پیشتر به بررسی عوامل زمینهساز خیانت زناشویی پرداخته شد. در این قسمت به مسائل و مشکلاتی میپردازیم که همسران پس از افشای خیانت با آن روبهرو هستند. بعد از افشای خیانت، همسران چه در پیشرو دارند؟ آیا توانایی آن را دارند که از خیانت چشم بپوشند و به زندگی مشترک ادامه دهند؟ آیا میتوانند دوباره به یکدیگر اعتماد کنند؟ آیا رنجهای روحی آنان شفا خواهد یافت؟ با اینکه درمانگران بر این باورند که خیانت زناشویی یکی از دشوارترین مسائل به شمار میآید، پاسخ این پرسشها آری است، به شرط اینکه هر یک از همسران بخواهد صادقانه به خود و همسرش نظر بیفکند و مهارتهای لازم برای شناخت و ارزیابی این بحران مشقتبار را کسب کند.
با توجه به پژوهشهای انجام شده دربارۀ خیانت، کارشناسان سه مرحلۀ درمان برای خیانت در نظر گرفتهاند:
- گردباد عاطفی: شامل هیجانهای منفی و واکنشهای ضدونقیض همسر آسیبدیده و همسر پیمانشکن است.
- دست و پنجه نرمکردن با مسئله: شامل تصمیمگیری دربارۀ حفظ ازدواج (ماندن) یا جدایی است.
- بازسازی رابطه: اگر همسران، هر دو تصمیم به ادامۀ زندگی داشته باشند، این مرحله شامل اعتمادسازی و برقراری صمیمیت از دست رفته است.
در مرحلۀ گردباد عاطفی که بلافاصله بعد از افشای خیانت است، همسران دچار بینظمی عاطفی، جسمانی و شوک میشوند. این ضربۀ روحی باعث تغییرات فیزیولوژیک در سیستم اعصاب و ایجاد برانگیختگی شدید میگردد که فرد را دچار اضطراب، بیقراری و حتی بیخوابی میکند. همسر آسیبدیده در حالیکه از همسر پیمانشکن خشمگین است، در درون احساس شرم، افسردگی، ناتوانی و قربانی شدن دارد. او خود را درهم شکسته، بیارزش و متفاوت از تصویری که از خود داشته، میبیند. عزت نفس و اعتماد به نفس همسر آسیبدیده از بین میرود و گاهی ایمان مذهبی و حس ذاتی او دربارۀ عدالت و انصاف در دنیا دستخوش شک و تردید میشود. افکار وسواسی، فکر و خیال و دلمشغولی دربارۀ جزئیات خیانت، میل افراطی به کنترل و زیر نظر گرفتن همسر پیمانشکن، توانایی کارکردن و آرامش را از او سلب میکند. حتی ممکن است همسران درگیر خیانت، برای کاهش اضطراب و تسکین این درد خود، به سیگار، مواد مخدر یا الکل روی آورند. در حالیکه بخشی از وجود همسر آسیبدیده میخواهد فریاد بزند و به دنیا اعلام کند که چه بلایی سرش آمده، احساس شرمساری و حقارتی که به وی دست میدهد باعث میشود خاموشی و تنهایی را برگزیند. سردرگمی در مورد علنیکردن قضیه برای فرزندان و اطرافیان وجود دارد. همسر آسیبدیده از خود میپرسد: با وجود اینکه همدردی و دلسوزی فرزندانم را میخواهم، آیا عاقلانه است این حقیقت زشت را به آنها بگویم؟ نکند فرزندانم از ازدواج بیزار شوند یا آنها هم به روابط نامشروع کشیده شوند؟ از چه کسی کمک بگیرم؟ والدین خودم یا والدین همسرم؟ در بسیاری مواقع، حس انتقام و خشم و عدم تعادل روحی همسر آسیب دیده، به علنی ساختن خیانت، درگیری فیزیکی، آبروریزی و عواقب زیانبار میانجامد.
همسر پیمانشکن نیز احساسات ضدونقیض را تجربه میکند؛ از سویی چشمپوشی از صمیمیت و هیجانی که رابطۀ فرازناشویی ایجاد کرده دشوار مینماید و از سوی دیگر احساس گناه، مسئولیت و بیزاری از خود در مقابل هم قرار میگیرند و همسر پیمانشکن را دستخوش تعارض و اضطراب میکنند. تفکراتی از این دست که «امکان ندارد روابط من و همسرم بهصورت دلخواه دربیاید، همسر و فرزندانم مرا نخواهند بخشید، به عنوان پدر یا مادر چه الگویی برای فرزندانم هستم، فردی خلافکار و بیارزش هستم»، فرد پیمانشکن را به سوی انزوا و افسردگی میکشاند و حتی ممکن است بیش از پیش به روابط فرازناشویی پناه ببرد.
در برخی موارد هم فرد پیمانشکن بیش از احساس گناه، از همسر خود عصبانی است. این خشم دلایل مختلفی دارد. برای نمونه، فرد پیمانشکن خود را به چشم یک قربانی مینگرد و ارضانشدن نیازهایش را علت اصلی افتادن در دام خیانت میداند، یا خشم او نسبت به همسر، دفاعی در برابر احساس گناه خود است؛ زیرا باعث میشود فرد پیمانشکن خود را محق بداند. خشم و حس انتقام نسبت به همسر، فرد پیمانشکن را متقاعد میکند که خیانت، کاری منصفانه است.
البته زنان و مردان نسبت به خیانت واکنشهای متفاوتی نشان میدهند؛ زنان سعی بر حفظ رابطه دارند، در حالیکه مردان رابطه را ترک میکنند. زنان بهطور وسواسگونه به موضوع میاندیشند، ولی مردان ذهن خود را منحرف میسازند، زنان به عنوان همراه، احساس بیکفایتی میکنند و مردان به عنوان شریک عشقی.
راهکارها و توصیههایی در مورد مرحلۀ (1)
اگر درگیر خیانت هستید و در مرحلۀ 1 به سر میبرید:
1- افکار و هیجانات منفی و متناقص که هر دو دستخوش آن هستید، پاسخی عادی و همگانی است. تمامی همسرانی که به این مشکل گرفتار شدهاند، درد و رنج مشابهی را تجربه کردهاند. پس به هیچ وجه احمق و متزلزل نیستند.
2- اگر علائم افسردگی دارید، فکر و خیال و اضطراب، آرامش و توان کار کردن را از شما سلب کرده، مراجعه به روانپزشک و دارودرمانی از اقدامات ضروری به شمار میآید.
3- تصمیمگیری دربارۀ ادامۀ زندگی یا جدایی را به تعویق بیندازید. بدون نتیجهگیری دربارۀ آینده صبر کنید تا آرامش نسبی را به دست آورید. ویرانکردن آشیانهای که ساختهاید و پشتکردن به زندگی مشترک، آسانترین راه برای فرار از این مشکل است. اما افراد مسئولیتپذیر و باشهامت در بازسازی پایههای فروریخته تلاش میکنند.
4- افشای این موضوع برای اطرافیان، بهویژه فرزندان، نه تنها سودی ندارد، بلکه زیانبار است و اوضاع را پیچیدهتر و دشوارتر میکند و به حس خشم و نفرت شما دامن میزند. انتخاب معقول در این موقعیت بحرانی آن است که با یک درمانگر متخصص مشورت کنید؛ کسی که بی طرف است و میتواند بدون قضاوت به شما کمک کند تا از پریشان حالی دربیایید.
5- خشم و رنجش همسر آسیبدیده کاملا عادی است و همسر پیمانشکن نباید انتظار داشته باشد که علائم این بحران روانی، خیلی زود از بین برود. هیچ فرمول معجزهآسایی برای کاهش زمان درمان وجود ندارد. تنها گذر از این تجربه و بردباری همسر پیمانشکن میتواند کمککننده باشد.
6- شور و هیجانی که به علت رابطۀ فرازناشویی به پیمانشکن دست میدهد، دارای نفوذ و قدرتی سرمست کننده است، اما یادتان باشد آنچه برای شما (همسر پیمانشکن) عمیقا ارزش دارد، خود معشوق نیست، بلکه حال و هوایی است که معشوق ایجاد کرده است. به عبارتی دیگر، آنچه شما به دنبالش هستید، پیداکردن جانشینی برای همسرتان نیست، بلکه ایجاد تغییر در احساس واقعی نسبت به خودتان است. شما اکنون در گردباد عواطف هستید و تا وقتی گردوخاک فروننشیند، نمیتوانید دورنمای زندگی خود را به وضوح ببینید و خوب را از بد تشخیص دهید.
7- منصف باشید، هر کدام از شما باید در مورد این خطا مسئولیتپذیر باشید. هر دو باید سعی کنید تا با آن بخش از وجودتان که موجب شکلگیری رابطۀ فرازناشویی شده، روبهرو گشته و به نحوی آن را تغییر دهید. البته این به آن معنا نیست که هر دو نفر به یک نسبت مسئول رابطۀ فرازناشویی است، زیرا هیچکس نمیتواند دیگری را به گمراهی بکشاند.
مراحل بعدی درمان خیانت، در مقالههای بعد شرح داده خواهد شد.