ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی به فیلم دکتر اسلیپ؛

روح‌خواری که سیگنال ارواح را دریافت می‌کرد

فلانگان کارگردان هم مثل طوطی روی شانه ناخداست و برای خوشیرینی در کنار ناخدا استیون کینگ، به صورت بی شرمانه‌ای یک شیرین کاری ساده بی‌ارزش را بدون هیچ اثرگذاری مولفی در قالب یک دنباله سینمایی ساخته است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم «درخشش» استنلی کوبریک (Stanley Kubrick)، براساس رمان «استیون کینگ» (Stephen King) محصول سال 1980، از محدوده سینما فراتر رفت. اما روابط میان مولفان برخلاف موقعیت فیلم آنچنان موفقیت آمیز نبود. در مستندی که بعدها درباره فیلم با نام اتاق 237 ساخته شد، اوج اختلافات نویسنده و کارگردان در شیوه برگردان اقتباسی اثر مشخص شد، عده‌ای «کینگ» را محق می‌دانستند و عده دیگری کوبریک را عامل موفقیت کینگ توصیف می‌کردند.

با وجود چنین اختلافاتی، درخشش، شاهکاری از کوبریک، از معدود فیلم‌هایی مورد مطالعه قرار گرفته و عامل نظریه‌های بی‌شماری در نگارش کتاب‌ها و مستندات فراوانی از سوی محققان سینمایی بود. پس از این فیلم یک رفرم بزرگ در سینمای وحشت شکل گرفت، راهروهای طرح دار هتل اورلوک (Overlook) تا کلاستروفوبیای حاکم در  این فیلم،  سینمای  وحشت را وارد مسیر دیگری کرد.  

بیشتر بخوانید:

«درخشش» استنلی کوبریک با مصیبت ساخته شد!

فیلم درخشش از منبع اقتباسی خود منحرف شد و شکافی میان نویسنده و کوبریک ایجاد کرد، اختلاف میان کوبریک و کینگ را امی‌توان از زوایای مختلفی بررسی کرد و این بررسی را با یک پرسش مهم باید آغاز کرد.

ساخت دنباله ای برای درخشش ( The Shining) نزدیک 40 سال پس از نمایش قسمت اول، نشان می‌دهد که وجه تالیفی کدامیک از این دو نفر (کوبریک یا کینگ) بر فیلم اول اثرگذارتر است. آیا در میان سایر اقتباس‌های سینمایی، از آثار استیون کینگ، فیلمی به قوت درخشش می‌توان یافت؟

دو فیلم «آن» (it) و برج تاریک از برگردان‌های اقتباسی اخیر آثار کینگ اثبات می‌کند که تاثیر آثار کینگ به نگره مولف در کارگردانی بشدت وابسته است. برایان دی‌پالما با «کری»، راب رینر با «میزری»، و «درخشش» استنلی کوبریک نشان می‌دهند، ترفندهای وحشت، برخواسته از اثر مولف، مخاطبان را در پیچ و خم تصاویر عرفانی و اجراهای هیستریک کارگردانان چیره‌دست به دام می‌اندازد.

 به هر حال درصد کمی از آثار کینگ با توفیقات عامه‌پسندانه  در سینما مواجه بوده که نمونه متاخر آن فیلم دکتر اسلیپ است، اما ترس را نمی‌شود، فانتزی کرد، ترس را نمی‌شود رمانتیک کرد و نکته مهم این است که مایک فلاناگان در فیلم «دکتر اسلیپ»، برگردانی اقتباسی از استیون کینگ، دنباله‌ فاجعه‌باری برای فیلم درخشش است. فلاناگان یک دی جی سینمایی صحنه‌گرم‌کن است و از روش‌های بشدت ساده‌انگارانه‌ای در تصویرسازی، برای برگردان سینمایی دکتر اسلیپ استفاده کرده است.

«کینگ» بارها نارضایتی خود را در مورد اینکه از خروجی سینمایی دی پالما، راب رینر و کوبریک خوشحال نیست را به زبان آورده است. اما مایک فلاناگان ترسناک‌ساز رمانتیک، می‌تواند تمام لولوهای سینمایی را فانتزی کند، تمام ترس‌های آفریده شده توسط «کینگ» را رمانتیک کند و  در تلاش برای حفظ هواداران واقعی و خوشحال کینگ، رویکردی با ویژگی نه سیخ بسوزدنه کباب را در مسیر برگردان اقتباسی ادامه فیلم درخشش اتخاذ کرده که نتیجه کار یک اثر ملایم است.

ساخت دنباله ای برای درخشش ( The Shining) نزدیک 40 سال پس از نمایش قسمت اول، نشان می‌دهد که وجه تالیفی کدامیک از این دو نفر (کوبریک یا کینگ) بر فیلم اول اثرگذارتر است. برای هوادران واقعی فیلم «درخشش» ادامه این فیلم با عنوان «دکتر اسلیپ» دلپذیر نیست، چون دکتر اسلیپ برای مخدوش کردن و از میان بردن موفقیت قسمت اول ساخته شده است.

وقتی کینگ در سال 2013 دنباله نسبتاً پرطرفداری به نام دکتر اسلیپ Doctor Sleep را نوشت، هسته مرکزی داستان به دنبال وقایع موجود از فیلم کوبریک شکل می‌گرفت، نه رمان خودش.   بنابراین، کینگ تصور می‌کرد، یک دنباله جدید قطعا نمی‌تواند بنیاد ادبی دو کتاب را آشتی دهد و البته نگارش یک ادامه داستانی و اقتباس سینمایی دوم، موقعیت هنری او را ارتقا می‌دهد و این تصمیم استیون کینگ، کاملا اصالت بازاری، شغلی و مالی دارد. هدایت قسمت دوم به مایک فلاناگان سپرده شد که فیلم‌ها و سریال ترسناک پرمخاطبی در کارنامه دارداما نتوانست با ساخت قسمت دوم فیلم درخشش،  اقتدار بصری تالیف شده توسط کوبریک را به چالش بکشد.

دکتر اسلیپِ مایک فلاناگان در خوشبینانه‌ترین حالت یک سازگاری نوجوانانه و سخاوتمندانه با درخشش در 151 دقیقه است و فلاناگان تلاش می‌کند، امضای شخصی خود را بر روی ثبت کند.

فلاناگان در ژانر وحشت، مجموعه‌ای از نگرانی‌های موضوعی و فانتزی را ایجاد می‌کند که به عنوان لایه سوم کتاب کینگ و فیلم کوبریک (درخشش) وجهی متمایز با قسمت اول را ایجاد می‌کند و حتی نوعی عدم هارمونی میان دو فیلم درخشش و دکتر اسلیپ پدید می‌آورد.

این فیلمساز با نشان دادن وجه عاطفی کاراکترهایش و ترکیب آن با ابعاد ماوراءالطبیعه، محور اغلب روایت‌هایش درباره افرادی است که در گذشته با آسیب‌های روحی عمیقی مواجه بوده‌اند و این امضاء تالیفی را  در «ویجا:خاستگاه شیطان» Ouija underrated: Origin of Evil) 2016) و سریال تسخیرشدن خانه هیل The Haunting of Hill House ) 2018 ) از خود به جا گذاشت.  

فلاناگان در آثارش علی الخصوص سریال تسخیر شدن خانه هیل، با عمق بخشیدن به شخصیت‌ها، زمینه ترساندن مخاطب را آسانتر می‌کند و با تمرکز روی ترس‌های فردی  کاراکترها، وجوه تالیفی ترس را تقویت می‌کند. فلاناگان با حوصله بیشتری در سریال «تسخیرشدگی خانه هیل» از داستان‌هایی درباره پیشینه شخصیت‌هایی که با زخم‌های روانی در گذشته خود روبرو بوده‌اند به عنوان عطف‌های دراماتیک استفاده می‌کند. اما این ویژگی هیچ کارکردی در دکتر اسلیپ ندارد و ترکیب فلاناگان و کینگ، آماده‌اند تا دنباله‌ای ملال آور و مضحک برای فیلم درخشش کوبریک بسازنند.

در فیلم «دکتر اسلیپ»، دن تورنس با نمایش صداقت رنجورانه ایوان مک گرگور، سرچشمه حوادثی در آینده است و موتور متحرک داستان  مثل سریال فلاناگان(تسخیرشدگی خانه هیل)، خسارت‌های روانی دن تورنس تجربه او در هتل اورلوک است. به نظر می‌رسد که دنباله‌ درخشش کینگ برای فلاناگان نوشته شده و قسمت دوم یک راهکار نمایشی ابتکاری برای تجدید نظر در فیلم کوبریک است.

سؤالات فراوانی درباره درخشش و اورلوک  مطرح شده است. یکی از سئوالات مهم این است، آیا این هتل خالی از سکنه بود  و جک تورنس آنرا در اختیار داشت تا با تبر خانواده خود را به قتل برساند؟

جک گرفتار الکل بود یا تب کابین (تب کابین، یک واکنش کلاستروفوبیک ماحصل انزاوی فردی یا جمعی است)، یا هر دو؟ این ابهامات برای مخاطب فیلم دکتر اسلیپ بسیار اهمیت دارد و بیننده‌ای که  منابع اقتباسی را مورد مطالعه قرار نداده، سئوالات بسیار مهمی برایش پیش می‌آید.

صحنه‌های آغازین دکتر اسلیپ، پراکنده و پر پیچ و خم و طولانی است و کمی طول می‌کشد تا  وقایع و سرنخ‌های فیلم درخشش، برای مخاطب جلوه قانع کننده‌ پیدا کند.

 داستان فیلم از سال 1980 آغاز می‌شود، زمانی که دنی جوان (راجر دیل فلوید) از روح دیک هالوران (کارل لمبلی) می‌آموزد که ارواح خبیثی که از اورلوک به خاطر «درخشش» دنی او را تعقیب کرده‌اند را با آموختن یک تکنیک ذهنی مهارکند. (درخشیدن در این فیلم یعنی توانایی دریافت سیگنال‌های ارواح و ارتباط از راه دور با آنها.)

در ادامه با «رز هات» و زندگی ترسناک او، با بازی ربکا فرگوسن (Rebecca Ferguson) آشنا می‌شویم. یک چهره تهدیدآمیز که برای اولین بار هنگام استفاده از  جادوگری، برای وسوسه کردن و در نهایت بلعیدن روح دخترکی معصوم ظاهر می‌شود.

«رز هات» ربکا فرگوسن (Rebecca Ferguson)

درخشش «رز هات»  و گروهی شگفت انگیز همراه او ابداعی سطحی از سوی کینگ است و از الگوی خون آشامان تقلید شده است. رز هات،   «روح آشام‌هایی» به نام «گره واقعی» ( True Knot) را هدایت می‌کند، که «روح» دودی و بخار شده هر کسی که صاحب معجزه  و درخشش است را می‌بلعد. شعار آنها خوب خوردن و جوان ماندن همراه با زندگی طولانی است. در حقیقت، «گره واقعی» قرن‌ها در اثر نوشیدن روح قربانیان خود جاودانگی را تجربه کرده‌ و مازاد ارواح را همچون بخار در قوطی‌های کوچک فلزی نگه داشته‌اند. ده‌ها سال بعد، در سال 2011، دن، با ریش بلند در حالی که حال خوبی ندارد، توانایی‌های روانی خود را از طریق غیرمتعارفی خاموش کرده و در طول زندگی خود را در یک سری قلاب‌های تصادفی خاموش کننده با انجام کارهای عجیب و غریب انداخته است.

 پس از یک نزاع شخصی به نیوهمپشایر می‌رود، جایی که دنی با بیلی فریمن (کلیف کورتیس) آشنا می‌شود.  

بیلی فریمن

بیلی فریمن شغلی را برای او پیدا می‌کند و  او را با دکتر جان (بروس گرین وود) رهبر گروهی محلی آشنا می‌کند. دکتر جان همچنین دنی را در کلینیک بیمارستان های محلی استخدام می‌کند و او نیز با توانایی درخشان خود «تحت عنوان درخشش»  مرگ بیماران بدخیم را تسهیل می‌کند و آنان را با قدرت ویژه خود به خواب ابدی و آرامش بخش دعوت می‌کند و بیماران نام  مستعار  دکتر اسلیپ (دکتر خواب) را به او نسبت می‌دهند.

 ارواح هتل اورلوک مثل پیرزن، دختران دوقلو و دیگران در ذهن او محبوس شده‌اند، همان چیزهایی که پدرش را به مسیر جنون هدایت کرد. دیک هالوران (Carl Lumbly ) به دن آموخت او می‌تواند ارواح را درون جعبه های ذهنی قفل کند، تله های روانی که در ذهن او ذخیره شده، دیگر نمی توانند او را آزار دهند.

دن با تله‌پاتی با دختری نوجوان به نام آبرا استون (Kyliegh Curran)، ارتباط ذهنی برقرار می‌کند که توانایی درخشش او  فراتر از مهارت های اوست. مدتی است که این دو فقط با یک احساس روانی از وجود یکدیگر در یک شهر آگاه هستند و برخی اوقات پیام هایی در اتاق دان هک می‌شود.

آبرا یک شب با افزایش قدرت‌هایش،   فراتر از مکان می‌رود و در چندین ایالت  دورتر می‌بیند که  گروه «گره واقعی» پسری نوجوان ورزشکاری را ربوده و روح او  مصرف می کنند. آبرا،  ، شاهد ظلم رزهات حین مکیدن روح قربانی توام باشکنجه کردن اوست.   حضور آبرا مورد توجه رز قرار می‌گیرد و تشخیص می دهد که او تحت فشار یک روح بزرگ  با قابلیت‌های بسیار ویژه  است.

 آبرا، از منظر «رز هات» یک نهنگ سفید است که می‌توانند قرن ها از او  تغذیه کنند. آنچه آشکار می شود یک بازی جذاب موش و گزبه وار  میان مثلث کاراکترهای این فیلم است. آبرا تصمیم می‌گیرد جنایت‌های آنان را افشا کند و برای کمک  گرفتن به دن متوسل می‌شود.

البته، در میان  اغلب مانورهای روانی و قتل‌های موجود در دنیای واقعی، امور زمینی بیشتری برای مذاکره وجود دارد. به عنوان مثال، چگونه آبرا برای والدینش (Jocelin Donahue) و (Zackary Momoh) توضیح می‌دهد، که از استعدادهایش ناآگاه است، در حالیکه با فردی با ویژگی‌های مشابه خودش تله‌پاتی دارد. دن و دوستش با همکاری آبرا با «گروه گره» واقعی درگیر می‌شوند و همه آنان به غیر از رزهات کشته‌می‌شوند و برای نابودی رزهات، دن تورنس متوسل به استفاده از مکان هولناک هتل اورلوک ( Overlook ) می‌شود.

این فیلم با وسواس خاصی وفادارانه‌ترین اثر اقتباسی به رمان‌های کینگ است تا حدی که فیلمساز تمام سکانس‌های مهم آنرا بدون هیچ حذف و اضافه‌ای از کتاب تبدیل به فیلم کرده است. مهمترین اشکال اساسی فیلم این است که نیمی از ارجاعات دکتر اسلیپ به فیلم درخشش کوبریک است. یعنی تمام علاقه‌مندانی که فیلم اول را ندیده‌اند از درک فیلم جدید به صورت کامل در  بسیاری موارد عاجز خواهند ماند.

چگونه ممکن است که مخاطب عام سینما، بدون اعلان بر دنباله‌سازی، یا ارجاعات و استفاده حداکثری داستانی از امکانات فیلم دیگری ناگهان به سراغ فیلم دکتر اسلیپ برود و متوجه شود که دیدن دکتر اسلیپ بدون دقیق تماشا کردن فیلم اول ممکن خواهد بود. توالی دکتر اسلیپ «فلاناگان» با درخشش «کوبریک» کاملا ناگهانی است و البته نسبتی منطقی میان این دنباله سازی وجود ندارد.

شاید باور کردن این مسئله دشوار باشد، اما سینماروهای معمولی آمریکایی هرگز علاقه‌ای به دیدن فیلم‌های قدیمی ندارند. به همین دلیل در سازوکار تولید در هالیوود، حتی فیلمی که 10سال از تاریخ آن گذشته باسازی می‌شود.

با همین پیش فرض ارائه شده می‌توان یک اشکال دیگر را مطرح کرد. فلاناگان با توجه به اینکه اثری مستقل را با اشاره به فیلم درخشش تولید کرده، نمی‌تواند هسته داستانی اثرش را به اندازه بازآفرینی  موقعیت جغرافیایی اورلوک در فیلم درخشش بازیابی کند.   از اورلوک  به عنوان خانه‌ای خالی از سکنه استفاده می شود که در آن جک تورنس هنوز پابرجاست. این لوکیشن می‌توانست به جای هتل اورلوک خانه تخسیر شده هیل در سریالی با همین عنوان ساخته مایک فلاناگان باشد!

باید بپذیریم که دکتر اسلیپ  (Doctor Sleep) دنباله قانع کننده‌ای برای درخشش نیست، از جمله می‌توان به اجرای غیرهنری و بدِ توماس و الکس اسوسی در نقش جک و وندی تورنس اشاره کرد که به قصد خیانت به شمایل جک نیکلسون و شلی دووال  در این فیلم استفاده شده‌اند.

گویا کینگ، نسبت به توفیق درخشش، همچنان حسادت می‌کند. اما درج کلیپ‌هایی از فیلم کوبریک یا انیمیشن نیکلسون با CGI پریشان کننده است و سبب می شود که در بازگشت شخصیت‌های اصلی به هتل اورلوک، روند روایت منحصر به فرد «فیلم درخشش» در نگاه تماشاگر چندپاره به نظر رسد.

در حالی که رویکرد و قصد فلاناگان این است که احساس تمام‌کنندگی را به فیلمش منتقل ‌کند و  تلاش می‌کند داستان مستقلش زیر سایه کوبریک نباشد. البته، اثر انگشت های کوبریک در همه جا باقی می‌ماند، شاید به این دلیل است که برادران وارنر نتوانستند سوء استفاده معقولی از مالکیت معنوی و نماد ماندگاری سینمای وحشت ببرند. شاید به این دلیل است که فلاناگان نتوانست در برابر تقویت دنباله خود با قدرت تابشی بیشتر از درخشش دکتر اسلیپ را خلق کند، صرف نظر از این، دکتر اسلیپ هرگز احساس یک ادای احترام به درخشش را ارائه نمی‌کند.

فلاناگان همیشه پیوندهای خود را با فیلم کوبریک به غیر از شخصیت اصلی و لوکیشین پایانی فیلم قطع کرده و برادران نیوتن موسیقی دکتر اسلیپ را از تُن و رشته‌های موسیقیایی تند و هراس آور وندی کارلوس و ریچل الکیندتقلید کرده‌اند، که هیچ ارتباط تماتیکی با فیلم دکتر اسلیپ برقرار نمی‌کند، مثل این می‌ماند که برای صحنه‌های رقص دسته‌جمعی در هجویه آستین‌پاورز، از موسیقی اصلی فیلم جیمزباند استفاده کنید.

علاوه بر این، فلاناگان از سبک بصری کوبریک فاصله می‌گیرد واز فضاسازی کلاسیک درخشش  (The Shining) فاصله می‌گیرد و در عین حال رویکرد تصویری خود را با فیلمبردار مایکل فیموگناری  تطبیق می‌دهد. فلاناگان همچنین در این جهان کاملا تابه تا و نامتقارن میان فیلم خودش و درخشش، میان دو مفهوم  تم ترس رمانتیک (تم خودش) و  ترس کوبریکی معلق است، لذا در شخصیت پردازی نمی‌تواند «روحیه ضروری» شخصیت‌ها را به درستی و مستقل توصیف کند.  

اثربخشی دکتر اسلیپ ( Doctor Sleep ) بستگی به تمایل بیننده برای پذیرش مداخله فلاناگان(Flanagan )در قلمرو کوبریک دارد. بدون شک این امر برای پیروان کوبریک بسیار نگران کننده خواهد بود و اعتراف می کنم  با این کشتی جدید همراه شدن با سوراخ‌های فراوانی در آن وجود دارد و ناخدای غیرقابل اطمینانی مثل استیون کینگ بسیار دشوار است. استیون کینگ در درخشش زیربار ناخدایی کوبریک نرفت، اما کافیست کشتی دکتر اسپلیب به مناطق عمیق اقیانوس نزدیک شود، آنوقت در معرض غرق شدن در یک فانتزی بیهوده را تجربه خواهید کرد.

فلانگان کارگردان هم مثل طوطی روی شانه ناخداست و برای خوشیرینی در کنار ناخدا استیون کینگ، به صورت بی شرمانه‌ای یک شیرین کاری ساده بی‌ارزش را بدون هیچ اثرگذاری مولفی در قالب یک دنباله سینمایی ساخته است.

دکتر اسلیپ با حفظ وفادار ماندن به هر دو کتاب کینگ و فیلم کوبریک، به یک علامت تجاری سینمایی سطحی از فیلمساز وحشت متوسط، فلاناگان، به عنوان یک کارگردان فیلم‌های وحشت تبدیل شده است. کسانی که از دیدن آخرین فیلم مایک فلاناگان هیجان زده هستند، ناامید خواهند شد حتی اگر فلاناگان به اندازه کافی استعداد داشته باشد. فلاناگان تلاش کرد که راه رفتن کوبریک را تقلید نکند اما شکل راه رفتن خودش را هم فراموش کرد.  

***علیرضا پورصباغ

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان