خود را اعلیحضرت همایونی شاهنشاه و حامیان و طرفدارانش او را پدر ایران نوین میخواندند. او به لطف اعتماد به نفس و البته حمایت سفارت انگلستان از اعتماد احمد شاه قاجار سوءاستفاده کرد و با کودتا سلسله قاجار را سرنگون کرد و پس از تکیه بر صندلی سلطنت بله قربانگوهای فرهیخته دربار را به خط کرد تا اسم فامیل برایش انتخاب کنند، اما این قزاق سیه چهره معنی پهلوی که درباریان به عنوان اسم فامیل برایش انتخاب کردند را هم نمیدانست.
خوشگذرانی و سفرهای پرهزینه شاهان قجری به اروپا در کنار نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور و بی کفایتی مقامات دربار قاجار و فقر و نداری مردم به خصوص از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه زمینهای را ایجاد کرد تا یک قزاق قشون با قلدری سودای تصاحب قدرت به سرش بزند، تاج و تخت را از دست سلسله قاجار برباید و از وزیر جنگی به نخست وزیری برسد و بعد بر تخت سلطنت بنشیند.
غلامرضا، فروردین 1257 هجری شمسی از همسر پنجم عباسعلی خان، در منطقه آلاشت سوادکوه استان مازندران متولد شد. پدر غلامرضا همچون پدرش که فردی نظامی بود و در جنگ هرات جان باخت، عضو هنگ نظامی بود. وی در آبان 1257 هنگامی که غلامرضا فقط 8 ماه داشت بدرود حیات گفت و مادرش نوش آفرین به دلیل عدم استطاعت مالی و نداشتن سرپرست، طفل یتیمش را به پایتخت برد تا در کنار برادر، غلامرضا را بزرگ کند.
غلامرضا که همواره رضا صدایش میزدند و اسم فامیل هم نداشت، پس از گذران دوران کودکی و نوجوانی به فکر ازدواج افتاد. چهار بار ازدواج کرد و حاصل این ازدواجها 11 فرزند بود.
همسر اول رضا دختری همدانی به نام صفیه بود. او در زمان خدمت سربازی در آتریاد (یگان نظامی) همدان با صفیه ازدواج کرد، اما پس از یک سال او را طلاق داد. علت این طلاق همراه شدن او با آتریاد همدان و اعزام به جبهه جنگ قفقاز بود، او میترسید از این جنگ سالم برنگردد.
همسر دوم او تاج الملوک آیرملو نام داشت که البته تاریخ نگاران عموما از او به عنوان همسر اول رضا یاد میکنند و ازدواج قبلیش را از نوع ازدواج موقت (صیغه) دانسته اند. آینده رضا و سرنوشت سیاسی او با این ازدواج شکل گرفت. پدر تاج الملوک آیرملو، میرپنج (سرتیپ اول) سپاه قزاق و از نظامیان طرفدار تزار بود که پس از روی کار آمدن بلشویکها به ایران گریخت و خود را تسلیم انگلیسیها کرد.
تاج الملوک در کتاب خاطراتش شرح جامعی از آشنایی خود با رضا آورده است. از جمله نوشته است: رضا سرباز زیردست پدرم تیمور آیرملو بود و در جبهه قفقاز هنگامی که گروهی از قزاقها که پدرم نیز در بین آنان بود تحت محاصره نیروهای ارتش سرخ شوروی قرار داشتند، رضا که مسؤول یک قبضه مسلسل بود محاصره را شکست و جان پدر را از خطر مرگ نجات داد.
پس از این حادثه، رضا مورد توجه پدرم قرار گرفت و او را به فرماندهی قوای نظامی قزوین منصوب کرد و پس از مدتی من را به عقد او در آورد. ازدواج با همسر دوم برای رضا که قزاقی ساده بود اتفاق بسیار مهمی بود. وی پس از این ازدواج تحت حمایتهای پدرزنش مراتب رشد و ترقی را در نظام به سرعت طی کرد و به فرماندهی آتریاد (یگان نظامی) قزوین رسید.
رضا در دوران پادشاهی نیز دو همسر دیگر اختیار کرد.
تصاحب عناوین و نشانهای نظامی
سوم آبان 1302 میرپنج (سرتیپ اول) رضاخان که پیشتر لقب سردار سپه را همراه با درجه نظامی اش از آخرین شاه قاجار به عاریه گرفته بود با فرمان شاه قاجار با حفظ پست وزیر جنگی به رییس الوزرایی یا نخست وزیری منصوب شد و احمد شاه تحصیل کردهِ ترسو نیز تا مرز قصرشیرین تحت مراقبت میرپنج رضاخان مشایعت شد و کشور را برای همیشه دست رضا قلدر سپرد
او نیز تحت حمایت دولت انگلیس پایههای قدرتش را از پادشاهی به شیوه سنتی به سلطنت پادشاهی متکی بر سرنیزه و زور استوار کرد و مخالفان را یا از دم تیغ گذراند یا راهی زندان و تبعیدگاه کرد و حکومت قاجار را دو سال بعد به کلی سرنگون کرد.
رضا قلدر طی سالهای وزیر جنگی و بعد رییس الوزرایی اختیارات فوق العادهای بدست آورد. رضا توانست با سلسله اصلاحات عمومی و زیربنایی که در حوزه شوسه و ریل به اجرا گذاشت نظر مثبت افکار عمومی مردم ایران را در اولین سالهای دهه 1300 جلب کند.
میرپنج رضا خان در این دوره در مراسمهای مذهبی مردم در مساجد و تکایا شرکت میکرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرت الدوله و صارم الدوله در ارکان دولتش استفاده کرد حتی زمزمههایی از راه اندازی حکومت جمهوری سر زبانها انداخت، اما هر چه از عمر سلطنتش گذشت این قبیل رفتارها رنگ باخت و پییِ رضا قلدر به تن علما، روحانیون، مردم و مخالفان خورد.
شاه بدون اسم فامیل
بعد از تکیه بر اریکه قدرت گویی به خود آمد که چرا اصل و نسب درست و حسابی و اسم فامیل دهن پر کن و قابل تفاخر ندارد به همین دلیل درباریان فرهیخته را مامور کرد تا بیوگرافی در خور شاه درست کنند.
طبق اسناد تاریخی به جا مانده از پهلوی اول اسم فامیل پهلوی را محمدعلی فروغی، نخستین نخست وزیر رضاشاه انتخاب کرد و پس از قبول رضا شاه همه شهروندانی که مشابه این اسم فامیل را داشتند مجبور شدند اسم فامیل خود را تغییر دهند.
ویپرت فون بلوشر، سفیر کبیر آلمان در تهران در سفر رضاشاه به تخت جمشید همراه او بود در خاطرهای جالب از پهلوی پدر، گفت: «رضاشاه معنی پهلوی، نام فامیلش را نمیدانست و هنگامی که در ضمن مسافرت خود به تخت جمشید لحظهای چند با پروفسور هرتسفلد در چادر مخصوص تنها ماند از او پرسید «این کلمه پهلوی یعنی چه؟ شما حتماً میدانید.
پروفسور هرتسفلد دانشمند باستان شناس نیز توضیح تاریخی دقیقی را به اطلاع شاه رساند. از جمله گفت: «پهلوی نام زبانی قرون وسطایی است که قبل از پدید آمدن فارسی دری، ایرانیان با آن سخن میگفتند سپس این کلمه به سکنه خراسان قدیم اطلاق شد و سرانجام در اثر انتقال معنی معادل پهلوانی به کار رفته است.»
میان بُرهای قزاق برای رییس الوزراییرضا که به لطف حمایتهای پدرزن از یک قزاق به درجه فرماندهی سپاه قزوین رسیده بود سوم اسفند 1299 را بهترین زمان برای قشون کشی از قزوین به تهران دید. قشون قزوین پس از ورود به شهر بلافاصله کلانتریها، وزارتخانهها، پستخانهها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند.
بر اساس اسناد تاریخی این عملیات کودتایی بود که سفارت انگلستان هدایت آن را تحت مدیریت داشت. در این کودتا رضاخان مجری نظامی و سیدضیاءالدین طباطبایی مجری سیاسی بود.
بر اساس اسناد تاریخی، ورود قزاقهای تحت امر رضاخان به تهران، پایانی بود بر پایان عمر 125 ساله سلسله قاجاریه. قزاقها با ورود به تهران دروازههای شهر را بستند و سفارتخانهها را به محاصره درآوردند و اجازه ندادند کسی به این مکانها پناهنده شود بعد از آن کلیه تلفنها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند.
در این روز زد و خوردهای پراکندهای در جریان تصرف شهر اتفاق افتاد و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، اما با توجه به اینکه فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلا توسط انگلیسیها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند.
رضاخان به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل کاظمخان را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. در این روز نیروهای قزاق تمامی زندانیان را آزاد کردند، ولی در عوض موج تازهای از بازداشت ناراضیان و شخصیتهای سیاسی اعم از حکومتی، نمایندگان مجلس و ... آغاز شد.
تمام وزرای کابینه سپهدار به غیر از خود او بازداشت شدند. همزمان احمدشاه و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد.
بقیه بازداشتشدگان که تعداد آنها بین 400-500 نفر تخمین زدند، شاهزادگان، رجال، روزنامهنگاران، نمایندگان مجلس، نخستوزیران سابق و وزیران اسبق بودند. در مراحل بعد جمعی از بازداشتشدگان محکوم به زندان، جمعی از آنان تبعید و بقیه آزاد شدند.
از طرف رضاخان اعلامیهای در 9 بند تحت عنوان «حکم میکنم» منتشر شد و به در و دیوار و معابر شهر نصب شد. بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد.
مفاد این اعلامیه چنین بود: حکم میکنم مواد مطروحه ذیل را مردم تهران نصبالعین قرار داده و فرداً فرد تشریک مساعی نمایند و در صورت تخلف شدیداً عقوبت خواهند شد.
تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع امر نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غیر از افراد نظامی و ماموران انتظامی شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
تمامی روزنامهجات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازهای که بعداً داده خواهد شد، باید منتشر شوند. اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق و جلب خواهند شد.
تا دستور ثانوی تمام مغازههای مشروبفروشی و تئاترها و قمارخانهها و کلوپها تعطیل است و هر کسی مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد. تا زمانی که دولت تشکیل نشده است، ادارات و دوایر دولتی به استثنای اداره ارزاق، تعطیل خواهند بود، پستخانه و تلگرافخانه و تلفونخانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
کسانی که در اطاعت از موارد فوق سرپیچی نمایند، به محکمه نظامی جلب و به سختترین مجازات خواهند رسید. «کاظمخان» به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین میشود و مامور اجرای مواد فوق است.
در عصر روز کودتا، نورمن، سفیر انگلستان در تهران با احمدشاه آخرین پادشاه قاجار ملاقات کرد و به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده این است که با سرکردگان کودتا دیدار کند و خواستههای آنان را قبول کند و تاکید کرد که این تنها راه باقی مانده است.
در این روز نورمن طی تلگرافی به لرد کرزن، وزیر خارجه بریتانیا نوشت: «بسیاری از کسانی که توسط قزاقها دستگیر شدهاند، تحریک کننده، توطئهگر و ضدانگلیسی هستند و این موجب رضایت ماست.»
پیرو تهدیدات سفیر انگلستان، احمدشاه در غروب سوم اسفند 1299 سرگرم نوشتن احکام جداگانه رضاخان پهلوی و سیدضیاءالدین طباطبایی شد. او احکام را صبح روز بعد منتشر کرد. رضاخان به فرماندهی کل قوا منصوب و لقب «سردار سپه» گرفت و سیدضیاءالدین مامور تشکیل کابینه شد. در حکم احمدشاه راجع به سیدضیاء که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار یافت آمده بود:
«حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دوره گذشته که بیتکیلفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامی اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که با تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزیالیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم.»
رضاخان سردار سپه در سالگرد کودتا در تاریخ سوم اسفند 1300 در اطلاعیهای خود را عامل کودتا معرفی کرد و گفت: «از اقدام خود در پیشگاه عموم شرمنده نیستم.»