سریال The Queen’s Gambit در حالی تبدیل به پربینندهترین سریال نتفلیکس شده است که هیچ فردی حتی سازندگان اثر، انتظار چنین بازخوردی را نداشتند. با بررسی پدیدهی سریالی سال 2020 در سرگرمی همراه باشید.
سریال The Queen’s Gambit داستان مسیر مبارزه دختری جوان است برای قهرمان شطرنج شدن، اما این سریال درباره شطرنج نیست. پایههای درام و حیات اصلی داستان از جای دیگری سرچشمه میگیرند؛ تنهایی یک زن. عصر کنونی در فیلمسازی شاید بیش از هر چیز دیگری به تحولات اجتماعی دههی هفتاد میلادی در آمریکا شبیه باشد؛ زمانی که زرق وبرق بیش از هرچیز دیگری خواهان پیدا کرد و دوران اوج شکوفایی موسیقی پاپ و راک بود. دورهای که حالا در سریالسازی اتفاق افتاده است. در حالی که سریالهایی با داستانهای پرپیچ و خم و بودجههای کلان در حال شکستن رکوردهای بازدید هستند، اسکات فرانک (خالق سریال) دست روی یک داستان ساده اما با ویژگیهای منحصر به فرد گذاشت. سریال The Queen’s Gambit برگ برندهی این قمار نتفلیکس است. اوایل دههی هشتاد بود که والتر تویس، نویسندهی کتاب The Queen’s Gambit به نگارش کتابی، نه به تبعیت از موج تازه ایجاد شده داستانهای نویسندگان نسل سوم، که به همان شیوه و فرم پیشین و کلاسیک دست زد و نتفلیکس حالا، همان کار را تکرار کرد.
نمای اول یک قاب سیاه است. بعد از چند ثانیه از دل تاریک آن، یک دخترجوانِ خمار بیرون میآید. در نماهای بعدی الیزابث هارمن ( آنیا تیلور جوی) در قابهایی که تنهایی را موکد میکنند در حال آماده شدن برای بزرگترین مسابقه شطرنج عمرش است. تمام آنچه که در قسمتهای بعدی درون مایهی اصلی سریال را تشکیل میدهند در این سکانس به آنها اشاره میشود؛ اعتیاد به الکل، تنهایی و شطرنج.
نیمهی اول سریال که شامل سه قسمت اول میشود، بیشتر مقدمهای است بر جریان اصلی داستان. فلشبکهایی که ما را با دوران کودکی الیزابث و شخصیت غریب مادرش آشنا میکنند. مادر بث در 9سالگی او خودش را کشته و بث را راهی پرورشگاه میکند. در آن زمان در پرورشگاهها به کودکان قرصهای آرامش بخش میدادند و به همین سبب بث به این قرصها اعتیاد پیدا میکند. اعتیاد او به این قرصها شروعی است بر علاقه و نبوغ بی حدش در بازی شطرنج. در داستان، مسئلهی اعتیاد همواره در ارتباط با مردان تعریف میشود؛ چه در نیمهی ابتدایی که دختران پرورشگاه با نگاهی حسرتآلود به پسران آنسوی دیوارها، قرصهای آرامبخش را چندتا چندتا میخورند، چه در میانهی داستان که خانم آلبا (با بازی ماریل هلر) پس از جدایی از همسرش به الکل روی میآورد و چه در انتهای داستان که خود بث از شدت مصرف قرص و الکل در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد. سریال The Queen’s Gambit را میتوان ادامهی راه جنبشهای فمینیستی سالهای اخیر دانست اما اسکات فرانک دچار سطحیگرایی شعارهای فمینیستی نمیشود و به اصل داستانگویی، بیشتر از هر چیز دیگر بها میدهد.
نقطه اتکای داستان برای نگارنده جایی است که داستانگویی، بُعد جدیتری از خود را نمایش میدهد؛ ابتدای قسمت سوم. بث به همراه مادرش لب دریاچهای نشستهاند. صحنه طوری طراحی و کارگردان طوری دکوپاژ کرده که انگار ما مشاهدهگر لحظاتی قبل از خودکشی مادر بث هستیم. اینسرتهایی از دستها، وضعیت بیقرار دوربین و نشان دادن تصویری از بثِ تنها در لبه دریاچه و به انتظار نشسته، همگی حس حال اتفاقی شوم را القا میکنند. وقتی مادر بث مدتی برای شنا به داخل آب میرود و پس از مدتی طولانی سرش را از درون آب بیرون نمیآورد، بث آرام و لرزان بلند شده و مادرش را صدا میزند. با اینکه ما میدانیم مادر در جای دیگری خودکشی خواهد کرد اما باز این صحنه تاثیرگذار از آب درآمده و وقتی مادر بث روی آب میآید و برای بث دست تکان میدهد، آرامشی بر صحنه جاری میشود که نشانهای از وابستگی دختر به مادرش است. تاثیر مرگ زودهنگام مادر و حضور پنهان او در سریال از همین جا به خوبی مشخص میشود.
اولین تاکتیکی که بث در آن انباریِ کوچک و نمور از سرایدار یتیمخانه یاد میگیرد، دفاع سیسیلی است. دفاع سیسیلی در بسیاری از بررسیهای آماری مسابقات شطرنجبازان حرفهای موفقترین پاسخ سیاهِ شناخته شده است و بسیاری از استادان بزرگ، آن را دارای ماهیتی مبارزهجویانه میدانند. از اینجا شخصیت بث با مهرهها و تاکتیکهای شطرنج گره میخورد و بث با هر رشدی که در شیوهی بازی خود ایجاد میکند تغییری در شخصیتش نیز به وجود میآورد. بث خیلی زود میفهمد که سرنوشتش به مهرههای سیاه و سفید شطرنج گره خورده و چارهای غیر از بروز نبوغ برایش نمانده است؛ نبوغی که بهایش را هم باید بپردازد.
نیمهی میانی سریال گامبی وزیر، داستان پیروزی های پیدرپی است. بث از پرورشگاه بیرون میآید و به سرپرستی گرفته میشود. مدتی کمی پس از ورود او به خانه جدید، آقا و خانم خانواده دچار اختلاف میشوند و مرد، خانه را ترک میکند. بعد از این ماجراست که داستانِ پیروزیهای بث آغاز میشود. به تناسب بزرگتر شدن هر مسابقهای که بث پیروز میشود، ثروت بیشتر و انزوای عمیقتری نصیبش میشود. نبوغ بث در شطرنج کمکم او را مشهور و سفرهای بث با مادر تازهاش به شهرهای ناشناخته، او را در جریان اتفاقات بزرگتر میاندازد که چیزی غیر از تنهاترشدن را نصیبش نمیکند.
در این بخش است که سریال The Queen’s Gambit پدیدههایش را رو میکند؛ اول آنیا تیلور جوی. بازی او در این سریال چنان حساب شده و چند وجهی است که نه یکی از بهترین بازیهای امسال، که یکی از بهترین نقش آفرینیهای شخصیتهای سریالی در چند سال اخیر است. اوج بازی او مخصوصا در مسابقاتش با بورگوف (مارچین دوروچینسکی) هویدا میشود؛ نگاهها، حرکات دست، سر و گردن و چشمها، نشان از چیرگی، قدرت بازیگری و تسلط جوی، روی خود و نقشش دارد. با اینکه بین بث و بورگوف تقریبا هیچ دیالوگی برقرار نمیشود، پس از پایان سریال میشود دربارهی قصهی ناگفته این دو شخصیت تا روزها فکر کرد. پدیدهی دوم، هنر کارگردانی سریال است که در لابهلای مسابقات شطرنج بیشتر احساس میشود. در بازیهای طولانی شطرنج، طراحی مسابقات و حرکات بازی همگی واقعی هستند و توسط دو استاد بزرگ گری کاسپاروف و بروس پاندولفینی طراحی شدهاند و این اتفاق بر ارزش حرکات افزوده است. اما ارزش واقعی این صحنهها در کارگردانی آن نهفته است. شما حتی اگر هیچ چیز از شطرنج ندانید درگیر بازی خواهید شد، بازی بیتحرک شطرنج به لطف کارگردان و تدوینگر، دیدنیتر از هر مسابقه دیگری ساخته شدهاند. در آخر هم طراحی صحنه و لباس چنان چشمنواز و تحسینبرانگیز است که طیف عمدهای از مخاطبان را تحت تاثیر قرار داده است. لباسهای بث اکثرا دارای نمادها و المان شطرنج هستند و تغییر سبک لباسها در هر موقعیت، نمایانگر عوض شدن جایگاه و مقام بث است.
گامبی وزیر یکی از دراماتیکترین حرکات شطرنج است؛ جایی که دو سرباز در کنار هم قرار میگیرند و یکی باید قربانی شود. دو مبارزهی ناکام با واسیلی بورگوف باعث میشود تا بث خودش را ببازد. باخت در شطرنج برای بث چیز سادهای نیست. او غیر از شطرنج در جای دیگری نمیتواند کنترل اوضاع را به دست گرفته و این باعث فروپاشیاش میشود.
داستان سریال The Queen’s Gambit داستان شخصیتهای فرعی نیست، داستان یک نفر است؛ یک زن تنها. با اینکه شخصیتهای فرعی، خوب ساخته و پرداخته شدهاند اما همگی تا جایی با قصه در ارتباط هستند که بث حضور دارد. قسمت آخر، داستان مبارزه با نهایی با بورگوف در مسکو است. مبارزهای که در آن بث با غلبه بر بورگوف، قهرمان جهان میشود. داستان گامبی وزیر، در انتها داستان یک دختر خوششانس است؛ دختری که اینقدر شانس داشته تا به سرنوشتی همچون مادرش یا خانم ویتلی مبتلا نشود؛ و این نه خاطر نبوغش که به واسطهی دوستانی است که پیدا میکند. پس از پیروزی نهایی بر بورگوف بث این نکته را میفهمد؛ او متوجه میشود هرچه مهارتهای خود را در مدار حرفهای افزایش میدهد، خطر بالاتر میرود، انزوا ترسناکتر میشود و زمزمههای فرار از همه چیز وسوسهانگیزتر میشوند.به خاطرهمین در سکانس نهایی، بث با خودداری از تبلیغ برای چیزی که به آن اعتقاد ندارد، در حالی که لباس سفیدی چون ملکه شطرنج پوشیده، پا در میان مسابقات محلی شطرنج میگذارد؛ جایی که واقعا به آن تعلق دارد.اگر شطرنج بازی کرده باشید احتمالا میدانید که مهرههای سفید، شانس بیشتری را برای پیروزی دارند اما صفحه، صفحهی مهرههای سیاه هم هست و بث، ملکهی تنهای سیاهی است که در دنیای سفیدها هرچه خواست، انجام داد.سریال The Queen’s Gambit آن قدر جذابیت دارد تا طرفداران هر سریالی را راضی کند؛ داستان سادهای از تنهایی یک دختر کوچک، تا قهرمانی یک زن نابغه. اگر سریال The Queen’s Gambit را ندیدهاید، جذابترین اتفاق سریالی سال 2020 پیشروی شماست.