پس از حضور کاوشگران نفت و شکلگیری و توسعه صنعت نفت، این اسامی وجه تسمیه برخی مناطق عملیاتی شدند. از جمله معروفترین این مناطق، دره خرسون (دره خرسها) در نقطهای بود که با کشف نفت و فوران نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه در آن، شهرتی جهانی یافت، اما خرسهای این دره از شهرت و هیاهو و دیده شدن و بدتر از آن، از جهانی شدن متنفر بودند! دره خرسون، منطقهای مشجر از درختان سدر، کنار و انجیرکوهی و درختچههای کوچک بود که در شیار یکی از کوهپایههای منطقه قشلاقی بختیاریها در جنوب رودخانه کارون قرار داشت. از دیرباز و هنگامی که عشایر بختیاری در آن دره، خرس مشاهده و شکار کردند، این محل در گویش محلی موسوم به «دره خرسون» شد. منطقه قشلاقی بختیاریها از فروردین تا مهرماه هر سال خالی از سکنه بود و این امر باعث شده بود تا حیوانات مختلف، از جمله خرسها، در غیاب آنها، احساس امنیت کنند؛ امنیتی که البته در 6ماه دوم سال دچار خدشه میشد. «مال کنون» (جابهجایی) و کوچ عشایر از ییلاق در آنسوی کوههای زاگرس، زنگ بیدارباش و هشیارباش حیاتوحش قشلاق، از جمله خرسهای دره خرسون بود و 6ماه بعد با آغاز فصل گرم، «مالکنون» رفتنشان از قشلاق به سمت خنکا و علفزارهای ییلاق، زنگ راحتباش حیاتوحش! خرسهای دره خرسون نیز بعد از رفتن اهالی بومی، 6ماه گرم سال را در سایهسار انجیرهای کوهی و زیر نیهای کنار چشمه آب تلخ دره و بوی تیز گوگرد که از خلل و فرج دره درمیآمد، سپری میکردند. بوی گاز، همزاد دره خرسون بود و تابستان به همراه گاز و قیر طبیعی از خلل و فرج سنگها بیرون میآمد. دره خرسون هر غروب روزهای بهار، محل بازی تولهخرسهایی بود که اواخر زمستان با نگرانی مادران باردارشان به دنیا میآمدند و با جثههای کوچک چندماههشان میان بوتهها و کنار چشمه آبتلخ بازی میکردند و با تقلید از والدینشان سعی میکردند از درختهای انجیر کوهی، انجیر بچینند و در نیزارها ساقههای نی را برای خوردن مغز آن به دندان بکشند. از شکارچیان چیرهدست با تفنگ سرپر خبری نبود و خرسها میتوانستند بهراحتی در طبیعت زیبا و بکر بازی کنند و نظارهگر پدر باشند که با لاشه بزی شکارشده از ارتفاعات بالای دره که اهالی بومی به آن «تل بزان» میگفتند، بازمیگشت. اما بهار آن سال، شرایط دیگری بود! صدای لرزش زمین بر اثر چرخش مته حفاری انسانها از زمستان پیش، خواب خرسها را آشفته کرده بود و رفتوآمد آدمها و الاغها و اسبها و هر از گاهی هیولاهای متحرک آهنی که انسانها به آنها «اتول» میگفتند، آرامش دره را بر هم زده بود. بعد از قطع کردن درختان سدر و انجیر، آدمها درخت آهنی بزرگی درست کرده و مشغول کندن جایی بودند که از سوراخ آن گاز و قیر و بوی گوگرد بیرون میآمد. آدمها مصمم بودند به گنج نهفته در آن دره بدبو، دست پیدا کنند. خرسها دیگر نه از صدای تفنگ سرپر شکارچیهای فصلی، بلکه از صدای غرش نفت در آسمان دره در هراس بودند. دره خرسون دیگر جای امنی برای ماندن نبود! درختی نمانده بود تا پشت آن پناه بگیرند و گودالی نمانده بود تا بتوانند در آن زندگی کنند. چشمآبیها درختها را بریده و با تجهیزات آهنی، درختهای آهنی ساخته بودند که در گویش خود که نه خرسها از آن چیزی میفهمیدند و نه انسانهای محلی میزبان، آن را «کریسمستری» (درخت کریسمس) میخواندند؛ درختی که چوبی نبود، سبز نبود و شاخ و برگ و میوهای هم نداشت. دره خرسون دیگر خرس ندارد! همچنان که تلبزان، بز ندارد و گردنه پازنان، پازن! اما تاریخ مناطق نفتخیز ایران این نامها را در گذر ایام، از خاطر نخواهد برد.