انشا در مورد مادر موضوع انشا برای مقاطع تحصیلی مختلف می باشد و برای نوشتن این انشا باید ابتدا مقدمه ای درباره مادر نوشته شود سپس شروع به نوشتن به بدنه یا تنه اصلی انشا نمایید و در این قسمت به وصف خصوصیات مادر بپردازید همچنین انشا را بهتر است با یک نتیجه گیری کوتاه به پایان برسانید.
انشا در مورد مادر با مضامین زیبا و دلنشین
مادر یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین نعمت های خداوند است که وجود این موجود دوست داشتنی باعث می شود تا سختی های زندگی برای هر انسانی آسان شود. در مطالب قبلی انشا درباره دوست خوب و انشا درباره فصل پاییز را پیش رو داشتید در ادامه انشا در مورد مادر را گردآوری کرده ایم که امیدواریم مورد توجه تان قرار بگیرند.
انشا زیبا در مورد مادر
کلمه “مادر” فقط یک کلمه نیست، مادر که می گویی می توانی مزه عشق و مهربانی را روی زبانت احساس کنی، انگار خداوند دنیایی از دلسوزی و زیبایی و فداکاری را در یک کلمه خلاصه کرده و آن مادر است!
مادر یگانه همراه پس از خداوند است که از قبل از تولد با من بوده و همه عمرش یک لحظه از مراقبت و دل نگرانی من دست نکشیده است. در شادی ها با خنده من خندیده و در غم ها و لحظات سخت با من گریه کرده و دلداری ام داده است.
مانند یک دوست در تنهایی ها دستم را گرفته، مانند یک معلم هر آنچه می دانسته به من یاد داده، مانند یک مراقب اشتباهاتم را تذکر داده و برای این که به آرزوهایم برسم از آرزوهای خودش گذشته است.
مادرم فرشته ای است که خداوند بال هایش را گرفته و او را به شکل انسان به زمین فرستاده تا من هیچ وقت احساس تنهایی نکنم. فرشته ای که هروقت اشک روی صورتم جاری شد آن ها را پاک کرد و وقتی بیمار شدم پروانه وار کنارم چرخید و از من پرستاری کرد.
مادر عزیزم! اگرچه بهشت خدا زیر پای تو است اما من همه دنیایم را زیر پاهایت می گذارم و فرشی از محبت و قدردانی برایت پهن می کنم تا از روی آن عبور کنی و با دستانم تاج گلی با عطر وفا برایت می سازم و روی سرت می گذارم چون تو ملکه زندگی من هستی که هر چه دارم از وجود توست.
زحماتی که تو برایم کشیده ای بی نهایت است و من هرگز نمی توانم تا پایان عمرم حتی گوشه ای از آن ها را برایت جبران کنم اما همیشه تلاشم را خواهم کرد که فرزند خوبی برایت باشم و با موفقیت هایم شادی در دلت و لبخند روی لب هایت بنشانم.
دوستت دارم مادر عزیزتر از جانم!
انشا احساسی در مورد مادر
مادر با همه ی دنیا متفاوت است و من می خواهم برای مادر انشا بنویسم. مادر دوست داشتنی که از زلالی چشمانش دریایی از مهر و محبت موج میزند. قلب باصفایش آکنده از شمیم معرفت است و یگانه روشنایی زندگی است.
مادر چونان باغی است با شکوفه لبخند زیبا میشود؛ او ان پناهگاهیست که مرا از هجوم سیاهی و تاریکی در امان میدارد؛ اما من همیشه با نگاهی کودکانه همه ی چیز رابه بازی می گیرم؛ و او چه صبور و بردباری در برابر کردار من و چه مهربان و با صفا نوازشم میکند.
زندگی با مادر معنا میشود، دوست دارم ان زمان راکه در پناه دستهای مهربان مادر آرامش می گیرم؛ مادر خوبم را عاشقانه، صادقانه، بینهایت، تا قیامت دوست دارم.
از موسیقی مهر و محبتش، دنیایی بیدغدغه برای فرزندانش میسازد، راستی مهر و مروتش، هفت آسمان به سجدهاش برآمدهاند و خورشید و ماه از پی هم می روند تا دستبوس وجود پرمهرش شوند.
غنچه شکوفا می شود تا لحظهای عطرش رابه خود بگیرد؛ ستاره میدرخشد تا دمی افق چشمانش رابه سوی خود بکشد. باران فرو میریزد تا قطرات اشکش را در خود گم کند. آری دنیا برایش آفریده شد تا بیافریند زیباییهایش را.
تا اگر قابل بداند خاک زیر پایش شوند، تا لحظهای از لطفش را جبران کنند. اما نمی شود، او ان قدر بزرگ و با عظمت است که اگر هفت آسمان هم جمع شوند، نمی توانند به بلندای نامی به اسم «مادر» شوند.
مادر یعنی دلسوز و بیقرار، مادر یعنی امید در سختیها، مادر یعنی رایحه خوش گلها، مادر یعنی تمام وجود ما. بوی مادر آرامش بخش دلهاست و بهشت بیصبرانه مشتاق اوست.
نمیدانم چگونه ستایش جانسوزیهای وی را کنم، نمی دانم چگونه شبهایی راکه در خواب ناز بودم و او بیدار ماند را جبران کنم، نمی دانم چگونه بر دردهای زندگی او دوایی باشم. تا مادرم به بهشت نرود به بهشت نمیروم و پس از گذشت سالهای سال مهرش در دلم جاری می ماند.
اشکهای گوشه چشمش را هنگام موفقیتم دوست دارم، نگاه مادرانهاش را هنگام جداییها دوست دارم و تا ابد محتاج دستانش هستم، محتاج دستانی که سرم را نوازش میکرد، محتاج دستانی که موقع تب پارچه خنک بر پیشانیام مینهاد. محتاج ان دستانی هستم که راه بد و راست رابه من نشان داد.
ودر پایان می خواهم بگویم: ای مادر، ای کسیکه هر چه گویم تلافی محبتهایت نمیشود، ای کسیکه آوردن نامت پرافتخارتر از قهرمان شدن در جهان است، به خاط تمام خوبیهایی که بیچشمداشت در حقم کردی دوستت دارم.
انشا زیبا در مورد مادر
مادر عجیبترین آفریده خلقت است. باوجود مادر تمام زشتیها و نگرانیها از وجودم رخت برمیبندد و باران زیبایی و عشق به وجودم نازل می شود. مادر بیابان وجودم را از عطر خوش سیراب کرد و مرا به زندگی امیدوار ساخت و تنهاییهایم را یاور گشت. اکنون از دور، دست او، گل سرسبد هستی را میبوسم و خودرا خاک زیر پایش میکنم.
ان هنگام که درخشندگی چشمانش را در آسمان زندگیام می بینم؛ ان هنگام که جوشش چشمه چشمش را در سراشیبی صورت زیبایش برانداز میکنم؛ زمانی که به یاد میآورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرش حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بیتابی نامش را بر زبان میآوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانهگیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار میکوبد. و اشک در چشمانم حلقه می زند.
عزیز بودن مادر را خدا دانست. او که بهشت را زیر پای مادر نهاد؛ و وی را بزرگ و گرامی داشت. تمام وجودم از مهر مادر لبریز، تصویر زیبایش در پس پرده دیدهام نابترین تصویر است؛ از خدا می خواهم حتی برای لحظهای ذرهای غم در دلش نیندازد هرچند می دانم دردهایم را در قلب خودش جای می دهد تا از زخمشان اذیت نبینم. نام مقدس مادر را بر قلبم نوشتم تا همیشه آرام جانم باشد.
گاه دستهایم روی موج احساس میلرزد و باران اشک در چشمانم به غم مینشیند. چرا که مادر جوانی خود رابه پای من ریخت تا جوانم کند،تا روزی کنارش بنشینم و سرم را بر زانویش بگذارم و نوازش دستهایش را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیهگاه و انیس تنهاییاش شوم.
مادر کسیست که خورشید در مقابل مهربانیاش شرمنده میشود و ماه چهره در نقاب میکشد، هنگامیکه رنج بیخوابی راکه با گریههای شبانه فرزندش تفسیر میشود، تصویر میکنم و زمانی که به یاد میآورم که نوزاد نمیتواند لحظهای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی او بماند، اشک روی چشمانم پرده میاندازد.
مادر این امید زندگانی، هنگامیکه با وجودش گل آرزوهای فرزندان شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوت شکست، به آن ها زبانی آسمانی یاد داد، او آیینه آفتاب است و مثل آب فرزندان را سیراب و سبز کرد.
مادر ان است که وجود مقدسش سراسر عشق و ایمان و دل دریاییاش به وسعت آسمان است، من با واژگانم که لبریز عشق است همه ی جا می نویسم که «مادر دوستت دارم» و وی را در ایمنترین و زیباترین عضو بدنم جای دادهام و قلبم هر لحظه و با هر تپش نام زیبای مادر را زمزمه میکند.
در نتیجه همه ی ما دانشآموزان عشق را بخاطر مادر آموختیم. دوست داشتن را برای او نوشتیم و اوست که همیشه در زندگیمان ترانه امید سرداد. مادر را آن چنان دوست میداریم که گویا خدای روی زمینمان است.
انشا پرمحتوا در مورد مادر با مضامین زیبا
مادر با همه دنیا متفاوت است و من میخواهم برای مادر انشا بنویسم. مادر دوست داشتنی که از زلالی چشمانش دریایی از مهر و محبت موج میزند. قلب باصفایش آکنده از شمیم معرفت است و یگانه روشنایی زندگی است.
مادر چونان باغی است با شکوفه لبخند زیبا میشود؛ او آن پناهگاهیست که مرا از هجوم سیاهی و تاریکی در امان میدارد؛ اما من همیشه با نگاهی کودکانه همه چیز را به بازی میگیرم؛ و او چه صبور و بردباری در برابر کردار من و چه مهربان و با صفا نوازشم میکند.
زندگی با مادر معنا میشود، دوست دارم آن زمان را که در پناه دستهای مهربان مادر آرامش میگیرم؛ مادر خوبم را عاشقانه، صادقانه، بینهایت، تا قیامت دوست دارم.
از موسیقی مهر و محبتش، دنیایی بیدغدغه برای فرزندانش میسازد، راستی مهر و مروتش، هفت آسمان به سجدهاش برآمدهاند و خورشید و ماه از پی هم میروند تا دستبوس وجود پرمهرش شوند. غنچه شکوفا میشود تا لحظهای عطرش را به خود بگیرد؛ ستاره میدرخشد تا دمی افق چشمانش را به سوی خود بکشد. باران فرو میریزد تا قطرات اشکش را در خود گم کند. آری دنیا برایش آفریده شد تا بیافریند زیباییهایش را. تا اگر قابل بداند خاک زیر پایش شوند، تا لحظهای از لطفش را جبران کنند. اما نمیشود، او آن قدر بزرگ و با عظمت است که اگر هفت آسمان هم جمع شوند، نمیتوانند به بلندای نامی به اسم «مادر» شوند.
مادر یعنی دلسوز و بیقرار، مادر یعنی امید در سختیها، مادر یعنی رایحه خوش گلها، مادر یعنی تمام وجود ما. بوی مادر آرامش بخش دلهاست و بهشت بیصبرانه مشتاق اوست.
نمیدانم چگونه ستایش جانسوزیهای او را کنم، نمیدانم چگونه شبهایی را که در خواب ناز بودم و او بیدار ماند را جبران کنم، نمیدانم چگونه بر دردهای زندگی او دوایی باشم. تا مادرم به بهشت نرود به بهشت نمیروم و پس از گذشت سالهای سال مهرش در دلم جاری میماند.
اشکهای گوشه چشمش را هنگام موفقیتم دوست دارم، نگاه مادرانهاش را هنگام جداییها دوست دارم و تا ابد محتاج دستانش هستم، محتاج دستانی که سرم را نوازش میکرد، محتاج دستانی که موقع تب پارچه خنک بر پیشانیام مینهاد. محتاج آن دستانی هستم که راه بد و راست را به من نشان داد.
و در پایان میخواهم بگویم: ای مادر، ای کسی که هر چه گویم تلافی محبتهایت نمیشود، ای کسی که آوردن نامت پرافتخارتر از قهرمان شدن در جهان است، به خاط تمام خوبیهایی که بیچشمداشت در حقم کردی دوستت دارم.
5.مادر عجیبترین آفریده خلقت است. با وجود مادر تمام زشتیها و نگرانیها از وجودم رخت برمیبندد و باران زیبایی و عشق به وجودم نازل میشود. مادر بیابان وجودم را از عطر خوش سیراب کرد و مرا به زندگی امیدوار ساخت و تنهاییهایم را یاور گشت. اکنون از دور، دست او، گل سرسبد هستی را میبوسم و خود را خاک زیر پایش میکنم.
آن هنگام که درخشش چشمانش را در آسمان زندگیام میبینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه چشمش را در سراشیبی صورت زیبایش برانداز میکنم؛ زمانی که به یاد میآورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرش حجم خالی فضا را لمس میکردم و با بیتابی نامش را بر زبان میآوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانهگیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار میکوبد. و اشک در چشمانم حلقه میزند.
عزیز بودن مادر را خدا دانست. او که بهشت را زیر پای مادر نهاد؛ و او را بزرگ و گرامی داشت. تمام وجودم از مهر مادر لبریز، تصویر زیبایش در پس پرده دیدهام نابترین تصویر است؛ از خدا میخواهم حتی برای لحظهای ذرهای غم در دلش نیندازد هرچند میدانم دردهایم را در قلب خودش جای میدهد تا از زخمشان آزار نبینم. نام مقدس مادر را بر قلبم نوشتم تا همیشه آرام جانم باشد.
گاه دستهایم روی موج احساس میلرزد و باران اشک در چشمانم به غم مینشیند. چرا که مادر جوانی خود را به پای من ریخت تا جوانم کند،تا روزی کنارش بنشینم و سرم را بر زانویش بگذارم و نوازش دستهایش را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیهگاه و انیس تنهاییاش شوم.
مادر کسیست که خورشید در مقابل مهربانیاش شرمنده میشود و ماه چهره در نقاب میکشد، هنگامی که رنج بیخوابی را که با گریههای شبانه فرزندش تفسیر میشود، تصویر میکنم و زمانی که به یاد میآورم که نوزاد نمیتواند لحظهای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی او بماند، اشک روی چشمانم پرده میاندازد.
مادر این امید زندگانی، هنگامی که با وجودش گل آرزوهای فرزندان شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوت شکست، به آنها زبانی آسمانی یاد داد، او آیینه آفتاب است و مثل آب فرزندان را سیراب و سبز کرد.
مادر آن است که وجود مقدسش سراسر عشق و ایمان و دل دریاییاش به وسعت آسمان است، من با واژگانم که لبریز عشق است همه جا مینویسم که «مادر دوستت دارم» و او را در ایمنترین و زیباترین عضو بدنم جای دادهام و قلبم هر لحظه و با هر تپش نام زیبای مادر را زمزمه میکند.
در نتیجه همه ما دانشآموزان عشق را بخاطر مادر آموختیم. دوست داشتن را برای او نوشتیم و اوست که همیشه در زندگیمان ترانه امید سرداد. مادر را آنچنان دوست میداریم که گویا خدای روی زمینمان است.
در این مطلب مجموعه ای خواندنی از انشا در مورد مادر را گردآوری کرده ایم که امیدواریم از بین آن ها بتوانید انشایی زیبا را برای نوشتن انتخاب کنید.