دکتر پروانه صفاییمقدم - روانشناس بالینی
تحریریه زندگی آنلاین : عشق، یک افسانه نیست. یک واقعیت شیرین است که سختیهای زندگی را برای ما هموار میکند. اگر عشق به زندگی نباشد، هیچ یک از ما صبح از خواب بیدار نخواهیم شد، اگر عشق به فرزند نباشد، هیچ مادری زحمت بارداری و زایمان را به خود نخواهد داد، و اگر عشق به کار نباشد، هیچ کشاورزی گندم درو نخواهد کرد. پس چیزی به اسم «افسانه عشق» وجود ندارد چرا که عشق، سر منشأ حیات است. اما چیزی که وجود دارد و باعث زحمت میشود «عشق افسانهای» است. عشق افسانهای، همان طور که از اسماش پیدا است، اشتیاق و عطش شدید برای رسیدن به محبوب است. چرا میگوییم که این دسته از عشق ها، افسانهای هستند؟
بیشتربخوانید:
ویژگیهای عشق افسانهای
عشقهای افسانهای مانند یک جور بیماری هستند. این دسته از عشقها چند ویژگی عمده دارند:
1) با تب همراهاند. عشقهای افسانهای ناگهان بروز میکنند و در زمانی کوتاه به اوج میرسند. این دسته از عشقها تا وقتی که به مقصود نرسند، از تب و تاب نمیافتند.
2 ) کورند. همه آدمها با هر درجه از اعتقاد و باور هم که باشند، در کنار محاسنشان نقطه ضعفهایی هم دارند. اگر از شما خواستند که چند تا از ضعفهای خواستگارتان یا کسی که به او پیشنهاد ازدواج دادهاید را بگویید و شما حرفی برای گفتن نداشتید یا باید به ناکافی بودن شناختتان شک کنید و یا به احتمال گرفتار شدنتان در وادی یک عشق افسانهای.
3) فلج کنندهاند. کسی که گرفتار عشق افسانهای شده باشد، هم خودش را از کار و زندگی میاندازد و هم معشوقهاش را. به اضافهی اطرافیان هر دو طرف که به خاطر این نوع از خاطر خواهی متحمل دردسرهای زیادی میشوند.
4) تحمل درد را پایین میآورند. در عشق افسانهای، فرد عاشق و همین طور احتمالاً معشوق، تاب تحمل رنج را ندارند. نسبت به دوری خیلی حساس هستند و اگر به هدفشان نرسند یا بلایی سر خودشان میآورند یا سر معشوقشان.
عشقهای افسانهای مانند یک جور بیماری هستند و در برابر واقعیتهای زندگی کم میآورند. این که چرا این قبیل عشقها را افسانهای مینامیم بر میگردد به این مسئله که مبنای این عشق و عاشقیها در تخیلات و افسانهها قرار دارد و نه در واقعیتهای جاری و آتی زندگی. به همین دلیل هم این افراد مدت زیادی از شروع زندگی کردن زیر یک سقف نگذشته، ساز طلاق و جدایی را کوک میکنند.
بیشتر بخوانید:
افسانه یک: عشق کافی است.
واقعیت: همان طور که در قسمت قبل گفتیم، عشق قبل از ازدواج یک عنصر بسیار سیال و متغیر است. همان طور که ناگهان سر و کلهاش پیدا میشود ممکن است همان طور هم ناگهان بار و بندیلاش را جمع کند و از زندگیتان برود. مثالی میزنم: مدتی پیش زوج بسیار جوانی را دیدم که علیرغم مخالفتهای خانواده و دلایل منصرفکننده مشاوره قبل از ازدواج (که البته به اصرار خانوادهها مراجعه کرده بودند) و صرفاً به دلیل عشقی آتشین با هم ازدواج کرده بودند، با این دلیل که دیگر به هم علاقهای ندارند بعد از هفت ماه زندگی مشترک از هم جدا شدند.
افسانه دو: تنها چیزی که در زندگی مشترک میشود روی آن حساب کرد، عشق است.
واقعیت: عشق، ستون مناسبی برای ساختن رابطه بلندمدت نیست. دلیل آن هم مشخص است؛ سنگ بنایی که ریشه در عقل و منطق نداشته باشد با کوچکترین بادی فرو خواهد ریخت.
افسانه سه: وقتی عشقت کنارت باشد، دیگر به هیچ چیز نیاز نخوهی داشت .
واقعیت:عشق برآورده کننده همهی نیازهای زن و شوهری نیست. وقتی شما و همسرتان زیر یک سقف میروید، چیزهای دیگری هم برایتان مهم میشوند. برای مثال، زن و شوهری که به خاطر عشق با هم ازدواج کرده بودند، بعد از مدتی درخواست طلاق دادند آن هم به این دلیل که مرد دست بزن داشت و زن هم بد کلام بود. برداشتهای رمانتیک ازعشق، ازدواج را نابود میکند. هرکسی قبل ازدواج با توجه به محیط خانوادگی خود (روابط پدر و مادر یا اطرافیان مهم زندگی)، تعریفی ازعشق را مدنظر قرار میدهد، که این تعریف از فردی به فرد دیگر متفاوت است. لذا برداشت از عشق و انجام رفتارهای عاشقانه بین فرد با همسرش فرق دارد و اکثر آنها از زندگی خانوادگی و دیدن تجربیات مختلف نشات میگیرد.
و اما یک نکته بسیارمهم!
متاسفانه امروزه بسیاری از جوانان اعتقاد دارند تا عاشق کسی نشوند، تشکیل زندگی مشترک با او امکانپذیر نیست و حتی گاه قید بسیاری از خواستگارها یا گزینههای مناسب پیش رو برای ازدواج را به خاطر همین تفکر اشتباه ( که عاشق فرد نیستند) میزنند. در بین مراجعان برای طلاق، خانوادههای متعددی بدون هیچ مشکلی از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، مالی و غیره؛ تنها از آن رو که تصوراتشان از عشق با واقعیت زندگی یکسان نبوده، قرار دارند. عشق در نگاه اول یا ازدواج ناخودآگاه یکی از این باورهای غیرمنطقی پیبردن به عشق واقعی در نگاه اول است درواقع به اعتقاد برخی جوانان، اگر بنا به عشق و عاشقی است باید در همان نگاه اول مهر فرد به دل آنها بیفتد. فریب تب تند عشق رمانتیک را نخورید. خیلی از زوجین معتقدند که عشق حلال مشکلات است، به عنوان مثال آنها میگویند با وجود عشق داشتن خانه مهم نیست و زیر یک چادر هم میتوان زندگی کرد یا همسر معتاد را میتوان درمان کرد.
بیشتر بخوانید:
ازدواج بدون عشق، چند علامت هشدار دهنده دارد
حفظ روابط عاشقانه و داشتن یک زندگی مشترک موفق همراه با عشق مستلزم تلاش و توجه است. عاشق شدن خیلی آسان است، اما برای این که رابطه سالم و موفق داشته باشید و با همسرتان خوشبخت و خوشحال زندگی کنید، باید تلاش کنید. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که گاهی از خودتان میپرسید، آن همه عشق و علاقه کجا رفته است، باید بدانید که تنها نیستید. دانستن نشانههای یک رابطه بدون عشق به شما کمک میکند بهتر برای آینده زندگی مشترکتان تصمیم بگیرید.
آیا بیشتر وقتتان را دور از هم سپری میکنید؟
هر کدام از زوجین باید مدتی را تنها سپری کنند. رابطه سالم رابطهای است که در آن هر یک از دو نفر بتوانند هویت و استقلال شخصی خود را حفظ کنند، اما اگر این تنهایی و استقلال بیش از حد باشد، دو نفر به خاطر این که دلشان نمیخواهد یکدیگر را ببینند، تنهایی را انتخاب میکنند. این نشانه بسیار بدی است و نشاندهنده از بین رفتن عشق در رابطه است. در یک رابطه بیعشق، معمولا دو طرف رابطه ترجیح میدهند کارهایی را که قبلا به صورت مشترک انجام میدادند، به تنهایی انجام دهند و از این که همراه همسرشان در کارها و مراسم اجتماعی شرکت کنند، وحشت دارند.
آیا صحبتها و مکالمات شما معمولا به درگیری و دعوا ختم میشود؟
وقتی دو نفر عاشق یکدیگر هستند، از مصاحبت و همنشینی با یکدیگر لذت میبرند و دوست دارند با یکدیگر صحبت کنند، اما زوجهایی که عشق در رابطه آنها از بین رفته، کمتر با هم صحبت میکنند و وقتی هم صحبت میکنند، معمولا به دلخوری و درگیری ختم میشود.
هر دوی شما خودخواهتر شدهاید؟
در یک رابطه سالم، هر یک از طرفین دوست دارند، برای طرف مقابلشان کاری انجام دهند که او را خوشحال کند، اما در رابطه بدون عشق، هر فردی بیشتر به خودش فکر میکند و کمتر به دیگری توجه دارد.
بیشتربخوانید:
کاری به کار هم ندارید؟
این سادهترین راهی است که به شما از تمام شدن رابطه خبر میدهد. اگر مدتهاست با یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنید، باید بدانید که زندگی مشترک شما به سرآشیبی افتاده است. اگر احساساتتان را با هم در میان نمیگذارید، درباره اتفاقاتی که روزانه برایتان میافتد با هم صحبت نمیکنید، یک عالمه چیز برای مخفی کردن از یکدیگر دارید یا وقت گذاشتن با هر کسی را به بودن با یکدیگر ترجیح میدهید، باید بدانید که کار رابطهتان تمام است.
هنوز هم به هم اعتماد دارید؟
اگر برای جواب دادن به این سوال تردید دارید، نجات زندگیتان دشوارتر میشود، اما اگر دیگر نمیتوانید به او اعتماد کنید و همسرتان هم توان اعتماد کردن به شما را از دست داده، باید بدانید خیلی چیزها را از دست دادهاید. در صورتی که فکر میکنید رابطه شما و زندگی مشترکتان یک رابطه سالم نیست، بعید است بتوانید مدت طولانی به این زندگی ادامه دهید. اگر رابطه آنقدر آزاردهنده شده که دیگر نمیتوانید روزهای خوب، شاد و عاشقانه زندگی را به یاد بیاورید، زندگی مشترک شما مدتهاست از هم پاشیده است و خبر ندارید.
انتظار دارید آدم دیگری شود؟
آیا هر روز منتظر دیدن تغییراتی در همسرتان هستید که سالهاست اتفاق نیفتاده؟ آیا شخصیت و رفتار او پر از نکتههایی است که دوستشان ندارید و آرزو دارید بتوانید تغییرشان دهید. چارهای جز ناامید کردنتان نداریم، ازدواج کردید به این امید که کم کم تغییرش دهید و از او کسی بسازید که همیشه آرزویش را داشتهاید امکانپذیر نیست.
اگر از حس و عشق شما سوءاستفاده کرده و برای رسیدن به مقاصدش شما را تحتتاثیر قرار میدهد، باید بدانید رابطهتان در معرض نابودی است. قبل از هر اقدامی برای طلاق بهتر است دست نگه دارید وخوب فکر کنید: از خودتان بپرسید، «آیا واقعاً در زندگی زناشویی من عشقی وجود ندارد یا من خسته شده ام؟» زنده نگه داشتن عشق در ازدواج نیاز به رابطه بسیار قوی با خودتان و همسرتان دارد. دلایلی را که فکر میکنید زندگیتان خالی از عشق است را لیست کنید و ببینید این دلایل تا چه حد معقول و منطقی هستند و آیا نشان نمیدهد که کمی عشق در زندگیتان وجود دارد و میتوانید برای بهبود وضعیت اقدام کنید؟ بیعشق بودن رابطه حتماً به این معنا نیست که همه چیز برای آن رابطه تمام شده است.
برحسب تعریف خود از عشق، ببینید که آیا تا به حال واقعاً عاشق بودهاید؟
بیعشق بودن زندگی زناشویی شما ممکن است همیشگی نبوده باشد. ممکن است در طول زندگی خود با همسرتان از فواید دیگری در گذشته بهرهمند میشدهاید که اکنون وجود ندارد و به همین دلیل است که از رابطهتان خسته شدهاید. البته اگر زمانی در گذشته عاشق همسرتان بودهاید، احتمالاً هر دوی شما آنچه را که باید برای حفظ این عشق انجام ندادهاید. قبل از این که بخواهید اقدامی برای این زندگی بیعشق بکنید، ببینید که تفکر شما درمورد عشق با گذشت زمان چه قدر تغییر کرده است.
کلام آخر؛
ماندن در یک زندگی بیعشق، اگر برای خوشبختی حتماً به عشق نیاز داشته باشید، میتواند روز به روز انرژی شما را تحلیل ببرد. اگر زندگی زناشوییتان برایتان ارزشمند است، قبل از این که برای طلاق اقدام کنید، کمی عاقلانهتر درمورد موقعیتتان فکر کنید و برای شعلهور کردن دوباره عشق در رابطهتان هر چه از دستتان بر میآید انجام دهید. خیلی از زندگیها به این صورت نجات یافته است.