برای نوشتن انشایی پرمحتوا بهتر است شما با روش صحیح نوشتن انشاء آشنا شوید همچنین قسمت مقدمه و بدنه و نتیجه گیری انشاء باید دارای جمله بندی مناسبی باشد. انشا درباره سفر از انواع موضوعات جالب و هیجان انگیز برای دانش آموزان در مقاطع تحصیلی مختلف به شمار می رود و بهتر است شما از دانش آموزان بخواهید خاطره یکی از سفرهای زیبا خود را روی کاغذ بیاورند.
انشا درباره سفر برای دانش آموزان در مقطع تحصیلی مختلف
برای نوشتن انشا موضوعات مختلفی وجود دارند و بهتر است دانش آموزان برای نوشتن انشاهایی پرمحتوا ، تمرین و تکرار داشته باشند و در موضوعات مختلف نظیر انشا در مورد دریا و انشا در مورد زندگی و انشا در مورد شغل آینده و … مطالبی را بنویسند. در ادامه این مطلب مجموعه ای از انشا درباره سفر را گردآوری خواهیم کرد که امیدواریم از مطالعه آن ها نهایت بهره را ببرید.
انشا زیبا درباره سفر
من سفر کردن را خیلی دوست دارم. مکانی که می خواهیم به آن جا مسافرت کنیم و همسفرهای ما خیلی مهم هستند و هرکسی در این مورد سلیقه ای دارد.
مثلا من دوست دارم به طبیعت سفر کنم و مسافرت به شهرهای شمال ایران را خیلی دوست دارم اما خواهرم مکان های تاریخی و موزه ها را دوست دارد و دوستم شهرهای جنوب ایران و مخصوصا کویر و آسمان پر از ستاره و قشنگش را دوست دارد اما من دوست ندارم به بیابان ها سفر کنم حتی به خاطر آسمان پر از ستاره اش!
به جایش خیلی به آبشار و رودخانه و دریا و جنگل مسافرت کرده ام و لذت زیادی هم برده ام. من همیشه با خانواده ام سفر می روم اما دوست دارم با همکلاسی هایم و همه دوستانم به مسافرت بروم که تا به حال موقعیت آن پیش نیامده است.
یک بار در مسافرت به شمال کنار رودخانه ای در مسیرمان توقف کردیم و چادر زدیم، آرامش آن جا خیلی روحیه من را شاد کرد. در اطراف ما دشت بزرگ سر سبزی هم بود که با پدر و مادرم در آن جا دویدیم و خندیدیم و عکس انداختیم.
پدرم معمولا مسئولیت آشپزی در مسافرت را به عهده می گیرد، آن روز هم آشپزی کرد و شام خوشمزه ای آماده کرد. ما شب را همان جا در چادر خوابیدیم. من خوابیدن در چادر در طول مسیر مسافرت را هم خیلی دوست دارم.
مسافرت کردن روحیه ما را شاد و اطلاعات ما را زیاد می کند. حتی ممکن است دوستان جدیدی هم در طول سفر پیدا کنیم که بعدها هم با آن ها این دوستی را ادامه دهیم. همین طور با فرهنگ و تاریخ شهرهای مختلف کشورمان آشنا می شویم.
خلاصه سفر ، شادی و لذت و تجربه های خوب با خودش دارد و حال آدم را خوب می کند.
انشا پرمحتوا درباره سفر
روح ما انسان ها در اثر روزمرگی و یکنواختی زندگی دچار نا آرامی شده و راکد بودن و یک جا ماندن باعث بروز بیماری های مختلف روحی و روانی به خصوص افسردگی و مشکلات عصبی فراوانی می شود.
با وجود پیشرفت و مدرنیته شدن دنیایی که در آن زندگی می کنیم یعنی دنیای صنعت و پیشرفت های صنعتی، اما تنها کمیت زندگی های ما بهبود یافته و کیفیت زندگی مان به شدت نزول پیدا کرده است.
اکثر افراد جامعه پر از خستگی های روحی و جسمی هستند و یکی از راه های بهبود این شرایط و درمان بیماری های عصبی سفر کردن است. به خصوص اگر بتوان در طول سفر، خانواده و اقوام را دور هم جمع کرد زیرا جمعی کوچک با ارتباطات قوی و شاد تاثیر عالی در روحیه دارد و فشار های عصبی و افسردگی و خستگی ها را از تن بیرون می برد.
سفر کردن علاوه بر درمان بیماری های روان و آرامش تن و اعصاب انسان، زمینه تجربه های متفاوتی را برای ما فراهم می کند و بسیاری از استعدادها و نقاط قوت و ضعف ما در طول مسافرت برای ما آشکار می شود.
قسمت مهمی از تربیت بچه ها در خانواده های کوچک و کم جمعیت امروزی می تواند در سفر کردن صورت گیرد چرا که بسیاری از خصوصیات زشت و ناپسند و میزان تحمل و صبر افراد در مسافرت مشخص می شود و سفر ما را در جهت رشد شخصیت مان هدایت می کند.
در سفر کردن با بسیاری از مسائل از جمله آداب و سنن قوم های مختلف و تاریخ و فرهنگ مناطق گوناگون آشنا می شویم.
بیرون آمدن از چهار دیواری کوچک خانه های خود و قدم گذاشتن در دنیایی بسیار وسیع تر و گسترده تر از یک خانه دنیایی از تجربه و عبرت آموزی است که همه ما باید گاه به گاه از آن بهره مند شویم.
انشا درباره سفر برای دانش آموزان در مقاطع تحصیلی مختلف
مقدمه: بیشتر آدم ها به مسافرت علاقه خیلی زیادی دارند چون معتقدند حال آنها تغییر می کند. این که مسافرت حال روحی و جسمی انسان را خوب می کند و تغییر می دهد بله درست است من هم جزء دسته ای آدم ها هستم که به مسافرت علاقه بسیار زیادی دارم
متن انشا: مسافرت از نظر من موضوع بسیار خوب و زیبایی برای نوشتن است من عاشق مسافرت هستم اما نه هر مسافرتی آدم های زیادی کنارم بوده اند که فقط به مسافرت علاقه مند هستند ولی جا و مکان آن هیچ فرقی برای آنها ندارد اما برای من مسافرت رفتن به شهرهای تاریخی و دیدن جاهایی که تاریخ را برایم زنده می کنند هست موزه هایی که ارزش صدبار رفتن را دارند موزه هایی همچون خانه مشروطه و موزه مردم شناسی اولین سفری که پیشنهاد آن را به خانواده ام دادم در عید نوروز سفر به تبریز و رفتن به موزه و مقبرالشعرا بود من علاقه زیادی به تاریخ و شعر دارم و اگر جایی را ببینم که به تاریخ وصل است من حتما به آن جا می روم غرق شدن در کتاب های تاریخی حس و حال خوبی به من میدهد خانواده ام قبول کردند که به تبریز سفر کنیم و به جاهای گشتنی آن برویم مقصد اول ما موزه آذربایجان مقابل مقبرالشعرای شهریار بود وقتی داخل حیاط موزه شدم دوربین عکاسیم را برداشتم و از هر لحظه ای که برای من لذت بخش بود و حس خوبی به من می داد عکس می گرفتم حیاط موزه پر بود از آلاچیق هایی که درونش اشیاهای تاریخی می فروختند کیف و کفش ها و قاب های زیبای عکس داخل موزه که دیدم چشمانم درشت تر شد و دهانم باز تر این همه زیبایی ، واقعا زیبا بود دوست داشتم همه جای موزه را ببینم یک اورگ قدیمی در آن جا دیدم و عکس گرفتم کاسه ها و مجسمه هایی ک مظهر زیبایی تمام بودند برایم . چه چیز هایی که در موزه بودند و زیبایی آنها را هر چقدر از زبان آدمی بشنویم بیشتر باور نمی کنیم بلکه درک زیبایی این آثار فقط با چشم ممکن است زمان زیادی را درون موزه به سر بردیم وقت رفتن بود اما دل کندن از موزه برایم سخت بود کمی اما از خانواده ام خواهش کردم تا سفر های بعدی نیز موزه را در نظر بگیریم بعد از موزه به سمت مقبره الشعرا رفتیم و از کتاب های شاعر بزرگ و عزیز شهریار دیدن کردیم صفایی خاص داشت مقبره الشعرا از همه جای مقبره که دیدن کردیم به سمت ارومیه راه افتادیم دریاچه ارومیه یادم است آخرین باری که به دریاچه ارومیه رفته بودیم و سوار قایق شدیم و کلی خوش گذشت زمانی بود که من هنوز دوران ابتدایی را به سر می بردم و بعد از مدت ها رفتن به دریاچه ارومیه برایم بیشتر جذاب بود رسیدیم به ارومیه و هرچند سوالی بود در ذهن و حس و دنیای خودم که در کدام دریاچه باید سوار قایقی شوم و خوشحالیم را ابراز کنم رسیدم به ارومیه اما دیگر دریاچه ای مثل قبل در آن جاری نبود.
نتیجه: مسافرت حال آدم را خوب می کند آدم ها نظر ها و تصمیم هایشان همیشه با یکدیگر متفاوت بوده و هیچوقت انتظار نمی رود نظرات ما انسان ها شبیه یک دیگر باشد چرا که این زیبایی ها حاصل تفاوت های افکار آدمی است.
انشا جالب درباره سفر
تابستان پارسال بود که با خانواده تصمیم گرفتیم به روستاهای دیدنی و بکر سفر کنیم و تجربه های جدیدی به دست بیاوریم. حتی فکر کردن به این مسافرت برای ما هیجان انگیز بود. اما با رفتن به روستاهای دور افتاده با چالش های زیادی مواجه شدیم به طوری که دیدگاه ما را نسبت به آنچه قبلا درباره زندگی در روستا داشتیم عوض کرد.
در مسیر رفت:
روستایی که برای مسافرت انتخاب کرده بودیم حدود 7 ساعت تا محل زندگی ما فاصله داشت. صبح زود را برای حرکت انتخاب کردیم تا برای صرف ناهار به روستا رسیده باشیم. هر چقدر از شهرمان دورتر میشدیم آلودگی هوا کمتر میشد و آسمان آبیتر. تعداد ماشینها در مسیر کمتر و کمتر میشدند تا جایی که اواخر مسیر در جاده، به ندرت ماشین دیگری را غیر از خودمان دیدیم. سکوت مسیر ابتدا بسیار دلپذیر و خوشایند بود و ما فقط به مناظر دور و برمان چشم دوخته بودیم و لذت میبردیم. اما کم کم احساس کردیم حوصله مان دارد سر میرود، برای همین صدای موسیقی را بلند کردیم و در حالی که تخمه میشکستیم زدیم زیر آواز. انگار با سر و صدا و شلوغی، احساس راحتی بیشتری داشتیم!
در روستا:
وقتی به روستا رسیدیم، پدرم به یک قهوه خانه رفت و از صاحب قهوه خانه خواست که خانه ای برای چند شب اقامت به ما معرفی کند. سپس شاگرد قهوه چی برای نشان دادن خانه ای به ما همراهمان آمد. چهره ای آفتاب سوخته و مهربان و کمی خجالتی داشت و با لهجه شیرینش آدرس خانه یک پیرزن را در انتهای روستا به ما داد. همراه با او آدرس را پیدا کردیم و با پیرزن صاحبخانه، برای اقامت به توافق رسیدیم.
خانه ای که کرایه کردیم یک خانه قدیمی با سقف چوبی بود که کمی بوی نم میداد. در حیاط بزرگ خانه مرغ و خروس ها مشغول گشت و گذار بودند و در انتهای حیاط نیز پشت یک دیوار کاه گلی، صدای یک گاو میآمد.
اگر چه بوی حیوانات برای ما ناآشنا و کمی هم ناخوشایند بود، اما این فضای متفاوت و زیبا ما را سر شوق آورده بود. من با اشتیاق به تماشای مرغ ها و دانه خوردنشان رفتم. مرغ های پر سر و صدا و پر انرژی که هر بیننده ای را سرشار از حس زندگی میکردند.
صاحبخانه مهمان نواز ما کمی شیر تازه، ماست، چند تخم مرغ و نان و سبزی محلی برای ما آورد و ما هم با همان تخم مرغها و کمی پیاز و گوجه یک ناهار ساده اما خوشمزه درست کردیم و خوردیم.
بیرون از خانه چند سگ دیده میشدند که ما از آن ها میترسیدیم و سعی میکردیم به آنها نزدیک نشویم. اما کم کم ترسمان ریخت و احساس راحتی بیشتری کردیم. برای من خیلی جالب بود که میدیدم روستاییان با حیوانات ارتباط بیشتری دارند و شاید همین نکته آنها را مهربان تر و سرزنده تر کرده است.
غروب فرزندان و نوه های پیرزن برای مهمانی آمدند و با ما هم کمی معاشرت کردند. آنها تمام تلاششان را میکردند تا به ما خوش بگذرد و هیچ کم و کسری نداشته باشیم. دیدن سادگی و صفای روستاییان برای ما از خوشایندترین خاطرات آن مسافرت بود. ما به آنها شماره و آدرس خودمان را دادیم تا اگر روزی گذرشان به شهر ما افتاد، به خانهی ما بیایند.
متاسفانه در آن روستا، تلفن های همراه ما درست آنتن نمیداد و از اینترنت هم خبری نبود! پس از مدتی اقامت در روستا و گشت و گذار در طبیعت زیبای آن، اعتیاد به تلفن و اینترنت، باعث دردسر ما شد آنقدر که احساس میکردیم از همه جا بی خبر مانده ایم و نیاز مبرمی به تکنولوژی و برقراری ارتباط داریم!
اگرچه هدف ما از آمدن به این روستای دور افتاده، اصلا دوری از شلوغی و آلودگی و اضطراب ناشی از محیط شهری بود، اما به آرامش و سکوت روستا هم عادت نداشتیم و کنار آمدن با این موضوع کم کم برای ما سخت شد.
البته وابستگی ما به دلخوشی هایی مثل تلفن و تلویزیون و حجم اطلاعات درست و غلطی که رسانه ها در ذهن ما وارد میکنند و فرصت کمتری برای اندیشیدن به ما میدهند، امر ایده آلی نیست، اما قبول کنید که تغییر وضعیتی که یک عمر به آن عادت کرده ایم هم به این راحتی نیست.
ما پس از چند روز زندگی در روستا و تجربه های گوناگون، از پیرزن مهربان و اهالی روستا خداحافظی کردیم و با مقدار زیادی لبنیات و سوغات های جورواجور به شهر برگشتیم.
در مسیر برگشت:
مسیر برگشت برای ما همراه با خستگی، آرامش و شاید بتوان گفت پختگی ناشی از تجربه هایی که در روستا کسب کردیم بود. منظره ها را با حسی آشناتر و صمیمیتر نگاه میکردیم. خاطراتمان را در ذهن مرور میکردیم و گاه به گاه درباره چیزهایی که دیده یا شنیده بودیم و احساسمان نسبت به آنها حرف میزدیم. هر چه به شهر نزدیکتر میشدیم احساس راحتی بیشتری داشتیم. احساس اینکه حالا دیگر به خانه خودمان نزدیکتریم و به روال عادی زندگی خودمان برگشته ایم.
بند جمع بندی
ما پس از برگشتن به شهر و دیار خود، با هم درباره زندگی در روستا گفتوگو کردیم و مزایا و معایب آن را برشمردیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که اگر چه روستاهای بکر و خوش آب و هوا بسیار با صفا و رویایی هستند و اگر چه زندگی در آنجا، لطف و سادگی منحصر به فردی دارد که هرگز در محیط های شهری نمیتوان تجربه کرد، اما برای ما که از کودکی در شهر بزرگ شده ایم و در ازای محیطی شلوغتر و آلوده تر از روستا، دسترسی های بیشتری به مراکز خرید، مراکز درمانی، تکنولوژی و چیزهایی از این قبیل داریم، زندگی و ماندن در روستا بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد بود و شاید بهتر است این سبک زندگی را فقط برای چند روز مسافرت و استراحت ذهنی در طول سال در نظر بگیریم.
انشا درباره مزایای سفر
روح ما انسان ها در اثر روزمرگی و یکنواختی زندگی دچار نا آرامی شده و راکد بودن و یک جا ماندن باعث بروز بیماری های مختلف روحی و روانی به خصوص افسردگی و مشکلات عصبی فراوانی می شود.
با وجود پیشرفت و مدرنیته شدن دنیایی که در آن زندگی می کنیم یعنی دنیای صنعت و پیشرفت های صنعتی، اما تنها کمیت زندگی های ما بهبود یافته و کیفیت زندگی مان به شدت نزول پیدا کرده است.
اکثر افراد جامعه پر از خستگی های روحی و جسمی هستند و یکی از راه های بهبود این شرایط و درمان بیماری های عصبی سفر کردن است. به خصوص اگر بتوان در طول سفر، خانواده و اقوام را دور هم جمع کرد زیرا جمعی کوچک با ارتباطات قوی و شاد تاثیر عالی در روحیه دارد و فشار های عصبی و افسردگی و خستگی ها را از تن بیرون می برد.
سفر کردن علاوه بر درمان بیماری های روان و آرامش تن و اعصاب انسان، زمینه تجربه های متفاوتی را برای ما فراهم می کند و بسیاری از استعدادها و نقاط قوت و ضعف ما در طول مسافرت برای ما آشکار می شود.
قسمت مهمی از تربیت بچه ها در خانواده های کوچک و کم جمعیت امروزی می تواند در سفر کردن صورت گیرد چرا که بسیاری از خصوصیات زشت و ناپسند و میزان تحمل و صبر افراد در مسافرت مشخص می شود و سفر ما را در جهت رشد شخصیت مان هدایت می کند.
در سفر کردن با بسیاری از مسائل از جمله آداب و سنن قوم های مختلف و تاریخ و فرهنگ مناطق گوناگون آشنا می شویم.
بیرون آمدن از چهار دیواری کوچک خانه های خود و قدم گذاشتن در دنیایی بسیار وسیع تر و گسترده تر از یک خانه دنیایی از تجربه و عبرت آموزی است که همه ما باید گاه به گاه از آن بهره مند شویم.
جاده شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید و با باران های گاه و بی گاهش , عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش , به یک خاطره خوب در ذهن هر مسافری که به شمال سفر میکند تبدیل شده است.
یکی از سفرهای زندگی من که هم ناملایمات و هم خوشی های زیادی در پی داشت, سفر به شمال کشور یعنی گیلان بود که یکی از خاطرات خوب زندگی من را رقم زد.
در سفر ما به شمال باران نم نم می بارید و بوی خاک تازه تر شده , همه جا را فراگرفته بود. درخت ها بر جاده های پر پیچ و خم شمال مانند چتری سایه انداخته بودند و صدای پرنده ها از گوشه و کنار به گوش می رسید.
اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر به همراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیب ها به چشم می خورد و لحظات تلخی را به وجود می آورد.
اما با این حال گذر کردیم و به مناطق دیدنی گیلان رفتیم تا از مناطق زیبای دیگر هم دیدن کنیم.
به امام زاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم.
به قلعه رودخان رفتیم و از آن همه پله های طولانی و بلند عبور کردیم و به بالای کوه رسیدیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم.
تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپریم.
سفر ما ادامه داشت . از مغازه های شهر گیلان که دارای سوغاتی های این شهر نظیر شیرینی فومن و نان زرین و کوکی های خوشمزه و غذاهای محلی خوشمزه دیدین کردیم و مقداری برای خود و خانواده خود به رسم یادبود خریداری کردیم.
همراه با خانواده به رستوران محلی رفتیم . در منوی آن رستوران مرغ ترش , ترش تره , ماهی شکم پر، باقالی قاتوق و میرزاقاسمی وجود داشت که ما مرغ ترش را انتخاب کردیم و بسیار خوشمزه بود.
در این مطلب گلچینی از انشا درباره سفر را پیش رو داشتید که امیدواریم دانش آموزان عزیز با مطالعه آن ها بتوانند انشایی زیبا را بنویسند و علاوه بر این بهتر است دانش آموزانی که در زمینه نوشتن انشاء مهارت کمی دارند موضوعات مختلف را مطالعه نمایند تا استعداد آن ها در نوشتن انشاء بیشتر شود.