سرویس فرهنگ و هنر مشرق - تعداد برنامههای «از لاک جیغ تا خدا» با موضوع تحول و حجاب از پانصد و چهل برنامه عبور کرد. برنامهای که در دو ماه گذشته پخش مناسبتی خود را آغاز کرد و علی رغم ساعت نامناسب پخش مورد توجه قرار گرفت. با «هاشم تفکری بافقی» تهیهکننده این برنامه که تولیدات تلویزیونی موفقی همچون برنامه دورهمی (شبکه افق)، یک روز خاص و کدبانو و ... را در کارنامه دارد، بدون تعارف و بیپرده به گفتوگو نشستیم.
*در ابتدا خیلی علاقهمند هستم که در مورد مجموعه موفق «از لاک جیغ تا خدا» گفتوگو کنیم. انتخاب این نام و هدف شما از ساختن این مجموعه چه بود؟
محتوای این برنامه درباره تحول است، اما باید اشاره کنم خودم از جمیع متحول شدهها هستم.
*یعنی شما هم مثل شخصیتهای «از لاک جیغ تا خدا» هم داستان تحول داشتید؟
اتفاقاتی در گذشته رخ داد که زمینهای برای تحول من شد. من قبل از اینکه در دانشگاه مسئول بسیج شوم و دانشجویان را به اردوی راهیان نور ببرم، گذشتهای دارم. خیلی جالب است که در این اردوها برای اولین بار دیدم گردان «متحولشدهها» خیلی زیاد هستند.
*تحول خودتان چگونه بود؟ قبل از آن طرز تفکر شما چگونه بود؟
اگر متحول نمیشدم، قطعا الان یا زندان بودم یا شاید کشته شده بودم! خیلی شر بودم و در منطقهای بزرگ شده بودم که منطقه خوبی نبود.
*کدام منطقه؟
پاکدشت، در این منطقه انواع و اقسام خلافها وجود دارد و من هم آدمی بودم که استعدادش را داشتم. کیک بوکسینگ و کشتی کچ کار میکردم. در سال دوم دبیرستان ناظم مدرسه را کتک زدم و از مدرسه آمدم بیرون! البته داستان تحول من خیلی طولانی است.
*به چه نقطه ای رسیدی که این تحول رخ داد؟ چه مسئله ای باعث تحول شما شد؟
امام خمینی (ره)، شاید تعجب کنید اما به معنی واقعی واقعا امام(ره) باعث تحول من شد. اتفاقات مختلفی برایم رخ داد که تشریح آن طولانی است، اما نقطه خاص و تلنگر اصلی تماشای مستندی بود که توسط حزبالله لبنان ساخته شد به نام امام روح الله.
اما نکته اینجاست. دعوایی بودن، بزن و بهادر بودن بخشی از جوانی و نوجوانی است و در اثر بالا رفتن سن و تغییرات سنی این رفتارها تعدیل میشود و این مشی شما در گذشته مشمول تحول نمیشود.
برای اولینبار، گذشتهای را با شما در میان میگذارم که به صورت رسمی منتشر میشود، اما حتما میگویم چون لازم است تا از این پیچ تحولی که دائما در مورد آن سئوال میپرسید، عبور کنم. در همان دورانی که ناظم مدرسه خودمان را کتک زدم، تمامی عکسهای امام خمینی و حضرت آقا را همان ابتدای سال تحصیلی از تمام کتابهای مدرسه پاره میکردم و آتش می زدم. تا اینکه مستند امام روح الله را دیدم. برایم عجیب بود وقتی به قسمت 10 رسیده بودم به پهنای صورت اشک میریختم و فکر می کردم همین الان امام(ره) رحلت کردهاند و من دارم عزاداری میکنم.
*چه سالی بود؟
فکر میکنم سال 85 بود.
*چند سالتان بود؟
18 سال. ببین تحول مدام اتفاق می افتد، انگار تحول به روزرسانی می شود و تو یکباره متحول نمیشوی، فقط یک نقطه شروع دارد.
*با این وجود فردی با گرایشات مذهبی نبودی؟
اصلا. البته در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. شاید تندرویهای مادرم، من را از دین زده کرد. مثلا زمانی که بچه بودم مادرم صبحهای جمعه دعای ندبه گوش میداد و آنرا از تلویزیون تماشا میکرد، من هم دوست داشتم برنامه کودک ببینم. این مسئله اذیتم میکرد یا دعای کمیل را پنجشنبه شبها از تلویزیون میدید و تمام آن یکساعت انگار وقت من را میگرفت، چون من نمیتوانستم تلویزیون ببینم و این مسئله در آن سنین پایین باعث زدگی من از دین شد. منِ متحول شده در دانشگاه به صورت خیلی اتفاقی مسئول بسیج شدم و مسئولیت اردوهای راهیان را برعهده گرفتم.
خیلی اردوهای ویژهای بود، همان زمان سازمان بسیج از اردوهای راهیاننور من الگو برداشت، چون ما اصلا طبق آن فضای حاکم سازمانی نمیرفتیم. من بچه بسیجی بودم که گذشتهای داشتم و میدانستم که چگونه با هم نسلان خودم رفتار کنم تا روند این تحول تسریع شود.
من در اردوهای «راهیاننور» شاهد تحول افراد مختلفی بودم، دیدم دانشجویان فراوانی دارند متحول میشوند. خودم هم در دانشگاه هنر درس میخواندم. با خودم میگفتم باید در تحول افراد نقشی داشته باشم، من قول داده بودم وبا حضرت امام (ره) پیمان بسته بودم که اگر او کمکم کند تا در امور درسی موفق شوم – چون اصلا بچه درسخوانی نبودم- و به دانشگاه راه پیدا کنم تا پایان عمر فقط برای انقلاب کار کنم، فقط در خط امام کار کنم و کار دیگری نکنم و واقعا هم تا به امروز همینطور بوده و من جز برای انقلاب و امام کاری انجام ندادهام.
بیشتر بخوانید:
***وحید یامین پور در رشد من نقش بسزایی داشت
*از لاک جیغ تا در راستای این مسیرتحولی ساخته شد؟
ایده «از لاک جیغ تا خدا» زمانی به ذهنم رسید که در سازمان اوج بودم و شبکهای هم به نام عصر قرار بود تاسیس شود که بعدا تبدیل به افق شد. نزد آقای «وحید یامینپور» کار میکردم. آقای یامینپور در رشد من تأثیر زیادی داشتند. آن زمان من یک تک قسمت از این برنامه را ساختم، همه دوستان این مجموعه نگاه مذهبی داشتند و میدیدند در این برنامه یک نفر دارد به گناهش اقرار میکند، به همین دلیل چندان مورد پسندشان نبود.
تقریبا همه من را ناامید کردند که برنامه خوبی نیست و نباید ساخته شود من واقعا دلسرد شده بودم. در حوزه برنامه سازی فعال شدم اما برنامههای دیگری میساختم. دو سه سالی گذشت و من دیگر در شبکه افق هم نبودم، یک سری بحرانهای روحی برایم پیش آمده بود، دیگر دلم نمیخواست کار رسانهای انجام دهم، آنقدر دلسرد شده بودم که وارد کار آزاد شدم و پیش خودم گفتم دیگر در رسانه کار نخواهم کرد تا اینکه «حجت الاسلام علی جعفری» با من تماس گرفت و گفت در شبکه دو سیما جلسهای گذاشتهاند و قصد دارند در مورد حجاب برنامه بسازنند و از برنامهسازان جوان دعوت کردهاند تا در آن شرکت کنند.
من هم رفتم و دیدم جوانهایی همسن خودم در این جلسه حضور دارند، مثل «حسین شمقدری»، «محسن اردستانی» وسایر همکارانی که الان برای خودشان ستونی شدهاند. آقای اشناب گفتند: ایده بدهید و ایدهای ارائه کردم به نام «برده داری مدرن». به هیچ وجه ایده «از لاک جیغ تا خدا» را مطرح نکردم. اشناب گفت نمونه کارهایت را ارائه کن ببینیم قبلا چه کارهایی انجام دادی؟ از طرح من خوشش آمده بود. من یک هارد آبی رنگ داشتم به ایشان دادم، وقتی نمونه کارهای هارد را تماشا میکردند، ناگهان آیکونی را دیدند که عکس خانمی در آن بود و توجه ایشان را جلب کرد و گفت این فایل چیست؟ به دلیل اینکه خیلی به من گفته شده بود این برنامه کیفیت خوبی ندارد، اصلا دلم نمیخواست ایشان آن فایل برنامه را ببیند. گفتم از این برنامه بگذرید، اشناب حساس شد و فایل را باز کرد و همان تک قسمت «از لاک جیغ تا خدا» یعنی پلات اصلی برنامهای را دید که سه سال قبل از آن جلسه ساخته بودم و پس از تماشا بسیار خوشش آمد.
*چه سالی ساخته بودید؟
سال 90 آن را ساخته بودم و این جلسه در سال 93 اتفاق افتاد. اشناب در آن جلسه طرح «بردهداری مدرن» من را پاره کرد و گفت این برنامه یعنی «از لاک جیغ تا خدا» را بساز. از آن جلسه به بعد ساختن «از لاک جیغ تا خدا» استارت خورد و سال 93 کار ساخت این برنامه را شروع کردیم. اوایل خیلی سخت بود سوژهها به برنامه نمیآمدند، اطمینان نداشتند ولی بعد که برنامه پخش شد و مخاطب فراوانی پیدا کرد، همه افرادی که منتقدش بودند و نمیگذاشتند روند تولید برنامه شکل بگیرد، تبدیل به حامی آن شدند. سال 94 ما در ویژه برنامه «سه ستاره» شبکه سه در میان کاندیداهای بهترین برنامه تخصصی قرار گرفتیم، آنهم در کنار برنامههایی مثل ایران ما، ثریا، جیوگی، چرخ، روزآمد، سمت خدا، هفت و رتبه دوم را کسب کردیم.
رتبه دوم در «سه ستاره» را هیچکس باور نمیکرد. البته کلی حاشیه هم داشتیم همان سال من ناراحت بودم اگر تیتراژ یا مجری برنامه کاندید میشد، قطعا جوایز بیشتری کسب میکردیم، اما فقط خود برنامه به عنوان برنامه تخصصی کاندید شد. کسب این رتبه برای من تبدیل به اعتبار شد، آنهم در حالیکه من داشتم برنامههای دیگری میساختم که خدا را شکر برنامههایی که میساختم اغلب با اقبال خوبی مواجه میشد.
وقتی من رفتم سراغ خانواده برادران افغانی مدافع حرم رفتم، طیف وسیعی از آنان برای علیعسگری رئیس وقت سازمان نامه ای نوشتند و کلی تشکر کردند چون هیچوقت از آنها در تلویزیون حرفی زده نمیشد.
*یکی از برنامههای موفق شما برنامه «دورهمی» شبکه افق بود که تصورمیکنم به عنوان یک الگو برنامهسازی بشدت مورد استفاده سایرین قرار گرفت.
تمام برنامه های چالشی که الان می بینید در تلویزیون ساخته میشود و افراد بدون هیچ سانسوری روبروی هم مینشینند و گفتوگو میکنند، مثل برنامه «بدون توقف» شبکه سوم سیما از برنامه دورهمی شبکه افق که من آنرا ساختم، الگوبرداری کردهاند. اگر از جواد رمضان نژاد، سلیم غفوری یا اشناب هم بپرسید این مسئله را تأیید میکنند که اولین برنامه چالشی با این سبک و سیاق ما در شبکه افق ساختیم. جالب اینجاست که برنامه «دورهمی» ما در شبکه افق مخاطبخاص، پرمخاطب شد و بزرگترین مصیبت ما این بود که بخاطر تماسهایی، برنامه ما آسیب دید و ادامه پیدا نکرد.
*چه تماسهایی؟ از کجا؟
الان ممیزیها کمتر شده اما وقتی من «لاک جیغ تا خدا» را ساختم کسی در این مملکت جرأت نداشت در مورد گذشته و حال افراد حرف بزند کسی جرأت نداشت برود سراغ شهید مدافع حرمی که خالکوبی داشته اگر الان همه «داش مجید»، «داداش مجید» میکنند اماشجاعت آنرا نداشتند درباره «داداش مجید» یک پلان برنامه بسازنند، من ساختم وهمکاران هم تعجب کردند.
در دورهمی خطشکنی مجاز کردم اما در این تماس ها عمدتا گفته میشود، برنامه به جمع بندی نرسید و باید بحثها نتیجهگیری داشته باشد، اما واقعا قرار نیست که ما همیشه برنده بحث باشیم. ماجرا این بود که ما فقط دیالوگ کردن را میآموختیم و برنده بودن در بحث عیان نبود. در صورتیکه گفتمان انقلاب اسلامی در لایههای زیرین برنامه خودنمایی میکرد اما دوستان تماسگیرنده متوجه نمیشدند، تماسها شروع شد و در این تماسها اصرار داشتند که کارشناس برنامه بحثهای مطرح شده را درست جمعبندی نمیکند.
نباید برخی بحثها جمعبندی شود، چون این بحثها ادامه گفتمانی دارد و باید علامت سئوال ایجاد کند و پاسخ این سئوالات در برنامههای دیگری داده میشد. متاسفانه رسانه هیچ وقت خوب فهمیده نمیشود، اگر میخواهید تأثیر عمیق در جامعه بگذارید، نباید همیشه در مباحث پیروز نشان داده شوید به این ترتیب دورهمی بعد از 52 قسمت به همین دلایل به پایان رسید، البته من هم پای برنامه نماندم چون با آن حجم از سانسور حوصله چندانی برای ساختش نداشتم.
*یکی از برنامههای خاص شما برنامه «کدبانو» است. خیلی برنامه بسیار جالبی بود و اگر در شبکهای غیر از افق پخش میشد قطعا یکی از برنامههای پربیننده میشد.
من پس از دورهمی از پا ننشستم، به محض اینکه دورهمی تعطیل شد، به من پیشنهاد ساخت برنامه دیگری را. از طرف شبکه افق دادند. گفتند یک برنامه درباره شهروندان سایر کشورهای جهان بساز که مسلمان شدهاند. با خودم فکر کردم چه برنامهای با چه ساختاری بسازم که جذاب باشد؟ رفتم درباره خارجیهایی که در ایران هستند و مسلمان هم شدهاند برنامه ساختم با این تفاوت که از مهمانان برنامه خواستم غذای محلی خودشان را برای افطار ما ایرانیها درست کنند، مثلا غذای آلمانی برای افطار ما درست کنند. مهمان در حین اینکه این غذا را تهیه میکند و نحوه پخت آن را آموزش میدهد که برای مخاطب هم جذاب است در مورد تحول و گرایشش به اسلام هم صحبت میکند، بازهم برنامه حسابی گرفت و پرمخاطب شد.
بعد گفتند در مورد مدافعین حرم برنامه تهیه کن و بازهم خطشکنی کردم. با خودم گفتم اگر من بروم سراغ مادر شهید یا همسر شهید و...، شاید برخی مخاطبان از کلیشه رسمی موجود استقبال نکنند. با خودم گفتم این شهید تا پارسال زنده بوده و مادر یا همسرش هر شب افطاری خاصی را که او دوست داشته برایش تهیه میکردند، سراغ سوژهها میرفتم و میگفتم برای ما همانغذایی را که شهید دوست داشت تهیه کنید، و در حین آشپزی با سوژه گفتوگو میکردیم. کاملا روایت ملموس میشد. وقتی من رفتم سراغ خانواده برادران افغانستانی مدافع حرم رفتم، طیف وسیعی از آنان برای علیعسگری رئیس وقت سازمان نامه ای نوشتند و کلی تشکر کردند چون هیچوقت از آنها در تلویزیون حرفی زده نمیشد.
*شهدای تیپ فاطمیون؟
بله. خب برنامه کدبانو چه شد؟ همه دل شکستگی من از این است ک برنامه های موفق و پر مخاطب من بعد از یک زمانی کنار گذاشته شد و الی ماشاء الله برنامههای مشابه با ساختاری که من ارائه دادم ساخته شدند. مثلا از من خواستند برنامه ای در مورد ازدواج بسازیم. هرکسی جای من بود یک کارشناس میآورد تا در مورد ازدواج گفتگو کند، اما من ایده داشتم، از صبح عروسی تا لحظه ای که داماد عروس را از آرایشگاه بیرون میآورد همراه داماد بودیم در لحظاتی مثل زمانی که ماشین را به کارواش میبرند، لحظه گل زدن ماشین یا مثلا زمانی که دنبال عروس میرفت، ماشین بازی میکردیم و تمام مدت ما همراهش بودیم. اسم برنامه یک روز خاص بود و از شبکه دو پخش شد، شبکه شش هم برنامه را از شبکه دوم سیما تحویل گرفت و بارها آن را پخش کرد.
*برنامههایی که ساختید مخاطب فراوانی داشته اما چرا برنامههایی مثل یک «روز خاص» ساخته نمیشود؟
عرض بنده هم همین است من به آقایان مدیران میگویم که بنده ارزانترین تهیه کننده شما هستم، از نظر اسم و عنوان هم بخواهی به قضیه نگاه کنی من ارزانترین برنامههای تاریخ تلویزیون هستم که در میان لیست برنامههای تخصصی در برنامه «سه ستاره» عنوان داشتم و تمام برنامههایم پرمخاطب بوده، هر وقت هم با شما آقایان بحث مالی کردهام، تعجب کردهاید، چرا؟ چون یک دوم یا یک سوم همه تهیهکنندگان قیمت میدهم؟ چون من دزد نیستم، چون من مثل خیلیها نیستم که دنبال پول باشم، اصلا نیازی به پول ندارم من فقط دوست دارم به همان قصدی که کردم و در ادامه عهدی که با امام(ره) دارم برای سیما کار کنم.
*چرا با آدمهایی که به صورت خالصانه در رسانهها کار میکنند، چنین رفتاری میشود؟
سازمان صدا وسیما متوجه نعمتهایی که دارد نیست، خود سازمان من هاشم بافقی را به عنوان یک تهیه کننده بزرگ کرده اما همین سرمایه را رها میکند، من خیلی بچه پررو بودم که تا به حال نرفتم خارج از ایران کار کنم منی که می توانم یک کوله بیندازم روی دوشم و بهترین مستندها را بسازم و خودم تدوین کنم، خودم هم برایتان پخش کنم، اینکارها را میتوانم بکنم اما خیلی پررو هستم که هنوز در این مملکت ماندهام.
چون این نظام را دوست دارم، من در طول پنج سال اخیر دیدم که بچه های مخلص این نظام با سازمان صدا و سیما قهر کردهاند، همه تمام تولیدات سازمان صدا و سیما در پنج سال وابستگی شدیدی به مشارکت پیدا کرده است. من برای ساختن برنامهای درباره اهداف اجتماعی نظام مثل ازدواج، فرزندآوری، پرداخت به شهدای مدافع حرم، چه مشارکتی میتوانم بیاورم؟ من به عنوان تهیه کننده که ایده دارم که نباید به دنبال آوردن مشارکت باشم، همین که از سازمان خیلی کم پول میگیرم یعنی کاسب نیستم.
شما باید من و بقیه تهیه کنندههایی که دلسوز سازمان صدا و سیما هستند را حفظ کنید، نه اینکه همه به دنبال این باشند که مشارکت چقدر است؟ فلان مدیر برنامه مشارکتی خود را در بهترین زمان روی آنتن بفرستد و برنامه «از لاک جیغ تا خدا» که برند شبکه است را در بدترین زمان ممکن پخش میکنند، خب ما گوزن هستیم و اینجا کوزوو است؟ هرچه اصرار میکنیم زمان برنامه را طولانیترکنند، سرباز میزنند، ما چه کاری می توانیم انجام دهیم؟ من سال 94 در برنامه سه ستاره رتبه داشتهام، سال 95 حتی اسم برنامه من را از طرف شبکه برای ورود به مسابقه ندادند. آقایان! من سال قبل برای شما سه ستاره برده ام چرا اسم برنامه من را نداده اید؟
*کسب عنوان در برنامه سه ستاره شکاف میان مطالبه مخاطبان و مطالبه رسمی بود.
شبکهها تعدادی از برنامههایشان را انتخاب کرده و رقابت آکادمیک «سه ستاره» شرکت میدادند، علیخانی هم در برنامه شب عید نوروز نظرسنجی گذاشت تا پربیننده ترین برنامه از نگاه مردم انتخاب شود. من سال 94 برنامه از لاک جیغ تا خدا در این مسابقه شرکت داشت و رقبای ما برنامه هفت یا برنامه ثریا یک رای آوردند. چگونه این برنامه با 500 هزار رأی مردمی توانست عنوان کسب کند. پس از سه ستاره بهتر عمل کردیم و یکسال بعد کیفیت برنامه را ارتقاء دادیم اما با کمال تعجب دیدم از طرف شبکه اصلا به مسابقه بعدی سه ستاره معرفی نشدیم، مگر من برند شبکه نبودم؟
اصلا بافقی را کنار بگذارید، پاسخ این سئوال را من آقایان مدیران وقت بدهند، کدام برنامه معتبر را در این سالیان در مورد حجاب ساختهاید که مخاطب هم داشته باشد؟ بنده برنامهای برایتان ساختم با موضوع حجاب که پرمخاطب شد. اما شما آن را به مسابقه سیما نفرستادید و از من تهیه کننده چه توقعی دارید؟ نباید با این اوضاع دلسرد شوم؟ باز هم از من انتظار دارند برنامه باکیفیت بسازم؟ از طرفی هر چه ایده به سازمان میدهم پذیرفته نمیشود. الان درصد بالایی از مردم در اینستاگرام را در فضای مجازی به عنوان پلتفرم اصلی دنبال میکنند و صفحات انواع رژیم های غذایی یا پزشکی را دنبال میکنند.
آیا ما برنامهای برای ارائه برنامه تغذیه استاندارد به مخاطبان سیما دادهایم؟ ایدهای ارائه کردم که سراغ قهرمانهایی برویم که با تغذیه صحیح سلامت هستند. میفرمایند در اولویت ما نیست پس اولویت شما چیست؟ تکلیف برنامه ما روشن نیست، مردم در اینستاگرام غرق شدهاند. معتقدید اینستاگرام پلتفرم مناسبی نیست و باید محدود شود؟ خب چه چیزی برای جایگزینی با آن داریم؟ من که ایدههایی ناب برای رقابت دارم، چرا با توجه نکردن باعث سرخوردگی من میشوند.
خوبی دوران جناب ضرغامی این بود که ایشان مخاطب را میفهمید یعنی میدانست مخاطب مهم است، شما بهترین رسانه را داشته باش، مخاطب نداشته باشی فایدهای ندارد، ضرغامی می فهمید هر تماس و هر فشاری از بیرون را چگونه مدیریت کند.
*الان بیشتر مسابقه در سیما مد شده است.
مسابقه در تلویزیون چقدر مخاطب دارد؟ من دوران مدیریت آقایان ضرغامی، سرافراز و همینطور جناب علی عسگری را درک کردهام. خوبی دوران جناب ضرغامی این بود که ایشان مخاطب را میفهمید یعنی میدانست مخاطب مهم است، شما بهترین رسانه را داشته باش، مخاطب نداشته باشی فایدهای ندارد، ضرغامی میفهمید هر تماس و هر فشاری از بیرون را چگونه مدیریت کند.
می فهمید سازمان را هنرمندانه باید اداره کند، بنده که در رسانه کار میکنم، باید بپرسم که سرجمع چند بچه حزب اللهی دارید که رسانه میفهمند و مخاطب میآورند؟ آقای سرافراز آمد تغییر و تحولاتی زمان سرافراز حدود 3 یا 4 سال بعد قطعا خودش را نشان میداد اما سرافراز رفت. علیعسگری بیکیفیتترین دوران مدیریت سیما را به نمایش گذاشت. من به عنوان تهیهکننده کوچکترین عضو این مجموعه هستم، اما دارم میبینم تصمیمات کلان درباره برنامههای صدا و سیما در کافهها توسط آقازادهها گرفته میشود که مثلا پسر آقای فلانی با پسر آقای فلانی نشسته اند و فلان تصمیم را گرفتهاند و تصمیمات مالی را گرفتهاند و با همین عنوان آقازادگی فلان مشارکت را گرفتهاند که بهمان برنامه را بسازنند و مشغول تقسیم درصد هستند.
برنامههای اصلی چه میشود؟ مخاطب چه میشود؟ دیگر مهم نیست. در دوران «علیعسگری» هنرمندان و تهیه کنندگان حسابی کنار زده شدند و اغلب هم دلسرد شدهاند. عده ای از افراد از نظر شمای خبرنگار معتقد اما از نظر من آدمهای ریش دار کاسب آمدند و سازمان را نابود کردند، چون مخاطب را نمیفهمند فقط دنبال کاسبی خودشان هستند چه چیزی از رسانه میماند؟
*اما تصمیم این بود که سویه مدیریت در این پنج سال انقلابیتر باشد.
آیا این اتفاق افتاد؟ قطعا خیر. من به عنوان تهیه کننده انقلابی، حداقل کارنامهام چنین نشان میدهد، آیا از پنج سال گذشته راضیام؟ شعار دادن کاری ندارد، زمانی که رسانه را نشناسی شعار میدهی دوستان شعار می دهند و اتفاقا خوب هم شعار میدهند.
آقایی که مثلا مدیر انقلابی است، چون رسانه را نمی شناسد میگویید:" بهبه! چه شعارهای خوبی! ولی چه فایده ای دارد؟ چه کسی شما را دید؟ رسانه همینطور در حال از دست دادن مخاطب است. تو بهترین حرفها را میزنی اما اشتباه میزنی. بهترین افرادت را داری به اشتباه کنار میگذاری. یک برنامه را با مشارکت مالی تهیهکردهاید اما به قیمت آسیب دیدن نظام! کدام عقل سلیم اینکار را میکند؟ به قیمت اینکه مردم رسانه را نتیجه ای از حکومت بینند و اتفاقاتی را که رخ داده، به حساب دهن کجی کردن نظام به خود میگذارند، آیا این منطقی است؟
من فکر میکنم تلویزیون آینده خوبی دارد، حس خوبی به آقای جبلی دارم. من به همه دوستانی که با تلویزیون قهر کردند، میگویم الان باید کمک کنید. واقعا امیدوارم فضا تغییر کند و بچه ها بتوانند بیایند کار را دست بگیرند.
*برگردیم به «از لاک جیغ تا خدا» تا سهم مصاحبه کننده ضایع نشود. به نظرم برنامه مهمی بود و سینا آبگون با آن برنامه شناخته شد بعد از آن هم در سریال آقای ده نمکی بازی کرد.
بله. ببین من قائل به مخاطب هستم. برای من در درجه اول مخاطب خیلی مهم است. باید به چند نکته اشاره مکنم تا متوجه شوی آن برنامه چرا اینقدر خوب شد. «از لاک جیغ تا خدا» اولین برنامه در مورد حجاب بود که مخاطب داشت نه تنها برنامه با موضوع حجاب، بلکه شاید خیلی از برنامههای دینی ما مخاطب چندانی نداشتند. اما این برنامه پر مخاطب شد این موضوع خیلی خاص بود، حجابی که مسئله جامعه ماست خصوصا در نقطه مقابل آن یعنی عده ای در تلاشند تا بی حجابی و بدحجابی را ترویج کنند.
*این همه شما روی مسئله حجاب در تلویزیون تأکید دارید، اما ستارههای تلویزیونی ما در جامعه به هیچ عنوان استانداردهای حجاب را رعایت نمی کنند از این لحاظ همیشه دچار یک دوگانگی هستیم نوعی عرفیگرایی شدیم که نمی توانیم از آن خلاص شویم.
اگر حجاب را رسانه ملی ما درست به جامعه معرفی کند، دیگر نیازی به استفاده از گشت ارشاد نیست، مشکل اینجاست که درست با جامعه حرف نزدیم، نظر من این است که با کار فرهنگی بهترین اتفاقات می تواند رخ دهد. در دانشگاه ما همه بچهها هنری بودند و تمایلی به اردوی راهیان نور نداشتند. یعنی اگر من خودم را شرحه شرحه می کردم به اردوی راهیان نور نمی آمدند. فکر میکنی دانشکده هنر چندتا بسیجی داشت؟ وقتی من بسیج دانشگاه را تحویل گرفتم 5 عضو داشت، این 5 نفر هم وقتی من رئیس شدم، چون ریاست را حق خودشان می دانستند ناراحت شدند و رفتند. بعد از یک سال اوضاع به گونه ای تغییر کرد که اگر من سوت می زدم در دانشگاه 200 نفر جمع می شدند، من چه کرده بودم؟
مثلا اگر می خواستم دانشجویان را به اردوی راهیان نور ببرم به بحثهای تاریخی و هنری اردوی راهیان نور دقت میکردم، یعنی همه چیز را کنار هم میدیدم، شعار نمی دادم به گونه ای رفتار نمیکردم که دانشجویان را از خودم زده کنم. برنامه های من هم همینطور بودند یعنی برنامه من هیچوقت کسی را مجبور نمیکند، هیچوقت در برنامه من دروغ وجود نداشت اگر دروغ بود بعد از 540-550 قسمت مرا شبکههای فارسی زبان کشته بودند. شما 540 -550 سوژه متحول شده بیاوری که در این مورد خاص حرف بزنند و فقط مسیح علی نژاد بتواند به من فحش بدهد و هیچ شکایت و بدگویی دیگری از برنامه وجود نداشته باشد. فقط میتوانستند برنامهام را مسخره کنند. این مسئله نشان می دهد من رسانه را فهمیده ام و دوستان نمیدانند که باید کار را به افراد رسانه ای سپرد.
در حال حاضر چون برنامه از لاک جیغ تا خدا را در بیش از 540 برنامه تولید کردم اغلب خواهران محجبه اذعان دارند که فضای اجتماعی جامعه را به صورتی تغییر میدهد که بانوی محجبه در جامعه ما احساس غیرهمسان بودن با بدنه کلی جامعه را داشته باشند و چادریها احساس حقارت کنند.
برنامه گردونه هم از آن خطشکنی مثبت سیما تلقی میشود.
محمدسرشار مدیر فعلی شبکه پویا آنزمان مدیر شبکه امید بود. گفت: میخواهم شبکه امید را راهاندازی کنم چه ایدههایی داری؟ گفتم بیا امتداد لاک جیغ را بسازیم. گفت:" یعنی چه؟ " گفتم الان دخترهای ما دارند در پارک با پسرها تفریح میکنند، در جامعه هم باب شده که میگویند محجبهها تفریح ندارند. این حرفها را در جامعه عمومی کردهاند تا فرصت تفریح کردن از محجبهها را در جامعه بگیرند. چند نفر ازسوژه های پرمخاطب نوجوان را از برنامه لاک جیغ را آوردم که باهم تفریح میکنند این چهار دختر محجبه با هم تفریح کنند، مثلا در مسابقه ماشین سواری شرکت میکنند، برنامه ما خیلی گرفت و دیده شد.
اما خیلی زود قضاوت شد؟
تیزر برنامه در اینستاگرام قرار گرفت، خلی تمیز زیرآب ما را زدند و فحاشیها در صفحات مجازی آغاز شد که مستنداتش موجود است. به معترضان و دوستانی که تحت تاثیر این فضای اعتراضی قرار گرفتند گفتم:" شما که هنوز اصلا برنامه را ندیدهاید چگونه برنامه پخش نشده را قضاوت میکنید؟ من دارم 5 سال دیگر را می بینم یعنی از 4-5 سال قبل من نگران تفریح بچههایی که حداکثر هنجارهای اجتماعی را رعایت میکنند. همین الان اینستاگرام را ببینید، عمدتا دارند فیلمهای شخصی خودشان از رقصیدن و نوشیدن مشروبات الکلی را به نمایش میگذارند. آیا این روش به اشتراک گذاری تفریحات در شان جامعه اسلامی ماست؟ برنامه من را با کامنتهای غیراخلاقی محاصره کردند به خاطر اینکه ما داشتیم یک ایده خیلی خوب را پیاده می کردیم.
به گواه بسیاری از کارشناسان فضای مجازی بسیاری از این کامنت گذاران و صفحات حمله کننده به ایدههای نوین اجتماعی - انقلابی اغلب نشات گرفته از ارتش سایبری سعودی است که بارها گزارش آن منتشر شده است. در حال حاضر چون برنامه از لاک جیغ تا خدا را در بیش از 540 برنامه تولید کردم اغلب خواهران محجبه اذعان دارند که فضای اجتماعی جامعه را به صورتی تغییر میدهد که بانوی محجبه در جامعه ما احساس غیرهمسان بودن با بدنه کلی جامعه را داشته باشند و چادریها احساس حقارت کنند.
به جای استفاده کردن از من، محدودترم میکنید، چرا؟ چون بچه پررو هستم؟ چون نمیآیم به شما درصد بدهم و برنامه بگیرم؟ الان در سازمان تو باید به بعضی از مدیران درصد بدهی تا برنامه بگیری، من ندادم و هیچوقت هم نمیدهم.
گذشته از این حرفها مشکل من این است که همیشه خط شکستم و همیشه اولین ناسزاها را شنیدم و فشارها را تحمل کردم. من سال 88 قبل از اینکه حامد زمانی بخواند، قبل از اینکه اصلا کسی دنبال خواننده حزب اللهی باشد، رپ انقلاب خواندم. اصلا من را به عنوان رپر حزب اللهی می شناسند. فحشهایش را خوردم اما الان تلویزیون سریال پخش می کند که تیتراژش رپ است اما زمانی ممنوع الخواندن شدم. اما بعد از من همه شدند گل سرسبد! مشکل من همیشه این بوده همیشه به خودم میگویم تابو نشکن مثل آدم برنامه بیمخاطب بساز، دنبال ایدههای جدید نرو. الان به مدیران سازمان میگویم مگر من تهیه کننده خوش ایده شما نبودم، الان وقت آن رسیده که سریال داستانی بسازم؟ اصلا کسی به من و ایدههایم محل نمیگذارد. اصلا مدیران رسانهای ما ارزش سرمایه هایشان را نمیدانند، یعنی متوجه نیستند که برای من به عنوان تهیهکننده هزینه شده، من بارها خطا کردم تا به این مرحله رسیدهام.
نظام برای من هزینه کرده، مدرسه رفتم، درس خواندم، دانشگاه رفتم، و...، همه اینها هزینه است که من را به اینجا رسانده، خب به جای استفاده کردن از من، محدودترم میکنید، چرا؟ چون بچه پررو هستم؟ چون نمیآیم به شما درصد بدهم و برنامه بگیرم؟ الان در سازمان تو باید به بعضی از مدیران درصد بدهی تا برنامه بگیری، من ندادم و هیچوقت هم نمیدهم.
درصد میگیرند که قیمت برنامهها بالاست، من به مدیرم در شبکه که واقعا یک مدیر عالی و درجه یکی است بابت برنامهای خاص قیمت دادم، ایشان با تعجب پرسید واقعا فقط 6 میلیون تومان؟ هرکس دیگری بود حداقل 20 تومان میخواست. با این 20 تومان قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ سایر مدیرانی که 20 تومان را تأیید میکنند دلیلش چیست؟ اینجا کوزوو است و ما هم گوزن بالدار هستیم؟ من هیچوقت اینگونه بدعملی نداشتم و برای همین همیشه محدود و محدوتر شدم.
با این فضا در دوران علیعسگری تبدیل به یک موجود فس و بیحال شدم و انرژی خودم را جای دیگری خالی میکنم. دیگر انگیزهام را از دست دادهام، علی عسگری رفت و به امید خدا یک نفس تازه وارد سازمان میشود. جبلی رسانه ای است من به او امیدوارم که حداقل یک تغییر و تحولاتی رخ دهد که این چرخه باطل رسانه ای درست شود.
*علی عسگری برود باز هم همین مدیران میانی که شما اشاره کردید هستند، همیشه و همواره.
باز هم تأثیرگذار است مدیر اصلی در روند سازمان خیلی تأثیر دارد این موضوع را به چشم دیدهام که عرض کردم، مثلا وقتی ضرغامی بود خیلی از همین مدیران هم بودند یعنی مدیران میانی، اما خروجی رسانه قابل اعتنا بود.
*سر برنامه از لاک جیغ تا خدا با بیش از پانصد و چهل بانوی محجبه شده، چرا روند پخش کنده شده است؟
اولین اتفاقی که برای برنامه افتاد، شرکت ندادن این برنامه برای بار دوم در مجموعه سه ستاره بود. در جشنواره جام جم نادیده انگاری درباره این برنامه مکرر رخ داد اما بازهم و ویژه برنامه ماه رمضان سال 97 من بهتر از سالهای گذشته شد با اینکه به من گفتند سی دقیقه آنتن داری! اما از این بدتر این است که برنامه همزمان با سریال شبکه سوم سیما برنامه را پخش کردند. با پایان بیست و سی برنامه از شبکه دوم سیما پخش میشد، همزمان با سریال شبکه سوم سیما.
بارها خواستم تا ظرفیت و آیتم های برنامه را بیشتر کنند و پول اضافهتری هم نخواستم اما نشد. بارها گفتم با اضافه کردن زمان و ظرفیتهای برنامه کاری می کنم با ماه عسل رقابت کنیم.
در دو ماه گدشته در محرم و صفر پخش شد، این برنامه باید روزانه پخش میشد اما در محرم و صفر برنامه پرمخاطب و پرسابقه شبکه را ساعت 2 عصر پخش میکنند. اگر اسم اینکار محدود کردن نیست پس به آن چه می گویند؟ نه اینکه از قصد باشد، اما چون شما برنامه مشارکتی نیاوردی و آنتن را به برنامه مشارکتی نفروختی این بلا بر سر شما خواهد آمد.
بیشتر بخوانید:
*در موردبازخوردهای محتوایی نکته جذابی برای گفتن دارید؟
در کل خیلی از سوژه ها با برنامه خودم متحول شده و وارد برنامه شدند.
*مثلا چه کسانی؟
شاید 40-50 نفر از سوژه هایی که تاکنون ضبط کرده ایم با برنامه خودم متحول شده بودند اشناب در جلسه ای به دوستان گفته بود بافقی اوایل به من گفته بود بیشتر سوژه ها با امام حسین (ع) و امام رضا (ع) و اردوی راهیان نور متحول شده اند الان باید بگوییم با امام حسین (ع) و امام رضا (ع) و اردوی راهیان نور و برنامه از لاک جیغ تا خدا متحول می شوند.
یعنی خود این برنامه چنین تأثیری داشت، برای خودم خیلی جذاب بود. در همان قسمتهای نخستین برنامه دختر خانمی ایمیلی زده بود (آن زمان ما برای ثبت نام در برنامه ایمیل گذاشته بودیم) و نوشته بود وبسایتی برنامه شما را برای مسخره کردن بارگذاری کرده بود، من رفتم ببینم و مسخره کنم، رفتم دیدم و بقیه قسمتهایتان را هم دیدم الان چند وقتی است شروع کردم به قرآن خواندن، فکر میکنم یک روزی شما باید بیایید ایرلند و برنامه تحول من را بسازید. این اولین واکنشی بود که عزم مرا همچنان برای برنامه جذب نگاه داشت.
* مخاطب خارج از کشور هم داشتید؟
بله. ما 30 سوژه در لبنان پیدا کرده بودیم، بیست و اندی سوژه شاید کمتر هم در سوریه به ما ملحق شدند. ایرانیهایی عزیزی متحول شدهای هم در ترکیه درخواست شرکت در برنامه را داشتند. آن زمان دلار چهار هزار تومان بود، ما داشتیم برنامه ریزی می کردیم که سفر کنیم و برنامه های تحول این سوژه ها را ضبط کنیم ناگهان دلار گران شد و قطعا سازمان به من پول نمیداد اینکار را انجام دهیم. ارگانی هم پیدا نشد که از چنین برنامهای حمایت کند. همه فقط ادعا دارند، ادعا می کنند نگران فرهنگ هستند. یک نکته جذاب در مورد لاک جیغ این بود که این برنامه را شبکه دوم سیما، شبکه امید و شبکه قرآن پخش میکردند. هیچ شبکه استانی نبود که از پخش این مجموعه چشمپوشی کند. شبکههای برونمرزی همه یا زیرنویس یا دوبله مجموعه از لاک جیغ را پخش کردند.
*الان این اتفاق نمیافتد؟
من دو سال است واقعا وا رفتهام و شل کردهام! یمسال ساختم ویژه ماه رمضان خیلی بازخورد داشت اما زمان من محدود و انگیزههایم کمتر شد.
*به عنوان یک نوجوان شرور در گذشته که قبلا برای اسلام و انقلاب شمشیر می کشیدی و حالا چنین متحول شدی، مهمترین واکنش، واکنش مادر محترم شماست. الان چگونه شما را قضاوت میکند.
خیلی خوشحال است. من اصلا خانه نمی رفتم، دختربازی می کردم، شرور و دعوایی بودم اگر میرفتم بیرون از خانه مادرم منتظر بود خبر مرگم را بیاورند. برای من آش حضرت ابالفضل روز تاسوعا نذر کرد که به مسیر درست بروم و هر ساله در هیئت ما آش نذری میدهد. خیلی از این تغییر و تحولات نتیجه دعای پدر و مادر است. مادرم خیلی مذهبی بود از این افرادی که نصف حقوقش را به خیریه میبخشید. پرستار بود و چون طلاق گرفتند، حقوق پدربزرگم که نظامی بود را میگرفت.
*حرف آخر؟
من فکر میکنم تلویزیون آینده خوبی دارد، حس خوبی به آقای جبلی دارم. من به همه دوستانی که با تلویزیون قهر کردند، میگویم الان باید کمک کنید. واقعا امیدوارم فضا تغییر کند و بچه ها بتوانند بیایند کار را دست بگیرند. همه تهیه کنندههایی که کاسب نیستند و هنرمندند بیایند و کار کنند چون تا اسم تهیه کننده میآید همه فکر می کنند یک مشت دزد هستیم. خدا کند واقعا رسانه را رسانهایها اداره کنند، توکل به خدا.