کنترل زندگی شما دست کیست؟
برای اکثر ما، آدمهای دیگر — جامعه، همکاران، دوستان، خانواده یا گروهی بخصوص. از خیلی کودکی اینطور به ما یاد دادهاند. شستشوی مغزیمان دادهاند. دریافتیم که احساس مهم بودن و مورد پذیرش قرار گرفتن تجربهای عالی است و اینطور یاد گرفتیم هرکاری از دستمان برمیآید انجام دهیم تا بقیه دوستمان داشته باشند. دلمان نمیخواست در بین اینهمه آدم بخاطر متفاوت بودن تنها بمانیم. به همین ترتیب، همدیگر را چک میکنیم.
«اکثر آدمها خود واقعی شان نیستند. افکار آنها نظرات فردی دیگر است، زندگیشان تقلیدی از زندگی دیگران و علایقشان اعتقادات دیگران.» –اُسکار وایلد
از هر دو جنبه قابل بررسی است. اول، ما از عدم پذیرش دیگران میترسیم. آیا درست لباس پوشیدهام؟ مردم به لهجهام نمیخندند؟ احمق به نظر نمیرسم؟ آیا ممکن است اشتباه کنم؟ وقتی احساس میکنیم دیگران فکر بدی درمورد ما میکنند، احساس بدی به ما میدهد و به همین دلیل همه تلاشمان را میکنیم که این اتفاق نیفتد.
دوم اینکه، همه ما دوست داریم احساس مهم بودن کنیم و به همین دلیل به دنبال توجه مثبت دیگران هستیم. این یکی از اصلیترین نیازهای ماست. این احساس خوب برای ما مثل یک دارو میماند که به آن اعتیاد پیدا میکنیم و تلاش میکنیم به هر طریقی که شده آن را به دست آوریم.
آنقدر دربهدر پذیرش دیگران هستیم که زندگیهایی محدود و ناراحتکننده برای خودمان میسازیم و بخاطر اینکه نگران این هستیم که بقیه چه فکر میکنند، از انجام کارهایی که دوست داریم دوری میکنیم. درست مثل معتادین به موادمخدر یا الکل که برای به دست آوردن موارد موردنیازشان زندگی بیخاصیتی را ادامه میدهند، ما هم برای گرفتن پذیرش دیگران که به آن معتاد شدهایم، زندگی و وجودمان را بیارزش میکنیم.
این دارو آنقدر اعتیادآور است که اکثر افراد نمیتوانند آن را ترک کنند. اما در این مورد هم مثل هر داروی اعتیادآور دیگر، باید هزینهای پرداخت کنید. قیمت داروی پذیرش آزادی است — آزادی اینکه خودتان باشید. دارویتان را میخواهید یا آزادیتان را؟ نمیتوانید هر دو آنها را با هم داشته باشید. اگر میخواهید آزادی شخصیتان را داشته باشید، باید فراموش کنید دیگران چه فکری درموردتان میکنند.
حقیقت این است که این یک نوع توهم است — شما به هیچ وجه نمیتوانید فکر دیگران درمورد خودتان را کنترل کنید. مردم فکر و تصورات خودشان را دارند و مطمئناً خودشان را خیلی بیشتر از شما دوست دارند. درواقع، بیشتر به گذراندن صبح و ظهر و شب خودشان فکر میکنند تا به شما.
اگر سعی کنید با نظر دیگران زندگی کنید، زندگیتان را روی شنهایی که در حال فرو رفتن هستند ساختهاید. هر فردی طریقه خاصی برای فکر کردن دارند و افکار آنها مدام تغییر میکند. کسی که سعی میکند همه را راضی کند در آخر فقط خسته میشود و نمیتواند حتی یک نفر را راضی نگه دارد.
پس چطور میتوانید کنترل از دست رفته را دوباره به دست خودمان بگیریم؟ اگر واقعاً برای ترک داروی پذیرش دیگران آماده هستید، فقط یک راه برایتان وجود دارد: گرفتن یک تصمیم قاطع برای فکر نکردن به اینکه دیگران چه فکری درموردتان میکنند.
این به آن معنا نیست که از این به بعد باید با دیگران بدرفتاری کنید، آنها و نظراتشان را زیر پا بگذارید یا از آنها سوءاستفاده کنید. جایی خواندم که نوشته بود اگر هیجکس برایش مهم نباشد که بقیه چه فکری میکنند، دنیا جای مزخرفی بود. اما چرا؟ همه ما میدانیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. این خودتان هستید که با ارزشهای درونی خودتان –نه ارزشهایی که دیگران به شما تحمیل کردهاند– باید زندگیتان را کنترل کنید. اگر زندگیمان را با این ارزشها هدایت کنیم نه سیستم عقیدتی و ارزشی دیگران، زندگی موثرتر، معقولتر، هدفمندتر و شادتر خواهیم داشت.
فقط یک سوال باقی میماند — واقعاً دوست دارید آزاد شوید؟