سرویس فرهنگ و هنر مشرق - اغلب نمایشهایی که طی هشت سال اخیر روی صحنه رفتهاند، عمدتا از متون غیربومی اقتباس شدهاند و این رویه در اداره هنرهای نمایشی هیچگاه دستمایه اصلاح قرار نگرفت. رویکرد اخیر مولفان به تئاتر سبب شده که نمایشهای کمتری با مضمون رویدادهای چهل سال اخیر حول موضوعات مرتبط با انقلاب اسلامی روی صحنه برود. اما تک جرقههایی نظیر نمایش «سگک» که اخیرا در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته، خلاف رویه نمایشهای ترجمه شده اقتباسی است.
نمایش «سگک» درباره شهید شاهرخ(ابولفضل) ضرغام با نمایشنامهای از «کهبُد تاراج» و با طراحی و به کارگردانی رضا بهرامی و با بازی تینو صالحی، مرجان قمری، محمدرضا ایمانیان، سهیل ملکی، حسن تدینی، فهیمه معین، لبخند بدیعی، عرفان پورمحمدی و آبتین حاتمی، در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت.
بیشتر بخوانید:
از پل کارون با حرامیان تا لب کارون با رزمندگان!
شاهرخ(ابولفضل) ضرغام یکی از قهرمانان مشهور کشتی و لاتهای جوانمردی بود که از سال 1355 در یکی از کابارههای معروف تهران، «پل کارون»، مشغول به کار شد. حضور در «پل کارون» آغاز یک طی طریق برای ضرغام بود که از پل کارون تهران تا پل کارون اهواز و سنگرهای ماهشهر طی طریقی را بر مبنای انگیزشی فطری طی کند. درباره این شهید کتابهای مختلفی نوشته شده و روایتهای گوناگونی از او در رسانههای منتشر شده، اما نمایش سگک درباره این شهید، تجربه متفاوتی است.
شاهرخ به روایت نمایش سگک از آن دستگنده لاتهای قبل از انقلاب بود که از دوران کودکی در دستههای بزرگ «طیبحاج رضایی»، در میدان اعدام، عاشق رفتن زیر علم امام حسین(ع) بود. در دوران نوجوانی پدرش را از دست داد و به همراه مادرش زندگی سختی را پشت سر گذاشت.
در جوانی ورزش کشتی تبدیل به یکی از علائق ویژه شاهرخ شد و توانست به قهرمانی جوانان، نایب قهرمانی بزرگسالان دست پیدا کرده و به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی و المپیک راه پیدا کند اما چون از حرفه ورزش نمیتوانست درآمدی کسب کند در نهایت به عنوان یکهبزن و محافظ در کاباره «پل کارون» مشغول به کار شد.
بیشتر بخوانید:
یکی از فرازهای علل تغییر ضرغام آنطور که در سگک بدان اشاره میشود، نفرت او از محمدرضا پهلوی و پدرش بود. او در تمامی جدلهایش، الفاظ رکیکی را در مورد پهلوی پدر و پسر به کار میبرد و حتی در نبردهای خیابانی و کابارهای اش، بی ربط و با ربط خشم خود را نسبت به حکومت وقت بروز میدهد. اما انقلاب و آشنایی با امام (ره) نقطه عطف بزرگی در زندگی شاهرخ بود تا جایی که در لحظاتی از نمایش بازیگر این نقش تینو صالحی، با صدای طنینانداز زیبایی میگوید: من فقط عکس یک نفر را روی بدنم خالکوبی کردم و آن عکس امام است و در تاریخ حول شهید نقل شده که روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
بیشتر بخوانید:
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند
نگارش نمایشنامهای از چنین اسوهای که در تاریخ محو نخواهد شد، سهل و ممتنع است و سگک صرفا مرثیه سرایی صحنهای درباره این شهید ممتاز است. نمایشنامهای که درباره کاراکترهایی از این دست نوشته میشود، باید شبیه تعزیه باشد و خالقان اثر با درایت مبنای روایتگری خود را بر پایه وضعیتهای نمایشی تعزیه بنا نهادهاند.
نمایش با پخش صدای قرآن آغاز میشود آنهم با دستمایه مراسمی که برای شهید شاهرخ ضرغام در حال برگزاری است و شمایل او تسبیح به دست و با چند مکث قابل اعتنا ورودیه نمایش را گیرا و جذاب میکند. از پرسوناژ ضرغام، توضیحاتی را با مونولوگ درباره مراسم ختمش میشنویم. روح شاهرخ با تماشاگران گفتوگو میکند، در حالیکه چند قدم آنطرفتر مراسم ختم او در حال برگزاری است.
تماشاگری که از دالان سالن سمندریان تالار ایرانشهر قصد به ورود به سالن را دارد، با حیرت و تعجب روی صندلیهای این سالن مینشیند. این بار از معدود دفعاتی است که مثل نمایش «عاشقانههای خیابان» (شهرام گیلآبادی)، موسیقی ظاهرا ممنوعه پخش نمیشود یا مثل نمایش اسلو ترانه معروف هاواناگیلای (سرود شادی بخش صهیونیستهای در مراسمهای مختلفشان) به گوش نمیرسد و شاید از معدود دفعاتی است که طی چهل سال اخیر از این سالن نوای قرآن به گوش میرسد.
بندهای مختلفی برای آویزان کردن ملحفههای سفید در ردیفهای متوالی صحنه این نمایش طراحی شده و صحنه از حیاط خانه شاهرخ ضرغام آغاز میشود و به تدریج توسط بازیگران تبدیل به حرم شهدا میشود. از سوی دیگر با ردیفهای ایجاد شده، به وسیلههای بندهای طناب برای آویزان کردن ملحفهها، دالانهایی درست شده که شخصیتهای مختلف نمایش وارد آن میشوند و برشهای مختلف زندگی شاهرخ ضرغام به سان تعزیه از این دالانها به مخاطب عرضه میشود.
ساختار نمایش از فرمول تعزیه بهره میبرد اما این ساختار نمایشی نیست و بیشتر شبه درام عرضه میشود. متن نمایش با پررنگکردن کاراکترمیناخانم، مادر شاهرخ و توضیح روند زیستی او در لحظات مختلفی جذاب است اما سایر شخصیتها مثل سایهاند و تاثیر کمتری بر روند توصیفی درباره شخصیت اصلی دارند. به عنوان مثال محمدرضا ایمانیان که نقش پدرخوانده ضرغام را ایفا میکند یکی از ضعیفترین نابازیگران سالهای اخیر تئاتر است و تغییر این نابازیگر میتوانست به یکدستی بازیهای این نمایش کمک شایانی کند.
مسیر روایت حماسه توام با صحنهآرایی خاصی پیش میگیرد اما وزنه صحنهآرایی از روایتگری سنگینتر است. با طی شدن زمان نمایش روایتگری کمرنگ میشود و نمایش با تاکید بر توصیف شهید ضرغام مبتنی بر ساختاری تعزیهنگارانه غرق در توصیف گوشههایی احساسی از زندگی این شهید میشود.
با وجود اشکالات اشاره شده، بازیگر نقش شهید شاهرخ ضرغام این پرسوناژ را چنان با کیفیت ایفا میکند که تمامی ضعفهای نمایش، مخصوصا حضور نابازیگرانی همچون محمدرضا ایمانیان، از چشمان مخاطب این نمایش دورمیماند. با این افت و خیز متنی، سگک توانسته در شرایطی که همچنان پاندومی سالنهای تئاتر را به تعطیلی کشانده، مخاطبی برای خود دست و پا کند.