جواد نوائیان رودسری؛ «فتح بهشت: 1492»، یکی از مشهورترین فیلمهای ریدلی اسکات، کارگردان مشهور انگلیسی است که در سال 1992 با تهیهکنندگی دو کمپانی مشهور هالیوود، یعنی «دریم وُرکس» و «کلمبیا پیکچرز» و موسیقی متن کمنظیر «ونجلیز»، ساختهشد تا اینبار، پروژه قهرمانسازیهای خیالی هالیوودی، وارد مرحله تازهای شود.
«فتح بهشت: 1492»، به زندگی کریستف کلمب، کسی که ادعا میشود کاشف قاره آمریکاست، اختصاص دارد؛ قارهای که از هزاران سال قبل از ورود وی، مأوای تعداد زیادی از انسانها بود که فرهنگ و تمدن خاص خود را داشتند؛ گو این که در تفکر هالیوودی و غربی، آنچه متعلق به آنها نباشد، بیفرهنگ و فاقد تمدن است. ریدلی اسکات، با وجود تواناییهای فراوانش برای ساخت فیلمهای ژانر حماسی و تاریخی، در برگزیدن شواهد مورد نیاز از تاریخ آمریکا برای ساخت فیلمش، کاملاً وارونه عمل کرده است.
«ژرار دوپاردیو» که در این فیلم نقش کلمب را بازی میکند، برای بیننده تردیدی باقی نمیگذارد که کاشف آمریکا، یک قهرمان بزرگ است که برای رسیدن به هیجان ناشی از اکتشاف و شناخت ناشناختهها، مرزهای سنت را در مینوردد و به سوی دنیای جدید میرود.
در فیلم، صحنههایی از دادگاه تفتیش عقاید و اعدامهای دهشتناک آن نمایش داده میشود و کلمب، به عنوان یک مسیحی روشنفکر که با این شیوه مخالف است، میکوشد از حصاری که تحجر برایش پدید آوردهاست، بگریزد. او پس از ورود به قاره آمریکا، با بومیان راه مدارا پیش میگیرد، شاهزاده گستاخ اسپانیایی را که قصد بهرهکشی از بومیان سرخپوست دارد، محاکمه و حذف میکند.
گویی کلمب آمده است تا پیام آور رحمت و مهربانی برای قاره آمریکا باشد و در برابر بیشمار جنایاتی که علیه بومیان قاره جدید انجام گرفت و به روایت «روژه گارودی» در کتاب «تاریخ یک ارتداد»، 60 میلیون سرخپوست را به کام مرگ فرستاد، هیچ مسئولیتی ندارد. اما واقعیت چیز دیگری است.
چهره واقعی یک کاشف
اواخر سال 2018 بود که «یورونیوز» گزارش داد بومیان آمریکایی ساکن لسآنجلس در غرب ایالات متحده، مجسمه کریستف کلمب را به نشانه جنایات او علیه اجدادشان، از «گراند پارک» این شهر برداشتهاند. این واکنش ابداً غیرطبیعی نبود.
کاشف قاره آمریکا در یادداشتهای روزانهاش نوشتهاست: «همین که به جزایر آنتیل رسیدم، به اولین جزیرهای که پا گذاشتم، چند نفر از بومیان را اسیر کردم. آنها باید تربیت میشدند تا به من میگفتند از این مناطق چه چیزهایی میتوان به دست آورد.» شاید توصیفی که «هوارد زین»، مورخ مشهور آمریکایی درباره ماهیت اقدامات کلمب دارد، بتواند این نوشته را تکمیل کند؛ او در کتاب «تاریخ مردمی آمریکا» مینویسد که کلمب در دنیای جدید به دنبال طلا بود؛ مانند همه کشتیهای اسپانیایی که ظاهراً به اسم اکتشاف، اما در واقع برای غارت ثروتهای ملل دیگر، از این سو به آن سوی کره زمین میرفتند.
آراواکها، نخستین سرخپوستان میزبان کریستف کلمب، اولین قربانیان او نیز بودند. قطعات کوچک طلایی که به دست و گردن آنها آویزان بود، بلای جانشان شد. کلمب، بر خلاف روایت ریدلی اسکات، همان ابتدا چند نفر از آنها را گروگان گرفت و شکنجه کرد تا جای بقیه قبیله و البته، مخازن و معادن طلا را نشان بدهند.
گزارشهای کلمب به دربار اسپانیا، باعث شد تا در سفر بعدی، 17 کشتی جای 3 کشتی اولیه او را بگیرد و هزار و 200 ملوان زیر نظر او به دو کار گماشته شوند؛ شکار برده و کشف طلا! در واقع کلمب هم، مانند دیگر دریانوردان شرور اسپانیایی، به دنبال غارت بود.
کوباییها چند قرن بعد، با استناد به شواهد تاریخی، پرده از جنایت هولناک او برداشتند؛ فقط هفت هزار کودک قربانی طمع بیزوال کلمب برای کسب ثروت بیشتر شده بودند؛ 10 درصد از منافع به دست آمده از قاره جدید، متعلق به کلمب بود.
او آنقدر زنده نماند تا نتایج شاهکار خودش را به طور کامل ببیند؛ تحت برنامه بردهربایی او، در کمتر از 30 سال، جمعیت آراواکها از 50 هزار نفر، به 500 نفر رسید و 50 سال بعد، نسل آنها منقرض شده بود! اینکه هالیوود بخواهد از چهرههای سیاه تمدن غرب، قهرمان بسازد، چیز تازهای نیست؛ مهم این است که ما، به عنوان بیننده، عاقل باشیم.
منبع: روزنامه خراسان