ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی به زندگی آقا نجفی قوچانی

آیت اللّه سید حسن نجفی معروف به آقا نجفی قوچانی را نه تنها باید از دیدگاه مقام شامخ فقاهت و یا اجتهاد نگریست بلکه همچنین در مقام انسانی پرتلاش و سرشار از طهارت نفس و دانشهای معنوی و منزلت انسانی شمرد؛ انسانی که به مقام والای شرف و فضیلت و تقوا و آزادگی رسیده است.

نگاهی به زندگی آقا نجفی قوچانی

آیت اللّه سید حسن نجفی معروف به آقا نجفی قوچانی را نه تنها باید از دیدگاه مقام شامخ فقاهت و یا اجتهاد نگریست بلکه همچنین در مقام انسانی پرتلاش و سرشار از طهارت نفس و دانشهای معنوی و منزلت انسانی شمرد؛ انسانی که به مقام والای شرف و فضیلت و تقوا و آزادگی رسیده است.

این عالم ربانی در سال 1295 ه. ق در روستای خرْوِ یا خرْوَه[1] از توابع شهرستان قوچان تولد یافت.[2]

وی در راه کسب علم و فضیلت تا آن جا پیش رفت که در سن 30 سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از آن تا هنگام مرگ (به سال 1363 هجری در قوچان) به تدریس، ارشاد و رتق و فتق امور مردم پرداخت، در تمامی گرفتاریها حامی حقیقی مردم بود و با آن که در هنگام مرگ بر تمام منطقه قوچان و حتی شهرستانهای اطراف نفوذ معنوی فراوان داشت از مال و منال دنیا هیچ نداشت.[3]

شرح مختصری از زندگی آقا نجفی قوچانی

بهترین راه شناخت آن مرد بزرگ مطالعه کتاب سوانح عمر یا سرگذشت نامه و سفرنامه ایشان تحت عنوان «سیاحت شرق» است که با نثر ساده و بی تکلّف نوشته شده و از ابتدای کودکی تا نیل به مقام اجتهاد در حوزه علمیه نجف را در برمی گیرد. این کتاب را آقا نجفی با زبردستی یک نویسنده هنرمند و یک روانشناس و جامعه شناس تیزبین گزارش کرده و تصویری دقیق از زندگی مردم روزگار خود به دست داده است و رنج و سختی و فقر و گرسنگی طلبه ای محروم را که سرشار از شوق ایمان و ذوق علم است بازگو نموده است.[4]

آیت اللّه سید محمدحسن معروف به آقا نجفی فرزند ارشد مرحوم سید محمد نجفی است. پدر ایشان فارس زبان و مادرشان کُرد بوده و زلال[5] نام داشته، از مادر خودشان یک برادر و چهار خواهر و از نامادری شان که زینت بیگم نام داشته چهار برادر داشته اند. که از همه خواهران و برادران فقط حاج سید هادی جوادی که کوچکترین برادر ناتنی آقا نجفی است در قید حیات و در مشهد به سر می برد.

پدربزرگ آقا نجفی سید جواد نام داشته و همین علت انتخاب فامیل جوادی و جوادی مقدم توسط بعضی فرزندان اوست. پدر آقا نجفی اگر چه اهل و ساکن روستا بوده و سواد مقدماتی داشته ولی فردی خیر و از طرفداران علم و علاقه مند به تحصیل فرزندش بوده و مقدمات این کار را از سنین کودکی و از همان مکتب روستای خروه فراهم کرده، به طوری که آقا نجفی قبل از هفت سالگی قرآن را نزد پدر ختم کرده، گرچه مریض و رنجور بوده ولی از همان کودکی علاوه بر دانش اندوزی به کارهای سخت مثل نهالکاری، درودگری و پشته کشی، آبیاری می پرداخته است. به واسطه هوش و ذکاوت فطری در مدتی کوتاه دروس فارسی و عربی مرسوم آن زمان را در مکتبخانه روستا به اتمام رسانید.[6]

وی سعی کرد به پدر بقبولاند که همین مقدار تحصیل برای او کافی است بویژه که امکان ادامه تحصیل در روستا نیست، اجازه خواست دست از تحصیل بکشد و در کارها به او کمک کند و برای اثبات نظر خویش این شعر مرحوم شیخ بهائی را از کتاب نان و حلوا می خواند:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال       

نه از او کیفیتی حاصل نه مال

و پدرش ضمن نصیحت او با این بیان که «والنّاس موتی و اهل العلم احیاءٌ» او را در حالی که 13 سال داشت وادار به ادامه تحصیل کرد و روانه شهر قوچان ساخت.[7] آقا نجفی پس از سه سال تحصیل در قوچان پیاده از راه سبزوار و نیشابور به مشهد رفت[8] و در مدرسه دو درب و پریزاد[9] ادبیات و سطح را تا قوانین فرا گرفت.

در سال 1313 قمری (1895میلادی) در سن 19 سالگی همراه یکی از همدرسانش پیاده از راه طبس و کویر به یزد و از آنجا به اصفهان رفت و در مسجد «عربون» ساکن گردید. در اصفهان منظومه حاج ملاهادی سبزواری را نزد آخوند کاشی، رسائل را نزد شیخ عبدالکریم گزی و حکمت را نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی فراگرفت.[10]

گاهی نیز در درس فقه و خارج آقا نجفی اصفهانی حاضر می شد. تحصیلات آقا نجفی قوچانی در مشهد و اصفهان با دشواری بسیار همراه بود، چنان که گاه ناچار می شد برای گذران زندگی کار کند و یا برخی از کتابهای خود را به بهای اندک بفروشد، وی در سال 1318 و در سن بیست و سه سالگی پس از چهار سال توقف در اصفهان یا یکی از دوستانش که شاگردش نیز بود پیاده عازم عتبات عالیات گردید.[11] چون به نجف رسید در حجره ای متروک واقع در یکی از مدارس شهر ساکن شد.[12] و به حوزه درس آخوند ملا محمدکاظم خراسانی راه یافت[13] و همین امر موجب شد تصمیم بگیرد برای ادامه تحصیل در نجف بماند. وی به آخوند بسیار ارادت می ورزید، به گونه ای که در قیام آخوند و سایر علمای نجف به هواخواهی از مشروطیت، وی نیز از طرفداران مشروطیت گردید. ایشان حقایقی از نقش روحانیت را در جنبش مشروطه در کتاب سیاحت شرق یاد کرده است.

آقا نجفی که در ابتدا به تحصیل بی علاقه بود چنان اشتیاق به آن پیدا می کند که به فکر ریاضت می افتد البته به خاطر منع مذهبی، از ریاضت منصرف می شود ولی در عین حال به مراقبت و تزکیه نفس سخت مقید می شود.

آقا نجفی در 18 ماه رمضان سال 1325 ه. ق با دختری منسوب به یکی از خانواده های ایرانی مقیم کربلا به نام سکینه بیگم ازدواج کرد[14] و از وی در عراق دارای چهار دختر و یک پسر شد. دو دختر و پسر آقا نجفی در عراق وفات یافتند که در وادی السلام دفن اند و دو دختر دیگر را که دو قلو بودند با خود به ایران آورد.

آقا نجفی در کتاب سیاحت شرق خاطرات زیادی از ناملایمات و خوشیهای زندگی بیست ساله خود در نجف آورده که شیرین ترین خاطره مربوط به مرگ مرده شور نجف است: در جریان شیوع مرض وبای سال 1322 ه. ق که بر اثر آن روزانه حدود چهار صد تن از مردم نجف می مردند، مرده شور نجف از مردن اشخاص خوشحال بود، زیرا از شستن هر نفر یک تومان می گرفت و از این راه حدود هشت، نه هزار تومان در آن زمان جمع کرده بود و به این خاطر دعا می کرد مرض وبا ادامه یابد ولی عاقبت خودش به وبا مبتلا شد و درگذشت.[15] آقا نجفی بعد از بیست سال زندگی در نجف از فوت پدرش در قوچان آگاه می شود و ناگزیر تصمیم به مراجعت به ایران می گیرد و در روز سوم رمضان المبارک 1338 ه. ق (1920م) رهسپار وطن می گردد.[16] و پس از زیارت مرقد امام هشتم علیه السلام در مشهد و توقفی کوتاه در این شهر به درخواست مردم قوچان به آن جا وارد و در قوچان ماندگار می شود و متجاوز از بیست و پنج سال بقیه عمر را در مقام فقاهت و حاکمیت شرع در قوچان می گذراند و در ضمن به اداره حوزه علمیه دینی و تدریس در مدرسه عوضیه[17]24 می پردازد.[18]

بازگشت این مرد عالم و عارف به قوچان و سکونت در آن به حوزه علمیه این شهر رونقی بسزا بخشید. محضر درس ایشان همه روزه قبل از طلوع آفتاب دایر بود. با همه طبقات حشر و نشر داشت، در صدور احکام مردی قاطع، در محضر درس، استادی بزرگ و والامقام و در برخورد با مردم انسانی ساده و بی پیرایه و بسیار متواضع و در عین حال بسیار شجاع و صریح و با هیبت بود. در گرفتاریها حامی حقیقی مردم بود. عده ای از بستگان ایشان معتقدند که اگر آقا نجفی به قوچان نمی آمد و مثلاً در قم ساکن می شد مقام و شهرتش بیشتر بود ولی با کمی دقت در طرز تفکّر و شخصیت ایشان می توان پی برد که در نظر آقا نجفی منصب و مقام ارزشی نداشت و هدف او فقط رضای خدا و خدمت به مردم بود. پس چه بهتر این مردم، اقوام و همشهریها و آشنایان باشند، کما این که در یکی از گروههای کشیکی که در سال 1345 ه. ق برای حرم سلطان ابراهیم در شهر کهنه قوچان تشکیل داده بود خود نیز شرکت داشت و نوبتی کشیک افتخاری می داد.[19] یا در دو نوبت که شهر قوچان در ناامنی بود و مورد حمله یاغیان قرار گرفت[20] دخالت کرد و با نفوذ خود مانع حمله آنان به شهر گردید. این مرد وارسته تا آخر عمر از کار و تلاش دست برنداشت. همواره با خرافات در ستیز بود و در این راه جِدّی بلیغ مبذول می داشت، پیوسته در این فکر بود که چرا دیگران آن قدر در علم جلو رفته و ما عقب مانده ایم. در سال 1307 شمسی به اتفاق همسر خود به زیارت مکه معظمه مشرف شد.

آقا نجفی در سال 1318 شمسی دو سال پس از فوت همسر با وفایش تأهل اختیار کرد و از همسر دوم خود به نام فاطمه بیگم دارای دو پسر به نامهای علی و مهدی شد. سرانجام در روز نهم اردیبهشت 1322 شمسی برابر با جمعه 26 ربیع الثانی 1363 ه. ق (20 مارس 1944 م) در سن 68 سالگی در قوچان به دیار باقی شتافت، همان دیاری که تصویر اعمال آن را در کتاب سیاحت غرب خود به خوبی ترسیم کرده است.[21]

خواندن سرگذشت آقا نجفی برای کسانی که تحت تأثیر و استیلای روزافزون صنعت و تمدن بی امان غرب قرار گرفته اند، حجتی است آشکار که حاصل و ثمره زندگی، روی معنای زندگی است، معنایی که در آن امید، احساس، وجدان، درستکاری، عواطف و پایداری و بالاتر از همه ایمان و شرافت انسانی و فضیلت اخلاقی موج می زند و عالمی از وفا، گذشت، جوانمردی و ایثار از خود می آفریند. احوال و زندگینامه کسی است که در سودای عمر فضیلت خریده و در حیات خود سوخته و جان معنوی خود و جهانی را روشن ساخته است.[22]

خاندان و اولاد آقا نجفی[23]

همان طور که اشاره شد آقا نجفی از مادر خودشان دارای برادری به نام سید حسین جوادی مقدم بوده اند که مقیم روستای خروه بوده و شغل کشاورزی داشته و چهار خواهر به نامهای نسا بیگم، صغری بیگم، راضیه بیگم و مریم بیگم که همه مرده اند و از آنها فرزندان و فرزند زادگان زیادی به جا مانده اند. آقا حاج میرزا علی رحیمی از استادان تجوید و قرائت قرآن مجید و موءسس دارالقرآن محمّدی در مشهد نوه سیدة نسا بیگم است.

آقا نجفی از نامادری خود نیز چهار برادر به نامهای غلامرضا جوادی مقدم، سید هادی جوادی، سید اسماعیل جوادی مقدم و سید ابراهیم جوادی داشته که سید غلامرضا در سال 1356 ش و سید ابراهیم در جوانی فوت کرده اند. حاج سید اسماعیل در سال 1373 شمسی در مشهد مرحوم و سید هادی در قید حیات و مقیم مشهد و شغل قالی فروشی دارند و حدود 75 سال سن، این برادران نیز فرزندان و فرزند زادگانی دارند.

فرزندان

آقا نجفی از همسر اول خود چهار دختر (غیر از دو دختر و پسری که در نجف فوت شده اند) به نامهای حمیده، خدیجه، معصومه و بی بی شریعه داشته اند که همه به رحمت خدا پیوسته اند، حمیده و خدیجه یکی پس از دیگری همسر حجت الاسلام حاج شیخ غلامرضا غروی بوده اند که دومی بعد از فوت اولی همسر ایشان شده، معصومه بیگم همسر حاج سید محمود بزرگ نیا و بی بی شریعه همسر سید مهدی صابری قوچانی بوده که اینها نیز فرزندان و فرزندزادگان موءمن و با استعدادی دارند که اکثراً دارای تحصیلات عالی اند از آن جمله آقای دکتر قاسم بزرگ نیا استاد آمار دانشکده علوم مشهد. همچنین مرحوم آقا نجفی قوچانی از همسر دوم خود دارای دو پسر به نامهای علی و مهدی شدند که آقای علی نجفی ساکن مشهد و در ناحیه 4 آموزش و پرورش دبیر هستند و سید مهدی نجفی مرحوم شد.

نام بعضی از شاگردان آقا نجفی

1  شیخ غلامرضا غروی که شوهر دو خواهر آقا نجفی نیز بوده است؛ 2  شیخ علی قدوسی؛ 3  شیخ محمد رئیسی؛ 4  شیخ عبدالکریم؛ 5  شیخ ذبیح اللّه اسلامی؛ 6  شیخ آقا فاضل.

آثار بجا مانده از آقا نجفی[24]

1- سیاحت شرق که از تألیفات مهم ایشان است و درباره سوانح عمر از ابتدای زندگی، گزارش تحصیلات و مشقات دوران تحصیلی، و مباحث و معارف اسلامی را به استناد آیات و روایات با قلمی ساده شرح داده است و خواننده را با نکات علمی و رویدادهای آن زمان آشنا می کند، رویدادهای تاریخی و انعکاس نهضت مشروطیت را در عراق بویژه در نجف به تفصیل شرح داده است مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در این کتاب به چشم می خورد. این کتاب در 1347 قمری نگارش یافته و در 1362 شمسی در تهران چاپ شده است. در مورد اهمیت این کتاب همین بس که از قول آقای مدرسی طباطبائی نقل شده که کتاب سیاحت شرق جزء السنه شرقی در دانشگاه پرستون ایالت نیوجرسی آمریکا تدریس می شود.[25]

2- سیاحت غرب، در کیفیت عالم برزخ و سیر ارواح بعد از مرگ در 1312 ش نگارش یافته است و در 1349 شمسی چاپ شده است..

3- شرح ترجمه رساله تفّاحیه ارسطو به وسیله بابا افضل کاشانی که در سال 1354 ه. ق به خط آقا نجفی موجود است.

4- رساله «سفری کوتاه به آبادیهای اطراف قوچان».

5- رساله «عذر بدتر از گناه» تلفیقی از نثر عربی و فارسی درباره مشروطیت ایران مکتوب به سال 1328 ه. ق (1288 شمسی).

6- شرح دعای صباح به خط آن مرحوم در سال 1327 ه. ق که در نجف تألیف و تحریر یافته است.

7- شرح کفایة الاصول، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی.

رسالات و مکاتبات دیگری نیز از آن مرحوم نزد بستگانشان وجود دارد که برای احیای آنها همت لازم است.

اینک متن دو صفحه از این مکاتبات به زبان کتابت که به گویش محلی[26] و به خط آقای نجفی خطاب به آقای ملائکه دوست دوران کودکی ایشان نوشته شده و آقای محمدتقی رحمانی در اختیار نگارنده گذاشته اند از نظر خوانندگان محترم می گذرد تا بیشتر پی به مقام علمی و معنوی ایشان ببرند.

آقای ملائکه یادت می آید وقتی گردوهای مانده را جمع می کردیم [تَلَیشه یا تَه لاشی یعنی جمع آوری باقیمانده محصول بعد از برداشت کلی] اول نگاه می کردیم همین که یک گردو تکی (جوز یک گنی) یا دوتایی و یا سه تایی می دیدیم کُوکِی [چوبدست کوتاه دوک مانند] را می پرداندیم، به همان شاخه که می خورد برای این که خشک شده بودند [کاج شده بودند] و به پُفی بند بودند تپ تپ [تاپ تاپ] می افتادند. تو نمی دانی آن وقت چقدر خوشحال می شدیم.

بدان که حرکت کُوْکِی در حال صعود تا بنزدیک گردو [جوز] مرکب بود از حرکت وضعی و انتقالی [اینی] که هم به دور خود می پیچید و هم مسافت صعودی را طی می نمود نه مانند حرکت خورشید که بس حرکت وضعی را دارد و نه انتقالی، همچنان که این حرف نظریه ای جدید می باشد[27] (و ظاهر کلام خداوند تبارک و تعالی در آیه 38 سوره یس، والشمس تجری لمستقرلها بر این نظریه دلالت دارد) بلکه مانند حرکت زمین که از حرکت وضعی شب و روز حاصل می شود و از حرکت انتقالی که به دور خورشید است فصول چهارگانه سال تشکیل می یابد و مانند راه رفتن آدم که هم وضع پاها را تغییر می دهد که گاهی پای راست جلو و چپ به عقب و گاهی پای چپ جلو می افتد و راست به عقب و با این وضع ایون (جاها) را نیز تغییر می دهد و مسافت با آن طی می شود.

و دو سر کوکی نیز در صعود خود نظیر پای چپ و راست وضع را به تقدم و تأخر تغییر می دهد تا به هدف برسد. و این حرکت صعودی کُوْکِی محسوس می سازد برای ما ترقی و صعود انسان را در صراط مستقیم انسانیت تا برسد به جائی که ملائک مقرب خداوند رسیده اند. همچنان که جبرئیل امین فرموده است: حدیث، لودَنوتُ اَنْمُلَةً لاحترقتُ، اگر سرانگشتی نزدیکتر شوم هر آینه خواهم سوخت و یک سر این کوْکِی که در صراط مستقیم سائر است علم است و سر دیگر که به منزله پا است عمل است و یا آن که علم به منزله پای راست و عمل به منزله پای چپ است که متصل تغییر وضع داده علم عمل آور و عمل علم آور است همچنان که ائمه علیهم السلام فرموده اند: حدیث العلم یهْتِفُ بالعمل و ایضاً من عمِلَ بما عَلِمَ عَلِمَ مالم یَعْلَم یعنی علم باید مقرون با عمل باشد و همچنین کسی که عمل بکند به آنچه که می داند خواهد دانست آنچه را که نمی داند.

فیض[28] در بعضی کلماتش در این مقام فرموده است حرکت صعودی و ترقی آدمی مثل این است که سر به جای پا و پا به جای سر آید و این حرف بغایت ضعیف است زیرا که ترقی و صعود بنابراین هیچ حاصل نخواهد شد و ظاهر و بلکه صریح آن قول معصوم علیهم السلام این است که: علم عملی را می خواند که قبلاً بر او نبوده و عمل علمی را می آورد که قبلاً بر آن نبوده و همچنین قدم راست جلوتر از چپ می رود و چپ جلوتر از راست می رود نه آن که هر یک به جای دیگری گذارده شود و اگر چنین بود مسافت طی نمی شد و حرکت انتقالی وجود نداشت و در حرکت کوکی بالحس والعیان می بینیم وقتی که سر بالا رونده پایین آید و سر پایین رونده صعود نماید تا نصف دایره خود را تمام نماید تمام کُوْکِی به اندازه دو ذرع بیشتر بحرکت انتقالی متحرک و صعود خواهد نمود در فضای خود و ترقی انسان هم بعینه شبیه همین محسوس است پس چطور می توان گفت که سر به جای پا و پا به جای سر گذارده شود.

می خواهم نکات و مناسباتی که ورای نام و معنیش منظور رفته برایت بگویم تا قدر فصاحت و بلاغت فرهنگ مَهین عزیز را بفهمی و چشمت روشن شود.

بدان که کُوْک چیز گرد را گویند در فرهنگ مَهین و لذا کبک هم پرنده گردی است دُم که ندارد و سر و گردن را هم منها نموده اند معنی گرد شده و لفظ را گرد ساخته اند که وارونه آن هم باز کبک و کُوْک می شود و کبک را نیز در فرهنگ مهین کُوْکِ گویند و بنابراین کُره را هم به لفظی بگویند که چپه و راسته اش یکی باشد و بالجمله کوک چون گرد و دوری است معنی آن هم باید گرد و دوری باشد.

پی نوشت ها:

[1] روستای خَرْو یا خَرْوَه یا خُرْوه که اسم آماری آن در فرهنگهای آبادی کشور خسرویه است جزء دهستان مایوان از بخش فاروج شهرستان قوچان است که در انتهای درّه ای سرسبز و خرم در قسمت شمالی دامنه کوه شاهجهان واقع گردیده، طوس، خرو، خبوشان و استاد در قدیم از محلهای معتبر منطقه بوده اند. می گویند نام این روستا از نام خسروپرویز گرفته شده و اهالی دین زردشت داشته اند. سرزمین و مردم قوچان، محمد جابانی، ج1، ص334.

جمعیت روستای خرو یا خسرویه برابر آمار سال 1365 مرکز آمار ایران 941 نفر است که اکثر فارسی زبان هستند.

[2] مزاری در آغوش تاریخ، رمضانعلی شاکری، مقدمه.

[3] همان.

[4] همان.

[5] درباره نام مادر آقانجفی، از آقای محمدتقی رحمانی از فرهنگیان باسابقه روستا تحقیق شد.

[6] آقانجفی کردی نیز می دانسته و باید این زبان را در کودکی از مادر آموخته باشد چون در کتاب سیاحت شرق اشاره شده که عربی صحبت کردن با لجهه کردی چیز خوشمزه ای می شود، ص26.

[7] سیاحت شرق به تصحیح رمضانعلی شاکری، ص45.

[8] همان، ص60.

[9] مدرسه دو درب واقع در بازار مشهد در سال 843 ه. ق زمان سلطنت شاهرخ تیموری، به اهتمام امیر غیاث الدین یوسف خواجه بهادر ساخته شد. مطلع الشمس، ج2، ص543؛ مدرسه پریزاد در سال 823 ه. ق به دستور پریزاد خانم کنیز گوهرشاد آغا همسر شاهرخ تیموری و نزدیک مسجد گوهرشاد ساخته شده، سیاحت شرق، ص 579، زیرنویس.

[10] سیاحت شرق به تصحیح رمضانعلی شاکری، ص82.

[11] سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، ص214؛ همراهی آقا نجفی میرزا حسن و اهل اصفهان بوده است.

[12] سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، ص289.

[13] سیاحت شرق، ص324.

[14] سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، ص419.

[15] چهارمین سال اقامت آقا نجفی در نجف، سیاحت شرق، ص354

[16] سیاحت شرق، ص675.

[17] مدرسه عوضیه را مرحوم حاج عوض وردی فرزند حاج محمدعلی خبوشانی در سال 1111 ه. ق در شهر قدیم قوچان بنا نهاد که بر اثر زلزله سال 1311 بکلی ویران و در سال 1320 ه. ق به جای آن در شهر جدید قوچان مدرسه ای به همان نام ساختند که امروز مسجد جامع است. اترک نامه، رمضانعلی شاکری، ص296.

[18] همان، ص296.

[19] سرزمین و مردم قوچان، ج2، ص82.

[20] سال 1304 شمسی شهر مورد حمله لهاک خان سالار قرار گرفت و سال 1321 شمسی موقع غائله فرج بیک شهر نزدیک بود به ناامنی و جنگ داخلی کشیده شود که در هر دو مورد مرحوم آقا نجفی قوچانی با دخالت بموقع مانع شدند. اترک نامه، ص129 و 136.

[21] سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، ص679.

[22] مزاری در آغوش تاریخ، رمضانعلی شاکری، قسمت نتیجه کتاب.

[23] اطلاعات در مورد خاندان آقانجفی را آقای محمدتقی رحمانی شوهر نوه دختری آقانجفی و آقای سید هادی جوادی برادر ایشان و سایر بستگان در مجلس ترحیم مرحوم سید اسماعیل جوادی مقدم دادند. 30/4/73.

[24] سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، ص680.

[25] نقل و قول آقای رمضانعلی شاکری که برای نگارنده صحبت کردند.

[26] لهجه محلی منطقه که به «تات» معروف است از آقای محمد جابانی پرسش شد.

[27] کما هو الرأی الجدید.

[28] ملا محسن فیض کاشانی محقق و فیلسوف و مفسّر بزرگ، متوفی در سال 1091 ه. ق که کتاب معروف المحجة البیضا فی تهذیب الاحیاء را در شرح احیاء علوم غزالی در 8 جلد نوشته، محمدرضا عطائی قوچانی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان