ایلان ریو ماسک مهندس، طراح صنعتی، مخترع و شخص نامی تجارت در صنایع پیشرفته آمریکایی و جزء ده شخصیت تأثیرگذار در فناوری است. وی به عنوان ثروتمندترین فرد جهان شناخته می شود.
1- ایلان ماسک در 12 سالگی یک گیم کامپیوتری کوچک ساخته بود
نام ایلان ریو ماسک اولین بار در سال 1984 میلادی در آفریقا به گوش رسید. مجله فناوری اداری و کامپیوتر در آفریقای جنوبی، کد یک بازی را که توسط ماسک نوشته شده بود، به چاپ رساند.
نام بازی بلاستار بود و حال و هوایی فضایی و تخیلی داشت. این بازی دستورالعملی 167 خطی داشت و مربوط به زمانی میشد که کاربران کامپیوترهای ابتدایی، برای اجرای برنامهها باید کدهای آن را تایپ میکردند. البته بازی طراحی شده توسط ماسک در دنیای علم و کامپیوتر چندان درخشان ظاهر نشد، اما از آنچه از یک بچهٔ 12 ساله بر میآید، بسیار بهتر بود.
چاپ این کدها در آمدی 500 دلاری برای او داشت و نامش را بر سر زبانها انداخت. در این بازی کاربر باید یک سفینه باربری فضاییها را که حاوی بمبهای هیدروژنی بود، نابود میکردید.
2- ایلان ماسک عاشق کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها بود
یکی از تأثیرگذارترین کتابهای زندگی او راهنمای سفر رایگان به کهکشان (راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها) نوشته داگلاس آدامز بود.
ماسک دربارهٔ این کتاب گفته: «آدامز در کتاب به این نکته اشاره میکند که مشکلترین بخش قضیه این است که چه سوالهایی باید بپرسیم. هنگامی که شما پرسشها را بدانید، پیدا کردن پاسخ آسان میشود. من به این نتیجه رسیدم که باید دامنهٔ آگاهی انسان را افزایش دهیم تا دریابیم که چه سئوالاتی بپرسیم.»
3- ایلان ماسک در آفریقای جنوبی در همان دوران آپارتاید به دنیا آمده بود
ایلان متولد سال 1971 میلادی در پرتوریا شهری بزرگ در شمال شرقی کشور آفریقای جنوبی است که به اندازه چند ساعت رانندگی با ژوهانسبورگ فاصله دارد. ردپای نژادپرستی سیستم حاکم بر آفریقای جنوبی در دوران کودکی او پیدا بود، چنانکه این کشور گاه و بیگاه درگیر تنشها و خشونتهای این تفکر میشد.
4- ایلان ماسک در طرف مادری ریشه آلمانی – سوئیس دارد
شجره نامه مادری ایلان نشان میدهد که اجداد آلمانی سوییسی او با نام خانوادگی هالدمن در خلال جنگهای داخلی، اروپا را به مقصد نیویورک ترک کردهاند و از آنجا به سمت فلاتهای غرب میانه به ویژه مینه سوتا و ایلینویز رفتهاند.
5- پدربزرگ ایلان ماسک، آدمی ماجراجو بود
جاشوا -پدربزرگ مادری ایلان ماسک -مردی استثنایی و عجیب بود و به نوعی الگوی ماسک شد. جاشوا را پسری ورزیده و متکی به خود توصیف کردهاند.
جاشوای جوان به سواری گرفتن از اسبهای وحشی، بوکس و کشتی علاقهمند بود و معمولا هنگام رام کردن اسبها برای کشاورزان محلی دچار آسیب دیدگی میشد. او اولین کسی بود که در کانادا نمایش سوارکاری به راه انداخت.
در دوران رکود اقتصادی دهه 1930 میلادی، او دچار بحران مالی شدیدی شد. با از دست رفتن زمینها، او به زندگی کولی وار روی آورد. با قدی حدود 185 سانتی متر کارهای ساختمانی میکرد و هم به اجرای برنامه روی اسب میپرداخت.
بعدها او به دنبال ماجراجویی جدیدی بود. او پرواز را انتخاب کرد و هواپیمایی تک موتوره خرید. هالدمن در سال 1974 و در سن 72 سالگی فوت کرد. او در حال فرود با هواپیمای خودش، متوجه سیمی که بین دو تیرک بسته شده بود نشد، چرخهای هواپیما به سیم گیر کرد و باعث سقوط آن شد.
6- مادر ایلان ماسک مدل عکاسی بود
می، مادر ایلان، دختری درس خوان بود، به ریاضیات و علوم علاقهٔ زیادی داشت. در سن 15 سالگی اطرافیان متوجه ویژگیهای گیرای او شدند. میبسیار زیبا بود. با قدی بلند و موهایی بلوند خاکستری، گونههایی برجسته که در هر جمعی توجه همه را جلب میکرد. یکی از دوستان خانوادگی آنها مدرسهٔ مدلینگ داشت و میمدتی در آنجا آموزش دید. آخر هفتهها در مراسم رونمایی لباس شرکت میکرد یا برای مجلات مدل عکاسی می شد.
در نهایت مادر ایلان ماسک هم جزء راهیافتگان به مرحلهٔ نهایی ملکهٔ زیبایی آفریقای جنوبی شد. او تا شصت سالگی به کار مدلینگ ادامه داد.
7- پدر ایلان ماسک، مهندس مکانیک و الکترونیک بود
ارول ماسک -پدر ایلان – بارها از «می» خواستگاری کرد و در نهایت پس از هفت سال موفق شد تا جواب مثبت میرا به دست آورد! ارول مهندس مکانیک و الکترونیک بود و پروژههای بزرگی را مانند ساختمانهای تجاری و اداری، پاساژها، مجتمعهای مسکونی و پایگاههای نیروی هوایی در اختیار داشت.
8- ایلان آنقدر در کودکی در دنیای درونش بود که تصور میکردند کمشنوا است!
ایلان همهٔ صفات کودکی کنجکاو و پرانرژی را داشت. خیلی سریع فرا میگرفت و مادرش مانند تمام مادرها، فرزندش را یک نابغه میدانست. اما داستان از این قرار بود که به نظر میرسید ایلان در دنیای دیگری به سر میبرد. وقتی در دنیای خودش بود واکنشی به صحبتهای اطرافیان نشان نمیداد، انگار که واقعا نمیشنید. این موضوع باعث نگرانی پدر و مادرش شد، پس او را جهت شنوایی سنجی نزد دکتر بردند. مادرش میگفت: «گاهی او اصلا صدای شما را نمیشنود.» دکترها یک سری آزمایش روی ایلان انجام دادند و تصمیم گرفتند لوزه سوم یا آدنوئید او را بردارند، البته این کار تأثیری در حل مشکل ایلان نداشت، چراکه این حالت او بیشتر مربوط به درون ذهن ایلان بود تا سیستم شنواییاش.
9- ایلان در نوجوانی بسیار پرمطالعه بود
برای ایلان ده ساعت مطالعه در روز کاری عادی بود و آخر هفتهها روزی دو کتاب میخواند.» در یکی از سفرهای خانوادگی و در نیمهٔ راه، اعضای خانواده متوجه غیبت ایلان شدند. برای پیدا کردنش به یکی از نزدیکترین کتاب فروشیها رفتند و او را در انتهای سالن، روی زمین و در حال مطالعه پیدا کردند!
«به جایی رسیدم که تمام کتابهای کتابخانهٔ مدرسه را خوانده بودم. پس سعی کردم مسئولین کتابخانه را قانع کنم تا کتابهای جدید سفارش دهند. بعد از آن شروع به خواندن دانشنامه بریتانیکا کردم که بسیار سودمند بود.»
10- ایلان ماسک عاشق آسیموف بود!
ایلان به مطالعه کتابهای تخیلی و مصور بسیار علاقه داشت. کتاب ارباب حلقهها، سری کتابهای آیزاک آسیموف، کتاب ماه یک معشوقهٔ خشن است از جمله کتابهای مورد علاقه او بودند.
11- ایلان ماسک فرزند طلاق است و انتخاب سختی کرد
در نه سالگی ایلان، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند. وی به همراه سه فرزندش به خانهای ییلاقی نزد مادرش رفت. چند سال بعد ایلان تصمیم گرفت نزد پدرش برگردد و با او زندگی کند. عدهای معتقدند که ایلان این تصمیم را براساس منطق گرفته و عدهای دیگر دلیل آن را فشارهای مادربزرگ ایلان میدانند.
زندگی در خانهٔ پدر خوب پیش میرفت. او کلی کتاب داشت که ایلان میتوانست آنها را بخواند. پول برای خرید کامپیوتر و هر آن چیزی که ایلان نیاز داشت، آماده بود.
ارول بسیار هوشیار و قوی بود، اما در عین حال، از سختگیری نسبت به فرزندانش احساس رضایت میکرد و حتی اشتباهات کودکانهٔ آنها برایش قابل هضم نبود.
«پدرم قطعا از مشکلات روانی رنج میبرد و مطمئنم که من و ایلان نیز چنین چیزی را از او به ارث بردهایم. روش تربیتی پدرم از لحاظ احساسی چالش برانگیز بود، اما به هر حال همین روش، ما را به کسانی که امروز هستیم تبدیل کرده است.»
12- ملاقات با کامپیوتر در 10 سالگی
وقتی ایلان 10 ساله بود برای اولین بار در یکی از مراکز خرید ژوهانسبورگ، یک کامپیوتر دید. در گوشهای از یک فروشگاه لوازم الکترونیکی، چند کامپیوتر برای فروش گذاشته بودند.
«باید یکی از آنها را میداشتم و به پدرم اصرار کردم یکی برایم بخرد.» به زودی ایلان صاحب یک دستگاه کمودور مدل VIC-20 شد. یک کامپیوتر خانگی محبوب در دههٔ 1980 که رکورد فروش کامپیوتر را شکست. به همراه دستگاه، یک کتابچه نیز وجود داشت که زبان برنامه نویسی بیسیک را آموزش میداد.
13- آثار علاقه ماجراجویی و کارآفرینی در نوجوانی
ایلان بقیه بچهها را برای ساخت ترقه و فشفشه، مدیریت میکرد. او از ترکیب کردن مواد شیمیاییای که تهیه میکرد و قراردادن آنها در قوطی، فشفشه و موشک میساخت. زمانی هم قصد داشت با پسرخالههایشیک ویدئو کلوپ راه بیاندازند. اما خب در سن زیر 18 سال نتوانستند مجوز بگیرند.
شجاعانهترین شاهکار آنها مسافرتشان بین ژوهانسبورگ و پرتوریا بود. در دههٔ 1980 آفریقای جنوبی کشوری با آمار خشونت بالا بود و راه آهن 56 کیلومتری بین این دو شهر یکی از خطرناکترین مسیرهای مسافرتی دنیا به حساب میآمد. آنها بین سنین 13 تا 16 سالگی در ژوهانسبورگ به مهمانیهای زیادی میرفتند و دست به کارهای عجیب میزدند.
14- ایلان در مدرسه کتکخور بود!
در یک بعداز ظهر ایلان و برادرش -کیمبال- بالای پلههای مدرسه نشسته و مشغول خوردن خوراکیهایشان بودند. یکی از همکلاسیها تصمیم گرفت ایلان را اذیت کند. آن پسر از پشت سر به ماسک نزدیک شد و با لگد به سر او ضربه زد. ایلان از بالای پلهها به پایین غلت خورد و افتاد. بعد از اینکه به پایین پلهها پرت شد، تمام گروه به او حمله کردند و به صورت و بدن او ضرباتی میزدند.
ماسک را فورا به بیمارستان رساندند. حدود یک هفته طول کشید تا توانست به مدرسه برگردد. ایلان پنج سال سروکله زدن با این گروه بیرحم و قلدر را تاب آورد.
15- ماسک هر درسی را که در مدرسه دوست داشت خوب میخواند و باقی را فقط در حد قبولی میخواند
«من فقط به این فکر میکردم که برای رسیدن به هدفم به چه چیزی نیاز دارم. درسهایی مانند زبان آفریقایی را باید میخواندیم و من واقعا نمیدانستم که به چه دردی میخورد. احمقانه بود. من فقط نمره قبولی میگرفتم و همین کفایت میکرد. در درسهایی مانند فیزیک و کامپیوتر بالاترین نمرهها برای من بود. من برای گرفتن بالاترین نمرهها باید دلیل کافی میداشتم. ترجیح من به انجام بازیهای کامپیوتری، برنامه نویسی و کتاب خواندن بود تا گرفتن بالاترین نمره در درسی که هیچ فایدهای برای من نداشت.»
16- مهاجرت نجاتبخش به کانادا در 17 سالگی
ایلان در 17 سالگی آفریقای جنوبی را به مقصد کانادا ترک کرد. بخشی از علت این مهاجرت، فرار او از اعزام به خدمت در ارتش نژادپرست آفریقای جنوبی بود. او نمیخواست در خدمت ارتش باشد و گمان میکرد او را به زور به ارتش خواهند برد.
شکی نبود که ایلان از اعماق وجودش در فکر رفتن به آمریکا بود. تمایل شدیدش به کامپیوتر و فناوری، علاقهای وافر نسبت به سیلیکون، ولی در او ایجاد کرده بود و میدانست آیندهٔ رویاهایش در آنجا شکل میگیرد. برعکس، آفریقای جنوبی با رویای کارآفرینی او در تضاد بود.
منبع : یک پزشک