی در ملا عام ممنوع گردید، عده ای که این رویه را برنمی تافتند، دستگیر، زندانی و یا تبعید شدند و در نهایت، سکولاریسم بر جامعه ایران حکمفرما گردید.[6] شایان ذکر است که در تشدید غرب گرایی در ایران سفر امان الله خان پادشاه غرب گرای افغانستان و سفر رضاخان به ترکیه تاثیرات زیادی داشته است؛ زیرا پس از بازدید امان الله خان از ایران قانون لباس متحدالشکل و پس از سفر رضاخان به ترکیه قانون کشف حجاب در مجلس تصویب و به مرحله اجرا گذاشته شد.[7]

با گسترش اندیشه سکولاریسم در جامعه، مقاومتها و اعتراضهایی در شهرهای مختلف صورت گرفت. این مخالفتها به صورت سخنرانی، مهاجرت، تحصن در مکانهای مقدس اسلامی از سال 1305 به بعد شروع شد.[8] در این میان واکنش نیروهای مذهبی در شهرهای مذهبی، از جمله مشهد به دلیل وجود حرم مطهر امام هشتم شیعیان در آن، از اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار بود.

رضاخان چنین می پنداشت که با تغییر ظاهر می توان به ترقی و پیشرفت رسید؛ بنابراین، از سال 1314 مرحله جدیدی در راستای نهادینه کردن کشف حجاب شروع شد. در این مرحله، با برپایی جشنهایی به مناسبتهای مختلف که با حضور مقامات بلندپایه کشور صورت می گرفت، در صدد رسمیت بخشیدن و گسترش اندیشه کشف حجاب برآمدند. نخستین اقدام در این زمینه، جشنی بود که در تاریخ 13 فروردین 1314 با حضور علی اصغر حکمت وزیر معارف در شیراز برپا گردید. در بخشی از این جشن عده ای از دختران بر روی صحنه رفته، ناگهان، نقاب از چهره برگرفتند و با آهنگ ارکستر به رقص و پایکوبی پرداختند. عده‎ای از مردم شیراز به اعتراض مجلس را ترک کردند و روز بعد که بسیاری از مردم از آن رخداد آگاه شده بودند در مسجد وکیل گرد هم آمده و سید حسام الدین فالی، برای آنها سخنرانی کرد و در اعتراضی سخت به آن، اعمال جشن را تقبیح و محکوم کرد. در تبریز نیز آیت‎الله سیدابوالحسن انگجی و آیت الله آقامیرزاصادق‎آقا اعتراضاتی نمودند. فالی دستگیر و زندانی شد و روحانیون تبریز نیز توقیف و به سمنان تبعید گردیدند.

در مشهد نیز که دستور تغییر لباس صادر شده بود، اخبار جشن شیراز و گرفتاری حسام الدین فالی و تبعید دو روحانی تبریز، غوغایی برپا کرد و مراجع روحانی در جلساتی به بحث و بررسی و تقبیح اقدامات حکومت رضاخان پرداختند. در این مرحله، همکاری و انسجام روحانیون مشهد در سطح بالایی قرارداشت.

در نشستهایی که آیت‎ الله حسین قمی، آیت الله سید یونس اردبیلی و برخی دیگر از روحانیون طراز اول مشهد شرکت داشتند، مساله تغییر لباس و حوادث شهرهای یادشده مطرح شد و نتیجه گیری کردند که تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد که بایستی از آن جلوگیری نمود.[9]

جشن دیگری در بهار 1314 با همان ویژگیهای جشن شیراز، در دبیرستان فردوسی مشهد با شرکت رضاخان برپا شد. دختران در مراسم استقبال از وی بدون حجاب شرکت کرده بودند. این امر، موجب نگرانی مردم به ویژه روحانیون خراسان شد و آیت الله قمی در تلگرامی از این برنامه اعلام انزجار کرد. رضاخان برای کاهش شدت واکنشها، در پاسخ گفت که این امر بدون اطلاع وی صورت گرفته و برای اثبات ادعایش خود، رییس شهربانی مشهد را احضار و تنبیه کرد. این امر، تردیدهای موقتی ای در مورد نیات و سیاستهای رضاخان پدید آورد و اندکی از نگرانیها کاسته شد؛ اما دیری نپایید که علی اصغر حکمت در جریان جشن دیگری در تهران به صراحت، اعلام کرد که اقدامات انجام شده در شیراز، خودسرانه نبوده و با نظر رضاخان انجام گرفته است و رای شاه بر عملی ساختن کشف حجاب است.

انعکاس این خبر در مشهد، علمای خراسان را سخت نگران و مضطرب کرد و براساس مدارک موجود، آیت الله حسین قمی از شدت ناراحتی در حین سخنرانی گریسته، اعلام کرد که اکنون، اسلام در خطر است و فدایی می خواهد و خودم نیز حاضرم در این راه فدا شوم. درپی آن، اقشار مختلف مردم مشهد نیز به شیوه های گوناگونی مانند تلگراف، خشم و انزجار خود را از این اقدام ضداسلامی اعلام کردند.[10]

سفر آیت الله حسین قمی به تهران برای مذاکره با رضاخان

در اثر گسترش روزافزون اندیشه کشف حجاب، نارضایتیها و اعتراضات در مشهد بیشتر می شد. پس از انتصاب فتح الله پاکروان به استانداری خراسان در سال 1314، از آن جاکه وی در برخورد با مخالفان و معترضان به تغییر لباس، خشونت و شدت عمل نشان می داد، بر وخامت اوضاع در مشهد افزوده شد.[11]

در این فضای خشونت‎آلود و به تبع آن، اعتراض آمیز از مرکز، دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین المللی» موسوم به «شاپو» و «کپی» رسید و به فتح الله پاکروان، استاندار خراسان ابلاغ گردید. او نیز بدون کمترین تاملی، دستور رضاخان را به مورد اجرا گذاشت و در این زمینه، دستورات اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات وعوامل تابعه صادر کرد. بنا به گفته محمدعلی شوشتری، خفیه نویس عصر رضاشاه که در این موقع در مشهد ماموریت داشته: «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه و متدینین و مجاورین به جنب و جوش افتاده، عنوان «من تشبه بقوم فهو منهم» را پیش گرفته سرا و علنا بنای اعتراض را گذاردند.»[12]

انعکاس دستور رضاخان و بخشنامه وزارت کشور در زمینه استفاده از کلاه بین المللی لحنی تهدیدآمیز داشت و به ویژه، کارمندان دولت را تهدید می کرد که «استعمال کلاه بین المللی برای مامورین دولتی اجباری است و باید هرچه زودتر، کلیه مامورین کلاه خود را تغییر دهند و هر یک از مامورین و مستخدمین تعلل یا استنکاف نمایند، فورا منفصل از خدمت خواهد شد»[13]، این امر، باعث تشویق روحانیون و مردم و چاره جویی آنها گردید. مراجع، جلساتی برای بحث و گفت وگو در مورد این بخشنامه و سخت گیریهای دوچندانی که در مورد مردم و روحانیون به مرحله اجرا گذاشته می شد، برپا کردند. در یکی از این جلسات که در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی تشکیل شده بود، پیشنهاد شد که آیت الله حسین قمی به تهران برود و با رضاخان در مورد توقف اجرای بخشنامه یادشده و تغییرلباس مذاکره کند. ایشان نیز این ماموریت را قبول کرد.[14] البته در برخی منابع آمده که آیت الله قمی قبل از این با فتح ‎الله پاکروان و محمدولی خان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی نیز گفت وگو کرده، از آنها خواسته بود که درخواستهای روحانیون مشهد را به اطلاع رضاخان برسانند؛ ولی آنها چنین کاری را نکرده بودند و احتمال دیگری نیز داده شده که آیت الله قمی به دلیل رهبری احتمالی معترضین و مخالفین و احتمال وقوع مسایل و مشکلاتی در این زمینه و به منظور جلوگیری از درگیری و خونریزی، بنا به خواست پاکروان مجبور به ترک مشهد شده و ایشان نیز برای جلوگیری از فتنه و آشوب به این خواست تن درداده است.[15] برخی منابع نیز معتقدند که این کار، نوعی ابتکار فردی از طرف شخص آیت الله قمی بوده است. از قول فرزند آیت الله قمی نقل شده که پدرش گفته بود: «حاضرم بروم تهران و به رضاشاه التماس کنم کشف حجاب نکند و از اتحاد شکل اجباری مردم منصرف شود. در این راه یا به نتیجه می رسم و یا به زندان می افتم و یا کشته می شوم.»[16] در این زمینه، روایتی نیز از آیت الله سید عبدالله شیرازی در دست می باشد که می گوید: «به آیت‎الله قمی گفتم که شما پیش رضاشاه بروید و با توجه به تلگرافهای زیادی که در این مورد به رضاشاه شده، از او بخواهید که دست از بی حجاب‎کردن مردم مشهد بردارد. ایشان نیز پذیرفتند و یکی دو روز بعد به سوی تهران رهسپار شدند.»[17]

در هر صورت، آنچه اتفاق افتاده این است که آیت الله قمی در هشتم یا نهم تیرماه به تهران آمد؛ ولی به جای دیدار با رضاخان به طرف باغ سراج‎الملک در شهرری رفته و آنجا اقامت گزیده است، آیت الله شیرازی دراین مورد نیز می گوید: «من بعدها از ایشان پرسیدم، شما که قراربود وارد بر خودش [رضاشاه] در سعدآباد بشوید. گفتند: بله، ولی من در فرودگاه استخاره کردم بد آمد، گفتم، شاید اگر برویم راه ندهند؛ به سعدآباد، لذا من چون همیشه در سفرها به مسجد باغ سراج الملک می رفتم، این بار هم به آنجا رفتم.»[18]

پس از ورود آیت الله قمی به باغ سراج‎ الملک، باغ توسط نیروهای دولتی به محاصره درآمد و تحت کنترل شدید مامورین قرارگرفت. آیت الله قمی نیز ممنوع الملاقات شد. بعد از واقعه مسجد گوهرشاد، ایشان به عتبات عالیات تبعید گردیدند.[19]

شکل گیری قیام

چنانچه گفته شد، ریشه های اصلی و بلندمدت قیام دست کم در طول یک دهه سلطنت رضاخان و اجرای سیاست مذهب ستیزی و دین‎گریزی، نیرویی که در صدد غربی کردن ایران بود، شکل گرفت؛ اما این قیام، علت آنی نیز داشت. علت آنی، گرفتاری آیت الله حسین قمی در تهران و محاصره محل اقامت وی در شهرری توسط نیروهای دولتی بود. وقتی این خبر در فضای پرالتهاب سیاسی و مذهبی مشهد پیچید، تعادل روانی افکار عمومی در شهر برهم ریخت که واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشت.

روحانیون مشهد، همچون رخدادهای قبلی، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیه هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیتی که برای آیت الله قمی به وجود آورده، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. خود نیز تصمیم گرفتند، در آن مسجد به مردم بپیوندند و هر روز، یکی از آنها در خصوص اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی کند.[20] مردم مشهد نیز در طیفی گسترده با مراجعه به روحانیون مشهد و مقامات صاحب نفوذ مثل محمدولی خان اسدی، فتح الله پاکروان و. . . درصدد جست وجوی علت توقیف آیت الله قمی برآمده، آزادی وی را خواستار شدند. همچنین بر اثر مساعی روحانیون، نامه ای به امضای 150 نفر از روحانیون و متنفذین مشهد خطاب به رضاخان نوشته و در آن، خواستار آزادی آیت الله قمی شدند؛ اما مسوول تلگرافخانه مشهد قبل از ارسال تلگراف، آن را به اطلاع فتح الله پاکروان رساند. استاندار خراسان هم بدون درنگ، دستور تعقیب تمام امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد؛ از این رو، عده ای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند. با این پیشامد، اوضاع مشهد بیش از پیش به وخامت گرایید و شهر در حالی که چشم به راه خبری از آیت الله قمی بود، آبستن رخدادهای جدیدی شد.[21]

هم زمان با این شرایط، شیخ محمدتقی بهلول، قهرمان دیگر واقعه مسجد گوهرشاد که تحت تعقیب بود و از شهری به شهری می رفت، از گرفتاری آیت الله قمی، مطلع شده و در روز چهارشنبه 18 تیر از شهر قائن خارج و صبح پنجشنبه نوزدهم تیر به مشهد رسید و یک راست به حرم رضوی رفت؛ ولی مامورین امنیتی و انتظامی از ورود او آگاه شدند و ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر نموده و به دلیل ترس از واکنشهای زوار به شهربانی منتقل نکردند؛ بلکه در یکی از اتاقهای صحن کهنه بازداشت نمودند. ورود بهلول به مشهد را می توان لحظه شروع قیام در نظر گرفت؛ زیرا با ورود او بر سرعت شکل گیری تحولات افزوده شد.

ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمدتقی بهلول، مردم به تدریج از این امر آگاه شده، و در مقابل محل توقیف او تجمع کردند. خود بهلول در خاطراتش می گوید: «چون روز هوا گرم بود، شب که فرارسید، جمعیت زیادی جمع شدند. صحن کهنه سرتاسر پر از جمعیت شد. روی بامها و غرفه ها همگی پر از جمعیت بود، من هم فکر کردم، مردم را زیاد هیجانی کنم، جلوی چشم خود را گرفتم و خود را به حال گریه نشان دادم و یک مرتبه صدای گریه بلندی از همگی مردم بلند شد.»[22] مردم به تحریک نواب احتشام رضوی، سرکشیک پنجم آستان قدس رضوی به محل بازداشت بهلول حمله کرده و او را آزاد کردند: «مردم مرا برداشتند و روی دست بلند کرده و با ذکر صلوات به سوی مسجد گوهرشاد بردند و آن گاه، روی منبری که معروف است به منبر امام زمان(عج) جای دادند. رییس شهربانی خود را جلوی منبر رساند و گفت: شیخ منبر نرو، ممنوع است؛ اما مردم او را زیر مشت و لگد گرفتند و از مسجد بیرون کردند.»[23]

شیخ محمدتقی بهلول می گوید: «من قصد ایجاد وحشت در هیات حاکمه [را] داشتم و این برنامه ای بود که در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بودم و در موارد مختلف دولت مجبور به عقب نشینی شده بود.» او همچنین خاطرنشان می کند: «در مشهد هم می خواستم که چنین بشود؛ ولی نشد، وقتی این منظره پیش آمد و رییس شهربانی و پلیسها را زدند، من گیج شده بودم و نمی دانستم چه باید بکنم. . . در تمام محوطه مسجد و صحنها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود.». وی در ادامه می گوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود؛ از این رو، در یک سخنرانی به مردم گفتم: «کاری که نباید می شد، شد و ما نباید نرمی نشان دهیم، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم، یا همه کشته شویم، آنگاه خطاب به جمعیت گفتم: به خانه خود بروید و خرجی خانواده را به مدت یک هفته و یا هر قدر که می توانید آماده کرده و برگردید، کاری که می خواهیم انجام دهیم، حداقل یک هفته یا دو هفته وقت لازم دارد. شما باید از خانواده های خود خاطرجمع باشید، بعد از انجام کار خود با اسلحه ای که دارید به مسجد بیایید، تا ببینیم باید چه کنیم.»[24]

این اتفاقات در شب جمعه نوزدهم تیرماه اتفاق افتاد؛ ولی چون نیروهای نظامی و انتظامی هنوز دستوری از تهران دریافت نداشته بودند، آن شب اقدام یا واکنش تندی نشان ندادند. در شب نخست به جز محمدتقی بهلول، نواب احتشام رضوی نیز مردم را به شدت تهییج کرد. در حالی که بهلول مشغول سخنرانی بوده، وارد مسجد می شود. او لباس متحدالشکل پوشیده و کلاه بین المللی به سرگذاشته بود. ابتدا نشان کلاه را که نشان آستان رضوی بود می کند و می بوسد و به جیبش می گذارد. سپس می گوید: «لعنت بر این کلاه و موسس آن» و کلاه را پاره کرده و زیر پایش می اندازد. بعد از آن بهلول نیز می گوید که: « مردم، من امشب نیامده ام برای شما صحبت کنم؛ بلکه آمده ام، شما را برای فردا شب که شب جمعه است، دعوت کنم که چند کلمه حرف دارم، البته، هرکس را دیدید، خبر کنید بیاید مسجد» سپس، علیه کلاه فرنگی و غیره صحبت انتقادی می کند و مجلس بدون اتفاق خاصی خاتمه پیدا می کند.[25]

کشتار اولیه و محدود

روز جمعه، بیستم تیرماه 1314 هم زمان با سالروز بمباران حرم امام رضا(ع) به وسیله روسها در سال 1330ه. ق بود. مردم مشهد به دلیل اهمیت و حساسیت اقدام روسها که در روز دهم ربیع الثانی صورت گرفته بود، آن را «عاشورای ثانی» نامیده اند و همه ساله به یاد بی حرمتی ای که نسبت به حرم رضوی شده بود، تظاهرات و مراسمی را برگزار می کردند.[26] چنان که گفته شد، شب پنجشنبه اتفاق خطرناکی نیفتاد و بیشتر مردم به خانه های خود رفتند و به جز عده ای از معترضین، بهلول، احتشام رضوی و زوار کسی باقی نماند. بهلول در این مورد می گوید: «دولتیها در آن شب متعرض ما نشدند به دو جهت: یکی این که آنها قضیه را با تلگراف به شاه خبرداده و کسب تکلیف کرده و منتظر جواب بودند و دیگر این که آنها فکر کرده بودند که گرفتن مسجد آسان است؛ اما آرام کردن شهر مشهد مشکل است.» در مورد واکنش رضاخان نیز می گوید: «تلگرافی به تهران کرده بودند که این بود: بهلول نامی در مسجد گوهرشاد برخلاف حکومت قیام کرده، تکلیف چیست؟ جواب اول صبح جمعه به این عبارت رسید، بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتش بار. امروز، باید پهلوی از جهنم تماشا کند که بهلول که بود و مسجد چه بود و استعمال کردن آتش بار چه نتیجه داد.»[27]

به دنبال دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح روز جمعه، شیپور آماده باش نظامیان به صدا درآمد و حمله به مسجد نزدیک به نظر می‎رسید. نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان در صدد کشتار مردم نبودند؛ بلکه سعی می کردند که جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار بکنید تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در جواب گفت: «ما جمع نشده ایم برای این که به حرف استاندار متفرق شویم. زود از اینجا برو که نمی خواهیم به تو صدمه برسد و اگر نرفتی به سرنوشت رئیس اطلاعات شهربانی گرفتار خواهی شد.» آن مرد رفت، بین سربازها و کسانی که می خواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند، جنگ جاری شد، سربازها با سرنیزه و قنداق تفنگ و مردم با هر چیزی که در دست داشتند به جنگ پرداختند.[28] وقتی مردم به مقابله با نظامیان پرداختند و آنها را با سنگ و سلاحهای سرد مورد حمله قراردادند، آنها نیز مجبور به استفاده از تفنگ شدند؛ اما وقتی که یکی از افسران بدین دلیل که نمی‎ خواست به روی مردم آتش بگشاید، خودکشی کرد و افسر دیگری به دست یکی از سربازان کشته شد، فرمانده فرمان عقب نشینی به سربازان را صادر کرد که به مرکز خود بازگردند. در حین بازگشت سربازان، راه مردم به مسجد گوهرشاد و صحنهای حرم باز و مردم به آن مکانها هجوم آوردند و درگیریهایی نیز با نظامیان به وقوع پیوست و عده ای در مجموع درگیریها کشته و زخمی شدند و سلاحهایی نیز از سربازان به دست مردم افتاد.

در روز جمعه، هیاتی از نیروهای دولتی برای مذاکره و مصالحه با شیخ محمدتقی بهلول و مردم آمدند و مصالحه موقتی حاصل شد. در این فرصت، کشته ها دفن گردید و به حال زخمیها نیز رسیدگی شد. به گفته محمدتقی بهلول در روز جمعه 22 نفر کشته و عده ای نیز زخمی شدند.[29] این مصالحه که فرصتی برای تجهیز و آمادگی برای سرکوب گسترده مردم بود تا نخستین ساعات بامداد یکشنبه 22 تیر ادامه یافت.

قتل عام گسترده

بر اساس گزارشهای محمدعلی شوشتری «دوایر مسوول از ترس مرکز و شاه قوای فکری را از دست داده و خود را باخته بودند و در گزارشها به قدری مبالغه می کردند و موضوع را بزرگ می دانستند که بالطبع شاه بی اندازه نگران می شد، به طوری که در آن دو روز اغلب، شخصا تلگراف حضوری می نمود و اوامر صادر می کرد.»[30] رضاخان در عصر جمعه دستور داده بود که غائله بدون خونریزی و ترضیه خاطر معترضین و متحصنین پایان یابد؛ اما گزارشهای مکرر مقامات سیاسی، شهربانی و نظامی خراسان و تولیت آستان قدس رضوی که از رقابت برای قدرت نیز خالی نبود، اوضاع مشهد را به طور فزاینده ای به تشنج کشانید.

بر اساس گزارش نظمیه مشهد، تعداد مردم گردآمده در مسجد گوهرشاد هر لحظه در حال افزایش بود و روز شنبه کسبه را وادار به تعطیلی مغازه هایشان کردند.[31] در این دو روز، شایعات موحشی هم که بیشتر واقعیت نداشت، در شهر پخش می شد و تحریک مردم شدت می یافت. روز شنبه، عده ای نیز از روستاهای اطراف به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحنها مملو از جمعیت شد و سخنرانان در موضوعات مختلف به ویژه در مورد آیت الله قمی، تغییر لباس و رفع حجاب برای مردم صحبت می کردند. از سوی دیگر نیز قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، شهربانی و آگاهی نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ می کردند. شوشتری به نقل از اسدی و پاکروان می گوید: «اعلیحضرت فرموده بود: اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد، امر می کنم و فرمان می دهم امشب [نیمه شب شنبه] باید غائله بدون خونریزی خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است، باید آنها را محاصره کرده، محرکین را دستگیر، مردم متفرقه را آزاد سازید.»[32]

در این مرحله، رهبری منسجم و واحدی بین مسجدیها برای مذاکره و مصالحه وجود نداشت و مسوولین امر نیز با توجه به دستور رضاخان بیشتر از این نمی توانستند وقت گذرانی کنند. دیگر، کنترل احساسات مردم از عهده بهلول، نواب احتشام و غیره نیز خارج شده بود؛ بنابراین، از بعدازظهر روز شنبه خیابانهای منتهی به حرم تحت کنترل و به اشغال نیروهای نظامی لشکر شرق درآمد و حالت جنگی به خود گرفت. علاوه بر این، نیروهای نظامی از صبح شنبه در مواضع و مکانهای حساس شهر موضع گرفته و مستقر شده بودند. در نقاط حساس مسجد گوهرشاد نیز مسلسلهای سنگین کار گذاشتند و پشت بامهای مشرف به حیاط مسجد نیز مملو از نیروهای مسلح بود. در این میان، اسدی، با توسل به این حیله که رضاخان درخواست متحصنین را پذیرفته، روحانیون ارشد و مراجع خراسان را از مسجد گوهرشاد بیرون کشید؛ اما حقیقت این بود که از کشته شدن مراجع و پیامدهای خطرناک آن که ممکن بود در کل کشور آشوب به پا کند، وحشت داشتند. شاید هم دستور از مرکز بوده است.

استقرار نیروهای نظامی در روبه رو و اطراف مسجد گوهرشاد در طول روز بیستم تیرماه تکمیل شد و در خیابانهای منتهی به حرم و روبه روی مسجد توپهای سنگین نیز مستقر کردند. این وقایع برای مردم مشهد خبر از حادثه ای شوم را می داد و خاطره واقعه تلخ و دردناک هجوم روسها و بمباران و گلوله باران آستان قدس رضوی به سرکردگی ژنرال راکو روسی را در سال 1330ق تداعی می کرد.

بر اساس دستور موکد تشکیلات کل نظمیه مملکتی به نظمیه مشهد در تاریخ شنبه 21 تیر 1314 مقرر شده است: «اگرچه اوامر جهان مطاع اقدس شاهنشاهی (ارواحنا فداه) به فرمانده برای دستگیری کلیه اشخاص مفسده جو ولو از هر طبقه باشند، شرف صدور یافته و ابلاغ گردیده است؛ ولی البته، عامل اصلی برای عملیات شما و مامورین شما باید باشند و امشب در موقعی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین هم تقلیل یافته است، غفلتا عده کافی هرچه بیشتر و بهتر با فرم و لباس سویل از قوای پیاده، آژان، صاحب منصب، وکیل، مامورین سویل افسر و سرباز غفلتا به مسجد وارد و کلیه محرکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آنا دستگیر و بدون درنگ، از مسجد یا صحن خارج و به سرعت به سمت طرق و هرچه دورتر بهتر، تحت الحفظ اعزام و همچنین هر کس را که در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص داده اید، در این امر مداخله دارد، آنها راهم دستگیر و همین عمل را درباره آنها اجرا دارید. باید عملیات شما تا قبل از اجرا، فوق العاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی حاصل نکنند.»[33]

این دستور در حالی صادر شد که تصور می کردند، بیشتر متحصنین مثل روز قبل، شب هنگام مسجد را ترک خواهند کرد؛ اما چنین نشد و لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده شد و بین 15 تا 20 هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند. در ادامه دستور ذکرشده، آمده است که از سلاح گرم در درون صحن و آستانه استفاده نکنند و در مواقع نیاز از سرنیزه و امثال آن استفاده شود.[34]

پس از فرارسیدن نیمه های شب و عدم پراکنده شدن مردم، تمام درها و راه های ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. در این حال، مردم با کلنگ شروع به شکستن درها و اقدام به خروج از آن کردند. در این لحظه بود که دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بی دفاع و بدون سلاح، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند. کشتار در درون و بیرون مسجد با شدت هرچه تمام تر آغاز شد و صدای غرش توپها و مسلسلها، آسمان مشهد و حرم رضوی را به لرزه درآورد.[35]

در عرض چند ساعت، کشتار بی رحمانه و عظیمی صورت گرفت و داخل و بیرون مسجد از اجساد کشته شدگان و زخمیها پر شد و آسیبهایی نیز به مسجد وارد گردید و حرمت حرم رضوی نیز شکسته شد. قبل از دمیدن سپیده روز یکشنبه 22 تیر 1314 مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. بسیاری از کشته شدگان و حتی برخی مجروحین را در گودالی که به همین منظور کنده بودند، انداختند.[36]

پیامدها

ملموس ترین پیامد واقعه مسجد گوهرشاد، کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از مردم مشهد، زائرین و اهالی روستاهای اطراف مشهد بود. در مورد تعداد کشته ها و زخمیها اعداد و ارقام با هم سازگاری ندارند. محمدعلی شوشتری به نقل از شاهدان عینی تعداد کشته ها را 1670 نفر ثبت کرده است: «عباس نام، شوفر شاهزاده سردار ساعد. . . به آقای سردار ساعد اظهار کرده بود، آنچه که کشته بود، ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی و مقابل اراضی معجونی و عسکریه، بالغ بر یکهزار و ششصد و هفتاد نفر بودند.» شوشتری روایت دیگری نیز از شخصی به نام دیهیمی ریاست وقت مالیه مشهد بدین شرح دارد: «آقای دیهیمی که در آن تاریخ ریاست مالیه شهری مشهد را داشتند، شخصا برایم نقل کردند: فردای آن شب، کربلایی تقی نام تحصیلدار مالیات بر درآمد مامور دروازه خیابان تهران به من گفت، جناب آقای رییس اگر بدانی چه حالتی پیدا نمودیم از مشاهده این وضعیت آقای دیهیمی از او سوال کرده بود: نفهمیدی عده چه قدر بود؟ اظهار نموده بود: از عده کشتگان مستحضر نشدم؛ ولی کامیون و اتومبیلهایی که جنازه ها را حمل می کرد شمرده، یادداشت کردم، تعداد پنجاه و شش کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای ناله های زخمیها هم شنیده می شد که التماس می نمودند: برای رضای خدا، ما زنده‎ایم.»[37]

احمد بهار در روزنامه بهار به تاریخ 7/ 3/ 1321 تعداد کشته‎ ها را 1750 نفر ذکر کرده وعلیرضا بایگان نیز که از شاهدان واقعه بوده، عده 1670 را تایید کرده است. بایگان می گوید: «تعداد آنها 1670 نفر بوده و حدود 70 نفر افراد سالم که در گوشه و کنار خود را مخفی کرده بودند و به دنبال فرصت برای فرار می گشتند، به دست مامورین افتاده، جزو کشته‎شدگان در کامیون ریخته و در گودالهایی ریخته و به داد و فریاد و التماس آنها که ما زنده هستیم، وقعی نگذارده و آن مردم بیچاره را زنده‎ به گور کردند.»[38]

پس از این، درهای مسجد گوهرشاد و حرم رضوی بسته شدند و سه روز شستن خونهای ریخته شده، به در و دیوار طول کشید و اجازه ندادند، کسی وارد آنجا شود؛ اما مسببین واقعه با توجه به اضطراب و تشویشی که از گزارش خلاف خود داشتند، باز هم مثل جریانهای قبل از کشتار، گزارش خلاف واقع و کذب به رضاخان دادند و تعداد کشته ها را انگشت شمار اعلام کرده اند. در یکی از گزارشها تعداد آنها یازده نفر ذکر شده است.[39]

ساعاتی پس از پایان غائله، نوبت به دستگیری عوامل و مظنونین به شرکت در وقایع مسجد گوهرشاد رسید. گرفتارشدگان زیاد بوده اند؛ اما حدود 600 نفر صورت برداری شده است. این صورت برداری 2 روز طول کشید. در خاطرات یکی از افسران هنگ پیاده لشکر خراسان که خود ناظر و در جریان وقایع بود، آمده است که «افسران و گروهبانها که تحت ریاست عالیه آجودان هنگ اداره می شدند، مبلغی گرفته و رها می کردند؛ یعنی، اول عموم را تحت تفتیش دقیق درآوردند، بعد هر کس به واسطه پیغام به اقوام خود مبلغی تقدیم و مرخص می گردید؛ اما در نظر داشته باشید این طبقات دو و سه، بلکه سه و چهار بودند و طبقات عالیه همان شب و روز بعد به وسیله پلیسهای تامینات به محبس شهربانی برده شد و در آنجا، شاهانه دباغی شدند.» این افسر از غارت وسایل به جا مانده از مردم در صحنها توسط سربازان نیز خبر داده است.[40]

فردای روزی که قیام سرکوب شد، تمامی روحانیون وعلمای طراز اول مشهد دستگیر و زندانی شدند. از میان آنها می توان آیت الله سید عبدالله شیرازی، آیت الله سید یونس اردبیلی، محمدولی نجات، بحرالعلوم، محقق، هاشم قزوینی، آقابزرگ شاهرودی، نواب احتشام رضوی و. . . را نام برد. برخی دیگر نیز از معرکه گریختند و حتی از کشور خارج شدند. بعضی نیز مخفی گردیدند. عده ای از روحانیون بعدها آزاد شدند و به شهرهای خود رفتند.[41]

شیخ محمدتقی بهلول از معرکه جان سالم به دربرد و به کمک افراد طایفه بربر که خود نیز در واقعه مسجد گوهرشاد شرکت داشتند، با تغییر لباس از ایران خارج شد و روانه افغانستان گردید. او در افغانستان ازدواج کرد. به زندان نیز افتاد و مکاتباتی را با دولت ایران برای بازگشت به کشور انجام داد[42]؛ ولی تا پیروزی انقلاب نتوانست به ایران بیاید. پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و خاطرات خود را از واقعه گوهرشاد و اقامتش در افغانستان را بازگفت.[43]

پس از پایان غائله گوهرشاد، به دستور رضاخان تغییراتی نیز در سطح روسای ادارات مشهد و آستان قدس رضوی صورت گرفت. سرهنگ حسینقلی خان بیات از ریاست شهربانی مشهد معزول شد. روسای ادارات و سرکشیک آستان قدس رضوی نیز برکنار شدند و امور آستانه را به طور موقت محمدعلی شوشتری، نماینده مخصوص رضاخان به دست گرفت. محمدولی خان اسدی نیز با این که مغضوب بود؛ ولی تا مدتی در مقام خود به عنوان تولیت آستان قدس رضوی باقی ماند؛ اما در 28 آذر 1314 به اعدام محکوم شد و حکم اعدام در مورد او اجرا گردید. اما، فتح الله پاکروان که بدون تردید حتی فراتر از خواستها و دستورات رضاخان نیز عمل کرده بود، در سمت خود (استانداری خراسان) باقی ماند.[44] سرلشکر ایرج مطبوعی، فرمانده لشکر شرق نیز وضعیتی مشابه پاکروان داشت.

عده ای از افراد فعال در واقعه گوهرشاد نیز به سمنان، یزد و شهرهای دیگر تبعید شدند. اینها هجده نفر بودند و همگی روحانی یا طلاب علوم دینی بودند؛ چون مدرک متقنی علیه اینها پیدا نشد، به تبعیدشان پایان داده و به شهرهای خودشان رفتند.[45]

اقدام دیگری که پس از پایان قیام صورت گرفت، تشکیل دیوان حرب بدوی توسط اداره محاکمات و دعاوی ارتش برای محاکمه عاملین و محرکین قیام مسجد گوهرشاد بود. این دیوان به ریاست سرتیپ عباس البرز و عضویت سرهنگ علی اکبر احمدی، سرهنگ رضا نوری، سرگرد ابوتراب مجد، ستوان یکم ارسلان نادری و مدعی العمومی، سروان مقدم تشکیل شد. این دیوان، پرونده 26 نفر را مورد بررسی قرار داد و رای خود را در مورد آنها صادر کرد که 6 نفرشان تبرئه و بقیه از 6 ماه تا 3 سال زندان محکوم شدند[46]؛ اما این رای از طرف اداره محاکمات و دعاوی ارتش و رضاخان پذیرفته نشد و اعضای صادرکننده رای به ویژه سرهنگ رضا نوری، سرگرد ابوتراب مجد و ستوان یکم ارسلان نادری مورد خشم و غضب قرار گرفته و به اتهام صدور رای خفیف محاکمه شدند و ضمن اخراج از مشاغل خود به تحمل چند سال زندان محکوم شده و اعتراضاتشان که تا سال 1326 ادامه یافت، گوش شنوایی نیافت و توجهی به آنها نشد.[47]

به دنبال این رویداد، دیوان حرب ثانوی که تمام اعضایشان با تصویب و تایید رضاشاه انتخاب شدند، به ریاست سرتیپ فضل الله زاهدی همان کسی که رییس دولت کودتا پس از دولت مصدق شد تشکیل شد. این دیوان، ضمن محاکمه محاکمه گران دیوان حرب بدوی، متهمین به ایجاد قیام مسجد گوهرشاد را نیز محاکمه و آرای شدیدتری را در مورد آنها صادر کرد و موجبات جلب رضایت رضاخان را فراهم آورد.[48]

در مجموع، می ‎توان چنین نتیجه گرفت که قیام مسجد گوهرشاد در واکنش به سیاستهای ضدمذهبی و ضد فرهنگی حکومت رضاخان از سال 1304 - 1314 بود و در شکل‎گیری آن نیز علما و روحانیون مشهد سهم بسزایی را داشته اند. در این میان، نقش شیخ محمدتقی بهلول را برخلاف گزارشهای هدف دار نظمیه شرق و حکومت خراسان نمی توان نقش اصلی در نظر گرفت؛ زیرا وی قبل از قیام نقش چندانی در جلسات و تصمیم گیریهای روحانیون خراسان ندارد و تنها زمانی که همه زمینه های قیام مهیا شد، او وارد معرکه گردید. می توان گفت که شیخ بهلول آتشی را بر انبار باروت زد. حتی در جریان قیام نیز کنترل اوضاع به طور کامل از دست او خارج بود و خودش به این موضوع در خاطراتش اعتراف کرده است.

در تشدید واقعه مشهد رقابتهای خردکننده فتح الله پاکروان و محمدولی خان اسدی نیز موثر بود. از ابتدای رویدادها تا پایان محاکمات عاملین رویداد به نظر می رسد که پاکروان سعی کرد همه تقصیرها را به گردن اسدی بیندازند. باید گفت که او موفق به چنین کاری شد و اگرچه اسدی پنج ماه پس از قیام نیز در شغل خود ابقا و فعالیت کرد؛ ولی به فاصله یک ماه (آذر 1314) دستگیر و حکم اعدامش صادر گردید.

نکته پایانی این که همچون بسیاری از قیامهای ایرانی و اسلامی، مقامات حکومت پهلوی از این رویداد با نامها و عناوین منفی همچون «بلوای اجامر و اوباش»، «تحریکات متجاسرین» و از قیام کنندگان به عنوان اوباش و آشوبگران و بلواکنندگان نام بردند و بدین ترتیب، سیر استبدادی حکومت در ایران و نادیده گرفتن خواستهای قیام کنندگان که در واقع، خواست بیشتر مردم بود، همچنان استمرار یافت.

پی نوشت ها

[1] واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، به کوشش سیما رائین، تهران، نشر رائین، 1379، صص 9 -10.

[2] جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 117.

[3] عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 3، تهران، زوار، 1343، صص 461 - 462.

[4] حمید بصیرت منش، «سیاست مذهبی حکومت رضاشاه»؛ تاریخ معاصر ایران، کتاب دهم، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1375، صص 55 - 56.

[5] حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله، ج 1، تهران، بی نا، 1342، صص 43 - 44.

[6] حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج، 1376، صص 122 - 128.

[7] موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، صص 441 - 444.

[8] یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، ص 189.

[9] حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 6، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 252.

[10] حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، همان، صص 452 - 453.

[11] محمدعلی شوشتری، خاطرات سیاسی سید محمدعلی شوشتری، به کوشش غلامحسین میرزاصالح، تهران، کویر، 1379، ص 36.

[12] همان، ص 39.

[13] حسین مکی، ج 6، همان، ص 251.

[14] همان، صص 252 - 253.

[15] محمدحسن ادیب رضوی، حدیقه الرضویه، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، 1326، ص 268.

[16] حمید بصیرت‎منش، علما و رژیم رضاشاه، همان، ص 455.

[17] سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ چهارم، 1366، ص 143.

[18] همان.

[19] حسین مکی، همان، ج 6، ص 253.

[20] حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، همان، ص 459.

[21] واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، همان، صص 73 - 75.

[22] عباس موسوی مطلق، اعجوبه عصر بهلول قرن چهاردهم، قم، نسیم حیات، 1379، ص 55.

[23] همان، ص 57.

[24] همان، صص 57 - 59.

[25] واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، همان، ص 85.

[26] واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، صص 49 - 52.

[27] محمدتقی بهلول، خاطرات سیاسی بهلول یا فاجعه مسجد گوهرشاد، تهران، موسسه امام صادق(ع)، 1369، ص 63.

[28] همان، ص 64.

[29] همان، صص 65- 72.

[30] محمدعلی شوشتری، همان، صص 61 - 63.

[31] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، پرونده وقایع مسجد گوهرشاد، شماره بازیابی 422، ص 19.

[32] محمدعلی شوشتری، همان، ص 66.

[33] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، شماره بازیابی 422، ص 22.

[34] همان، ص 24.

[35] همان، صص 29 - 35؛ محمدتقی بهلول، همان، ص 17؛ حسین مکی، همان، ج 6، صص 254 - 255؛ واقعه خراسان، صص 149 - 165.

[36] محمدعلی شوشتری، همان، صص 70 - 79.

[37] همان، صص 82 - 83.

[38] واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، همان، صص 137 - 138.

[39] همان، ص 139؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، شماره بازیابی 422، ص 78.

[40] واقعه خراسان، همان، ص 165.

[41] واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، صص 139 - 140؛ سینا واحد، همان، صص 57 - 58.

[42] علی کریمیان، «پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته»، تاریخ معاصر ایران، کتاب هشتم، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1374، صص 193 - 204.

[43] برای اطلاع بیشتر رک: محمدتقی بهلول، همان، صص 89 - 294.

[44] محمدعلی شوشتری، صص 83 - 85.

[45] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، شماره بازیابی 424، صص 71 - 73، 84 و 90.

[46] همان، شماره بازیابی 426، صص 5 -8.

[47] همان، شماره بازیابی 432، صص 66 - 68، 72 - 75 و 118؛ برای اطلاع بیشتر در مورد تطویل اعتراضات و پاسخهای مقامات مسوول به کل صفحات شماره بازیابی 432 مراجعه شود.

[48] همان، شماره بازیابی 427، ص 47؛ همان، شماره بازیابی 428، صص 110 - 111.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان