سرویس بینالمللی فردا؛ عاطفه تقدیسی: سیاست خارجی «اول آمریکا»، در دوران ریاست دونالد ترامپ به چه معناست؟ با پایان یافتن صد روز نخست ریاست جمهوری ترامپ و سفر جنجالی او به عربستان، به نظر میرسد برای دولت وی، سیاستهای نظامی در جهت رسیدن به سلطه جهانی در درجه اول اهمیت قرار دارند. او با همه مخالفتها همچنان میتازد. پرسش اینجاست که ترامپ با اتکای چه کسانی این گونه بیمحابا پرخاش میکند و سلاح میفروشد؟
مداخله نظامی مستقیم در خاورمیانه؟
در طول مبارزات انتخاباتی، ترامپ وعده داده بود که ارتش آمریکا را به قدری قوی خواهد کرد که هیچکس جرات حمله به این کشور را نداشته باشد. در هفتههای گذشته، آمریکا در پاسخ به حملات شیمیایی دولت سوریه، پایگاه هوایی این کشور را با 59 موشک کروز به ارزش 60 میلیون دلار مورد هدف قرار داد. در همین حال، سلاحهای آمریکا با کمترین نگرانی نسبت به نقض حقوق بشر به پادشاهان حاشیه خلیج فارس فروخته میشود و عربستان سعودی برای جنگ ویرانگر علیه غیر نظامیان یمن روز به روز مجهزتر میگردد. بدون شک، مداخلات نظامی بیشتر در خاورمیانه هدف اساسی واشنگتن خواهد بود.
اکثر آمریکایی ها بر این باورند که تنها هدف ارتش ایالات متحده، محافظت از کشور در برابر «تروریسم اسلامی رادیکالی» است. در این رابطه رئیس جمهوری آمریکا، ارتش این کشور را کم توان دانسته و وعده تقویت آن را داده است. در بودجه پیشنهادی ترامپ که چندی پیش منتشر شد، بیش از 52 میلیارد و 3 میلیون دلار برای پنتاگون در نظر گرفته شد که هنوز هم این میزان از نظر برخی از افسران ارتش ایالت متحده کافی نیست.
ترامپ در پی طولانی کردن بحران است
عصر جدید پس از پیروزی ترامپ، به واقع عصر پایان جنگ نیست. بلکه وی سعی دارد از طریق گزینههای نظامی و فروش اسلحه به قدرتی جهانی دست یابد. دوره ترامپ دوره طولانیتر کردن هرج و مرج در عراق، یمن و احتمالاً ایران خواهد بود. حمایت آمریکا از عربستان سعودی در بمباران یمن سبب به وجود آمدن قحطی در این کشور شده است. سوریه نیز کماکان با فاجعهای انسانی رو به روست. ژنرال جوزف ووتل، فرمانده ستاد مرکزی ارتش ایالات متحده آمریکا نیز در سخنانی، ایران را بزرگترین تهدید پایدار برای خاورمیانه توصیف کرد. برای ترامپ و ژنرالهای ارتش آمریکا، شعار «اول آمریکا»، در واقع قرار گرفتن ارتش در جایگاه اول است. میل وافر ترامپ به نظامیگری در تضاد کامل با سیاستهای باراک اوباما است.
بیش از نیم قرن پیش، «چارلز رایت میلز»، جامعهشناس آمریکایی، سخنانی در رابطه با جامعه آمریکا بیان کرده است که شاید بهتر از آن نشود روابط قدرت را در آمریکای امروز نشان داد. وی در مقالهای با عنوان «ساختار قدرت در جامعه آمریکایی» که در سال 1958 به چاپ رسید، اظهار داشت که دموکراسی در آمریکا، در دست یک گروه نخبه سهگانه، مرکب از مقامات بلند پایه حکومت فدرال، سرآمدان شرکتهای بزرگ صنعتی و افسران بلند پایه ارتش قرار دارد.
اقتصادی بر پایه جنگ
بنابر نظریات میلز، دیگر نمیتوان بر این عقیده باقی ماند که در یک طرف قضیه اقتصاد و در طرف دیگر، گروههای سیاسی قرار داشته باشند و یکی از سیاست و دیگری از درآمدهای مالی سهم ببرد و در این میان، ارتش ارزش چندانی نداشته باشد. امروزه اقتصاد سیاسی با نظامیان و دستگاه تصمیمگیرنده آنها یعنی ارتش، به صورت همهجانبه در هم آمیخته است و در حقیقت این «مثلث قدرت» واقعیتی ساختاری و نهادی به خود گرفته است. نخبگان قدرت در سیاست، اقتصاد و ارتش با هم هیچ گونه تزاحمی ندارند و مثلث قدرتی را تشکیل میدهند که با هدایت عموم تسلط خود را بر توده فاقد قدرت اعمال میکنند.
کابینه ترامپ متشکل از چندین میلیاردر آمریکایی، پولدارترین کابینه دنیا محسوب میشود. «رکس تیلرسون»، وزیر امور خارجه آمریکا، رئیس اسبق کمپانی نفتی اکسون موبیل است. وی گرچه یک چهره سیاسی تازه وارد است اما تاجر موفقی است که به عقیده ترامپ درک عمیقی از مسائل ژئوپلتیک دارد. مشاور امنیت ملی، وزیر دفاع و وزیر امنیت داخلی ترامپ نیز از ژنرالهای اسبق آمریکایی هستند. بدین ترتیب با نگاهی به کابینه ترامپ و مشاورانش متوجه میشویم که بار دیگر مثلث نخبگان سیاسی، نظامی و تجاری را که میلز برای نشان دادن روابط قدرت در آمریکا ترسیم کرده بود، گرد هم آمدهاند.
سبک زندگی آمریکاییها، سیاست خارجی آمریکاییها
در حدود 40 سال پیش، «جیمی کارتر» در یک گفتگوی صمیمانه تلویزیونی از ملت آمریکا خواست تا با صرفهجویی در مصرف انرژی، خود را از بند وابستگی فلجکننده به واردات نفتی آزاد کنند. سخنان کارتر توسط منتقدانش «بیمارگونه» خوانده شد. پس از آن کارتر اظهاراتی ایراد کرد که بعدها به عنوان دکترین کارتر شناخته شد. وی اعلام کرد: «هر تلاشی که قدرت خارجی برای بدست آوردن کنترل منطقه خلیج فارس انجام دهد، باید به منزله تجاوز به منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا تلقی نمود که لزوماً با نیروی نظامی به آن پاسخ داده خواهد شد». مردم آمریکا با انتخاب «رونالد ریگان» به عنوان رئیس جمهور بعدی، به سخنان کارتر واکنش نشان دادند و در حالی که جمعیت آمریکا در حدود 3 درصد از جمعیت کل جهان بود، به سبک زندگی پرمصرف خود ادامه دادند. به طوری که 25 درصد از تولید سوختهای فسیلی متعلق به آمریکا بود و بدین ترتیب میلیاردها دلار آمریکایی به خطر افتاد.
پس از به ریاست رسیدن دونالد ترامپ، وی در راستای اقدامات خود علیه سیاستهای باراک اوباما، دستور از سرگیری پروژههای بحث برانگیز احداث دو خط انتقال نفت «کی استون» و «داکوتا اکسِس» را که اوباما به دلیل آسیبهای زیست محیطی آنها را متوقف کرده بود، صادر کرد. نکتهای که وجود دارد، این است که ارتش ایالات متحده هر ساله در حدود 1 میلیارد گالن سوخت را میسوزاند که بسیار بیشتر از کل مصرف سوخت کشوری مانند سوئد است. ذخایر عظیم نفتی در خاورمیانه همچنان در کنار جنگهای قومی و مذهبی، تروریسم و حملات بیثباتکننده ارتش آمریکا، یکی از عوامل وقوع جنگهای جاری در جهان است. تحت این شرایط، وقتی بحث فجایع جهانی در آینده پیش میآید، تصور خاورمیانه در نقش بالکان به عنوان عامل جنگ جهانی اول چندان سخت نیست.
امکان بروز جنگ جهانی؟
وقتی «گاوریلو پرینسیپ» از اعضای گروه تروریستی «دست سیاه» در سال 1914 با به قتل رساندن آرشیدوک اتریش توانست پایهگذار جنگ جهانی اول باشد، چرا یک تروریست داعشی تنها پس از گذشت یک قرن نتواند این کار را انجام دهد؟ بسیاری از درگیریهای جهان امروز را در نظر بگیرید. روسیه، ترکیه، اسرائیل و ایالات متحده همگی برای مبارزه با تروریسم با یکدیگر همکاری میکنند؛ اما در واقع هدف آنها تنها در راستای منافع خود و زمین زدن دیگری است. تحت چنین شرایطی، زلزلههای سیاسی همانند زلزلههای ژئوپلتیک اجتنابناپذیر به نظر میرسند. به طور مثال چین با ایجاد جزایر مصنوعی در دریای چین جنوبی که همواره بر سر مالکیت جزایر آن میان چین و کره جنوبی و چند کشور دیگر جنوب شرق آسیا تنش سیاسی و حتی تهدیدهای نظامی وجود داشته است، به یکی از تنشهای سیاسی عصر حاضر دامن میزند.
خوشبختانه تا زمان فروپاشی دیوار برلین در ماه می 1945، جهان هنوز عاری از هرگونه سلاح هستهای بود. اما اکنون همه چیز تغییر کرده است. جهان امروز، بیش از همیشه تحت تاثیر معایب زندگی ماشینی است. از انرژی هستهای گرفته تا انتشار گازهای گلخانهای که باعث به وجود آمدن گرمایش جهانی میشوند. به همین دلیل است که به رسمیت شناختن سیاستهای دونالد ترامپ در ایدئولوژی «اول آمریکا» امری مهم و حیاتی به شمار میرود. پیش از این، کره شمالی با پیش گرفتن سیاست «اول ارتش» تبدیل به یک کشور منزوی و نزدیک به توانمندیهای تسلیحاتی هستهای شده بود. با این حال به نظر میرسد در حال حاضر، «کیم جونگ اون» تنها رهبر ناپایدار جنگ طلب در صحنه جهانی نیست.