از این منظره چشمانداز خانهها بهتر دیده میشود. «قلعه نو» در 26 کیلومتری زابل و 5 کیلومتری زهک قرار گرفته، روستایی پلکانی با کوچههای سنگفرش شده که در سالهای اخیر به یکی از مقاصد گردشگری این منطقه بدل شده است. خانههای روستا از گل و خشت ساخته شده و در سقف آنها دریچههایی به اسم کولک یا بادگیر تعبیه کردهاند. در دیوارهها هم دریچههایی به اسم سورک وجود دارد، به این ترتیب باد از کولک وارد خانه شده و از سورک خارج میشود.
زهرا به همراه دو بچهاش چند سالی است از زاهدان ساکن «قلعه نو» شده، دخترانش کوثر و کیانا هنوز به سن مدرسه رفتن نرسیدهاند و به واسطه کرونا کمتر زمانی توانسته است از خانه خارج شود، آن روز که ما به روستا رسیدیم کیانا و کوثر خسته از خانه ماندن، از مادر خواسته بودند تا بگذارد دقایقی در کوچه بازی کنند. زهرا پیش از پاندمیکرونا شاهد حضور گردشگران در روستا بوده، نه تنها ایرانی بلکه توریستهای خارجی هم در سفرشان به سیستان، سری به «قلعه نو» میزدند و در اقامتگاه روستا ساکن میشدند. آن وقت که آنها در کوچه قدم میزدند یک بار از زهرا سوالی پرسیده بودند، نه زهرا میفهمید آنها چه میگویند و نه آنها متوجه بودند زهرا منظورش چیست. نهایت اینکه به جای کلامکه فصل مشترک آنها نبود به لبخندی اکتفا کرده و راهشان را پیش گرفته بودند. سکوتی که این روزها به واسطه پاندمی روستا دچارش شده زهرا را به بازگشت به زاهدان پیش پدر و مادر تشویق کرده، حالا که نه شوق آمدن مسافری وجود دارد و نه تجربه تازهای در زندگی! وقتی از خاطره آن روزها میگوید لبخندی گوشه لب زهرا مینشیند، حال ما پس از ماهها اولین افراد غریبهای هستیم که او میبیند و امیدوار است شرایط بهتر شود.
روستا خلوت است، از حیاط یکی از خانهها صدای پارس سگی شنیده میشود و در یکی دیگر از خانهها کودکی سرک میکشد و برای تازهواردانی که در حال عکاسی هستند دست تکان میدهد. محمد کودک 12 سالهای است که از کنار ما میگذرد. محمد مثل خیل بزرگ بازماندگان از تحصیل بعد از کرونا درس را رها کرده و این روزها گچکاری میکند. محمد جثهاش چنان نحیف است که وقتی در ذهن او را در حال بلند کردن جسمی سنگین تصور میکنیم، ناخودآگاه در خیال همهمان کمر محمد خم میشود. درس برایش تمام شده است، کتاب و دفتر را بوسیده و کنار گذاشته تا بتواند کمک خرج خانوادهای باشد که تنها منبع درآمدش به یارانههای دولت وابسته است. این در حالی است که شاید و اگر گردشگری روزهای خوشی داشت و خانواده محمد هم بضاعت مالی کافی داشتند و میتوانستند وارد این صنعت شوند، او اکنون در روزهای پایانی شهریور پی خرید دفتر و مداد برای ادامه درس بود.
در روستای «قلعه نو» مانند سایر روستاها طوایف مختلفی حضور دارند، راشکی، کیانی، دیانت، خمر، براهویی، نارویی، اسلامی از جمله آنهاست که نقل داستان هر کدام میتواند برای گردشگران جذاب باشد. اولین خانهای که به گردشگری اختصاص پیدا کرد از سمت کیانیها بود و بعد آرام آرام بقیه اهالی هم که مزایای گردشگری را دیدند با آن همراه شدند. همین توریسم و گردشگری بود که اختلافات اهالی را هم کمرنگ کرد و پیشتر اگر افراد با هم درگیر میشدند به لطف اقتصاد نوظهور در روستا تصمیم گرفتند کنار هم کار کنند. یکی نان میپخت، یکی شیر تهیه میکرد، دیگری خدمات اقامتی را به عهده داشت و خانوادهای هم شام را برای گردشگران حاضر میکرد. «علی کیانی قلعهنو » صاحب اقامتگاهی در قلعه نو این گزارهها را بیان میکند. او همچنین معتقد است گردشگری روستا را متحول کرد، اگر «قلعه نو» پیش از آن هم در بین روستاها سرآمد بود، اما توریسم و ارتباط گردشگران و اهالی تبادل فرهنگی را بیشتر و ورود آنها بخشی از مشکلات جامعه را حل کرد. گردشگران ضمن پیادهروی و گشتزنی در روستا سری به قلعه کهنه میزدند و از چاه نیمهها که دریاچههای طبیعی و محل تامین آب منطقه هستند دیدن میکردند. دهانه غلامان شهر تاریخی به جا مانده از دوره هخامنشیان که در دهه 60 میلادی توسط اومبرتو شراتو ایرانشناس و باستانشناس ایتالیایی کشف شد از دیگر جاذبههایی بود که در فهرست بازدیدهای توریستها قرار داشت. کرونا که آمد، اما یکباره همه چیز در حالت تعلیق قرار گرفت، مردم دوباره به همان سبک زندگی گذشته بازگشتند، در حالی که خاطره آن روزها را گهگاه با هم مرور میکردند. سویه دلتا که وارد ایران شد و سیستان و بلوچستان در مرکز اخبار به واسطه آمار مرگومیر بر اثر ویروس قرار گرفت، دیگر خبری از آن معدود افراد هم نبود، پس از آن تحولات افغانستان رخ داد و بسیاری را نسبت به رفتن به شهرهای مرزی با تامل روبه رو کرد. آن روز که ما همراه با جمعیت هلال احمر در قالب طرح «نذر آب» به روستا رفتیم دیگر خبری از گردشگران نبود، تنها اهالی «قلعه نو» بودند، زهرا و دو دخترش در کوچهای ایستاده بودند با چشماندازی از یک دشت بیانتها و محمد که نه در میانه بلکه از سمت چپ خود چسبیده به دیوار خانهها راه میرفت و نمیفهمیدیم در ذهنش حساب کیسههای گچی که میخواهد بلند کند را دارد یا در فکر «مهر» ماه است که مدرسهها باز میشود. دستهای لاغرش که از لباس بیرون زده بود پوستی بود بر استخوان. «قلعه نو» و قلعهنوییها این روزها در انتظارند مگر موج کرونا و بادهای 120 روزه فروکش کند و با خنک شدن هوا و ایمنی جمعی به واسطه واکسیناسیون دوباره گردشگران در سفرشان به سیستان سراغ این روستا بروند. تحولات افغانستان برای آنها که همیشه در آنجا ساکن بودهاند موضوعی نیست که امنیت زندگی آنها را دچار خدشه کرده باشد، این را باز «علی کیانی قلعهنو » میگوید. او معتقد است باید درباره امنیت سیستان محتوای بیشتری تولید شود، زیرا اگر ناامنی بود، چرا برای آنها اتفاقی نیفتاده است. به گفته او نباید برخی اتفاقات کوچک را بزرگ کرد و تصویری ناامن از سیستان و بلوچستان ساخت. این استان امنیت دارد و مردمی میهماننواز، در انتظار گردشگرانی که با میهمان شدن در «قلعه نو» و سایر روستاها بتوانند تحرکی به اقتصاد منطقه دهند مگر محمد دوباره به مدرسه بازگردد.