ناپدید شدند؛ مبهم و معمایی. داستان گمشدن شان سر به مهر باقی مانده است. هیچکس نه داستان گمشدنشان را میداند و نه از سرنوشتشان خبری دارد. حالا خانوادههایشان ماندهاند با کولهباری از انتظار. هنوز چشمانتظارند. چشمانتظار یک سرنخ یا ردی از کودکانشان که در دهه 90 به طرز مرموزی ناپدید شدهاند.
از سال 90 کودکان زیادی گم شدند. هنوز تصاویرشان در فضای مجازی منتشر میشود. عکسها دست به دست میچرخد، اما هیچ ردی نیست. پروندههای گمشدگان با وجود گذشت سالها در جریان است. جستوجوها ادامه دارد. پلیس هم گاهی با انتشار تصاویرشان به دنبال نشانی از آنهاست.
گمشدن کودکان در آخرین دهه قرن 14 عذابی تلخ بر دل خانوادههایشان گذاشته است. مژدگانیهای میلیونی هم آنها را به کودکانشان نرساند؛ وقتی گم شدند، انتظار سختی را بر چشمان بارانی مادر و دل تکیده پدرشان گذاشتند. سالها انتظار برای دیدن چهره فرزندشان ویرانکننده است.
در خیال موهایشان را شانه میکنند و لالایی میخوانند. مگر میشود در چشم به هم زدنی ناپدید شده باشند. وقتی گم شدند، لبخند هم در خانهشان گم شد. گرد پیری، چون غباری روی تک تک چهره هایشان نشست. پیر شدند؛ پیر انتظار.
در دلشان صد آرزو نقش بسته بود، اما در آرزوی دیدار کودکانشان دلشان شکست. با هر تماسی روزنه امیدی به دلشان روانه میشود، اما حسرت دیدار را پایانی نیست.
9 سال رنج
مهر سال 90 شهیاد سلیمانزاده هشتساله ناپدید شد. او نخستین کودک گمشده دهه 90 است. کودکی که هرگز پیدا نشد. او پس از تعطیلی از مدرسه سوار خودروی مردان ناشناسی شد. با ربودهشدن این کودک بازار شایعات در ارومیه داغ شد. سه روز پیش از ربودهشدن شهیاد پسربچه دیگری گروگان گرفته شده بود؛ همین هم شد که کودکربایی زنجیرهای شایعه شود.
اما این آدمرباییها زنجیرهای نبود. کودک 11ساله ربودهشده در سیستانوبلوچستان پیدا شد، اما از شهیاد خبری نشد. هیچ آدمربایی با خانواده آقای سلیمانزاده تماس نگرفت و هیچ درخواست پولی نشد. این درحالی بود که این خانواده با هیچکس اختلافی نداشت و علت این ربایش را نمیدانستند.
از زمان فقدان کودک هشتساله پلیس آگاهی استان وارد عمل شد. اما رد پایی از شهیاد پیدا نکرد. در و دیوار شهر پر شد از عکسهای شهیاد تا شاید نشانی از این پسر هشتساله پیدا شود. اما با وجود گذشت یکدهه از ربایش شهیاد، پسر هشتساله ارومیهای، خانوادهاش چشمانتظار دیدار پسرشان هستند تا بار دیگر او را به آغوش بگیرند.
پدرش میگوید: «همه جا را زیر پا گذاشتیم. عکسهای شهیاد را همه جا پخش کردیم، اما پیدا نشد که نشد. همکلاسیهایش میگفتند جلوی در مدرسه سوار خودرو پژو 405 شده است، اما هویت راننده و سرنشین آن مشخص نشد. هنوز هم عکسهایش را در صفحات مجازی منتشر میکنیم، گاهی تماسهایی گرفته میشود و اطلاعاتی میدهند. هر بار دلخوش میشویم، اما بینتیجه است.»
امیدم نابود شدسجاد رئوفی گمشده سال 91 است؛ پسربچه چهارسالهای که در نزدیکی محل کار پدرش ناپدید شد. از او هم هیچ نشانی نیست. تنها آخرین تصویری که از او به یاد مانده، همان لباسهایی است که به تن کرد تا همراه پدرش به سر کار برود. با گمشدن سجاد زندگی خانواده آقای رئوفی هم ویران شد. دیگر هیچ چیز و هیچکس نتوانست جای کودک گمشدهشان را بگیرد.
آنها ماندند با دنیایی پر از درد و رنج. پر از اشک و غم. بدون شیطنتهای کودک چهارسالهشان. کودکی که پر از شور بود و انرژی.
مادر سجاد میگوید: «این همه سال گذشته است، اما انگار همین لحظه سجاد را گم کردهایم. داغ از دستدادن پسرم هیچوقت کمرنگ نمیشود. او در چشم به همزدنی ناپدید شد؛ اما انتظار دیدارش عمرمان را گرفت. خوشی از زندگیمان پر کشید و غم و اندوه در زندگیمان جا خوش کرد.
بیستوپنجم اسفند سال 91 به همراه پدرش به کارگاه بلوکزنی رفت؛ محل کار پدرش بود و در یک محوطه باز قرار داشت. معمولا همراه پدرش همه جا میرفت. آن روز همسرم رفت که نماز بخواند، برگشت دید سجاد نیست. پلیس و آتشنشانی آمد، اما فایدهای نداشت.
از آن روز منتظر برگشتن سجاد هستیم. الان دیگر 12 سال دارد. کاش ما را فراموش نکرده باشد. سجاد یک خواهر بزرگتر هم داشت که الان ازدواج کرده است. نوهمان همسن سجاد گمشدهمان است.»
ربودهشدن محمدامین و واکنشهای بینتیجهسال 92 هم با گمشدن محمدامین پنجساله همراه بود. او پس از تعطیلی کلاس ورزش ناپدید شد. مسئولان باشگاه لباس محمدامین را تنش کرده بودند و او را به جلوی در فرستاده بودند تا پدرش بیاید. اما پدر به خاطر چنددقیقه تأخیر عمرش را پای جستوجوی پسر پنجسالهاش داد.
گمشدن محمدامین وکیلی در رسانهها خبرساز شد. خبر ربودهشدن این پسربچه پنجساله و در پی آن، مرگ تنها مظنون و سرنخ این پرونده در حین رسیدگی، بازخوردهای زیادی به همراه داشت؛ از واکنش هنرمندان و بازیگران تا تأکید مسئولان محلی و نمایندگان مجلس بر پیگیری این موضوع.
تلاشها برای یافتن سرنخی از رد پای این کودک ادامه داشت، اما نه کودک پیدا شد و نه متهمان. حالا هفتسال از ناپدیدشدن این کودک میگذرد، اما سرنوشت محمد در هالهای از ابهام باقی مانده است.
پدرش میگوید: «بارها خوابش را دیدهام که میخندد و میگوید: «بابا من برمیگردم». از این همه انتظار و تلاش خسته ام. همه جا را زیر پا گذاشتهام، به همه رو انداختهام، اما نمیدانم او در این هفتسال کجاست. چه میکند؟ احتمال میدهم پسرم را از مرز خارج کرده باشند تا در حمل موادمخدر از او استفاده کنند. شب و روزمان با رفتن محمدامین سیاه شده است.»
جزئیات ناپدیدشدن پسر خراسانی
18 ساعت بعد از گمشدن محمدامین، مرد ناشناسی با خانواده محمدامین تماس گرفت. تماسی که رنگ و بوی آدمربایی داشت. بعد از این تماس، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازهای شد. مرد ناشناس دوباره تماس گرفت و برای آزادی او 500 سکه بهارآزادی خواست.
مرد کودکربا از یک باجه تلفن همگانی تماس میگرفت که بلافاصله باجه مورد نظر، تحت نظر قرار گرفت و هنگامی که متهم قصد داشت مجددا با خانواده کودک پنجساله تماس بگیرد، از سوی کارآگاهان دستگیر شد. با انتقال مرد تبهکار به اداره آگاهی مشخص شد که او از مجرمان حرفهای است که 17 سال سابقه زندان دارد.
درحالی که متهم مدعی بود وضعیت جسمانیاش خوب نیست، مأموران او را به بازداشتگاه انتقال دادند تا پزشک او را مورد معاینه قرار دهد، اما قبل از اینکه پزشک در محل حاضر شود، تنها مظنون این کودکربایی مرموز جان خود را از دست داد و با مرگ مرد تبهکار معمای این کودکربایی پیچیدهتر شد.
پرونده محمدامین با نگارش نامه چندتن از بازیگران به فرمانده ناجا وارد فاز تازهای شد؛ مظنونان زیادی در این پرونده دستگیر شدند، اما هیچ ردی از محمدامین پیدا نشد. محمدامین حالا 12 سال دارد و پدر و مادرش همچنان چشمانتظار او هستند.
صبح منحوس خرداد 93سال 93، اما گمشدن مائده کبریایی بار دیگر واکنشهای زیادی به همراه داشت. مائده هشتساله چهارم خردادماه 93 از مقابل مدرسه ابتدایی شهید جعفرینیا واقع در خیابان معلم از مناطق پرجمعیت شهر بندر انزلی مفقود شد.
بهزاد کبریایی آبکنار پدر مائده از روزهای سیاه دلتنگی میگوید: «دختر کوچولویمان زنده است و جایی در این دنیا نفس میکشد؛ نمیدانیم کجاست؛ اما منتظرش میمانیم تا نفس در سینه داریم. میدانیم روزی برمیگردد.» حتی جایزه 200 میلیونی برای برگرداندن مائده هم کارساز نبود.
پدر از آن صبح منحوس میگوید: «صبحها دخترم را ساعت 7 و 45 دقیقه به مدرسه میرساندم و ساعت 10 و 45 دقیقه نیز به سراغش میرفتم، ولی آن روز که به مقابل مدرسه رفتم، دیدم دختربچهها مقابل در مدرسه منتظر خانوادههایشان ایستادهاند و در مدرسه نیز بسته است. خبری از دخترم نبود. مدرسه بدون اطلاع خانوادهها کلاسها را 20دقیقه زودتر تعطیل کرده بودند.
در ابتدای تحقیقات، پلیس به پیرمردی مشکوک شد که چهرهاش از سوی همکلاسیهای مائده ترسیم شده بود. اما در بررسیها مشخص شد که آن پیرمرد به دنبال نوهاش آمده بود. عکسهایی از مائده تهیه کردیم همه جای انزلی و حتی بیرون شهر را زیر پا گذاشتیم.
عکسهایش را پخش کردیم. هیچ نشانی از مائده نبود. تلاشهایمان تاکنون به نتیجهای نرسیده، ولی امیدواریم.»
دنیای گمشده انزلیاز دنیا گریزان شدهاند، اما هنوز دست از دنیایشان نکشیدهاند. دنیا مالی کودک گمشده سال 94 در بندر انزلی است. آنها هم نمیدانند چه بر سر دنیایشان آمده است. زهرا عاشوری مادر دنیا هنوز هم تا نام دختر سهسالهاش میآید، اشک میریزد.
هنوز نمیداند دخترش مفقود یا ربوده شده، او را کشتهاند یا به کار گرفتهاند. تنها دخترشان بیستم مردادماه همان سال در حوالی حرم بیبی حوریه در محلهای به نام شالیور درست دم در خانهشان ناپدید شد. مادر که بغضش را فرو میخورد، میگوید: «دنیا در حیاط خانهمان بود که به آشپزخانه رفتم تا یک قالب یخ را در پارچ آب خالی کنم، به سرعت به حیاط برگشتم و دنیا را صدا کردم، اما نبود.»
او ادامه میدهد: «به کوچه رفتم، اما انگار از اول دنیایی در آن محله وجود نداشته است. با پلیس تماس گرفتیم، همسایهها هم همراه شدند، کوچهها را یک به یک گشتیم، اما انگار ذوب شده بود. هر چقدر بیشتر گشتیم و میگردیم کمتر سرنخی پیدا میکنیم اصلا انگار از اول دختری به نام دنیا نداشتیم.»
نذر کردند، نیاز کردند و مژدگانی هم تعیین کردند تا به دنیایشان برسند، اما گره این مفقودی هرگز باز نشد.
مادر میگوید دنیا برایمان سیاه شده است، اما چشمانتظار دیدار دنیایمان هستیم. 5 سال از ماجرای گمشدن دنیا میگذرد. تماسهای بیهدف هم ردی از دنیا به خانواده علمی نشان نداد.
سرنوشت معمایی ابوالفضلسال 95 باز هم کودک دیگری در خراسانرضوی ناپدید شد. معمای رازآلود گمشدن ابوالفضل 10 ساله همچنان با گذشت 4 سال ادامه دارد.
ابوالفضل جهانشیری هجدهم اسفند 95 زمانی که برای بازی از خانهشان خارج شده بود، گم شد و دیگر کسی او را ندید. پدرش میگوید: «بعدازظهر بود که پسرم لباس و کفش ورزشیاش را پوشید و برای فوتبال از خانه خارج شد. او پسرس درسخوان و باهوش بود که به فوتبال علاقه زیادی داشت.
ساعتی بعد به خانه برگشت، لباسهایش را عوض کرد و دوباره رفت تا در مقابل خانه بازی کند. هنوز خاطرم هست که دمپاییهای آبیرنگش را پوشید و رفت. ساعتی بعد دنبالش رفتم، اما اثری از ابوالفضل نبود؛ همه جا را گشتم، اما هیچ ردی از پسرم نبود. خانهمان در منطقهای به نام جاده سیمان است که هیچ دوربین مداربستهای در آن زمان وجود نداشت.
پدرش که یک جوشکار است، در ادامه به «شهروند» گفت: «با کسی کینه و دشمنی ندارم. چهارسال از این ماجرا گذشته است. ما یک خانواده پنج نفره بودیم که در این سالها زندگیمان پای انتظار تباه شد. بعد از گمشدن ابوالفضل سکته کردم که کارم را هم از دست دادم.»
از خلخال تا تهران به دنبال ردی از حسینحسین اسدی چهارساله سال 96 گم شد. خانواده حسین برای سیزدهبدر به حوالی رودخانه هروچای شهرستان خلخال رفته و چادری بر پا کرده بودند. حسین نیز داخل چادر بود که ناگهان ناپدید شد. رسیدگی به این پرونده از سیزدهم فروردین سال 96 آغاز شد.
آتشنشانان و غواصان وجب به وجب همه رودخانه را گشتند، اما بینتیجه بود. در ادامه تحقیقات فرضیه کودکربایی قوت گرفت. شکایت آدمربایی مسیر تحقیقات را تغییر داد. پرونده پسربچهای که سهسال قبل در شهرستان خلخال به طرز مرموزی ناپدید شده بود، به دستور رئیس قوهقضائیه برای ادامه تحقیقات در اختیار بازپرس جنایی پایتخت قرار گرفت.
در ادامه بررسیهای میدانی، کارآگاهان مطلع شدند که چند متر آن طرفتر از چادری که خانواده حسین برپا کرده بودند، خانوادهای اتراق کرده بودند که نظرشان به حسین جلب شده بود؛ بنابراین دو عضو آن خانواده که یک داماد و پدرزنش بودند، بازداشت شدند، اما آنها نیز پس از تکمیل تحقیقات با قرار وثیقه آزاد شدند.
پیگیری پرونده در تهران
سرنوشت حسین همچنان نامعلوم بود و خانواده پسر چهارساله از ناپدیدشدن پسرشان سردرگم بودند. آنها در ملاقات با رئیس قوهقضائیه خواستار ارجاع پرونده پسرشان به تهران شدند. پرونده برای ادامه رسیدگی به دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع و تحقیقات قضائی و پلیسی دوباره از سر گرفته شد.
به دنبال آیناز سیاه چشمدوسال پوچ گذشت. آیناز هنوز هم پیدا نشده است؛ دختربچه هفتسالهای که درست جلوی در خانهشان هنگام بازی با خواهر کوچکش ناپدید شد و هیچ اثری از او به جا نماند.
از آن مهر غمانگیز دوسالی میگذرد؛ رنج و عذاب برای خانواده غلامی پایانی ندارد. آیناز به طرز مرموزی ناپدید شد و هیچ کس نتوانست حتی ردی از او پیدا کند. جستوجوها بینتیجه مانده و حتی یک نشانه هم از این دخترک نیست.
تصویر آیناز هشتساله با چشم و ابروهای مشکی بارها در فضای مجازی منتشر شده است. اکبر غلامی پدر این دختربچه از ماههایی میگوید که رنگ سیاهی دارند. میگوید زمان از پنجم مهر 97 برای ما متوقف شد، ایستاد و دیگر حرکت ندارد.
با گمشدن آیناز زندگی هم برای ما تمام شد. به امید برگشت آیناز این روزها را میگذرانیم. هنوز چشمانش در خیابان به دنبال آیناز میدود. هیچ نمیداند. هیچ احتمالی هم نمیدهد؛ نه دشمنی داشتهاند، نه اختلافی با کسی. او میگوید: «هنوز با هر تماسی قلبم سریعتر میتپد. شاید نشانی از دخترم باشد؛ اما هیچ ردی از او نیست. همه جا را گشتم. آیناز سیاه چشمم را گم کردم.»
در جستوجوی زهرا ورامینیشهریور سال 98 هم زهرای دوساله درست جلوی در خانهشان ناپدید شد. او در محله قلعه نو ورامین وقتی همراه خواهر کوچکش میخواست وارد خانه شود، دور زد و مسیرش را تغییر داد. داخل کوچه شد، دوربینهای مداربسته تنها تصویر 20 ثانیهای از این دختربچه ورامینی ثبت کردهاند که در معرض دید بود.
نه پلیس، نه هلال احمر، نه سلبریتیها، نه مردم محل و نه خانوادهاش هنوز نتوانستهاند رد و نشانی از زهرا پیدا کنند. حالا بیش از یکسال است که پدر و مادر زهرا در آرزوی پیداشدن حتی یک نشانه از دختر کوچک خود هستند. این درحالی است که پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات را متوقف نکرده است.
جستوجوها برای دریافت ردی از این دختربچه هنوز ادامه دارد. تیمهای هلالاحمر کانال نزدیک خانه را سه مرتبه جستوجو کردند، اما دریغ از یک نشانه. احتمال اینکه زهرا داخل کانال آب افتاده باشد، صفر است.
حسن حسینی شیرازی، پدر زهرای دوساله میگوید: «زندگیمان ویران شد. مادر زهرا مدام خواب دخترمان را میبیند. وضعیت روحی خوبی ندارد. یک رد و نشانه از زهرا زندگیمان را تغییر میدهد. روزهای نخست همه به دنبال زهرا بودند، اما دیگر کمرنگ شده است. همه ناامید شدهاند، اما ما منتظریم. به معجزه ایمان داریم.»
این 9 کودک بخشی از بچههای گمشده دهه 90 هستند. پارسا قندی هشتساله گمشده سال 96 جاده هراز، ابوالقاسم خیابانیفرد پنجساله مشهدی گمشده سال 92، محمدسپهر نقدی پسربچه هفتساله شازندی گمشده سال 98، محمدمهدی گمشده سال 98 و امیررضا کریمی پنجساله گمشده سال 94، دیگر کودکانی هستند که بارها نام و تصویرشان در فضای منتشر شده است
. پدران و مادران رنجور با انتشار تصاویر و نام تمام هستیشان به دنبال ردی از کودکانشان میگردند. در کنار این کودکان نامهای گمشده کوچک دیگری هم هستند که اسم و تصویرشان کمتر شنیده و دیده شده است.
در سال 99 هم نام کودکان زیادی به این لیست اضافه شد، اما خیلی زود هم اسمشان خط خورد، هم تصویرشان از چرخه انتشار در فضای مجازی برداشته شد. کودکان سال 99 خوششانستر بودند. پلیس در این 10 ماه توانست یا دست ربایندگان را رو کرده و کودکان را از اسارت آزاد کند یا گمشدگان کوچک در عملیاتهای امدادگران هلالاحمر از بیابان و جنگل نجات یافتند.