ماهان شبکه ایرانیان

علی سنگینیان در گفت‌وگو با «دنیای‌اقتصاد»:

بورس دچار شکست بازار شده است

دنیای اقتصاد- حبیب آرین : بازار سرمایه عملا دچار شکست بازار شده است. یعنی مکانیزم‌های اساسی مانند کشف قیمت و تقابل عرضه و تقاضا در بازار کارکرد خود را از دست داده است

تحلیل‌ شما از شرایط فعلی بازار سرمایه چیست؟ در حال حاضر به جز سرمایه‌گذاران،  بسیاری از تحلیلگران تحلیل دقیقی از شرایط بازار ندارند.

من گمان می‌کنم این نظر شما درست است. به اعتقاد من بازار به نقطه‌ای رسیده‌ که می‌توان گفت عملا شکست بازار اتفاق افتاده است. در این شرایط نمی‌توان روند‌ها را تحلیل کرد. به‌عنوان مثال در دو روزی که همه متغیر‌های اقتصادی و اقتصاد سیاسی مشابه یکدیگر است و هیچ خبر جدیدی منتشر نشده است؛ رفتار بازار دقیقا متناقض است. می‌توان به شواهد دیگری هم اشاره کرد. من گمان می‌کنم افتی که در بازار اتفاق افتاد، کمتر تحلیلگری آن را پیش‌بینی می‌کرد. در مواقعی،  زمانی که با فعالان بازار صحبت می‌کنید درخصوص روند بازار یک جمع‌بندی دارند. اما اتفاقی که در شهریور شاهد آن بودیم عمده سرمایه‌گذاران و سیاست‌گذاران را غافلگیر کرده است. با نگاه به روندی که از ابتدای سال شروع شده بود؛‌ پیش‌بینی این بود که حداقل تا انتخابات آمریکا اتفاق عجیب و غریبی در بازار رخ ندهد و این روند کم و بیش ادامه‌دار باشد. حتی فعالان بزرگ بازار که به‌صورت گسترده از ابزار‌های تحلیلی استفاده می‌کنند و از کارشناسان،  تحلیلگران و گزارش‌ها بهره می‌برند و همچنین سرمایه‌گذاران حقیقی که تازه وارد بازار شده‌اند از این اتفاق غافلگیر شده‌اند. این موضوع باعث بروز رفتار‌هایی در بازار شده به نحوی که موقعیت بازار را به جایی رسانده که نمی‌توان رفتار بازار را با متغیر‌های بنیادی مرتبط کرد. از زمانی که شاخص شروع به کاهش کرد و قیمت‌های سهام افت کرد؛ دیدیم که شیوه‌ا‌ی از حمایت‌ها صورت گرفته، ‌ به‌عنوان مثال سهام برخی شرکت‌ها توسط حقوقی‌ها یا صندوق تثبیت بازار مورد حمایت قرار گرفته است. در مقابل از برخی از سهام هیچ حمایتی صورت نگرفت. این موضوع خود یک دوگانگی در بازار ایجاد کرده است. برخی از سهام در بازار خرید و فروش می‌شدند و نقدینگی داشتند و به‌دلیل حمایت‌ها در مواقعی رشد کردند. در مقابل عمده بازار و به‌ویژه سهام شرکت‌های کوچک افت داشتند و حمایتی از آنها صورت نگرفت. در این شرایط سقوط قیمت آنها ادامه‌دار شد. در عین حال اخبار ضد و نقیض در بازار خیلی زیاد است. دلیل آن هم بی‌اطلاعی از سیاست‌گذاری و اقدامات اصلاحی است که در بازار انجام می‌شود. به‌عنوان مثال می‌شنویم که صندوق توسعه قرار است یک درصد از منابع خود را به بازار اختصاص دهد. این خبر در بازار می‌پیچد و ممکن است برخی بر مبنای این خبر به‌عنوان یک حمایت تصمیم بگیرند و مثلا از فروش سهام  خودداری کرده یا حتی به خرید سهم دست بزنند،  اما می‌بینیم که این اتفاق عملا رخ نمی‌دهد. بحث‌هایی مثل بازارگردانی سهام،  جلسات حمایت حقوقی‌ها و... همگی در واقع در بازار مخابره شده و عمدتا اثراتی که باید را نداشته است. زیرا از نظر زمان‌بندی و هماهنگی دچار اشکالاتی بوده است.

منظور شما از شکست بازار چیست؟

ببینید زمانی که بازار نمی‌تواند به وظایف و اهدافی که برای آن پیش‌بینی شده دست یابد. در شرایطی که بازار کارآ است و به‌صورت رقابتی عمل می‌کند چند وظیفه را بر عهده دارد. اولین و مهم‌ترین آن تعیین قیمت است. یعنی سیگنال قیمتی دهد و براساس آن سیگنال قیمتی، ‌ تخصیص منابع صورت گیرد. در حال حاضر بازار هرگز این کارکرد را ندارد. شما ببینید سهام ارزنده‌ای که می‌توان از نظر اقتصادی آن را توجیه کرد،  امروز صف فروش هستند و فردا ممکن است همان سهم با همان ویژگی‌ها صف خرید باشد. این نشان می‌دهد که عملا مکانیزم قیمت‌گذاری عمل نمی‌کند و قیمتی که با تقابل نیروهای عرضه و تقاضا به دست می‌آید؛ قیمتی نیست که سهامداران را مطمئن کند.

 همچنین تصمیم‌هایی که اتفاق می‌افتاد نیز عمدتا ناشی از برآیند‌های روند‌های بازار نیست. این اتفاق به‌دلیل دستکاری‌هایی است که در بازار رخ داده است. شاید دستکاری تعبیر دقیقی نباشد و باید به اقداماتی که توسط دولت اعمال شده اشاره کرد. اقداماتی که از سوی سیاست‌گذار بازار سرمایه،  سهامداران حقوقی،  نهاد‌های مسوول و... صورت گرفته است. ضمن اینکه حضور سیاست‌گذاران عمده کشور را در بازار سرمایه شاهد بوده‌ایم. هریک از اینها تبعاتی را برای بازار خواهد داشت. همه آنها نیز احتمالا با این دید که قرار است به بازار کمک کنند و ثبات بازار را حفظ کنند به این موضوع ورود کرده‌اند. اما وقتی این اقدامات هماهنگ نیست،  زنجیره‌وار نیست و به یکدیگر ربطی ندارد اتفاتی هم که در بازار رخ می‌دهد منسجم نخواهد بود. مثلا می‌بینیم که از برخی از سهام حمایت می‌شود و از برخی دیگر حمایتی صورت نمی‌گیرد. آن سهامی که حمایت می‌شوند، ‌سهامدار آنها را نقدشونده می‌بیند و شروع به فروش آنها می‌کند. سهامی که کوچک هستند قفل می‌شوند. می‌بینیم که تصمیماتی درخصوص تغییر دامنه‌ها اتخاذ می‌شود یا سهامدارانی از سهامداران حقوقی می‌خواهند که از سهم‌شان حمایت کنند و... همگی اینها باعث می‌شود بازار نتواند عملا آن وظیفه ذاتی را که برای آن در نظر گرفته شده انجام دهد. از این دست مثال‌ها زیاد است؛ مثلا می‌بینیم سازمان بورس به‌عنوان سیاست‌گذار مقررات را تغییر می‌دهد؛ به‌عنوان مثال سهمیه صندوق‌ها را کم و زیاد می‌کند یا اعتبار کارگزاری‌ها را تغییر می‌دهد،  در عین حال می‌بینیم بازگشایی‌های نماد مانند گذشته یکدست نیست و... هر کدام از این تصمیمات در بازار اثر‌هایی را بر جای خواهد گذاشت و چون این اقدامات خیلی کوتاه‌مدت است و سریعا عوض می‌شود نتیجه آن مورد تحلیل قرار نمی‌گیرد و در یک جمع‌بندی دیگر تصمیمی دیگر اتخاذ می‌شود.

در واقع این اتفاقاتی که رخ می‌دهد باعث می‌شود سهامداران نتوانند به ساختار کلی بازار سرمایه اعتماد کنند. مبنای بازار سرمایه این است که معامله‌ها براساس اطلاعات صورت گیرد. شما سهام شرکتی را خریداری می‌کنید به این امید که اطلاعاتی به شما داده شده و آینده‌ای که برای آن ترسیم شده است. داده‌هایی از قبیل سودآوری شرکت،  طرح‌های توسعه آن و هر چیزی که از یک شرکت مخابره می‌شود. اینها مبنای ارزش‌گذاری قرار می‌گیرد و بر این اساس اقدام به سرمایه‌گذاری می‌کنید. حالا می‌بینید که این اطلاعات ضد و نقیض است،  درهم است و نمی‌توان آنها را تحلیل کرد. اینها باعث می‌شود؛‌ سرمایه‌گذاران نتوانند اعتماد کنند. شما می‌بینید که شرکت‌هایی با خبر‌هایی خیلی خوب بازگشایی می‌شوند اما با افت قیمتی شدید روبه‌رو می‌شوند.

اینها نشان می‌دهد که سهامدار به اخباری که منتشر می‌شود اعتماد ندارد و به‌دنبال فرصتی است که از بازار خارج شود و حتی بازگشایی نماد که نقد شوندگی بیشتری را فراهم می‌کند را به‌عنوان فرصتی برای خروج از بازار شناسایی می‌کند. در حالی که همین سهم را ممکن است در قیمت‌هایی بالاتر و در صف‌های خرید دید.

شما در خرداد ماه به این نکته اشاره کرده بودید که فشار نقدینگی موجب رشد بازار می‌شود، ‌ آیا اکنون هم کاهش نقدینگی موجب افت بازار شده است؟

من در آن زمان بر این نکته تاکید داشتم که عامل پیش‌برنده بازار فشار نقدینگی است. یعنی چیزی که سرعت موتور بازار را زیاد کرده است؛‌ نقدینگی است. ما در اقتصاد تورمی هستیم و سال‌های سال است که در اقتصاد تورمی فعالیت می‌کنیم. همواره سرمایه‌گذاران به‌دنبال فرصت‌هایی هستند که این تورم را پوشش دهند. این رفتار دوطرفه است و منطق اقتصادی دارد.

وقتی نقدینگی و به تبعیت آن تورم افزایش پیدا می‌کند؛ مردم برای حفظ ارزش پول خود به‌دنبال فرصت‌های سرمایه‌گذاری هستند. یکی از این فرصت‌ها که بسیار دسترس بود و می‌شد با رقم‌های کوچک به آن وارد شد و دولت نیز مردم را ترغیب می‌کرد بازار سرمایه بود. در این فضا مردم تشویق به ورود به این بازار شدند و آمدند و سود هم کردند. بازتاب این سود به مردم و جامعه برگشت و موج تازه‌ای را برای ورود به بازار تشویق کرد. این چرخه کمک کرد موتور بازار سریع‌تر‌ از انتظار حرکت کند. نگرانی من در آن زمان این بود که سرعتی که در بازار اتفاق افتاده است خیلی پر شتاب است و محرکه اصلی آن نقدینگی است. حالا هم که به بازار نگاه می‌کنیم در روز‌های مثبت میزان نقدینگی بالایی از سوی حقیقی‌ها وارد می‌شود و در روز‌های منفی حقیقی‌ها از بازار خارج می‌شوند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که بخشی از رشد این بازار متاثر از نقدینگی‌هایی بوده که از سمت حقیقی‌هایی به بازار ورود کرده است. زیرا حقوقی‌های که از قبل در بازار بوده‌اند و اگر منابعی در اختیار داشته‌اند و اگر آنها را افزایش داده‌اند نمی‌توانسته اینچنین تاثیرگذار باشد. آن سهم سهامداران حقیقی است که آتش بازار را تند کرد و شاهد روند سریع ابتدای سال بودیم و حالا می‌بینیم که همین سهامداران مردد شده‌اند.

در حال حاضر سهامداران حقیقی؛ به‌ویژه سهامدارانی که تازه به این بازار وارد شده‌اند؛ باید چه رفتاری داشته باشند؟ آیا باید از بازار خارج شوند؟

پاسخ دادن به این سوال به شدت سخت است. برای پاسخ دادن به این سوال باید بازگردیم به ریسکی که سهامدار حاضر به پذیرفتن آن است. بهای این بازار به اشتهای ریسک سهامدار مرتبط است. به هر حال بازار سرمایه،  ‌بازار پرریسکی است و متاسفانه ما نتوانستیم این مفهوم را میان سرمایه‌داران جا بیندازیم که اگر به این بازار ورود می‌کنید باید این ریسک را بپذیرید. طبیعتا برای همه تیپ‌های رفتاری این بازار نمی‌تواند جذاب باشد. اما سابقه سود‌دهی سال 98 و اوایل سال 99 موجب شده گروه‌های مختلف با تیپ‌های متفاوت رفتاری وارد این بازار شوند. طبیعتا آنهایی که کمتر ریسک‌پذیر بودند،  اگر توانستند سهام خود را فروخته‌اند و خارج شده‌اند. این موارد را در اطراف می‌بینیم که از این بازار خارج شده‌اند و پول‌های خود را در دارایی‌هایی دیگر سرمایه‌گذاری کرده‌اند. عده‌ای نیز به این امید که بازار قرار است اصلاح شود و به هر حال در جایی به ثبات می‌رسد،  براساس خبر‌هایی که در بازار مخابره شده است،  در بازار مانده‌اند و طبیعتا آنهایی که در بازار مانده‌اند بیشتر زیان کرده‌اند.

پاسخ به این سوال که در آینده چه اتفاقی می‌افتد نیز به شدت دشوار است.  اگر یک ماه پیش یا دو هفته پیش می‌خواستم به این پرسش پاسخ می‌دهم،  خوش‌بینانه‌تر به آن نگاه می‌کردم و گمان می‌کردم این بازار با توجه به فضای کلی اقتصاد ما مانند تورم، ‌رشد افزایشی نرخ ارز و رشد قیمت دارایی‌ها بیشتر از این نمی‌تواند کاهش پیدا کند. اما به نظر می‌رسد ترسی که در بازار اتفاق افتاده پرقدرت است و حتی در روز‌هایی که انتظار می‌رود بازار مثبت شود و خبر‌های خوبی در بازار مخابره شده؛ همچنان فشار فروش روی‌ سهام زیاد است. واقعا نمی‌توانم پیش‌بینی دقیقی ارائه کنم و هر پیش‌بینی منوط به اتفاق‌هایی است که در آینده می‌افتد. به‌عنوان مثال اگر صندوق توسعه منابعی را به بازار وارد کند کمک‌کننده خواهد بود اما دقیقا نمی‌دانیم این اتفاق می‌افتد یا خیر.

چقدر کمک‌کننده است؟ چه تاثیری می‌تواند بگذارد؟

من به فلسفه این تصمیم کاری ندارم،  قبلا هم به این تصمیم نقدم را وارد کرده‌ام؛ اما خبر آن در بازار می‌تواند بر رفتار سهامداران اثربخش باشد و اطمینان‌بخشی ایجاد کند. اینکه حقوقی‌های بازار چقدر منابع آزاد دارند و دیگر سیاست‌های اقتصادی ما به کدام سو می‌رود و... روی پیش‌بینی‌ها اثر می‌گذارد.

شما اگر جای سیاست‌گذار بودید؛ چه تصمیمی می‌گرفتید؟

خیلی سخت است و برای همین دلم نمی‌خواهد در حال حاضر جای سیاست‌گذار می‌بودم! اما چند کار اصولی باید طی این سال‌ها می‌کردیم که نکردیم. یعنی اقداماتی که در سال‌های رونق بازار باید انجام می‌دادیم و از آنها غافل بودیم. گمان می‌کنم اگر این‌اقدامات را انجام می‌دادیم این افت‌ها کمتر بود. شما اگر به اقدامات ناظر بازار سرمایه نگاه کنید می‌بینید در تمام ایامی که بازار مثبت بوده و حجم معاملات به شدت افزایش یافته و کارمزد نهاد‌های مالی بیشتر شده؛ تعداد نهاد‌های مالی که در این مدت مجوز گرفته‌اند چقدر بوده است؟ تقریبا هیچ! ما مردم را درگیر بازار کردیم، اما بستر را مهیا نکردیم و نهاد‌سازی مناسب صورت نگرفته است. به تامین سرمایه‌ها مجوز ندادیم؛ تنها سه شرکت سبدگردان مجوز گرفتند در حالی که مداوم به مردم گفته می‌شود که مستقیم سرمایه‌گذاری نکنید و از طریق سبد‌گردان‌ها سرمایه‌گذاری کنید. در حالی که باید شرکت‌های سبدگردانی زیادی در این ایام ایجاد می‌شدند.

تعداد شرکت‌های مشاوره سرمایه‌گذاری و کارگزاری‌های نیز افزایش نیافته است. شاید برای هر کدام ملاحظاتی وجود داشته باشد اما برای اینکه بازار بزرگ شود باید این‌ نهاد‌ها تقویت شوند. بسترسازی به آن معنی اتفاق نیفتاده است. ‌از منظر ساختار فنی بازار را توسعه می‌دادیم و از نظر سواد مالی آموزش را توسعه می‌دادیم. در این صورت ممکن بود که همچنان این اتفاقات رخ دهد اما شدت و حدت آن کمتر بود.

فضای اقتصاد کلان ایران و موضوع قیمت‌گذاری دستوری چه تاثیری بر فرآیند بازار ایجاد می‌کند؟

طبیعتا سرمایه‌گذاری در سهام جز سرمایه‌گذاری‌های پرریسک است اما ما مشکل بزرگ‌تری در کشور داریم که این ریسک را افزایش می‌دهد. دلیل آن هم عدم شفافیتی است که در قسمت‌های مختلف اقتصادی داریم. برای این نمونه می‌توان به فولاد اشاره کرد؛ سرمایه‌گذاری در بخش فولاد در کشور ما مزیت نسبی دارد و سرمایه‌گذاری زیادی در این حوزه انجام شده و شرکت‌های بزرگی در آن فعال هستند.

اگر به همین سه هفته‌ای که گذشت نگاهی کنید می‌بینید از ابتدای تغییراتی که در وزارت صمت افتاده،  پس از اینکه مدت‌ها وزارتخانه بدون وزیر مانده است؛ ابتدا برای کنترل قیمت داخلی شمش،  صادرات شرکت‌های فولادی را محدود کردند؛ بعد از آن در سامانه نیما برای آنها سقف تعیین کردند؛ محدودیتی که البته برداشته شد. بعد از آن شاهد بودیم که صورت‌جلسه‌ای تهیه شد که قیمت پایه فروش شمش داخلی را کاهش داد. این قبیل سیاست‌ها این شرکت‌ها را محدود می‌کند در حالی که تورم روندی افزایشی دارد و مکانیزم قیمت‌گذاری باید براساس فضای کلی کشور اتفاق بیفتد.

در عین حال مکانیزم‌های بورس کالا را نمی‌پذیریم و برای آن سقف و کف تعیین می‌کنیم. اینها در حالی است که شرکت فولادی در ابتدای سال پیش‌بینی کرده میزانی از فولاد را صادر و با قیمتی آن را به فروش می‌رساند و... سودی را برآورد می‌کند. اما می‌بینید که همه‌ اینها با مداخلات دولتی، ‌دچار اختلال می‌شود و به سرمایه‌گذاران بدون اینکه از آن اطلاعی داشته باشند ریسکی تحمیل می‌شود. مشابه همین تصمیمات را در صنایع سیمانی، ‌لبنیات،  پتروشیمی و... می‌بینیم. اینها باعث می‌شود شفافیت در بازار کمتر شود و در بازاری معامله صورت می‌گیرد که شرایط آن برای شما مبهم است.

یکی از کار‌هایی که باید نهاد ناظر انجام می‌داد و بستر‌های آن را فراهم می‌کرد همین اقدامات بود. متاسفانه مقام ناظر در طول سال‌های اخیر درگیر عملیات روزانه بازار شده است و به شاخص، ‌ حجم عملیات و... مشغول شده است. یعنی درگیر بحث‌های اجرایی بازار شده و از آن‌سو از کارکرد‌های اصلی بازار جا مانده است.

 یعنی مقام ناظر ما وظیفه داشت که شفافیت بازار و عادلانه بودن آن را حفظ کند. در مواردی که می‌توانست با دولت می‌نشست و بر سر موضوعاتی اساسی به جمع‌بندی می‌رسید. مثلا اینکه زمانی که سهام فولادی را در بورس عرضه می‌کنید نباید برای آن قیمت‌گذاری کنید. زیرا این اطلاعات منشأ تصمیم‌گیری است و زمانی که این اطلاعات را تغییر می‌دهید در آن سر، سرمایه‌گذاران آسیب می‌بینند. دولت هم آمادگی این را داشت که درخصوص بعضی از موضوعات اصلی بازار تصمیم‌گیری کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان