به گزارش مشرق، پیرزن هلهلهکنان در خیابانهای شهر به راه افتاد. مردم با شنیدن صدای او از خانهها بیرون آمدند و کمکم کوچک و بزرگ، زن و مرد بهصورت تظاهرات در خیابانها راهپیمایی کردند و همصدا با نیروهای ما تکبیر میگفتند.
در عملیات والفجر 10، پس از تحقق یکی از مهمترین اهداف عملیات که تصرف شهر حلبچه بود، رزمندگان اسلام وارد این شهر شدند. شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود. بااینحال، مردم گروه، گروه از خانهها بیرون آمدند و به تماشای رزمندگان که مشغول پاکسازی مراکز دولتی بودند، ایستادند. بعضی نیز ضمن خوشآمد گویی، برای آنها دست تکان میدادند. آنهایی هم که از شهر خارج شده بودند، ساعاتی بعد بازگشتند و شهر کاملاً به حالت عادی خود درآمد.
البته پایبندی جمهوری اسلامی به رأفت و مدارا با غیرنظامیان بر اساس آموزههای دینی، در شکلگیری این وضعیت آرام و دلنشین مؤثر بود.
به نیروها دستور داده شده بود، از خروج مردم جلوگیری نکنند. همچنین با توجه بهاحتمال سوءاستفاده نیروهای دشمن- که در میان مردم بودند- یگانها موظف شدند، هیچگونه مشکلی برای مردم ایجاد نکنند و آنها را آزاد بگذارند تا از هر مسیری که بخواهند از شهر خارج شوند.[1]
در بخشی از پیام فرمانده کل سپاه خطاب به رزمندگان آمده بود:
«همانطور که امام عزیز فرمودند؛ هر رزمندهای موظف است؛ سلام گرم و خالصانه ملت شهیدپرور ایران را به مردم از بند رسته سرزمین محمدی شهرهای آزادشده ابلاغ کند و با کمال محبت و برادری برخورد نموده و دل آنها را پس از سالها تحمل رنجهای برخاسته از ظلم صدامیان شاد نماید.»[2]
یکی از نیروهای تیپ 75 ظفر درباره نحوه برخورد مردم با رزمندگان گفت «وقتی وارد شهر شدیم، هیچکس داخل خیابانها نبود، پس از مدتی پیر زنی را دیدیم. به او گفتیم که مردم در امان جمهوری اسلامی هستند و هیچکس ترس نداشته باشد.
پیرزن هلهلهکنان در خیابانهای شهر به راه افتاد. مردم با شنیدن صدای او از خانهها بیرون آمدند و کمکم کوچک و بزرگ، زن و مرد بهصورت تظاهرات در خیابانها راهپیمایی کردند و همصدا با نیروهای ما تکبیر میگفتند.»
محمد صالحی جانشین لشکر 27 محمد رسولالله (ص) که ساعاتی بعد وارد حلبچه شد، دراینباره میگوید «وارد شهر که شدم، مردم عادی رفتوآمد میکردند و با صدای تکبیر از رزمندگان استقبال میکردند.
مغازهها باز بود و مردم به خریدوفروش مشغول بودند.
البته صدام حسین که از شکست سنگین در این عملیات و بهویژه استقبال گرم مردم حلبچه از رزمندگان ایرانی به خشم آمده بود، دستور بمباران سنگین شیمیایی این شهر را صادر کرد.
این اقدام در حالی انجام گرفت که اوضاع حلبچه کاملاً عادی بود و مردم بهراحتی در شهر در رفتوآمد بودند.
بمباران جادهها و سپس شهرهای خرمال، حلبچه و دجیله (سیروان) و روستاهای اطراف بدون وقفه تا حدود ساعت 3 بعدازظهر ادامه یافت، اما از ساعت 3 بعدازظهر به بعد این مناطق را بهوسیله بمبهای شیمیایی بمباران کرد.
پس از چند دقیقه چهره شهر یکباره تغییر کرد، طوری که خانهها، کوچهها و خیابانهای شهر، پر از جنازههایی شد که همچون مجسمه در حالتهای مختلف خشک شده بودند.»[3]
منابع:
[1] فصلنامه نگین ایران، شماره 40، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهار 1391، صفحه 41
[2] ایزدی، یدالله، روزشمار جنگ ایران و عراق: جلد 54، عملیات والفجر 10، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1392، صفحه 210
[3] فصلنامه نگین ایران، شماره 40، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهار 1391، صفحه 47
*مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس