چه فرقی است بین تقیه و دروغ؟

اگر دروغ گناه است پس چگونه است که تقیه یکی از مسلمات شیعه شمرده می‌شود؟تقیهگاهی گفته می شود تقیه،مصداق دروغ و شاخه‌ای از نفاق و دورویی است و دروغ و نفاق هر دو در آئین اسلام حرام و مذموم است، با این حال، چگونه است که علمای شیعه تقیه را مجاز می‌انگارند؟در پاسخ بدین سوال، نخست باید ببینیم تقیه در منابع مکتوب دینی به چه معناست؟ آ« ...

چه فرقی است بین تقیه و دروغ؟



اگر دروغ گناه است پس چگونه است که تقیه یکی از مسلمات شیعه شمرده می‌شود؟

تقیه
گاهی گفته می شود تقیه،مصداق دروغ و شاخه‌ای از نفاق و دورویی است و دروغ و نفاق هر دو در آئین اسلام حرام و مذموم است، با این حال، چگونه است که علمای شیعه تقیه را مجاز می‌انگارند؟
در پاسخ بدین سوال، نخست باید ببینیم تقیه در منابع مکتوب دینی به چه معناست؟ آ«گاه می توانیم به ترسیم نسبت و مرزهای تقیه با دروغ و نفاق بپردازیم.
مفهوم واژگانی "تقیه"
واژه "تقیه" درست مانند کلمه "تقوا" که هر دو مصدرند، از ماده "وقی یقی" مشتق شده‌اند و به معنای خویشتن‌داری و خودنگهداری است. عرب به سپر می‌گوید: وقایه. ترجمانی چون پرهیزکاری، برحذرداشتن، خداترسی و...همه از لوازم و فروعات مفهوم تقوا و تقیه هستند نه اصل مفهوم.
مفهوم اصطلاحی "تقیه"
"تقیه" اما در اصطلاح عبارت است از اینکه انسان برای حفظ جان، مال و یا آبروی خود از گزند مخالف مجبور شود سخنی بگوید و یا عملی مرتکب شود که در باطن بدان اعتقاد ندارد.
"تقیه" در قرآن
تقیه جدای از حکم عقل، اصلی است که در آیات متعددی از قرآن مورد تایید قرار گرفته است. ما در مجال حاضر، دست‌کم سه آیه از قرآن را شاهد مثال می آوریم:
آیه نخست: کریمه 28 سوره مبارکه آل عمران
«لا یَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُوْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی‌ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ »
مومنان نباید کافران را- به جاى مومنان- به دوستى بگیرند؛ و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستى‌] خدا [بهره‌اى‌] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعى تقیه کنید و خداوند، شما را از [عقوبت‌] خود مى‌ترساند، و بازگشت [همه‌] به سوى خداست.
این آیه دلیلی روشن بر جایز بودن تقیه است. به خلاف دیدگاه برخی که تصور می کنند فقط شیعیان هستند که اعتقاد به تقیه دارند نه همه مسلمان‌ها، باید گفت اهل تفسیر اعم از شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که این آیه در مقام تایید اصل تقیه است. به عنوان مثال: آلوسی،مفسر بزرگ سنی در تفسیر روح المعانی می‌گوید: و فی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة وعّرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الأعداء.(1) یعنی: این آیه دلیل بر مشروعیت تقیه است. و تقیه بنا بر تعریف عبارت است از محافظت جان یا آبرو یا مال از شر دشمنان.
همین ظاهر ساختن مصدر یعنى کلمه «تقاة» که معادل کلمه‌ى تقیه و هر دو از ریشه «وقى و وقایة» به معنى سپر گرفتن در برابر خطرات است، نشان مى‌دهد و اعلام مى‌دارد که نوع خاصى از تقیه -نه هر نوع تقیه و به طور مطلق - مورد استثناى قرآن است زیرا نفرمود: إلا أن تتقوا منهم‌ با این که مطلب و منظور با چنین تعبیرى هم کامل و تمام بود، بلکه با عنایت خاصى آن تعبیر ویژه را «تقاة» بکار برده تا اثبات کند که یک نوع تقیه نه هر نوع تقیه‌اى مجاز و مستثنى است.( 2)
آیه دوم: کریمه 6 سوره مبارکه نحل
مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت‌] مگر آن کس که مجبور شده و [لى‌] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینه‌اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود.
غالب مفسران شیعه و سنی، شان نزول این آیه را درباره عمار یاسر می دانند.
علامه طباطبایی با استناد به روایتی( به نقل از الدرالمنثور) می گوید: مشرکین مکه عمار یاسر را گرفتند، و رهایش نکردند تا به رسول خدا (ص) دشنام داد، و خدایان مشرکین را تمجید کرد، آن وقت رهایش نمودند. پس وقتى شرفیاب حضور رسول خدا (ص) گردید، پرسید حال و خبر چه بود عرض کرد: بسیار بد، زیرا رهایم نکردند تا به ساحت مقدس تو توهین نموده و خدایان آنان را تعریف کردم، فرمود: دلت را چگونه یافتى؟ عرض کرد مطمئن به ایمان، فرمود: اگر بار دیگر هم در چنین وضعى قرار گرفتى همین عمل را انجام بده، و در این باره بود که آیه شریفه‌" إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان" نازل گردید(3)
آیه سوم: کریمه 28 سوره غافر(مومنون)
وَقَالَ رَجُلٌ مُّوْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ
و مردى مومن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى‌داشت، گفت: «آیا مردى را مى‌کشید که مى‌گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‌دهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمى‌کند.
سورة غافر در قرآن‌های چاپ جدید ایران، سورة مومن نیز نام ‌‌‌‌‌‌‌‌گرفته. البته قرآن‌های چاپ مصر و عربستان سعودی غافر است. غافر نامیده شده چراکه در ابتدای آن " غافر الذَّنب " ذکر شده است، و مومن نامیده شده چراکه "مومن آل‌فرعون" در آن ذکر شده است: «‌وَقَالَ رَجُلٌ مُّوْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ‌» در دل، مومن است؛ اما « یَکتُمُ إیمانه » یعنی در زبان، کافر است؛ چراکه اگر غیر این بود خدماتی که نسبت به جناب موسی انجام می‌داد امکان‌پذیر نبود. حتماً باید زباناً با آنها همراه باشد(و قلباً نه) تا موسی را نجات دهد. هنگامی‌‌که موسی آن مرد را کُشت دربار فرعون موسی را محکوم به اعدام‌کرد؛ این جا بود‌ که فردی که قرآن از آن به مومن آل فرعون یاد می‌کند وارد شهر شده و به موسی این جریان را خبر داد: ‹ فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَاب ›(4)
فرق تقیه با دروغ
برخی به غلط تصور می کنند که تقیه مانند دروغ، اظهار امری بر خلاف واقع است. آنگاه در قالب یک استدلال می گویند چون دروغ مذموم است تقیه نیز که نوعی دروغ است، ناپسند است.
در جواب این عده باید گفت: اولا: صغرای این استدلال که دروغ مذوم است کلیت ندارد چون دروغ مصلحتی جایز است. چنانکه گفته اند در شرایط خاص: دروغ مصلحت آمیز به که راست فتنه انگیز. اما هر دروغی را نمی توان مصلحتی نامید. چنانکه امام صادق(ع) می فرماید: «الکذب مذموم الاّ فی امرین: دفع شر الظلمه و اصلاح ذات البین؛ (میزان الحکمه، عنوان 3466، حدیث 17476. ) کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».
ثانیا: دروغ بنا بر تعریف، وصف گفتاری است که به صورت جمله خبری بیان شده است.در حالیکه تقیه همیشه به صورت اظهار زبانی نیست بلکه گاهی به شکل عملی است مانند سکوت و نظایر آن.
نتیجه اینکه: بخشی از انواع تقیه‌ها که به صورت گفتار است مصداق دروغ مصلحتی است. و چون دروغ مصلحتی جایز است، تقیه نیز جایز خواهد بود.
بنا بر تعریفی دیگر تقیه اصلا خبر نیست تا حمل بر دروغ مصلحتی شود. بلکه عملی است که مطابق با وظیفه مکلف و حکم ثانوی است. حکم ثانوی عبارت از حکمی است که مکلف در شرایط اضطراری می بایست به آن عمل کند. مانند خوردن گوشت مردار در زمانی که خطر مرگ انسانرا تهدید می کند. اگر چه خوردن میته شرعا حرام است اما همین شرع در حکمی ثانوی استثنایی قائل شده است که بر مبنای آن حکم ثانوی، میته دیگر حرام انگاشته نمی شود.
فرق تقیه با نفاق
قرآن می‌فرماید: ‹ إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ›
مخالفین تقیّه می‌گویند، منافق به زبان می‌گفت: انک لرسول الله ، ولی در واقع می‌گفت نه ، انت کاهنٌ، انت شاعرٌ و هکذا . منافق زبان و قلبش دو تا است، چنان که تقیه‌‌کننده هم چنین بود، پس تقیه، شعبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از نفاق است!
در پاسخ این اشکال باید گفت‌که: تقیّه‌کننده، اسرَّ الایمان و اظهرَ الکفر می‌کند؛ اما منافق برعکس بوده، یعنی اسرّ الکفر و اظهر الایمان .(ظاهراً مسلمان و باطناً کافر است). بنابراین نسبت میان این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دو تباین است. برخی گفته‌اند: نفاق معنایش این است که این‌دو زبان (زبان سر و زبان قلب) یکسان نباشد. باید گفت که‌ این معنا غلط است؛ چراکه منافق یک اصطلاح قرآنی است و ما هم حق نداریم اصطلاح قرآنی را عوض کرده و هرگونه خواستیم تبیین کنیم. (5)
پی‌نوشت‌ها:
1. آلوسی، بغدادی، شهاب الدین سید محمود؛ روحُ‌المعانی، ‌نشر دارإحیاء التراث العربی، لبنان، 1421ه/2000م، ج3/ص121.
2. تفسیر حکیم، حسین انصاریان، ج‌7، ص: 315.
3. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج‌12، ص: 516.
4. مجموعه مقالات فارسی، آیت الله جعفر سبحانی.
5. پیشین

 

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان


منبع : tebyan
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان