سرویس فرهنگ و هنر مشرق - پخش مجموعه مستند «رازهای جماران» از روز پنجشنبه 13 خرداد آغاز شد. مستندی که روایت متفاوتی را از اتفاقات جماران ارائه میدهد. دو قسمت باقیمانده این مستند در روزهای آتی از شبکه سوم سیما پخش خواهد شد. به بهانه پخش این مستند در حال پخش با مجری طرح و کارگردان آن محسن سلیمانی به گفتوگو نشستیم. آنچه در گفتوگو از زبان مجری طرح و کارگردان مطرح میشود، مستند به اظهارات محافظان حضرت امام (ره) است در مستند «رازهای جماران» است.
*شما یک مستند و دو مجموعه سریالی با عنوان «آقا رضای خودمون» و «رازهای جماران» را تولید کردید. پروسه تحقیق و تولید مستند درباره بیت امام خمینی(ره) را از چه زمانی آغاز کردید.
من از ابتدای دهه نود، حول مسئله زندگینامه امام تحقیق و پژوهشهای خودم را آغاز کردم، مستند اولی که ساختم با عنوان «عیسی خمینی» در نیمه دهه نود از تلویزیون پخش شد و مجموعه سه قسمتی «آقا رضای خودمون» در سال 1398 در سه قسمت پخش شد، این مستند در مورد زندگی بیوگرافی «حاج رضا فراهانی» از محافظان و عکاسان خصوصی امام بود. بسیاری از عکسهای اختصاصی امام را ایشان میگرفتند.
من وقتی سراغ حاج عیسی رفتم از این ایشان به «حاج رضا فراهانی» متصل شدم و بواسطه ایشان متوجه شدم، گروه محافظان امام (ره) یک گعدهای دارند و یک جمعی 30 الی 40 نفر، مشتمل بر افرادی هستند که محافظت از امام را بر عهده داشتند. جلسات ماهانه در قالب یک هئیت برگزار میشود و تقریبا از تیرماه 1396 کارم را شروع کردم که توانستم وارد این محفل خصوصی شوم و مجاب کردن بخشی از این جمع برای اینکه جلوی دوربین بیایند بسیار کار دشواری بود. تقریبا چهل سال بود هیچ رسانهای سراغ این حلقه از محافظان امام نرفته بود و خودشان نمیدانستند چه گوهران گرانبهایی هستند، از طرفی میگفتند که روایتهای ما، برای مردم چه مزیت ویژهای دارد؟
* این افراد شاهدان عینی گرانبهایی هستند
بلی، این افراد شاهدان بزرگترین اتفاقات انقلاب در کنار بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند. مسئولان ما دو الی سه ساعت در جلسات حضور داشتند، اما با امام زندگی نکردند. این جمع محافظان امام هشت سال با امام شبانه روز زندگی کردند، با اسلحه در کنار امام بودند، اعتماد بسیار زیادی امام و «حاج احمدآقا» به این گروه داشت. این گروه در ابتدا محافظان امام نبودند، این گروه به عنوان محافظان «حاج احمدآقا» فراخوانده میشوند. یعنی امام تقریبا به این معنا تیم حفاظتی خیلی حرفهای نداشته است، نه در عراق، نه در نوفل لوشاتو.
خداوند مرحوم عراقی را رحمت کند، یک تیم با علاقه و امکانات شخصی خودش در نوفل لوشاتو فراهم کرد و برای محافظت از امام کارهایی انجام میدادند که خیلی سیستماتیک و حرفهای، مثل محافظت از مسئولین، نبوده است تا اینکه حوادث تروریستی خرداد 1360 رخ میدهد.
با انفجار دفتر ریاست جمهوری، با شهادت شهید رجایی، شهید باهنر و شهید بهشتی، مسئولان بشدت نگران میشوند و به فکر میافتند که ما با باید یک حلقه محافظتی اطراف امام (ره) داشته باشیم و این مسئله را «حاج احمد آقا» پیشنهاد میدهد و مسئولان هم نگران میشوند. از طریق امام جمعهها درسراسر کشور، اطراف مورد اعتماد را جمعآوری میکنند و خیلی از این افراد نمیدانستند چه مسئولیتی دارند، فقط گفته شده بود که خودتان را به تهران و جماران برسانید.
*این افراد حاضر نبودند در مقابل دوربین قرار بگیرند؟
بسیار طول کشید تا این افراد راضی کردم که در مقابل دوربین قرار بگیرند. خیلی از آنها به قول معروف جلوی دوربین هم که میآمدند، برایشان سخت که صحبت کنند و من خیلی با آنها چانه زدنم و کلنجار رفتم. تصور کنید که چهار سال وقت گذاشتم و در جلسات ماهیانه هیئت حضور پیدا میکردم تا آنان را راضی کنم در مقابل دوربین قرار گیرند تا بخشهای نادیده تاریخ انقلاب در دهه شصت را روایت کنند. اغلب پاسخ میدادند:" در طول چهل سال گذشته چه کسی سراغ ما آمده، بگذارید این ناگفتهها در قلب ما باقی بماند، تا الان نگفتیم و ..."
*صحبت کردن یک نکته است، جلوی دوربین آمدن مسئله دیگری و در مقابل دوربین با صراحت سخن گفتن هم مسئله دیگری است.
اصلیترین کار همین است که اعضای این گروه محافظان به شما اعتماد کنند.
* تلقی مخاطب رسمی این است که شما به عنوان پیمانکار رسانهای، در مقابل یک عدد مالی قابل اعتنایی یک مستند فرمایشی ساختی و محافظان امام هم به شکل دستوری در مقابل دوربین نشستهاند، کسی پشت ماجرا رو نمیداند که برای جمعآوری این روایتهای با ارزش، چه چیزهایی باارزشی را در زندگی خودت از دست دادی فقط برای 5 قسمت و 5 روز شب، به عنوان میان برنامه، فوتبالهای بیشمار سیما.
ترس بسیاری از دوستان محافظ این بود که جامعه همچنان ظرفیت پذیرش خاطراتی که ما با چشم دیدیم را نداشته باشد و هر آنچه ما میگوییم را باورنکند. یکی از محافظان حرف بسیار ناگفته داشت و چهار سال من وقت صرف کردم که او را راضی کنم در مقابل دوربین قرار گیرد اما حاضر به پذیرفتن پیشنهاد من نشد. بارها به من گفت:"بدون دوربین بیا، من هرچی بخواهی میگویم، من حرفهایی در دلم دارم که نمیتوانم بگویم" و در نهیت رضایت نداد. این کار اصلا سفارشی نبود و خیلی دلی بود. من این کار را تولید کردم و راشهای اولیه را در اختیار نهادهای مختلفی قرار دادم و حتی در اختیار برخی شبکهها قرار دادم اما در میان همه افرادی که میتوانستند از این اثر حمایت کنند، آقای محمدحسنی با همه وجود از تولید آن حمایت کرد. اهمیت این کار را آقای محمدحسنی متوجه شد. من نه اهل سفارش گرفتن نیستم و کاملا دلی این کار را انجام دادم.
*بخشی از این نادیدههای جذاب از امام به روایت محافظان که به صورت تصویری ضبط شده را تشریح کنید تا با حال و هوای مستند بیشتر آشنا شویم؟
آقای بهاالدینی میگوید: امام به حمام رفت، رفتم پشت در حمام، امام زیرپیراهنیاشان را گذاشته بودند پشت در که بشویند. بیرون که آمدند گفتم یکی از زیرپیراهنیها خودتان را به یادگار به من بدهید؟ امام گفت: به شرطی میدهم که یک زیرپیراهنی برای من بخری، من دو عدد زیرپیراهنی بیشتر ندارم. کسی باور میکند بنیانگذار جمهوری دو عدد زیرپیراهنی بیشتر نداشت!؟ من رفتم 12 عدد زیرپیراهنی برای امام خریدم. امام یکی از آن 12 عدد را برداشت و گفت: مگر من نگفتم که یکی بخر!؟ چرا 12 عدد خریدی؟ کسی باور میکند؟ من بحث میکردم و میگفتم حتی این نکات ریز مهم است، چون تصویر موجود از امام تصویر کاملی نیست و ...
غیر از گروه محافظان، نزدیکان امام که به صورت طبیعی حاضر به گفتوگو نیستند اما من به سراغ گروه محافظان رفتم تا یک روایت دست اول از امام ارائه دهم. من در تقسیم بندی دوم از محاظفان خواستم که شنیدهها بازگویی و تحلیل ارائه ندهند.
*دلیل اصرار به تصویرسازی از بیت امام به روایت بیش از 30 محافظان ایشان چیست؟ چرا از این زاویه اقدام به تاریخنگاری میکنید؟
تصویر موجود از امام بشدت سیاسی و بعضا تاریخی است. مدیاهای اصلی ما حسینیه جماران نشان میدهند، من میخواستم به واسطه خاطرهنگاری بصری از محافظان، دوربین خودم را به پشت حسنیه جماران ببرم، جایی که امام زندگی کرده است وبه همین خاطر نام این مجموعه مستند را «رازهای جماران» گذاشتم. بخشی از عظمت امام را باید پشت حسینیه جماران جستجو کرد و محافظ راوی این عظمت هستند. یکی از محافظان روایت میکرد من باید 12 تا 2 نیمهشب در پست خودم مستقر میشدم اما چنان محو نماز شب امام شدم که فراموش کردم پست خودم را عوض کنم و نفر بعدی وقتی آمد من 4 ساعت پست داده بودم. وقتی هم محافظ بعدی آمد، من اصلا حواسم نبود. چه کسی نماز شب امام (ره) را در میان مسئولان و خواص تماشا کرده است؟ وقتی رسانهها حتی برای پرسیدن سئوالات عمومی و معمولی به سراغ گروه محافظان امام نرفتند، راضی شدن و ملزم به تاریخنگاری کردن این گروه چون در کشورمان این کار باب نشده، کار بسیار دشوار میشود. وقتی به سراغ محافظان امام میرفتم متوجه میشدند که آنان دریایی حرف دارند و چرا رسانهها سراغ این افراد نرفتند.
*یک جریانی تا سالها تمایل نداشت، در رسانهها دهه شصت واکاوی شود و اخیرا باب کاویدن دهه شصت گشوده شده است.
اگر بازگویی شود، جلوی بسیاری از تحریفها گرفته میشود، شما اگر زندگی امام و ویژگی ساده زیستی امام را بدون قرائتهای رسمی و کلیشهای شده در طول این سالها دنبال کنید، دیگر در بزنگاه انتخابات مبنای شما، رای به اشرافیگری نخواهد بود، چون الگو، امام (ره) و رهبری هستند. بنده برای سبک زندگی رهبری، شاهد مثال به روایت محافظان امام دارم که در ادامه عرض خواهم کرد
*بیت امام را از چه زوایایی بررسی کردید؟ چند سرفصل موضوعی از این مستند به مخاطبان عرضه شده است؟
این مستند در واقع از چند بخش تشکیل شده است و ماجرای محافظان و قصه ورود آنان به بیت امام را تشریح میکند. بسیاری از آنان تصور نمیکردند که قرار است به بیت اعزام شوند و تصور میکردند عازم جبهه هستند، نزدیکیهای تهران متوجه میشوند که قرار است به جماران بروند.
فصل دوم خاکریز اول نام دارد و به مکانهای که امام در آن زندگی کرده میپردازد. انقلاب به این بزرگی رخ میدهد و امام مکانی برای زندگی در تهران ندارد. امام چند روز سرگردان و به مدرسه رفاه میرود. یک ماه در مدرسه علوی تشریف دارند و بعد به مدرسه رفاه میروند. یک ماه امام در کلاس مدرسه زندگی میکنند، نخستین محافظ امام در این دو مدرسه شهید بروجردی است.
پس از آن به قم به یک خانه قدیمی در قم میرود. قبل از اینکه امام در خانه معروف در قم مستقر (متعلق به مرحوم یزدی مستقر) شوند، به صورت هفتگی در خانه افراد مختلفی اسکان داشتند و امام(ره) مستاجر شاگرد خودشان بودند. اما به علت بیماری به تهران میآیند چون فشار سیاسی سنگینی را پشت سر میگذاشتند و دچار ناراحتی قبلی میشوند. پزشکان امام را از بازگشت به قم نهی میکنند، چون امکانات پزشکی در قم نیست. دکترها میگویند که در تهران یا نزدیک تهران اسکان پیدا کنید. امام هم تهدید میکند تا یکی دو روز در تهران خانه پیدا کنید وگرنه من بازخواهم گشت. ایشان در خانهای در دربند با تاکید پزشکان نزدیک بیمارستان قلب شهید رجایی مستقر میشوند.
محافظان روایت میکنند، امام پس از مدتی میگویند، خوی این خانه طاغوتی است، من میخواهم به قم برگردم. اطرافیان امام مامور میشوند و حسینیه جماران را پیدا میکنند. جماران در آنزمان روستا بوده و حسینیه آجری بود و گچ هم نشده بود. برای ورود به خانه امام شرط کرده بود که تا اجازه صاحبخانه را خودم نشوم وارد خانه نخواهم شد. همسر امام از خانه جماران راضی نبود اما چون آب و هوای قم را دوست نداشتند، پذیرفتند در جماران بمانند. بخشی دیگر از مستند هم مربوط به زندگی شخصی امام است و مراوادتی با همسرشان داشتند و یک بحث مهم خاطرات حاج احمد آقا است.
من فکر میکنم با توجه به اتفاقات امروز بررسی سلوک حاج احمد آقا در این مستند مهمتر است. میخواهم دلایل این اهمیت را با استناد به روایت شاهدان عینی (محافظان) بررسی کنیم. متاسفانه رسانههای ما از کنار موضوع «حاج احمدآقا» به سادگی عبور کردند. «حاج احمدآقا» بسیاری از ناگفتهها را بیان نکردند، یکی از نقاط ضعفی که به موسسه حفظ و نشر آثار امام (ره) وارد میدانم، عدم جمع آوری خاطرات حاج احمد آقاست. ضمنا همسر امام (ره) ناگفتههایی دارند و متاسفانه هیچکدام در قید حیات نیستند. محافظان روایت میکنند، عاشقانهترین نامهای که یک مرجع تقلید برای همسرش به نگارش درآمده متعلق به امام است. امام برای همسرش شعر مینوشت و این اشعار با نام همسر امام آغاز میشد.
*از بحث اصلی دور نشویم، درباره رابطه حاج احمد آقای خمینی با حضرت آیت الله خامنهای هیچ روایتی با جزئیات نیست. با استناد به گفتههای شاهدان عینی که بیش از چند صد ساعت با آنها گفت و گو مستند داشتی لطفا این روایت را بازخوانی کنیم.
من بر اساس روایت محافظان حضرت امام، چه آنچه امروز از تلویزیونی میبینند و آن بخشی که در مستند به هر دلیلی نیست، عرض میکنم. رابطه آیت الله خامنهای با سید احمد خمینی به دو بخش تقسیم میشود. به استناد محافظان، در دوران حیات امام (ره) حاج احمد آقا رابطه بسیار خوبی با آقا (حضرت آیتالله خامنهای) دارند و خیلی از ایشان حمایت میکنند. حضرت آقا خیلی از سوی «حاج احمدآقا» تکریم میشد و بعد ارتحال امام این رابطه وجه دیگری را از خودش نشان میدهد.
به روایت محافظان، علی الخصوص آقای حسین سلیمانی، پس از عروج ملکوتی امام، جلسهای میان احمد، جناب آقای هاشمی و حضرت آقا برگزار میشود. آقای هاشمی معتقد است که ما نباید الان خبر ارتحال امام را منتشر کنیم و بشدت با این موضوع مخالف است. هنوز پیکر امام در بیمارستان بود و آقای سلیمانی روایت میکند که حتی من برای حضرت آقا صندلی بردم. آقای هاشمی بشدت ترسیده بود و رنگ ایشان پریده بود و مثل گچ سفید شده بود و هاشمی اصرار داشت خبر را ده روز دیگر اعلام کنیم و هاشمی نظر آقا و «حاج احمد آقا» را جویا شد، آقا فرمودند: ما باید پس از امام با صداقت با مردم رفتار کنیم و فردا صبح باید خبر را منتشر کنیم. آقای هاشمی از حاج احمد آقا پرسید:نظر شما چیست؟ ایشان هم فرمودند من هم با آقای خامنهای هم نظر هستم و باید صداقت داشته باشیم.
محافظان تعریف میکنند، «حاج احمد آقا»، حضرت آقا، آقای موسوی اردبیلی و آقای هاشمی را به جلسهای دعوت کرد و اولین بار بحث رهبری حضرت آقا را در این جلسه حاج احمد آقا به نقل امام مطرح کرد، قبل از اینکه در خبرگان مطرح شود. ایشان مطرح کرد، در صحبتهایی که با حضرت امام داشتیم، نظر ایشان معطوف به شماست (خطاب به رهبر معظم انقلاب).
محافظ امام(ره) آقای حسینی مطرح کرد که من داخل اتاق بودم که این رویکرد امام مطرح شد قبل از آنکه در خبرگان مطرح شود. حضرت آقا فرمودند : این بحث جای دیگری مطرح نشود و حاج احمد آقا با احترام خدمت آقای فرمودند: چرا جای دیگری نباید مطرح شود؟
وجود محافظان ارزشهای خود را در این تحقیق و مستند بیشتر نشان خواهد داد. پس از اینکه امام به رحمت به خدا رفتند یک عدهای از کسانی که دورو بر امام بودند، احمد را علیه آقا تحریک میکردند. البته روایت این ماجرا رهبر انقلاب هم تعریف کردند. حاج احمد آقا خدمت آقا رفتند و گفتند: عدهای از این خناسان به سراغ من میآیند که بنده را علیه شما تحریک کنند و من توی دهان آنان زدم.
چند نفردیگر از محافظان تعریف میکردند که در این مستند ضبط شده است و بنده بازگو میکنم. جلسه خبرگان برگزار شد و این جلسه از رادیو مستقیم پخش میشد و همه فهمیدند که حضرت آیتالله خامنهای (حفظالله) برای رهبری انقلاب انتخاب شدند. محافظ تعریف میکرد ما سوار ماشین بودیم و به همراه حاج احمد آقا به جماران بازگشتیم. میگفت چند نفر از دور و بریهای امام آنجا بودند و یکی از سران فتنه که خیلی ادعای علاقه به امام را داشت، به محض دیدن حاج آقا، زبانش را گاز گرفت و روی پای خودش زد و به حاج احمد آقا گفت: دیدید بدبخت شدیم و اولین واکنش حاج آقا همینجا بود و بشدت با او برخورد کرد و تَشر محکمی به این رئوس فتنه زد. «حاج احمد آقا» به این فتنهگر رو کرد و گفت : ایشان ولی فقیه ماست، ایشان رهبر ماست، جانشین امام (ره) ماست، ایشان اگر بفرمایند که همسرم به من حرام است، قطعا من دیگر شب به خانه نخواهم رفت و دیگر از این حرفها جلوی من نزنید. از این موارد در زندگی حاج آقا فراوان است که ایشان در مقابل برخی افراد در حمایت آقا ایستاد. موضع «حاج آقا احمد» و رابطه ایشان به عنوان فرزند و امین امام برای مردم بسیار مهم بود.
این بخشها را در مصاحبه میگویم که اگر هر بلایی بر سر مستند آوردند، بنده گفته باشم عمرم را برای ساختن چه اثری صرف کردم و چندین نسخه از تاریخنگاری را نگاه داشتهام که بر اساس روایت چندین تن از محافظان امام موجود است.
یکی دیگر از محافظان تعریف میکرد که آقا برای بازدید به قم تشریف آورده بودند و ما به همراه حاج احمد آقا در قم منزل امام بودیم. حاج احمد به یکی از محافظان گفته بود که بروید پرس و جو کنید که ایشان کی تشریف میآورند. میگفت من از خیابان «یخچال قاضی» بیرون آمدم و ناگهان دیدم حضرت آقا از ماشین پیاده شد و به سمت خانه امام تشریف میآورند. سریع دویدم و به ایشان گفتم که آقا تشریف آوردند. حاج احمد آقا پا برهنه از خانه دوید و در مقابل ایشان حاضر شد که مبادا آقا تشریف میآورند او در خانه باشد و از ایشان استقبال نکند. محافظ میگوید: وقتی ایشان خدمت آقا رسید، آقا خیلی با لبخند و صمیمی پرسید : احمد جان چرا پابرهنه؟ «حاج احمد آقا»، آقا را به داخل خانه مشایعت و در مقابل ایشان ننشست. تا آقا سفارش به نشستن نفرمودند، ایشان ننشست. این کنشها پیامی برای اطرافیان امام بود و بنده این تحلیل را مبتنی بر جمعآوری نظرات محافظان بیت امام (ره) عرض میکنم.
محافظان روایت میکنند، حاج احمد آقا اواخر عمر خیلی خدمت حضرت آقا میرسید. معمولا هم نماز مغرب و عشا خدمت ایشان بود و محافظان روایت میکنند که همان رابطه مرید و مرادی توام با مهر پدر و فرزندی میان آقا (حضرت آیت الله خامنهای) و حاج احمد خمینی برقرار بود. محافظان میگفتند: ایشان وقتی آقا را میدیدند، همان نشاط در صورت ایشان متجلی بودند که امام را میدیدند.
به روایت محافظان، در نخستین روزهای رهبری حضرت آیتالله خامنهای، ایشان برای دیدار به جماران تشریف آوردند، یکی دو خبرنگار آنجا بودند که با آنها مصاحبه میکردند اما دوربینی نبود، حاجاحمدآقا خیلی الفاظ صمیمانهای با همین مضمون مثل" ما مخلص آقا هستیم"، ما سرباز آقا هستیم و با تعابیری از این دست، جانثارانه و عمیقتر به حضرت آقا ابراز کردند.
محافظان نقل میکنند، حاج احمد آقا دیده بوده که بسیاری از ظاهرا انقلابیون خیز برداشته بودند که جایگاه رهبری را پس از امام تضعیف کنند و ما بسیاری از قسمتهای این مستند را نمیتوانیم فعلا منتشر کنیم، اما همه محافظان بیت امام اذعان دارند که ـ «حاج احمد آقا» با همه وجود در کنار رهبر معظم انقلاب ایستاد.
*راجع به رحلت حاج احمدآقا در این مستند به نکات قابل توجهی رسیدهاید؟
در مورد فوت حاج احمدآقا ضد انقلاب تشکیک ایجاد کرد و موضوع را چنان امنیتی کردند که حتی بدنهای از این انقلابیون بشدت تحت تاثیر این ماجرا بودند. مثلا آقایی نزدیک به بیت منتظری روایتی از نقش سعید امامی را مطرح کرد که با اطلاعات بنده و به روایت محافظان، موسسه نشر و حفظ آثار امام خمینی (ره) از او شکایت کرد و معلوم شد این قرائت از اساس اشتباه بود و الان هم مشخص است که ایشان از ارادتمندان منتظری است و آگاهانه یا ناآگانه قصد تخریب جایگاه ولایت فقیه را داشتند.
بنده به روایت ضبط شده محافظان در مقابل دوربین روایت این پیشگو را عرض میکنم. «حاج احمدآقا» از دوران نوجوانی دلدردهای شدیدی داشت و وقتی دلدرد میگرفت به روایت خودشان میفرمود که سیاه میشدم و این بیماری همراه ایشان بوده و از میانه دهه شصت، حاج احمد آقا بشدت دچار مشکلات جسمی میشود. محافظان تعریف میکردند که ما یکبار به پزشک مراجعه کردیم و دکتر به حاجاحمدآقا گفت: " شما آنقدر وضعیت جسمی شما نامطلوب است که شما حق ندارید حتی روزنامه بخوانید. "
جایگاه حاج احمدآقا در جماران چنین بود که تمامی اخبار سیاسی، عمدتا درباره جنگ و اقتصاد، ابتدا باید خدمت حاج احمدآقا میرسید و ایشان وظیفه داشتند این اخبار را به حضرت امام(ره) منتقل کنند و امام نیز در بسیاری از جلسات حاج احمدآقا را به نمایندگی از خودشان میفرستادند. از سال 1364 ایشان دچار بیماریهای شدیدی میشود و امام چندین بار به ایشان توصیه کردند که بیشتر استراحت کنند. محافظان روایت میکنند ما سلسله سفرهایی را با ایشان میرفتیم تا وضعیت جسمی ایشان تلطیف شود و از اخبار سخت دور شوند. هر چند حاج احمد از این فرصت استفاده میکرد تا در میان مردم، گزارشهایی را جمعآوری کند و به حضرت امام منتقل کند و در اغلب این سفرها با لباس مبدل میان مردم حضور پیدا میکردند.
در قضیه منتظری، حاج احمدآقا فشار سنگینی را تحمل میکند و این بیماریهای ایشان تشدید میشود. محافظان تعریف میکردند و میگفت: «حاجاحمدآقا» نقد جدی به منتظری و حواشی مربوط به ایشان داشتند و بخشی از حملات به ایشان از اینجا کلید میخورد. یکی دیگر از محافظان دیگر تعریف میکرد 10 روز با ایشان به شمال رفتیم و ایشان رنجنامهای نوشتند و فرمودند به دست آقای منتظری برسانید. تا اینکه حاج احمدآقا متوجه میشود که خودش را باید برای رفتن آماده کند و در یکسال آخر حیات جایی را در محله کوشک قم آماده کرده بود و در آنجا با خدای خودش خلوت میکرد.
*یعنی ایشان از زمان کوچ خودشان مطلع بودند؟
امام اشارهای حتی به ایشان کرده بود که عمر پنجاهساله ارزش ندارد که به آن دل ببنددی! اولین نکته را ایشان فرموده بود که باز هم عرض میکنم این مسئله مستند به تاریخنگاری جماران بر اساس اظهارات محافظان است.
سال 1350 آقای بجنوردی به همراه آقامصطفی(خمینی) و حاج احمدآقا سفری به سوریه دارند و در میانه مسیر با فردی آشنا میشوند که ادعا میکند من میتوانم آینده شما را پیشبینی کنم. اولین چیزی که با فرزندان امام مطرح میکند این است که پدر شما به زودی رهبر ایران خواهد شد و این نظام فعلی وقت(رژیم پهلوی) سرنگون خواهد شد. پیشگویی بعدی وی در مورد آقا مصطفی است که پیشگو میگوید: شما در آن تاریخ نخواهید بود و در دوران رهبری پدرتان در قید حیات نخواهید بود. حاجاحمدآقا میگوید: من سئوال کردم من چه سرنوشتی خواهم داشت؟ و پیشگو به ایشان میگوید: شما به پنجاه سال نخواهید رسید و ماجرای کوشک را هم که به روایت محافظان عرض کردم. در این خانه کوشک که برق هم نداشت، حاج احمدآقا مناجاتهای طولانی داشت و حاجاحمدآقا فهمیده بود که رفتن ایشان نزدیک است.
این روایت را حاج احمد آقا بارها برای محافظان تعریف کرده است و باید به این نکته اشاره کنم، ایشان خیلی آدم خوش مشربی بود. در همان ایامی که دکترها گفته بودند که حاجاحمد آقا باید از اخبار سیاسی متشنج فاصله بگیرد، ما با حاجاحمدآقا گعده داشتیم. حاج احمد آقا از خاطرات گذشته برای ما تعریف میکرد و در این گعدهها بارها این روایت «پیشگو» نقل شد.
دو سه ماه مانده به رحلت «حاج احمدآقا» این فرد در جماران دیده میشود و حاج احمدآقا خودش را به پیشگو میرساند و با دقت ابعاد ماجرا به ایشان گفته میشود و به او میگوید خودت را آماده کن که به عید نخواهی رسید. این خاطره را پیشگو را آقای دعایی در یکی از گفتوگوهایش مطرح کرده است.
حاجرضا فراهانی (از محافظان) میگوید: شبی که حاج احمدآقا به رحمت خدا رفت، همسرشان مهمان برادرشان بودند. احمد آقا به خانم طباطبایی میفرمایند امسال عید من نیستم و تنها باید بروید و به خانم والده هم گفتم. چون هر سال ایشان مینیبوسی میگرفتند و همراه خانواده مسافرت میرفتند. ما داشتیم به کلمات گوش میدادیم اما متوجه نمیشدیم که حاجاحمدآقا درباره چه چیزی صحبت میکنند و فرداصبح ایشان سکته میکنند و راهی بیمارستان میشوند.
محافظان تعریف میکردند همسر امام وقتی به بیمارستان رسید چندین بار تاکید کردند زنگ بزنید آقا خامنهای تشریف بیاورند، احمد من دارد از دست میرود و حضرت آقا هم نیم ساعت بعد تشریف آوردند. برادرزاده آیتالله بهاالدینی (یکی از محافظان) تعریف میکند، همسر حاج احمدآقا از بنده درخواست کردند که آیت الله بهاالدینی برای حاج احمدآقا دعاکنند. من رفتم قم و آیتالله بهاالدینی و ایشان فرمودند سه روز است روح احمد پرکشیده است.
*ماجرای مصاحبهای که ایشان در اواخر عمر در انتقاد به سیاستهای مرحوم هاشمی انجام دادند را به روایت محافظان تعریف میکنید.
محافظان روایت میکنند «حاج احمدآقا» با مرحوم هاشمی رفسنجانی قبل و بعد از انقلاب رفاقت نزدیکی داشتند اما زمانی که ایشان به مقام ریاست جمهوری میرسند و سیاستهای تعدیل اقتصادی را اجرا میکنند که نگاه سرمایهداری به اقتصاد داشتند و حاجاحمدآقا مسائل را با ملاحظاتی مطرح میکنند، اما هر چه به جلو میروند، انتقادات «حاج احمدآقا» نسبت به وزرا و سیاستهایشان بیشتر میشود و ایشان در یک سخنرانی از سیاستهای دولت در حوزه اقتصادی و سیاست خارجی بشدت انتقاد میکنند. لحن سخنرانی چنان تند است که فقط متن کامل آن را فقط هفتهنامه امید منتشر میکند و سایر رسانهها از بازتاب کامل آن پرهیز میکنند و پیشبینی حاج آقا احمد همزمان با تورم 49 درصدی درست بود و این سیاستها مردم را اذیت میکند.
*در این مستند به روایت محافظان نکته مهمی در مورد سبک زندگی آیتالله خامنهای مطرح میشود.
در بخشی از مستند «رازهای جماران» محافظان درباره نخستین روزهای رهبری آیتالله خامنهای نکاتی را در مستند مطرح میکنند که تاکنون مطرح نشده است. حضرت آقا علاقه خاصی به محافظان بیت امام داشتند و آنان روایت میکنند هر وقت از گفتوگو با امام بازمیگشتند، برای محافظان صحبتهایی را مطرح میکردند و ما محافظان سئوالاتی را با ایشان مطرح میکردیم. ایشان وقتی به مقام رهبری رسیدند، در ساختمانهای سازمانی ریاست جمهوری استقرار داشتند و ایشان منزلی نداشتند و رهبر جدید جمهوری اسلامی چون منزلی نداشتند با تحویل خانه سازمانی، به یک کانکس نقل مکان و چندین سال در این کانکس زندگی میکنند. محافظان در این مستند نقل میکنند، ما کتابهای فراوان ایشان را از خانههای سازمانی ریاست جمهوری به کانکس منتقل کردیم، حتی کانکس را موکت کردیم و اسباب کشی ایشان بر عهده ما بود. محافظان حیرت زده بودند که در هیچکجای جهان ما هیچ رهبری را نداشتیم که در نخستینروزهای رهبری یک انقلاب بزرگ در قرن بیستم در کانکس زندگی کند. محافظان نقل میکنند وسائل زندگی ما گروه محافظان، از وسائل زندگی رهبر معظم انقلاب با کیفیتتر بود. یعنی سطح زندگی امام و آقا از سطح متوسط پایینتر بود و مسئولان امنیتی با اصرار ایشان را از کانکس منتقل کردند.
البته این محافظان اعتقاد داشتند که چون ما در بطن این ماجراها بودیم نقل آن از اهمیت چندانی برخودار نیست. به عنوان محافظان میگویند: با حاج احمدآقا به جلساتی در منزل رهبری میرفتیم و حاج احمد آقا روی فرش نشسته بود و خودش را آرام آرام به سمت موکتها کشاند بعدها در خاطراتی حاجاحمد نقل کرد که فرش منزل آقای خامنهای آنقدر مندرس شده بود که پرزهای آن تیز شده بود که نمیتوانستیم روی آن بنشیم و از فرش به موکت پناه بردیم.
محافظان تعریف میکنند، بچههای رهبری چندین ماه بود که در زمان ریاست جمهوری ایشان چندین ماه پنیر نخوردند و بعد در جلسهای معلوم شد که کوپن پنیر ایشان تمام شده و با اعلام کوپن، اقدام به تهیه پنیر کردند. ما در مستند "آقای رضای خودمان" اولین تصویر دفترچه بسیج اقتصادی بنیانگذار انقلاب را نشان دادیم. بنیانگذار جمهوری اسلامی همانند بقیه دفترچه بسیج اقتصادی داشت و دفتر به نام همسر ایشان ثبت شده بود. چرا الان برای مردم باور چنین چیزهایی سخت است، چون در تاریخ ثبت نشده است یا کسانی گفتند که گفتنشان برای مردم باورپذیر نبود.
مردم زندگی رهبری و امام را با باقی مسئولان مقایسه میکنند در نتیجه باورپذیری چنین مواردی برای مردم سخت است. من تمام موضوعات را به روایت چندین محافظ نقل و ثبت و در این مستند عرضه کردم. این محافظان همه بازنشسته شدهاند و افراد گمنامی هستند و دنبال پست و مقام هم نبودند. ضبط همه مصاحبهها با محافظان در منازلشان بوده و محافظان آدمهای کاملا معمولی هستنند.
*چرا دفتر حفظ نشر و آثار امام هیچ تولید فرهنگی قابل اعتنایی در ثبت این خاطرات نداشته است؟
موسسه حفظ و نشر آثار امام (ره) هیچگاه در قبال این کمکاریها پاسخگو نبوده و این موسسه صرفا کتاب و سخنرانیهای امام را جمعآوری کرده و این معمولیترین و ابتداییترین ماموریت این نهاد است. موسسه باید بستری را آماده میکرد که ساعتها فیلم و مستند از خاطرات دهه شصت مربوط به امام تولید شود و باید پاسخگو باشند. موسسه دو فیلم سینمایی درباره حضرت امام تولید کرده به نام فرزند صبح و بانو قدس که هیچکدام اکران عمومی نشده است. موسسه نمیتواند نگاه جامعی به امام داشته باشد و صرفا تماشاگر است. در صورتیکه آرشیوی موسسه حفظ و نشر آثار امام را هیچکجا ندارد و چرا به همه مشتاقان دسترسی نمیدهد؟ بهترین مستند درباره امام را با عنوان روحاله شبکه المنار متعلق به حزب الله لبنان تولید کرده است. یعنی پس از 43 سال که از انقلاب میگذارد، بهترین مستند 10 قسمتی متعلق به حزب الله لبنان است و این شاهد مثالی در نقد موسسه حفظ و نشر آثار امام (ره) است.