(بهطور معمول حاشیه خطای نظرسنجیها بین یک تا 3 درصد در نظر گرفته میشود) اما سی.ان.ان، کمپین و استراتژیستهای دموکراتها همچنان مضطرب و نگران هستند. آیا نظرسنجیها و موسسات مرتبط با افکارسنجی در حوزه عمومی با اشکالات ساختاری مواجهند؟ بهنظر میرسد باید به این پرسش قاطعانه پاسخ منفی بدهیم. این موسسات در حد توانشان تلاش کردهاند اشتباهات و باگهای سیستمی خود را نسبت به انتخابات سال 2016 ترمیم کنند. پروفسور واینر، استاد آمار در دانشگاه بارتون معتقد است که مدلها و نحوه جمعآوری دادهها در موسسات نظرسنجی نسبت به چهار سال گذشته بهبود چشمگیری یافته است؛ نشانهاش هم این است که در تخمین درصد شانس ترامپ برای پیروزی واقعبینانهتر عمل میکنند. بهطور نمونه اگر شانس کلینتون را در شب انتخابات 2016، 9/ 99 درصد تلقی میکردند، اکنون این عدد را برای بایدن به 70 تا 80 درصد کاهش دادهاند. پس منبع و منشأ نگرانی کمپین دموکراتها چیست؟ اجازه دهید این انتخابات را همچون سال 2016 یک انتخابات غیرعادی لقب دهیم آنچنان که دیوید سایورز در پولیتیکو مینویسد. پرسش بنیادی که در اینجا مطرح است این است که نظرسنجیها معمولا در چه شرایطی قابلتکیه و اعتماد هستند؟ وقتی که نهادهای اجتماعی در وضعیت طبیعی و نرمال خود بهسر میبرند. این نهادها وظیفه کانالیزه کردن، آشکارسازی و همینطور عملیاتی کردن خواستهها و مطالبات مردم را برعهده دارند. از همین رو جنس و نوع مطالبات افکار عمومی از زیر پوست تحولات اجتماعی بر پوست جامعه مینشیند و در اینجا افکارسنجیها راهی برای تخمین و برآورد جهتگیریها و روندهای سیاسی و اجتماعی خواهند بود. اصولا نهادها و کارآمدی آنها فعل و انفعالات اجتماعی و سیاسی را در جوامع پیشبینیپذیر میکنند. موسسات نظرسنجی نیز در این چارچوب از قابلیت و کارآمدی لازم برخوردار خواهند بود؛ ولی واقعیت این است که چه خوشمان بیاید و چه نیاید امروز غرب در مرحله زوال یا مرحله انتقالی از حیث نهادهای اجتماعی قرار دارد. ما اکنون در ایالاتمتحده در شرایطی قرار گرفتهایم که نهادهای مختلف ازجمله نهاد انتخابات کارآمدی گذشته خود را از کف دادهاند. اگر زمانی انتخابات در غرب مرجعی موثر برای داوری در ارتباط با نوع سیاستگذاری در حوزه عمومی تلقی میشد، اکنون 33 درصد از دموکراتها و 36 درصد از جمهوریخواهان میگویند که نتیجه انتخابات را در صورت بازنده شدن نامزدشان نمیپذیرند و حتی زیر میز قانون خواهند زد. از همین روست که امروز برخی نهادهای اطلاعاتی و انتظامی در ایالاتمتحده نگرانی زیادی از بروز خشونتهای اجتماعی پس از اعلام نتایج انتخابات از خود بروز میدهند. در چنین شرایطی بسیار طبیعی خواهد بود که نظرسنجیها از پیشبینی دقیق آینده ناتوان باشند؛ چراکه یکی از عوامل موثر بر تخمین و برآوردهای آنها چگونگی رفتار جوامع آماریشان در گذشته است. از همین رو بیشتر استمرارها را مورد توجه قرار میدهند و صرفا قادر به شناسایی تغییرات با دامنه محدود هستند. اما اگر افتوخیز روندهای اجتماعی حدت و شدت گیرد، موسسات افکارسنجی از تحولات در جامعه عقب خواهند افتاد. یکی از دلایلی که موسسات نظرسنجی نتوانستند شیفت بزرگ یقهآبیها (کارگران یدی) به ترامپ را در سال 2016 تشخیص دهند یا اینکه قادر به درک تغییر روند رفتاری در منطقهای موسوم به دیوار سرخ و شمال بریتانیا در انتخابات اخیر پارلمانی این کشور نبودهاند، (این منطقه همواره پایگاه رای حزب کارگر بود؛ ولی این بار به جانسون و محافظهکاران بهدلیل برگزیت روی خوش نشان داد) به همین مساله بازمیگردد.
با این همه از نظرسنجیهای موجود نیز میتوان به حداقلهایی از سطوح پیشبینی دست یافت. اگر در روششناسی مطالعه خروجی موسسات افکارسنجی کمی تجدیدنظر کنیم. آن چیزی که ما از دادهها و فکتهای استخراجشده توسط نهادهای افکارسنجی دریافت میکنیم، وقوع دو رویداد مهم است: ترامپ آرای خود را در میان گروه سنی 65 سالهها و کهنسالان از دست داده است. همچنین زنان بهطور کلی و بهویژه در حومههای شهری اقبال چندانی به وی نشان نمیدهند. بهعبارت دیگر وضعیت بایدن به لحاظ کمیت آرا به مراتب بهتر از شرایط کلینتون در سال 2016 است یعنی اگر کلینتون در چهار سال پیش توانست با فاصله 8/ 2 میلیون رای ترامپ را شکست دهد، بایدن حتما در این انتخابات میتواند این فاصله را به دو برابر رقم قبلی یعنی حدود 5 تا 6 میلیون رای افزایش دهد و فاصله 2 درصدی آرای مردمی را به 4 تا 6 درصد هم برساند. بنابراین وقوع این اتفاق حتمی است. تمام نظرسنجیهای ملی نیز حکایت از این دارند که ما با یک رئیسجمهور نامحبوب در کاخ سفید مواجه هستیم؛ اما این فقط بخشی از واقعیت است و برای دسترسی به کل واقعیت باید روششناسی دیگری را در بررسی نظرسنجیها مورد ملاحظه قرار دهیم. من در این شیوه با استفاده از مدل تحلیلی جفری اِسکِلی و آنا ویدِرکِر جامعه آماری خود را به سه دسته کلان رایدهندگان سفیدپوست، رایدهندگان سیاهپوست و رایدهندگان لاتینتبار تقسیم میکنم و هر یک از این کلانگروهها به گروههای خرد طبقهبندی میشوند تا ما را به برخی شیفتهای مهم و مغفولمانده در نظرسنجیهای کلاننگر برساند. بر این اساس هر یک از این گروهها از لحاظ سن، جنسیت و تحصیلات نیز مورد توجه قرار میگیرند. این شیوهای است که موسسات «فاند دموکراسی» و «یوسیالای» از آن بهره جستهاند.
حال از کلانگروه رایدهندگان سفیدپوست شروع میکنیم. ترامپ در این کلانگروه نمرهاش بهطور کلی نسبت به سال 2016 کاهش یافته است؛ ولی در طبقه سنی جوانان یعنی 18 تا 44 سالهها آرای خود را به شدت ارتقا داده؛ ولی با کاهش شدید طرفدارانش در گروه سنی 45 سال به بالا مواجه شده است. از حیث جنسیت نیز آنچه مبرهن و روشن است، آرای او در میان زنان به طرز چشمگیری افت کرده ولی در میان مردان تقریبا مشابه انتخابات چهار سال گذشته است. افت نامحسوسی نیز در میان سفیدپوستان بدون تحصیلات دانشگاهی قابلردیابی است. اما با کمال تعجب شاهد تحول مهمی در الگوی رفتاری برخی از سفیدپوستان با تحصیلات دانشگاهی هستیم. این گروه میخواهند به مراتب بیشتر از سال 2016 به ترامپ رای دهند. این الگوی رفتاری بهویژه در جنوب خط «ماسون-دیکسون» بسته یعنی در ویرجینیای غربی، ویرجینیا، دلاور و مریلند دیده میشود. این خط را میتوان تا کارولینای شمالی، کنتاکی، تنسی و میسوری نیز ادامه داد. ترامپ در این منطقه توانسته است نظر 49 درصد از سفیدان با تحصیلات دانشگاهی را به خود جلب کند. برخی نظرسنجیها حتی این تمایل و رغبت را تا فلوریدا، جورجیا و تگزاس نیز گسترش میدهند. مطالعات پری بیکن، متخصص نظرسنجی نیز نشان میدهد که اکثر سفیدهای تحصیلکرده در دو ایالت جورجیا و تگزاس نیز به ترامپ رای خواهند داد. اما چرا این گروه تحصیلی و گروه سنی 18 تا 44 ساله تمایل بیشتری به ترامپ یافتهاند و آرای ترامپ در میان این دو خردهگروه نسبت به چهار سال گذشته افزایش یافته است؟
بهنظر میرسد در کانون این شیفت رفتاری، مساله اقتصاد قرار دارد. من در اینجا به چند فاکتور در زمینه عملکرد اقتصاد ترامپ اشاره میکنم که در آخرین گزارش گالوپ در ماه اکتبر به آن اشاره شده است. این عوامل را باید مهمترین دلیل افزایش آرای ترامپ در میان گروه سنی جوانان و همچنین تحصیلکردگان سفید صرفنظر از مباحث هویتی، ایدئولوژی سیاسی و مذهب دانست؛ امری که در مورد دو کلانگروه دیگر یعنی سیاهپوستان و لاتینتبارها نیز صدق میکند.
1- سطح اطمینان اقتصادی (ECI): این شاخص از منفی 33 در اواخر ماه آوریل به منفی 10 در اواخر سپتامبر افزایش یافته است و پیشبینی میشود این شاخص تا اواخر اکتبر و آستانه انتخابات به عدد منفی یک یا صفر برسد؛ یعنی تقریبا همان سطحی که اوباما و بوش در اکتبر و نوامبر 2012 و 2004 با آن مواجه بودند. بنابراین تعداد قابلتوجهی از این دو خرده گروه اطمینان بیشتری به عملکرد ترامپ پیدا کردهاند و احتمالا معتقدند او بهتر از بایدن میتواند شرایط اقتصادی را به دوران قبل از کرونا بازگرداند؛ ضمن اینکه به لحاظ ویژگیهای فردی حدود 56 درصد از آمریکاییها ترامپ را فردی قویتر و مصممتر از بایدن تلقی میکنند.
2- تنها 9 درصد آمریکاییها اقتصاد را بهعنوان مهمترین مشکل کشور تلقی میکنند. این رقم برای ترامپ و تیم اقتصادیاش خیرهکننده است؛ چراکه از این حیث در اکتبر 1996 (بیل کلینتون) و همچنین در اکتبر 2004 (بوش پسر) این رقم در حدود 40 درصد بود. در اکتبر 2012 (اوباما) این رقم 72 درصد و در اکتبر 1992 (جورج بوش پدر) این رقم تا 69 درصد افزایش یافته بود و عدد 9 درصد پایینترین میزان در سال انتخابات آمریکا حداقل از 1990 به این سو است.
3- حدود 54 درصد آمریکاییها عملکرد ترامپ را در حوزه اقتصاد مورد تایید قرار میدهند. این رقم برای جورج بوش پدر در سال 1992 معادل 18 درصد، برای جورج بوش پسر در سال 2004 معادل 46 درصد و در مورد اوباما در سال 2012 معادل 45 درصد بود. (گالوپ رقم محبوبیت ترامپ را براساس شاخص اقتصادی و سایر شاخصهای اجتماعی چیزی برابر با انتخابات سال 2016 یعنی 46 درصد تخمین میزند).
4- حدود 55 درصد بزرگسالان آمریکایی (شامل 56 درصد از ثبتنامکنندگان انتخابات) معتقدند وضعیت خود و خانوادهشان نسبت به چهار سال پیش بهتر شده است. 53 درصد نیز میگویند وضعیت اقتصادیشان عالی و خوب است. این رقم در جولای 1992 (جورج بوش پدر) 38 درصد، در سال 2004 (جورج بوش پسر) 47 درصد و در دسامبر 2012 (اوباما) 45 درصد بود.
حال دوباره به مبحث کلانگروهها بازگردیم. پس از کلانگروه سفیدپوستان، نوبت به کلانگروه سیاهپوستان میرسد. در سال 2020 به نسبت چهار سال پیش بهطور کلی سیاهان بیشتری حاضرند به ترامپ رای دهند. در خردهگروههای سنی، جنسی و تحصیلی نیز تقریبا به جز مورد زنان و افراد بالای 45 سال تفاوت محسوسی نسبت به چهار سال گذشته مشاهده میشود. در برخی ایالات میدان نبرد مشخص شده است که حدود 35 درصد جوانان سیاهپوست تمایل بیشتری به ترامپ پیدا کردند؛ اگرچه عملکرد او را در همه زمینهها تایید نمیکنند، ولی رفتار پرقدرت و روحیه مبارزهجوی وی را در کنار فاکتورهای اقتصادی میپسندند. به همین دلیل است که این افزایش سهم ترامپ در آرای سیاهان میتواند در دو ایالت جورجیا و کارولینای شمالی بهدلیل تراکم بیشتر جمعیت رایدهنده سیاهپوست دردسرهای بزرگی را برای بایدن ایجاد کند؛ ضمن اینکه این افزایش آرای ترامپ در میان کلانگروه سیاهپوست و دو خردهگروه آن یعنی جوانان و افراد بدون تحصیلات دانشگاهی میتواند در دو ایالت بسیار حساس میشیگان و پنسیلوانیا به کمک ترامپ بیاید (در سال 2016 اگر هیلاری میتوانست به جای جلب آرای 90 درصد سیاهان، 95 درصد آرای آنان از آن خود کند پیروزیاش را در این دو ایالت حساس قطعی میکرد).
در مورد کلانگروه لاتینتبارها آمارها از دو کلانگروه قبلی نیز چشمگیرتر است. صرفنظر از افزایش آرای ترامپ در این کلانگروه، بهطور کلی افزایش چشمگیر آرای وی هم در گروه سنی 18 تا 44 سال و همچنین بالای 45 سال و همینطور میان زنان و مردان و افراد بدون تحصیلات دانشگاهی و همینطور افراد با تحصیلات دانشگاهی دیده میشود. بیشترین افزایش آرای ترامپ در میان لاتینتبارهای جوان و همینطور با تحصیلات دانشگاهی است. از این حیث ترامپ توانسته 35 درصد آرای لاتینتبارهای زیر 45 سال را به خود جلب کند و همینطور در حدود 40 درصد آرای تحصیلکردگان لاتینتبار نیز به سبد رای او ریخته شود. بنابراین از این حیث بخت و اقبال ترامپ بر ایالت فلوریدا افزایش چشمگیری خواهد یافت؛ چراکه در این ایالت شاهد تراکم 24 درصدی لاتینتبارهای با تحصیلات دانشگاهی هستیم و اگر او در کنار این خردهگروه بتواند آرای جوانان لاتینتبار را نیز بهدست آورد، مسیر پیروزی وی در این ایالت هموار میشود. این افزایش سهم ترامپ در آرای لاتینتبار میتواند شانس نامزد جمهوریخواهان در ایالت آریزونا را نیز افزایش دهد. اگر بخواهیم نگاهی کلی به آرای ترامپ در میان غیرسفیدها بیندازیم، به این نکته پی خواهیم برد که وی حدود 39 درصد آرای غیرسفیدها در آمریکا را در اختیار دارد و این رقم دو برابر بیشتر از سال 2016 است. با این حال مشخص نیست که آیا این افزایش سهم آرا، کاهش محبوبیت ترامپ در میان گروه سفیدها را جبران خواهد کرد یا خیر! ولی حداقل با این شیوه نگاه به نتایج نظرسنجیها و خرد کردن جامعههای آماری میتوانیم به واقعیتهای جدید و بدیعی دسترسی پیدا کنیم که با کلنگریهای کلیشهای امکان مشاهده آنها غیرممکن بهنظر میرسد. حال خود به پرسش مهم این یادداشت پاسخ دهید، آیا کار ترامپ تمام است؟