سریال های انیمه ژاپنی که بدون شک از دیدن آن ها لذت خواهید برد [قسمت دوم-پایانی]

داستان این سریال انیمه فانتزی در دوران قرن نوزدهم و در زمانی که ژاپن یک کشور بسته است رخ می دهد. در این سریال موجودات خیالی به نام «موشی» (Mushi) وجود دارند که همه جا حاضر بوده و قدرت های فرا انسانی دارند. علاوه بر این گفته می شود که علاوه بر فرم طبیعی و متداول زندگی انسانی فرم های دیگری نیز وجود دارند که در حیوانات، گیاهان و حتی باکتری ها دنیز دیده می شوند اما موشی ها در واقع از همه ی این موجودات قدیمی تر هستند. به دلیل ماهیت آسمانی و روحانی موشی ها، بسیاری از انسان ها نمی توانند آن ها را درک کنند و به همین دلیل از وجود آن ها بی اطلاع هستند. اما برخی انسان ها نیز توانایی دیدن و تعامل با این موجودات را دارند. نقش اصلی سریال گینکو نام دارد و یکی از همین افراد است که در این زمینه تبحر بالایی دارد و از نقطه ای به نقطه ی دیگر سفر کرده و به مردمی که به خاطر وجود موشی ها دچار آسیب و ضرر شده اند کمک می کند.

شارلوت یک زن جوان است که توسط یک خون آشام نجیب زاده که بی دلیل به انسان ها آسیب نمی رساند دزدیده می شود. پدر شارلوت یک شکارچی خون آشام ها به نام «دی هامپایر» را استخدام می کند تا دخترش را پیدا کرده و او را نجات دهد و اگر به خون آشام تبدیل شده بود او را به شکلی انسانی بکشد. وی برای این ماموریت مبلغ زیادی را به عنوان پیش پرداخت در اختیار دی همپایر قرار می دهد و به او می گوید که در صورت موفقیت مبلغ بسیار بیشتری دریافت خواهد کرد. دی همپایر نیز با این موضوع موافقت می کند. در همین زمان برادر شارلوت نیز گروه بدنامی از شکارچیان خون آشام ها را استخدام می کند که بیشتر به خاطر تمایلات شخصی به شکار خون آشام ها می پردازند. در این بین نجیب زاده ی خون آشام نیز گروه بزرگی را برای دفاع از خود استخدام می کند و بین این سه گروه درگیری هایی ایجاد می شود که داستان سریال را پیش می برند.

بیش از 100 سال قبل از شروع داستان این سریال در یک جهان دیگر، موجودات عظیم الجثه و شبه انسانی به نام «تایتان ها» ناگهان ظاهر شده و بشریت را نابود می کنند و بدون هیچ دلیلی انسان ها را یکی پس از دیگری می بلعند. تعداد اندگی از انسان ها که از این وقایع جان سالم به در برده اند در پشت سه دیوار بزرگ سنگر گرفته اند. در پشت این دیوارها انسان ها زندگی بسیار سختی را به مدت 100 سال پشت سر گذاشته اند و بسیاری از آن ها تاکنون یک تایتان را به چشم خود ندیده اند. بعد از یک صاعقه ی مهیب به ناگاه یک تایتان عظیم الجثه ی 60 متری ظاهر شده و دیوار بیرونی را تخریب می کند و این موضوع باعث می شود که تایتان های کوچکتر به مردم پشت دیوار حمله کنند. به همین دلیل ساکنان پشت این دیوار مجبور می شوند که به پشت دیوار دوم نقل مکان کنند که کمبود جا و قحطی باعث درگیری و کشمکش بین انسان ها می شود. در این میان گروهی از انسان ها در حال مبارزه با این موجودات قوی هیکل و قدرتمند هستند که جز نقطه ای در پشت گردن هیچ نقطه ضعف دیگری ندارند.

این سریال داستان یک نوجوان به نام ایزوکو میدوریا را روایت می کند که در دنیایی حضور دارد که مردم دارای قدرت های فرا انسانی هستند. او در آرزوی این است که روزی یه یک قهرمان تبدیل شود اما وی همواره مورد آزار و اذیت همکلاسی هایش قرار می گیرد و قابلیت فرا انسانی نیز ندارد. بعد از این که وی جان یکی از همکلاسی هایش را از دست یک انسان شرور نجات می دهد به وی قدرتی فرا انسانی داده می شود. در ادامه وی وارد مدرسه ای می شود که در آن جا نسل های بعدی قهرمانان را تربیت می کنند.

در یک شهر داستانی در ژاپن دختری به نام مادوکا همراه با دوستش سایاکا با یک موجود کوچک شبیه به گربه به نام «کیوبی» مواجه می شوند. این موجود به آن ها می گوید که در صورت توافق آرزوهای آن ها را برآورده خواهد کرد و در مقابل نیز به آن ها قدرت های جادویی داده خواهد شد تا با جادوگران مبارزه کنند. در این هنگام یک دختر تازه وارد به مدرسه به نام همورا سعی می کند که به هر قیمتی مادوکا را از توافق با کیوبی باز دارد. در همین اثنا آن ها با یک دختر دیگر در مدرسه آشنا می شوند که به آن ها پیشنهاد می دهد به او ملحق شده و در شکار جادوگران او را همراهی کنند و در این حین با وظایف دختران دارای قدرت های جادویی آشنا شوند.

داستان این سریال از آن جا آغاز می شود که 10 سال قبل یک ناهنجاری فضایی ناشناخته موسوم به «دروازه ی بهشت» در آمریکای جنوبی رخ داده است و بلافاصله بعد از آن نیز فاجعه ای به وقوع پیوسته که آسمان را تغییر داده و ویرانی های بسیاری را سبب می شود. ستاره ها ناپدید می شوند و جای خود را به ستاره های دروغین می دهند. در این حین انسان هایی که قدرت های خاصی دارند و «پیمانکار» نامیده می شوند ظاهر شده و هر کدام صاحب یکی از این ستاره های دروغین بوده و توانایی های فرا انسانی خاصی دارد. این ستاره ها نسبت به رفتارهای پیمانکاران عکس العمل نشان می دهند. این افراد بسیار بیرحم بوده و با هر گونه احساساتی مخالفند. یک پیمانکار چینی به نام «های» را روایت می کند که به دستور سندیکای حاکم بر جهان رشته ای از قتل ها و خرابکاری ها را در توکیو انجام می دهد. در نهایت معلوم می شود که سندیکا قصد نابودی پیمانکاران را دارد و آن ها وارد جنگ با سندیکا می شوند.

داستان این شهر در یک شهر پر آشوب به نام «شماره ی 9» رخ می دهد. شیون یک پسر جوان است که در یک خانواده ی ثروتمند و نجیب زاده به دنیا امده که در روز تولد 12 سالگی خود با یک پسر به نام نزومی آشنا می شود. بعد از آشنایی با نزومی زندگی شیون به شدت تغییر می کند. نزومی یک فراری تحت تعقیب است که شیون به وی پناه داده و زخم های او را تیمار می کند و شب را در اتاق او سپری می کند. بعد از این که پلیس موضوع را در می یابد او را دستگیر کرده و از جایگاه ویژه ای که دارد محروم می شود. شیون و مادرش مجبور می شوند از محله ی اعیان نشین شهر به مناطق پایین شهر نقل مکان کرده و دیگر اجازه ی ورود به مدرسه ی افراد با استعداد و نجیب زاده به وی داده نمی شود. چند سال بعد شیون که در یک پارک مشغول به کار شده است جنازه ی یک مرد سی ساله را پیدا می کند که مرگ وی در رسانه های اعلام نشده است. در نتیجه شیون به موضوع مشکوک شده و به زودی شاهد مرگ رازآلود همکارش می شود و شیون به اتهام قتل همکارش تحت بازجویی و بازداشت قرار می گیرد. در این حین نزومی او را از دست نیروهای دولتی نجات می دهد و با خود می برد.

در یک دنیای نینجایی یک روباه قدرتمند به نام «نه دم» به یک روستای سری حمله می کند. بدین ترتیب کدخدای روستا این روباه را در بدن پسر تازه به دنیا آمده اش به نام ناروتو حبس می کند که به قیمت مرگ پدر تبدیل شده و ناروتو را به میزبان یک هیولا مبدل می سازد. از این رو همه به ناروتو به چشم روباه نه دم نگاه می کنند و بر اساس قانون کسی حق ندارد اسم او را به زبان بیاورد. 12 سال بعد یک نینجای بازنشسته به نام میزوکی واقعیت ماجرا را برای ناروتو بیان می کند. سپس ناروتو به یک نینجای مشهور تبدیل شده و با دو نفر از دوستانش تیمی را تشکیل داده و مانند نینجاهای دیگر روستاها باید وظایفی که به آن ها محول می شود را انجام دهند. بعد از چندین ماموریت موفقیت آمیز به آن ها اجازه داده می شود که برای ارتقای درجه در مسابقات آزمایشی شرکت کنند. در این حین استاد آن ها توسط یک نینجای شرور کشته می شود و ناروتو در صدد انتقام برمی آید.

یاگامی یک دانش آموز نابغه و باهوش است که دفترچه ای با عنوان «مرگ نامه» را پیدا می کند که اسم هر کسی که در آن ذکر شده باشد به زودی کشته خواهد شد به شرطی که نویسنده چهره ی آن فرد را دیده باشد. بعد از مدتی یاگامی با شینگامی که صاحب اصلی دفترچه است آشنا می شود که دفترچه را در دنیای انسان ها رها کرده است. یاگامی از قصد خود برای به وجود آوردن دنیایی بدون حضور افراد خلافکار و جانی و حکومت بر آن با شینیگامی صحبت می کند. یاگامی به سرعت شروع به کشتن افراد شرور می کند و این قتل ها توجه اینترپل را به خود جلب می سازد. در این حین یک بازرس زبده سعی می کند یاگامی را به دام بیندازد. در ادامه بازرس مذکور یک بازی موش و گربه را با یاگامی راه می اندازد.

یک دختر جوان به نام فو که در یک قهوه خانه کار می کند توسط یک دسته سامورایی مورد آزار و اذیت قرار می گیرد تا این که ناگهان یک ولگرد به نام موگن و یک رونین به نام جین جان او را نجات می دهند. بعد از مدتی موگن که جین را یک جنگجوی قابل می بیند به او حمله می کند. درگیری این دو به مرگ غیرعمدی پسر حاکم منجر می شود. در نتیجه این دو به مرگ محکوم می شوند اما به کمک فو از اعدام فرار می کنند. در عوض فو از آن ها می خواهد که در سفری پرماجرا برای پیدا کردن یک سامورایی با وی همراه شوند.

ایچیگو یک نوجوان است که می تواند ارواح را ببیند و این توانایی به او اجازه می دهد که با سربازی به نام روکیا که بر ارواح مردگان تسلط دارد آشنا می شود. روکیا از دنیای مردگان می آید و با هیولاهایی که در واقع روح خود را گم کرده و ارواح و انسان ها را تهدید می کنند مبارزه می کند. در جریان یک نبرد و برای نجات جان ایچیگو از دست یکی از این هیولاها، روکیا به شدت زخمی می شود. بدین دلیل وی تصمیم می گیرد که تا زمان بهبودی قدرت خود را در اختیار ایچیگو قرار دهد. در نهایت روکیا به جرم دادن قدرت خود به یک انسان دستگیر شده و به مرگ محکوم می شود و ایچیگو و دوستانش برای نجات وی وارد عمل می شوند.

این سریال داستان یک پسر به نام سوما را روایت می کند که رویای او نبدیل شدن به یک سرآشپز تمام وقت در رستوارن پدرش و پیشی گرفتن از او در مهارت های آشپزی است. اما با پایان دوران مدرسه ی سوما پدرش کار جدیدی را انتخاب می کند که برای انجام آن باید رستوران خود را تعطیل کرده و به نقاط مختلف دنیا سفر کند. سوما به شدت از این موضوع ناراحت است و در یک شرط بندی با پدرش وارد یک مدرسه ی آشپزی می شود که تنها 10 درصد از دانش آموزان آن با موفقیت فارغ التحصیل می شوند. سوما در این مدرسه با دوستان جدیدی آشنا می شود و اتفاقات جالبی برای وی رخ می دهد که به بالا رفتن مهارت هایش در آشپزی منجر می شوند.

این سریال در مورد 4 پسر به نام های هاروکا، ماکوتو، ناگیسا و رین است که در مدرسه ی ابتدایی به سر می برند. آن ها با هم در یک تورنمنت شنا شرکت کرده و برنده می شوند اما هر یک به راه خود می روند. سال ها بعد در دوران دبیرستان این چهار نفر بار دیگر به همدیگر ملخق می شوند. سپس آن ها تصمیم می گیرند که یک باشگاه شنا را در مدرسه ی خود افتتاح کنند. در ادامه رقابت شدیدی بین رین و سه نفر دیگر آغاز می شود.

یک برداشت کننده ی بامبو به نام سانوکی یک دختر ریز اندام را در میان درختان بامبو پیدا می کند و فکر می کند که او را خدا برای وی فرستاده است بنابراین همراه با همسرش تصمیم می گیرند که او را مثل دختر خودشان بزرگ کنند. این دختر که به او لقب «پرنسس» داده اند به سرعت رشد می کند و با یکی از پسران روستا دوست می شود. سانوکی بار دیگر مقداری طلا و لباس های فاخر را در یک جنگل بامبو پیدا می کند. بدین ترتیب وی به ریشه ی فرازمینی داشتن دختر خود بیشتر مطمئن شده و تصمیم می گیرد که او را مانند یک پرنسس واقعی بزرگ کند. بنابراین به پایتخت نقل مکان می کند و این موضوع باعث می شود که پرنسس از دوستانش دور شود. به زودی وی خود را در محاصره ی خدمتکاران در یک عمارت زیبا می بیند و باید با محدودیت های زندگی نجیب زادگان کنار بیاید. در نهایت وی از پایتخت فرار کرده و بار دیگر به کوهستان باز می گردد اما در می یابد که دوستانش نیز کوهستان را ترک کرده اند. در نتیجه در برف سنگین کوهستان گرفتار شده و بیهوش می شود. وقتی که به هوش می آید خود را در خانه می یابد. در نهایت امپراطور به وی علاقمند می شود.