دو مرد که در جنایتهای جداگانه پدر و برادر خود را به قتل رساندهاند، اختلافات خانوادگی بر سر موضوعات مالی را انگیزه خود از این جنایتها اعلام کردند.
راز نخستین جنایت زمانی فاش شد که فردی با مرکز فوریتهای پلیسی استان فارس تماس گرفت و گفت از خانه همسایهاش صدای کندن زمین میآید و آسایش او سلب شده، اما تذکرهایش بیفایده است. مأموران به خانه موردنظر رفتند، اما صاحبخانه به نام کمال توضیح درستی درباره دلیل حفاری نداشت.
مأموران که به او مشکوک شده بودند، با دستور قضائی وارد منزل شدند و مشاهده کردند بخشی از قسمت پذیرایی کنده و دوباره پر شده است. درحالیکه تحقیقات از این مظنون ادامه داشت مادر او به مأموران خبر داد پسر دیگرش از یک روز قبل ناپدید شده است. این زن در اظهارات خود از اختلاف دو برادر خبر داد. به همین دلیل پلیس به کمال ظنین شد.
بازجوییها از کمال تا آنجا ادامه پیدا کرد که او اتهام قتل برادرش را پذیرفت و گفت جسد او را در پذیرایی دفن کرده است. متهم توضیح داد: من و برادرم هر دو متأهل هستیم و زندگی جداگانهای داشتیم. برادر بزرگم به نام جمال از پدرمان هم مراقبت میکرد.
مدتی بود به رفتارهای جمال مشکوک شده بودم. خیال میکردم او به دلیل مراقبت از پدرمان و رابطه نزدیکی که با او دارد در حال سوءاستفاده است و میخواهد اموال پدرمان را تصاحب کند تا ارثی برایم باقی نماند.
متهم ادامه داد: ما چند بار بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم و قهر کردیم، اما با وساطت دیگران آشتی کردیم. روز حادثه باز هم با برادرم سر همین موضوع مشاجره کردم و درحالیکه عصبانی بودم با میله آهنی ضربهای به سرش زدم و او را کشتم.
بعد از قتل نمیدانستم با جسد چه کار کنم. از کاری که انجام داده بودم پشیمان شدم، اما ندامت فایدهای نداشت و باید برای ازبینبردن جنازه کاری میکردم به همین دلیل پذیرایی را کندم و جسد را در آنجا دفن کردم. تصورات من درباره برادرم نادرست بود و از کاری که کردهام، عذاب وجدان دارم.
کمال بعد از اعتراف به جرمش با صدور قرار قانونی روانه زندان شد تا تحقیقات از او ادامه یابد. در دومین جنایت پسری که با پدر خود به خاطر مسائل مالی اختلاف داشت، او را با چاقو به قتل رساند. مأموران پلیس استان فارس در پی تماس اهالی ساختمانی به محل حادثه رفتند و با جسد خونین مردی میانسال مواجه شدند.
فردی که پلیس را از این قتل مطلع کرده بود، گفت: این مرد از مدتها قبل با پسرش اختلاف داشت و آنها مرتب با هم درگیر میشدند. امروز- روز حادثه- نیز صدای داد و فریاد از خانهشان بلند شد. ابتدا موضوع را جدی نگرفتم و فکر کردم مثل همیشه کمی دعوا میکنند و بعد آرام میشوند، اما وقتی شنیدم همسایهمان کمک میخواهد به مقابل خانهاش آمدم و با جسد او روبهرو شدم و بلافاصله پلیس را مطلع کردم.
درحالیکه همه شواهد نشان میداد پسر جوان به نام فریبرز پدرش را به قتل رسانده است، مأموران درصدد برآمدند او را دستگیر کنند، اما متهم فراری شده بود. تجسسها برای یافتن ردی از فریبرز چند روز به طول انجامید تا اینکه او بالاخره بازداشت شد.
متهم بعد از انتقال به پلیس آگاهی به جرمش اعتراف کرد و گفت: من و پدرم از چند سال قبل بر سر پول و موضوعات مالی با هم اختلاف داشتیم و مشکلمان حلشدنی نبود. روز حادثه بار دیگر بر سر همین موضوع با هم مشاجره کردیم. من که بهشدت عصبانی شده بودم چاقویی برداشتم و با آن پدرم را زدم. وقتی پدرم غرق در خون به زمین افتاد من فرار کردم تا دستگیر نشوم.
این متهم نیز روانه زندان شد و تحقیقات از او ادامه دارد.