به گزارش مشرق، با تلاشهای بیوقفه او و دیگر رفقایش گروه جهادی شهید «علی نوری» در شهر کوچک و دورافتادهای مثل آیسک از توابع شهرستان سرایان سرزبان ها افتاد. این گروه فعال با جوانهای 18 تا 30 ساله پا گرفت و بعد از گذشت سه سال از فعالیتش توانست عنوان جهادگران نخبه استان خراسان جنوبی را برای اعضایش به ارمغان بیاورد. شهادت «محمد خراسانی آیسک» جان مضاعفی به فعالیت های جهادی در این استان داده است. بعد از شهادت او کسی این میدان را خالی نکرد و حالا شنیدن وصف خوبیهای این شهید22 ساله پای خیلی از جوانهای مومن به خدمت محرومان را به فعالیت های متنوع جهادی این استان باز کرده است.
***از کودکی دلسوز نیازمندان بود
خادم یکی از مساجد بینراهی آیسک در شهرستان سرایان است. «قدیر خراسانی» میگوید از دار دنیا 3 بچه دارد که یکی از دیگری بهتر هستند و محمد که آخری آن ها بود برای همیشه او را رو سفید و سربلند کرده است: «محرومیت در شهرستانهای استان خراسان جنوبی چیزی نیست که بخواهی به دنبال آن بگردی. به هر خانه شهرستانی و روستایی که سرک بکشید میبینید که بیشتر خانوادههای این حوالی صورتشان را با سیلی سرخ میکنند. اما همه آنها عاشق اهل بیت و سیره آن ها هستند. صف نماز جماعت هنوز هم از پیر و جوان پر میشود و توجه به احکام دین در این خانوادهها حرف اول و آخر را میزند.»
خراسانی میگوید محمد همزمان با ورود به گروههای جهادی بسیجی شد:«اخلاق خوبی داشت. درسخوان بود. سرش به کار خودش گرم بود. با این حال دیدن نیازمندان دلش را به درد میآورد. من به دلیل شغلی که در مسجد دارم رابط بین نیازمندان و متولیان محترم مسجد هم هستم و به همین دلیل محمد بیش از دیگر بچهها و زودتر از آنها با مشکلات خانوادههای نیازمند آشنا شد. همین زمینهها باعث شد همزمان با شروع درسهایش در دانشگاه به بسیج بپیوندند. با دعوت دوستی عضو گروه جهادی شهید علی نوری شد و دیگر کمتر او را در جمع خانوادگی و اقوام میدیدیم.»
پدر شهید محمد خراسانی آیسک از دلبستگی پسرش به خانوادههای نیازمند روستاهای دور افتاده کشور میگوید: «با این که جوان بود مسیر گرهگشایی را یاد گرفته بود. به سادگی از خودگذشتگی میکرد. با دیدن تلاشهایش به او غبطه میخوردم. دیگر وقتی برای تفریح نداشت. تمام مدت با دوستان جهادگرش در پایگاه بسیج در حال برنامهریزی و رسیدگی به روستاییان بودند.»
بغض از سر دلتنگی «قدیر محمدی» با یادآوری مراسم ترحیم پسرش میشکند و اشکها روی صورت هاشور خوردهاش راه باز میکنند: «راستش را بخواهید من آن طور که باید پسری که بزرگ کردهام را نمیشناختم. در مراسم ترحیمش جوانهایی بودند که بیتابی زیادی میکردند. یکی از آن ها بعد از مراسم زمانی که دور من خلوتتر شد کنارم آمد و گفت زندگی خانوادگیاش به نقطه آخر رسیده بودهاست. قصد جدایی از همسرش را داشته. ورشکست شده و همه چیزش را باخته بود. مشکلات مالی باعث اختلافات زیادی بین او و همسرش شده بود. میگفت در یکی از روزها از سر ناامیدی برای محمد درد دل کرده است. فردای آن روز محمد بی آن که به کسی چیزی بگوید برایش وام میگیرد و هر دو با هم اقساط آن را کم کم میپردازند و زندگی دوستش دوباره سر و سامان پیدا میکند. در آن مراسم هر کسی کنار من مینشست از خوبیهای محمد میگفت و خاطرههایی تعریف میکرد که من از آن بیخبر بودم. حالا با یادآوری این حرف ها بیشتر به داشتن پسری مثل او افتخار میکنم. دلتنگش شدهام اما میدانم که با آگاهی قدم در این راه گذاشته است و انشاالله که محشور با اهل بیت (ع) و شفیع ما باشد.»
***حتی وقتی امیدی نبود از تلاش دست نمی کشید
مسئول پایگاه جهادی شهید علی نوری میگوید زمان زیادی از پا گرفتن این گروه نمیگذرد، با این حال با تلاش جهادگران مخلصی مانند شهید محمد خراسانی و دیگر بسیجیان گروه، فعالیتهای جهادی آن ها بر سر زبانها افتاده است: «از نوجوانی عضو پایگاههای بسیج در شهر آیسک سرایان شدم.
محرومیت یکی از ویژگیهای استان خراسان جنوبی است. همیشه ما چشم انتظار گروههای جهادی بودیم تا به روستای ما هم سفر کنند و باعث بهبود زیرساخت ها و امکانات در این روستاهای دور افتاده شوند. در سال 1392 این انتظار سر رسید. البته پای گروههای جهادی دیگر استانهای برخوردار به اینجا باز نشد. در واقع ما به این نتیجه رسیدیم که از پتانسیل جوانهای شهرستان خودمان استفاده کنیم. به همین دلیل برای جذب جوانهای داوطلب اقدام به توزیع فراخوان کردیم.»
«سعید کارگر» میگوید محمد به دلیل آسیبدیدگی که در ناحیه پا داشت با تردید به گروه جهادی پیوسته و بعد از مدت کمی به یکی از اعضای برنامهریز گروه تبدیل شده است: «محمد یکی از جوانهای مومنی بود که در جلسه اول حضورش با او صحبت کردم. به من گفت پاهایش در فوتبال دچار آسیب جدی شده است با این حال میتواند کمک حال ما باشد. حواسمان بود که در اردوهای جهادی کارهای سبک تری مانند کارهای پشتیبانی اعضای گروه را به او بدهیم، اما بعد از مدتی دیگر حواس خودش به آسیب دیدگیاش نبود و در کارهای سنگین هم مشارکت میکرد. خیلی زود پای ثابت این اردوها شد و به عنوان یکی از پایههای اصلی برگزاری فعالیتهای سازندگی روی او حساب باز میکردیم.»
توجه به نماز اول وقت از ویژگیهای شهید محمد خراسانی بوده است: «در روستایی سخت مشغول کار ساخت و ساز و بنایی بودیم. وقتی سر ظهر به مقر استراحت مان برگشتیم سر تا پای همه مان خاکی بود. هوا به شدت گرم بود. هرکدام مان در گوشه ای سایه بانی پیدا کردیم و مشغول استراحت شدیم. سر همهمان در گوشیهای مان بود. اذان گفتند. محمد با سر و صورت خیس از وضویی که گرفته بود به میان ما آمد و مشغول نماز شد. هیچ وقت به صورت کلامی امر به معروف نمیکرد و این کار را به شکل عملی انجام میداد. این کارهایش به دل همه ما مینشست. او بیشتر از همه ما کار کردهبود و با آسیبدیدگی که داشت حتما خسته تر هم بود با این حال مثل ما به نماز بیتوجهی نکرد. چند نفری از ما بیحرف و به قصد وضو گرفتن از جا بلند شدند. طولی نکشید که پشت سر او ردیف شدیم و نماز جماعت دلنشینی خوانده شد.»
کارگر میگوید محمد فرزند خلفی برای پدرش بوده و همه این ها را از تاثیرات لقمه حلال می داند: «مردمان شهرهای خراسان جنوبی سختکوش هستند و به مال حلال توجه ویژهای دارند. پدر محمد از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بودهاست و باقی عمرش را صرف خدمت در مسجد کرده است. تاثیر این خدمتهای مخلصانه در ویژگیهای رفتاری محمد مشهود بود. آخرین ماموریت جهادی که با هم داشتیم آفتزدایی از درختان گردوی یک آبادی بود. آن سال نوعی آفت به درختان گردوی روستایی افتاده و باعث خشک شدن آن ها شده بود. یادم هست که محمد خیلی دل به درد دل اهالی آن روستا میداد و غصه آنها را میخورد. محصول اندک گردوی آن ها قرار بود کفاف یک سال از مخارج این خانوادههای مستضعف را بدهد و با آن وضعیت دیگر امیدی نبود که آن سال درختها محصول خوب و خریداری داشته باشند. با این حال دست از تلاش بر نمیداشت و بیش از بقیه برای کار سخت سم پاشی درختهای بلند گردو داوطلب میشد. در مسیر برگشت از یکی از همین ماموریت بود که در جاده خطرناک و ناهموار این جاده تصادف شدیدی اتفاق افتاد. سه نفر از جهادگران گروه به سختی مجروح شدند و متاسفانه محمد نیز با ضربه شدیدی که به سرش خورد دچار ضربه مغزی شد و در راه خدمت به نیازمندان به شهادت رسید.»
مسئول گروه جهادی شهید علینوری میگوید دفترچه ثبت نام محمد در اردوی آمادگی برای اعزام به سوریه در پایگاه بسیج آیسک بایگانی شده است: «شوق خدمت به محرومان افق های بزرگتری را در برابر او گشوده بود. در صدد بود به مدافعان حرم بپیوندند و در راه دفاع از اسلام جان بدهد. اوضاع سوریه آرام گرفت و قسمت محمد این شد که همین جا در نزدیکی آیسک سرایان دلش را به اهل بیت بدهد و در راه سیره آن ها که کمک به مظلومان و نیازمندان بود جانش را تقدیم کند.»