نفت یکی از تیمهای کمامکانات لیگ برتر است که با کسب 18 امتیاز از 15 بازی ابتدایی، نیمفصل را در میانههای جدول به پایان برد. حالا اما این تیم با بحران بزرگی مواجه شده و سرمربیاش را از دست داده است. احتمالا تا زمانی که شما این مطلب را میخوانید تکلیف حسینی با ذوبآهن روشن شده، اما بدون تردید اگر پیشنهاد باشگاه اصفهانی نبود، این مربی مسجدسلیمان را ترک نمیکرد. متاسفانه بهنظر میرسد رفاقت نیمهراه مربیان با تیمهایشان به یک آفت و بداخلاقی جدید در فوتبال ایران تبدیل شده است. دوستان روی نیمکت تیمهای مختلف مینشینند و هر زمان پیشنهاد بهتری به دست آوردند، کار را رها میکنند و میروند.
یحیی؛ آغازگر سنت ناپسند
در دوره جدید، آغازگر این سنت یحیی گلمحمدی بود. سرمربی فعلی پرسپولیس بین دو نیمفصل لیگ نوزدهم از شهرخودرو جدا شد و به جمع سرخپوشان پایتخت پیوست. روی کاغذ همه چیز درست است. مدیران دو باشگاه با هم مذاکره کردند و در ازای رد و بدل شدن مقداری پول، یحیی به تهران آمد. با این حال شاید همه داستان همین نباشد؛ چنانکه هنوز هم هزینه صدور رضایتنامه گلمحمدی پرداخت نشده است. هواداران پرسپولیس دوست دارند این اتفاق را با اصول حرفهای فوتبال مدرن توجیه کنند، اما اگر بازیکن یا مربی خودشان در نیمهراه مثلا راهی یک باشگاه پولدار قطری میشد و تازه بعد از یک سال پولی هم بابت این انتقال دریافت نمیکردند، نظرشان تغییر میکرد! در هر صورت حضور گلمحمدی در پرسپولیس به شهرخودرو آسیب زد و این درحالی است که او میتوانست در پایان فصل، بهعنوان مربی آزاد بدون نیاز به پرداخت پول و با شرایطی بهتر به پرسپولیس کوچ کند. جالب اینکه گلمحمدی قبلا هم از این سوابق داشته و در میانههای لیگ دوازدهم بعد از ترک صبا به بهانه قلبدرد، مربی پرسپولیس شد!
بعد از یحیی نوبت دراگان اسکوچیچ شد که صنعت نفت آبادان را رها کند و در تهران هدایت تیم ملی ایران را بپذیرد. وقتی یک ایرانی به باشگاه ایرانیاش وفادار نباشد، دلیلی ندارد یک خارجی التزام اخلاقی نشان بدهد. گویا اسکوچیچ به بهانه کسالت از نفت جدا شد، اما خوشبختانه در طول یک سالی که سرمربی تیم ملی بوده و حتی یک مسابقه رسمی هم برگزار نکرده، اثری از ضعف و بیماری در او دیده نشده است! محمود فکری هم ادامهدهنده بعدی این راه بود. او فصل گذشته با اعتماد مدیران نساجی مازندران برای اولین بار فرصت سرمربیگری در لیگ برتر را به دست آورد و نتایج خوبی هم کسب کرد، اما با پایان فصل و در مواجهه با پیشنهاد استقلال زیر قراردادش با نساجی زد و به تهران آمد. فکری آن روزها آنقدر هیجانزده بود که میگفت خانهام را میفروشم و غرامت نساجی را میدهم، اما الان شاید نظرش عوض شده باشد! حالا هم انگار نوبت مجتبی حسینی است که همین داستان را تکرار کند. مهم نیست وصال او با ذوبآهن محقق شود یا نه؛ همین که حسینی با این وسوسه تا فسخ قرارداد با نفت مسجدسلیمان پیش رفت، یعنی سنت نیمهراه بودن مربیان درحال رواج است.
واقعا جای دفاع دارد؟
مطابق معمول هواداران هر کدام از این تیمها یا مربیان سعی میکنند رفتار چهره مورد علاقه خودشان را درست و حرفهای جا بزنند. اشکالی هم ندارد؛ اما ورای همه این حرف و حدیثها خوب نیست که قول و قرار آدمها متزلزل و شکننده باشد. اینکه رسم شود مربی با یک تیم شروع کند و بعد با لشکرکشی و فشار و چانهزنی یا دبه درآوردن در میانههای راه دنبال تیم بزرگتر برود قشنگ نیست. این حجم از رواج بدعهدی، آدم را میترساند.