فیلم های ترسناک طوری طراحی شده اند که حالتان را خراب کنند. این فیلم ها بیش از هر ژانر دیگری به صورت همزمان حس شنوایی و بینایی ما را به کار می گیرند و طوری ساخته شده اند که حتی به چشم ها و گوش هایمان نیز اعتماد نکنیم. با انتشار فیلم A Quiet Place، این موضوع را می توان واضح تر از همیشه درک کرد زیرا این فیلم از صدا- یا بهتر بگوییم نبود صدا- برای انتقال تنش و وحشت به شکلی ساده و از طریق تاثیر آن بر روی تجربه مخاطب از شنیدن استفاده می کند. فیلم های ترسناک متعدد دیگری نیز وجود دارند که این تجربه را دگرگون ساخته و در حواس دیگر مانند لامسه، بویایی و چشایی به اندازه همان میزان تاثیر در مورد حس شنوایی و بینایی به کار می گیرند.
فیلم هایی که باعث می شوند حالت فیزیکی هنریشان را حس کنیم دارای نوعی از ترسناکی هستند که ماهیت انسانی ما را نشانه می گیرد. هیولایی که تمام احساس بودن بودن شما را دستکاری کرده و هر واقعیتی را از بین می برد، چیزی است که تا مدت ها با شما می ماند. با دانستن این مقدمه، می خواهیم شما را با 10 فیلم ترسناکی آشنا کنیم که با تجربه انسانی ما در بالاترین حد ممکن خود درگیر شده، باعث می شوند نفسمان را حبس کنیم، بالشمان را بغل کرده و از پشت آن به صفحه نمایش نگاه کنیم و با هر بازی که با حس های ما می شود به سمت جلو خم شویم، فیلم هایی که تمامی حواس پنجگانه ما را به بازی می گیرند.
10- JeruZalem
فیلم های ترسناک مربوط به ویدیو پیدا شده با واکنش های مختلفی مواجه می شوند. برخی از تماشای تجربه دست اول ضبط کنندگان این ویدیوها لذت می برند و برخی دیگر حالشان به شدت از اینگونه فیلم ها به هم می خورد اما هیچگاه نمی توان خلاقیت این سبک را نادیده گرفت، سبکی که در طی سال ها توسعه یافته است. فیلم JeruZalem از تجربه دریچه نگاه و چشم انداز ژانر ویدیوهای پیدا شده استفاده کرده و هسته اصلی این ایده را به یک مرحله بالاتر می برد. در این فیلم دوربین به مانند عینک های گوگل به عینک شخصیت اصلی داستان متصل شده است. این دریچه نگاه منحصربفرد به خوبی وارد تجربه ما از حس بینایی می شود و به جای اینکه تصاویر در حال ضبط را از دریچه نگاه فیملبردار ببینیم، دقیقاً و مستقیماً از طریق چشم های شخصیت اصلی شاهد اتفاقات هستیم، به نحوی که تاکنون کمتر شاهد آن بوده ایم.
در این شرایط است که لذت بردن از نگاه کردن با استفاده از تکنولوژی پیشرفته به بالاترین حد ممکن خود می رسد و در طبیعی ترین و بالاترین حد ممکن خود در ژانر ویدیو پیدا شده، مخاطب را در داستان خود غرق می کند. شوربختانه JeruZalem در دیگر بخش های تولید خود این اورجینال بودن را ادامه نمی دهد و داستان دو گردشگر آمریکایی در اسراییل را روایت می کند که با یک کابوس مربوط به کتاب مقدس در مورد شهر مواجه می شوند. فیلم انسجام چندانی نداشته و جلوه های ویژه آن نیز گاهی اوقات بیش از حد خنده دار می شوند اما این موضوع باعث از بین رفتن نبوغ مرکزی داستان در استفاده از عینک شخصیت اصلی به عنوان لنز ماجراها نمی شود که شما را از ابتدای داستان به درون خود می کشد.
9- A Quiet Place
فیلم A Quiet Place به عنوان سوگلی جدید ژانر وحشت و اوج سینمای حسی، طوری با حس شنوایی ما بازی می کند که فیلم های ترسناک همگی باید از آن الهام بگیرند. وقتی زمین توسط گروهی شکارچی هیولایی تسخیر می شود و بر اساس صدا به قربانیان حمله می کنند، سکوت تنها حفاظی است که یک خانواده می توانند بر آن تکیه کنند، اگر چه خیلی زود این سپر دفاعی نیز با باردار شدن مادر خانواده کارایی خود را از دست می دهد. با بازی استادانه اش با صدا با شدت های متفاوت، در این فیلم ما تلاش خانواده برای زندگی در سکوت را همراه با سکوت واقعی و کر کننده حس می کنیم و به خوبی درک می کنیم که زندگی بدون صدا بر مبنایی روزمره چه معنای ترسناک و زجرآوری می توانست داشته باشد.
در این فیلم بعد از مدتی با شنیدن کوچکترین صدایی، وحشت بر ما مستولی می شود و به همین خاطر در تمام طول فیلم گوش به زنگ صدا و خطری مرگبار هستیم که به طبع آن در کسری از ثانیه از راه خواهد رسید. داستان فیلم بسیار ساده است اما با فیلمی مواجهیم که با مشارکت دادن مخاطب در دستکاری حسی ماجراها، اثربخشی خود را چند برابر می کند. در فیلم A Quiet Place ، صدا خود به یک دشمن تبدیل می شود، جایی که حتی نفس کشیدن نیز یک گزینه خطرناک است زیرا می تواند توجه هیولاها را به خود جلب کند. روایت فیلم باعث می شود که مخاطب نیز درست به شیوه شخصیت های فیلم خود را ساکت نماید و گوش به زنگ بودن در بالاترین حد ممکن رسیده و ما نیز به بخشی از روایت فیلم تبدیل شویم.
8- Sinister
در حالی که تفاوت هایی با دیگر فیلم های این فهرست دارد، فیلم Sinister فیلمی است که از صدا به عنوان اصلی ترین مولقه اثرگذاری خود در مواقع ترس و وحشت استفاده کرده و از سروصدای ناخوشایند و نویزهای گوشخراش برای انتقال سرنخ های وحشت استفاده کند، حسی که در دیگر فیلم های ترسناک از طریق تصاویر ترسناک ایجاد می شود. در حالی که فیلم های ترسناک معمولاً از صدا برای نشان دادن جامپ اسکر و ایجاد تنش استفاده می کنند، فیلم Sinister از یک سری افکت صوتی ترسناک برای خلق سکانس هایی ناخوشایند از موسیقی استفاده می کند. جای تعجب ندارد که کریستوفر یانگ به عنوان آهنگساز این فیلم، بخش زیادی از موسیقی و صداهای فیلم را در اتاقی پر از فانوس های کدویی نوشته که در آن صداهای عجیب و غریب شنیده می شود.
این فیلم خود داستان یک نویسنده داستان های جنایی واقعی با بازی ایتان هاوک را روایت می کند که در خانه ای ساکن می شود که قبلاً محل زندگی یک خانواده کشته شده بوده است. وقتی او یک سری فیلم خانگی ترسناک را در اتاقک زیر شیروانی می یابد، یک نیروی ماوراءالطبیعه که مسئول مرگ ساکنان قبلی خانه است ظاهر می شود، رازی که هاوک می خواهد حل کرده و پرفروش ترین کتاب جدید خود را بر مبنای آن به رشته تحریر درآورد.
7- The Eye
همانند بسیاری از فیلم های ژانر وحشت که از تصویر به عنوان محرک اصلی برای ترساندن مخاطب استفاده می کنند، فیلم The Eye همین رویه را با ارائه لحظات ترسناک خود در چیزهایی که نمی توانیم ببینیم دنبال می کند که در اینجا ارواح هستند. در این فیلم جسیکا آلبا نقش یک ویولونیست نابینا را روایت می کند که موفق به پیوند قرنیه شده و بدین ترتیب بینایی اش با قدرت تمام باز می گردد. در واقع قدرت بینایی وی به شکلی باز می گردد که می تواند چیزهایی را ببیند که وجود ندارند. با توجه به اینکه او می تواند به لطف چشم های جدیدش فجایع آینده را پیش بینی کند، در سراسر فیلم لحظات ناخوشایند و بسیار ترسناکی در انتظار شما خواهد بود و همچنین لمس های بسیار ترسناک مرتبط با چشم.
این فیلم که بر اساس فیلمی ساخته برادران پنگ در سال 2002 ساخته شده، همانند فیلم اورجینال واقعیتی را پیش بینی می کند در حالی که نمی تواند به قوه بینایی اطمینان کرد. ما نمی دانیم چه چیزی را می بینیم و چه زمانی این تصاویر واقعی است، در شرایطی که همه چیز با حس بینایی ما که هر روزه به آن متکی هستیم مرتبط است. فیلم The Eye ما را وادار می سازد هر چیزی که در صفحه نمایش می بینیم را با حساسیت و دقت بالا بررسی کنیم و در آخر از خود بپرسیم نابینایی بهتر است یا دیدن چیزهایی که از توان درک ما خارج هستند.
6- The Sixth Sense
فیلم The Sixth Sense شباهت های بسیاری با The Eye دارد اما نکته مهم اینجاست که نوآوری های مشابه اول توسط شیامالان انجام شدند. با قرار دادن بینایی ما در جای شخصیتی که الهامات بصری صورت گرفته برای شخصیت کول را می بیند و انباشته شدن ناباوری ها، بار دیگر مجبور می شویم تایید کنیم که بینایی مان محدود بوده و ضرورتاً نمی توان به آن اعتماد کرد. فیلم The Sixth Sense که دیالوگ مشهور «انسان های مرده را می بینم» در آن بارها و بارها تکرار شده و تصویری از الهامات شخصیت اصلی داستان است، داستان پسر بچه ای است که می تواند مردگان را دیده و با آن ها ارتباط برقرار کند. کول و روان درمانگری که قصد درمان او را دارد سعی دارند نعمت خدادادی داده شده به او را درک کنند و از آن به بهترین و درست ترین شکل ممکن استفاده کنند که همان کمک به ارواح برای کنار آمدن با مرگ و به اتمام رساندن کارهای ناتمام آن هاست.
البته به همان سبک همیشگی و خاص فیلم های شیامالان، پیچش بزرگ داستان این است که در واقع ویلیس در تمام این مدت خود یک روح بوده است. بدین ترتیب ما به عنوان مخاطب در تمام طول فیلم تحت تاثیر قدرت خارق العاده شخصیت کول قرار داشته ایم، مجبور بوده ایم نظاره گر تعاملات او باشیم و درک خاص خودمان از این تعاملات را در یک شرایط کاملاً تازه داشته باشیم. این فیلم یکی از آن دسته فیلم های ترسناک خاصی است که برای درک کامل و گرفتن تمام تاثیر، باید دوبار آن را تماشا کرد و در واقع سبک دیدن خود را به شکلی تغییر دهیم که تجربه حسی را به یک مرحله کاملاً تازه می برد.
5- Chilling Visions: 5 Senses Of Fear
می توان با اطمینان گفت که سرنخ اصلی در همین عنوان فیلم Chilling Visions: 5 Senses Of Fear قرار دارد. این فیلم در قالب آنتالوژی ارائه شده و در مورد داستان های ترسناکی است که به هر یک از حس های ما مرتبط هستند که به ترتیب بویایی، بینایی، لامسه، چشایی و شنوایی بوده و کلیت فیلم به عنوان ترکیبی از 5 داستان کوتاه ارائه می شود که محتواهایی مرتبط دارند. هر بخش در حالی که باعث می شود که هر یک از این حواس را نقطه ضعف خود تصور کنیم، به بررسی ویژگی های خاص آن حس می پردازد و همچنین وحشتی که از جدا کردن این حس خاص از دیگر حواس ایجاد می شود. چه از طریق بوی یک ادکلن با عوارضی ترسناک باشد و چه ترانه ای که شنوندگان خود را می کشد، فیلم 5 Senses of Fear مجازات های اورجینالی برای بدن انسان در ظرفیت هایی ایجاد می کند که ما آن ها را از پیش پذیرفته ایم. به پیش رفتن بدون استفاده از حس هایمان بسیار دشوار خواهد بود به ویژه وقتی به طور روزمره و روتین از آن ها استفاده می کنیم. اینجا با فیلمی مواجه هستیم که باعث می شود هر یک از این حس ها را به شکلی ترسناک مورد تجدید نظر قرار دهیم؛ به طوری که شاید بعد از تماشای این فیلم مدتی خود را در داخل یک فضای بسته و بی صدا محصور کنید.
4- Don’t Breathe
فیلم Don’t Breathe با سود بردن از فرضیات و انگاره ها در مورد کسانی که یکی از حس هایشان را از دست داده اند، یک تجربه به شدت انحرافی از یک مرد نابینا را ارائه می دهد که با دقتی نظامی خود را به یک ماشین مرگبار تبدیل کرده است. به جای تصوری پیر، فرتوت و درمانده که همه از یک پیرمرد بدون حس بینایی و در تنهایی دارند، در این فیلم با نیروی توقف ناپذیر طبیعت مواجه می شویم. وقتی سه دوست تصمیم می گیرند به زور وارد خانه این پیرمرد شوند و آنجا گرفتار می شوند، رفتار خصمانه پیرمرد با آن ها خصمانه و بیش از حد خشن به نظر می رسد. چیزی که انتظار ندارید و به شما نیز هشدار نداده شده است (اسپویل) زیرزمینی است که در آن یک دختر باردار توسط پیرمرد زندانی شده است و موضوع دیگر این است که این پیرمرد می خواهد سه دوست را در سکوت و آرامش کامل به قتل برساند. فیلم Don’t Breathe شما را وادار به کاری بکند که عنوان فیلم به شکلی دقیق، مختصر و ساده به شما می گوید؛ از هر گونه صدایی بپرهیزید زیرا خطری واقعی و بسیار بدفرجام در انتظار شما خواهد بود، پس حتی نفس هم نکشید. بدین ترتیب است که صدا و تصویر معادل بقا هستند، در حالی که شخصیت های اصلی داستان در هر لحظه برای استفاده از این دو حس تلاش می کنند.
3- Raw
اگر یک فیلم ترسناک در تاریخ سینما ساخته شده باشد که بتواند منبع ترس را به شکل یک حس چشایی به شما معرفی کند آن فیلم آدمخواری Raw خواهد بود. این فیلم داستان یک دانشجوی دامپزشکی به نام جاستین و تلاش بی وقفه او با قاطی شدن با دیگر دانشجویانش را روایت می کند و ما شاهد مزه کردن گوشت خام برای اولین بار توسط وی هستیم در شرایطی که شخصیت اول داستان تا آن لحظه از زندگی اش کاملاً گیاهخوار بوده است. در شرایطی که به سرعت اشتهایی سیری ناپذیر و غیرقابل وصف به گوشت خام در تمام اشکال آن در وی پیدا می کند، مدت زیادی طول نمی کشد که انگشت، نیم تنه و حتی خط لباس زیر به شکاری برای یک اسنک شبانه او تبدیل می شود. فیلم Raw به همان اندازه که عنوان آن نشان می دهد حال بهم زن است و از وحشت فیزیکی کلاسیک در ترکیب با یک طنز گزنده سود می برد که در یک محیط دانشجویی شکل گرفته است. تصویرسازی هولناک از مهمانی های پر از خونریزی برای احساس حس گرفتگی در گلو و ایجاد مزه گوشت خام در دهانتان کافی است. فیلم هیچ ابایی از به تصویر کشیدن ماهیت ناخوشایند این چیزها ندارد و از ناراحتی جاستین نسبت به نیازی که تازه به آن پی برده، نهایت لذت را می برد.
2- The Babadook
از زمان انتشار، همواره از فیلم The Babadook به عنوان نقطه عطفی در ژانر وحشت مدرن یاد شده است که هم مادر بودن و اندوه از دست دادن عزیزان را در خود دارد و هم یک هیولای کتاب داستانی را به دنیای واقعی می آورد که اشاره ای هوشمندانه و دقیق به سلامت روانی دارد و به همان اندازه که تجربه ای ترسناک است، به مخاطب درس زندگی می دهد. در مورد تجربه ترسناک نیز به همان اندازه تلاش و مراقبت برای نشان دادن وحشت روی پرده صورت گرفته است. با استفاده از نویزها و موسیقی متنی که بسیار شبیه فیلم Sinister عمل می کند، یک تجربه دلخراش، مضطرب کننده و به شدت ناخوشایند از صدا خیلی دور نیست. به ویژه وقتی پای پسربچه داستان، نوآه، به میان می آید که مسیرش را به شکلی ترسناک در داستان به پیش می رود. این فیلم از طریق بازی با نور و تاریکی، تغییر مداوم سایه ها و تبدیل آن ها به موجوداتی سایه وار و ترسناک و ترکیب آن ها با سروصداهایی که شما را به واکنش فرار یا مبارزه فرا می خواند، به چیزی فراتر از یک داستان ترسناک تبدیل می شود و بیشتر یک تجربه ترسناک است. حتی توهمات نیز حس چشایی، بویایی و لامسه بیننده را به کار می گیرند و تکه های شیشه در غذا و استفراغ سیاه نیز بر تهوع آور بودن و ترسناک بودن این فیلم می افزاید.
1- Hush
با بهره گیری از کیت سیگل در نقش شخصیت ناشنوای مدی، فیلم Hush انتظارات ما را برای این نوع از فیلم های ترسناک با قرار دادنمان در کنار شخصیتی که نمی تواند از حس هایی که دیگران دارند استفاده نماید، دور می زند. برخلاف دیگر فیلم هایی که یک فرمول حسی خاص را دنبال می کنند، مخاطبان این فیلم در معرض سبک زندگی جایگزین مدی قرار می گیرند و با مزاحمی روبرو می شوند که می تواند از شرایط ناشنوایی آن ها نهایت استفاده را ببرد. بسیار خوشایند است با فیلمی روبرو هستیم که شخصیت اصلی ناتوان آن نهایت ضربه را به مزاحم خود می زند، از هوش و حواس های دیگر خود در مقابل تمام حواس های او استفاده کرده و بدون اینکه بتواند بشنود یا فریاد کمک سر دهد، پیروز بیرون می آید. چیزی که او در ابتدا به عنوان نقطه ضعف خود می بیند به نقطه قوتش تبدیل می شود و در این مسیر پیشداوری های مخاطب را نیز به چالش می کشد.
در لحظات بسیاری از فیلم یک فریاد ساده از مدی می توانست تمام مشکل او را حل کند، چه از طریق صدای خودش باشد و چه شنیدن صدای دوستش تحت فشار. رویارویی با یک چنین زندگی که در آن چنین سادگی هایی از پیش پذیرفته و مسلم به نظر می رسند نه تنها چشم انسان را باز می کند بلکه یک قلمرو جدید از وحشت ایجاد می کند. ما می توانیم پرسه زدن و کمین کردن مزاحم داستان در داخل اتاق را ببینیم، ما به وضوح می توانیم اتفاقاتی که رخ می دهند را بشنویم اما نمی توانیم هیچ کاری برای هشدار دادن به مدی بی خبر از ماجرا بدهیم. تنش داستان در نهایت کیفیت و کمیت خود است و بدین ترتیب Hush در میان تعدادی از فیلم های ترسناکی که هیولاهایی بدون توانایی شنیدن و دیدن خلق می کنند بالاتر از همه قرار می گیرد. با از بین بردن گزینه های خاصی از حواس پنجگانه، تمامی این حواس چندین برابر قوی تر و دقیق تر می شوند.
بیشتر بخوانید: 10 فیلم ترسناکی که در آن ها تمام شخصیت های دوست داشتنی می میرند [قسمت دوم]