ماهان شبکه ایرانیان

شهدای روحانی آذربایجان شرقی؛:

شهیدی که با بدن پاره پاره به عاشوراییان پیوست

حوزه / طلبه شهید احمد باقری بنابی، با اقتدا به حضرت علی‌اکبر(ع) قدم در وادی عشق و ایثار نهاد و در نهایت همچون آن حضرت با بدن پاره پاره به اصحاب عاشورایی پیوست.

به گزارش مشرق، طلبه شهید احمد باقری بنابی از دامنه‌های ایثار، با دو بال عشق بر فراز قله بندگی ایستاد تا خضوع خویش را با پیکری خونین به آسمانیان نشان دهد. 

او سال 1345 در شهر تبریز و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. پدربزرگ ایشان آیت‌الله حاج شیخ یوسف باقری بنابی(ره)  از علمای بزرگ منطقه بود و پدر ایشان  حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جواد باقری بنابی نیز از روحانیون فعال و دلسوز این شهر می‌باشد. 

وی دوران کودکی خود را در دامان یک خانواده مبارز و انقلابی سپری نمود؛ پس از گذراندن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، عازم حوزه علمیه شد. با حمایت و مدیریت عمویش آیت‌الله حاج شیخ عبدالمجید باقری بنابی دروس حوزوی را آغاز نمود. 

در سال 1361 با لبیک به ندای هل من ناصر حضرت امام خمینی(ره) به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رفت. در ابتدای ورود به جبهه با عنوان یک نیروی ساده و بسیجی مشغول خدمت شد، ولی پس از مدتی در مسئولیت‌ها و جایگاه‌های مختلف مشغول نبرد و جهاد در راه خدا شد. 

سرانجام این سرباز فداکار امام زمان(عج) 1365/10/26 در منطقه شلمچه – عملیات کربلای پنج -  در اثر اصابت ترکش‌های زیاد خمپاره، به آروزی دیرینه خود رسید و شربت شهادت را نوشید و عاشقانه سر در دامان مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نهاد. از آن‌جا که محل شهادتش، زیر آتش مستقیم دشمن قرار گرفته بود، پیکر مطهرش حدود پانزده روز در همان منطقه ماند. 

آری! شهید احمد، با اقتدای به مؤذن کربلا، حضرت علی‌اکبر(ع) قدم در وادی عشق و ایثار نهاد و در نهایت همچون آن حضرت با بدن پاره پاره به اصحاب عاشورایی آخرالزمان پیوست. 

قسمتی از وصیت نامه شهید احمد باقری بنابی: 

"و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون" (بقره-154)

مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام خمینی(قدس سره) 

"الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون" (بقره-156)  

ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است.  

جنگ، جنگ، تا رفع فتنه از عالم امام خمینی(قدس سره)  

بارالها، معبودا، پروردگارا! این بنده ذلیلت، این بنده گنه‌کارت، خود را برای دیدار معبودش آماده می‌کند؛ اما نمی‌داند ‌با چه رویی نزدت بیاید؟ آیا با دیدن روی سیاهم؟ یا با این گوش‌های گناهکارم و یا با این دست‌های آغشته به گناه و یا با چشمهایی که از حد تجاوز کرده و یا با این کوله‌باری که توشه‌اش پر از گناه است به نزدت بیایم؟

خدایا! با این گناهان نمی‌توانم به پیش تو بیایم؛ اما عاشقم برای دیدار تو؛ عاشقم که در راه دیدن معبودم، معشوقم سر و جان خود را فدا کنم و این پیکر پر از گناه در راه دیدن تو تکه تکه شود. 

بارالها! خودت گفتی که «ادعونی استجب لکم» پس من از تو می‌خواهم تا زمانی که مرا نبخشیدی، از این دنیا نبر. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان