مقدمه
در حقیقت، نظام سلطه قدرتی است که به منافع ملت ها، خواست انسان ها و ارزش های انسانی هیچ توجهی نداشته و تنها متوجه خود و منافعش می باشد. ازسویی، این نظام منافع خود را با روحیه ای برآمده از تکبر، افزون خواهی و زورگویی دنبال کرده و با زبان زور، خشونت و بی رحمی درصدد تحقق آن است. این سلطه گران برای تحقق منافع خود در پی اجرا کردن نظم و هژمونی دلخواه شان در جهان هستند و با هر کشوری که مخالف این هژمونی باشد مقابله می کنند.
نظام سلطه، که در سال های اخیر رهبری آن را ایالات متحده امریکا برعهده دارد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نظامی رو به رو شد که در مخالفت آشکار با سیاست ها و بسط هژمونی آن در جهان و منطقه جنوب غرب آسیاست؛ از این رو، امریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی و کاهش میزان نفوذپذیری آن کوشیده است برای بسط هژمونی اش با اتخاذ راهبردهای جدید به مقابله با ایران بپردازد و تا حد امکان جمهوری اسلامی را با سیاست های جهانی خود همراه سازد. دراین زمینه، امریکا با تغییر روش در بسط هژمونی اش در جهان، از رویکرد کلاسیک، که مبتنی بر زور و خشونت بود، فاصله گرفته و در سال های اخیر به رویکرد هژمونی ملایم روی آورده است. در این رویکرد امریکا می کوشد با کاستن هرچه بیشتر از اِعمال توان نظامی اش به تقویت میزان مشارکت هم پیمانان منطقه ای و جهانی خود در بسط هژمونی اش روی آورد.
براساس این رویکرد، امریکا در قبال مسئلۀ ایران تغییر موضع داده و کوشیده است برای بسط هژمونی اش، مقابلۀ خود را به شکلی ملایم و با ایجاد کمترین میزان تنش و حساسیت دنبال کند؛ رویکردی که ما از آن در پژوهش پیش رو با عنوان «کاپیتولاسیون جدید» یاد می کنیم. این تعبیر بدان دلیل است که در گذشتۀ نه چندان دور تاریخ معاصر ایران، رویکرد بسط هژمونی ایالات متحده در ایران به شکلی عریان دنبال می شد و امریکا در قالب اقداماتی چون تصویب کاپیتولاسیون، به صورتی آشکار، در پی اعمال سلطۀ همه جانبه خود بر کشورهای منطقه، ازجمله ایران، بود.
1. چهارچوب نظری
رویکرد نظام سلطه پس از جنگ سرد با تغییر شرایط و مناسبات بین المللی تغییر پیدا کرده و بررسی این تغییر در رابطه با جمهوری اسلامی ایران، به دلیل بازیگری فعال در منطقۀ جنوب غرب آسیا، اهمیت بسزایی دارد. این در حالی است که شیوۀ قدرت های بزرگ هنگام درگیری در نظم منطقه ای در طیف متنوعی از رقابت، همکاری و مدیریت مبتنی بر استیلا نوسان دارد. شیوه ای که نظام سلطه اتخاذ می کند در صورت وجود، به ماهیت مجموعه امنیتی منطقه ای و توانایی رهبران آن بستگی دارد که باید منابع اقتصادی و حمایت سیاسی را برای اقدام در آن منطقه در جوامع خود بسیج کنند (ای. لیک و ام. مورگان، 1381: 180).
وقتی قدرت های بزرگ (نظام سلطه) نقشی در یک منطقه ایفا می کنند، یکی از پنج نظم ممکن سیطره یا استیلا، موازنه قوا، کِنسرت،[1] امنیت دسته جمعی یا یک جامعۀ امنیتی تکثرگرا ممکن است در منطقه ظهور کند (همان: 188). از میان نظم های یاد شده آنچه در منطقۀ جنوب غرب آسیا در سال های اخیراتفاق افتاده و ما در نوشتار پیش رو درصدد تبیین آن هستیم، نظم مبتنی بر سیطره یا به عبارت دیگر، هژمونی است. در چنین نظمی یک قدرت بزرگ از قابلیت های قدرتی خویش در مسیر سازماندهی روابط میان دولت های منطقه استفاده می کند و از این طریق نظم را ایجاد و حفظ می کند (Gipin,1981:30).
برای نظم مبتنی بر هژمونی سه شکل و مکانیزم متصور است، در شکل اول، که از آن به سلطۀ تحمیلی نام برده می شود، کشورهای ضعیف و درجه دوم دربارۀ موقعیت زیردست بودن خویش شادمان نیستند و فعالانه می کوشند تا در صورت امکان، این تسلط را خرد کرده و براندازند، اما به دلیل توزیع نیروی مسلط قادر به مقابله با کشور سلطه جو نمی باشند. شکل دوم از نظم هژمون بر حداقل اشتراک منافع طرفین استوار است؛ به طوری که، کشور سلطه جو می تواند خدماتی را به کشورهای زیردست ارائه دهد، به شکلی که آنان تمایلی به براندازی نظام موجود نشان ندهند، اما در شکل سوم از نظم هژمون، این نظم بیشتر و کامل تر نهادینه شده و با توافق و رضایت طرفین و فرایند دوجانبه تعامل سیاسی همراه است، به شکلی که سلسله مراتب قدرت کاملاً شفاف می باشد، دراین حالت، هژمون حالتی خیرخواهانه به خود می گیرد و اعمال قدرت آن واقعاً محدود می شود (ایکنبری،1383: 26)؛ به طورکلی، در یک تقسیم بندی کلی باید گفت در نظام هژمونی تحمیلی یا کلاسیک، کشورهای درجه دوم و ضعیف اصولاً قابلیت مقابله را ندارند و این غلبه و استیلاست که خود مانع ایجاد یک سیستم توازن قوا می شود و در مقابل آن در نظام هژمونی ملایم و مبتنی بر رضایت طرفین، که در آنها محدودیت های کافی بر قدرت سلطه گر اعمال می شود، از مقابله با قدرت سلطه گر می کاهد و این طبع ملایم و محدودیت های نهادی قدرت هژمون، انگیزۀ کشورهای ضعیف را از مقابله با قدرت هژمون ازمیان می برد.
اما پرسش این است که نظام سلطه، به رهبری ایالات متحده امریکا، به عنوان قدرت هژمون، کدامیک از دو رویکرد بیان شده را در سال های اخیر انتخاب کرده است؟ در پاسخ باید گفت امریکا در موقعیت فرماندهی پس از جنگ سرد کوشید برای مشروع جلوه دادن اعمال قدرت خویش، کشورهای دیگر را به شکل محدود مشارکت دهد. بنابراین، امریکا برای تحقق هژمونی ملایم و ایجاد نظام مشروع و پایدار توانست سیاست بازدارندگی راهبردی (یعنی القای اطمینان از اینکه امریکا قدرت و اقدامات خود را براساس مقررات پذیرفته شده ساختار پس از جنگ سرد تنظیم می کند) را محقق کند. در این نظم جدید ایالات متحده پذیرفت که در چهارچوب یک فرایند سیاسی نهادینه و پذیرفته شده برای محدود سازی قدرت خویش عمل کند و درمقابل، شرکای وی با میل و رغبت مشارکت و همکاری کنند (ایکنبری،1383: 319-320). در این راهبرد جدید امریکا از هژمونی کلاسیک، که مهم ترین مؤلفۀ آن کاربرد زور و قدرت نظامی بود، فاصله گرفت و با اتخاذ نظم مبتنی بر هژمونی جدید با حداقل منافع کشورهای منطقۀ جنوب غرب آسیا به شکلی ملایم و به دور از تنش و ایجاد حساسیت به گسترش نفوذ خود پرداخت.
2. راهبردهای نوین نظام سلطه در قبال ایران
نظام سلطه جهانی برای بسط هژمونی خود در جهان می کوشد تهدیدهای جهانی علیه منافع خود را به حداقل برساند؛ ازاین رو، در عرصۀ اقتصادی به عنوان یکی از مهم ترین عوامل برتری قدرت خود در جهان، می کوشد همۀ عوامل اثرگذار در این عرصه را مهار کند. این امر مستلزم استفاده از تمام توان برای تضمین گشوده ماندن بازارها به روی کالاهای خود و تسلط بر منابع انرژی، به عنوان عامل فشار بر رقیبان، است. تأمین این منظور نیازمند اتخاذ مجموعه ای از سیاست های جهانی است که از آن می توان با عنوان کلی «سرکردگی » جهانی یاد کرد (سیونگ یو،1387: 487). براین اساس، مداخلۀ نظام سلطه در کشورهای منطقۀ جنوب غربی آسیا جزیی از راهبرد برتری طلبی است و ازسویی، این منطقه در نظام اقتصاد جهانی نقش تأمین کنندۀ انرژی جهان را برعهده دارد و تسلط بر منابع انرژی آن جایگاه ویژه ای به کشورهای نظام سلطه می دهد. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تهدید در مقابل سیاست های توسعه طلبانۀ نظام سلطه در منطقه موانع جدی را به وجود آورده و مهار آن به راهبردی از سوی سلطه طلبان تبدیل شده است.
2-1. حفظ برتری قدرت نظامی
یکی از راهبرد های نظام سلطه به سرکردگی امریکا دستیابی به برتری نظامی در جهان است. ایالات متحده برای پیشبرد اهداف خود در پهنۀ جهانی به برتری قدرت نظامی نیازمند است و کوشیده این راهبرد خود را در طول سال های متمادی حفظ کند. براین اساس، امریکا کوشیده است با تقویت قدرت نظامی خود در جهان بازارهای جهانی را به کنترل خود در آورده و از سویی، دسترسی آسان و ایمن به منابع مواد خام و کنترل منابع انرژی جهان را در این راهبرد دنبال کند. دراین زمینه، امریکا همواره کوشیده است بنیۀ نظامی هم پیمانان منطقه ای خود را به منظور بسط قدرت نظامی خویش در جهان تقویت کند. این سیاست که در سال های نه چندان دور در ایران، به عنوان مهم ترین هم پیمان نظام سلطه، دنبال می شد، در راستای دکترین های منطقه ای از قبیل دکترین دو ستونه،[2] موج عظیمی از تجهیزات و نیروهای نظامی امریکا را به منظور آموزش و ارتقای توان نظامی به ایران فرستاد. این راهبرد امریکا در آن مقطع تاریخی در قالب هژمونی کلاسیک به شکل حضور گسترده نیروهای نظامی و مستشاران امریکایی و همچنین، تصویت قانون کاپیتولاسیون به منظور تأمین امنیت و رفاه اتباع خود در ایران دنبال می شد و امروزه، به شکل جدیدی با عنوان «کاپیتولاسیون جدید » و در قالب هژمونی ملایم انجام می شود.
ایالات متحده در سال های اخیر کوشیده است با هدف مقابله با تهدیدهای موجود در منطقۀ جنوب غرب آسیا، ازجمله ایران، و جریان مقاومت اسلامی به تقویت توان نظامی هم پیمانان منطقه ای خود بپردازد. بنابراین، بیشترین حجم از تسلیحات نظامی را در سال های اخیر به رژیم صهیونیستی، عربستان و برخی از کشورهای حاشیۀ خلیج فارس واگذار کرده است. این راهبرد امریکا با تغییر شکل در قالب هژمونی ملایم به شکلی مشروع و به عنوان ابزاری برای تأمین امنیت متحدان معرفی شده و مانند گذشته خبری از حضور گسترده نیروهای نظامی و مستشاران امریکایی و تصویب قوانینی از قبیل کاپیتولاسیون، که ایجاد حساسیت و تنش می کند، نیست.
در چهارچوب همین راهبرد، نظام سلطه در سال های اخیر کوشیده تا با تقویت نقش و جایگاه عربستان در منطقۀ جنوب غرب آسیا و از سویی، تقویت توان نظامی این کشور از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه بکاهد و از عربستان به عنوان مانعی جدی در برابر ایران بهره ببرد. براساس همین سیاست است که ما شاهدیم هرجا که جمهوری اسلامی درصدد ایفای نقش سازنده خود در منطقه است، در مقابل عربستان با کمک های مستقیم و غیرمستقیم نظامی و مالی خود به مخالفان، درصدد مقابله با ایران برآمده است.
2-2. سلطۀ همه جانبۀ فرهنگی
یکی از راهبرد هایی که نظام سلطه آن را پیوسته در طول سال های پس از انقلاب اسلامی دنبال کرده، سلطه و نفوذ فرهنگی است. این راهبرد از راه های مختلف و با ابزار رسانه، تبلیغات، ماهواره و اقلام مختلف فرهنگی می کوشد در جامعۀ ایران اجرا شود و فرهنگ مبتنی بر ارزش های غربی را حاکم سازد. در در سال های اخیر و براساس رویکرد هژمونی ملایم تلاش شده این پروژه از طریق مبادی رسمی کشور و به دست مسئولان اجرایی دولت اجرا شود. نظام سلطه با این اقدام می کوشد ارزش های فرهنگی خود را با ظرفیت و توان دولت ها و بدون هیچ مقاومتی در کشور مورد نظر اجرا کند. این اقدام در بستر تبلیغات گستردۀ جهانی سازی و با هدف یکپارچگی فرهنگی جوامع مختلف مطرح می شود و درصدد است با الغای خطرهایی چون منزوی شدن و محرومیت از مزایای تعاملات جهانی، دولت های هدف را به اجرای ارزش های فرهنگی نظام سلطه وادار کند.
این اقدام نظام سلطه در سال های اخیر در چهارچوب اجرای سند آموزشی 2030 یونسکو در ایران پیگیری شد و نظام سلطه کوشید در فضای پسابرجام، با این بهانه که لازمۀ ورود ایران به عرصۀ تعاملات جهانی، اجرای سندهای رسمی بین المللی است، دولت جمهوری اسلامی را به پذیرش و اجرای آن ملزم کند. از این اقدام، که می توان به کاپیتولاسیون جدید یاد کرد، یک اقدام فرهنگی بنیادین در مسیر فرهنگ سازی و نهادینه کردن ارزش های نظام سلطه در جامعه ایران است که در بسیاری موارد با ارزش های دینی و فرهنگی کشور در تعارض آشکار می باشد.
درحقیقت، دستور کار 2030 به عنوان سندی جهانی برای توسعۀ پایدار توسط سازمان ملل متحد تهیه شده است و در برخی حوزه های اجتماعی جهت گیری هایی را در زمینۀ توسعۀ پایدار برای کشورها طی سال های 2015 تا 2030 میلادی تعیین کرده است. اهداف کلان این سند افزون بر محیط زیست، جنبه های اجتماعی و اقتصادی را هم دربرمی گیرد که باید در طول پانزده سال اجرا شود و یکی از این حوزه ها آموزش است.[3]
نظام سلطه در قالب این قبیل اقدامات می کوشد بستر سازی لازم را برای پذیرش خواسته ها و برنامه های خود در جوامع هدف فراهم سازد و پیگیری این اقدام در ایران به عنوان یک نیروی ضد هژمون و مخالف نظام سلطه دوچندان اهمیت دارد. سلطه گران می کوشند در قالب اجرای این اقدامات فرهنگی و اجتماعی در جامعۀ ایران، زمینۀ لازم برای سلطۀ اقتصادی، سیاسی و نظامی را در آینده فراهم آورده و به تدریج، هژمونی خود را به شکلی ملایم حاکم سازند.
2-3. ایجاد اتحاد و ائتلاف به منظور مهار ایران و جبهۀ مقاومت
مفهوم ائتلاف و اتحاد در عرصۀ بین المللی به معنای هم بستگی و همکاری چند کشور مختلف برای نیل به یک یا چند هدف مشترک است. ائتلاف های بین المللی زمانی شکل می گیرد که چند کشور عمدتاً همفکر برای تحقق اهداف مورد نظر با هم به همکاری بپردازند. علت شکل گیری یک ائتلاف و اتحاد میان دو یا چند کشور این است که دستیابی به اهداف مورد نظر به شکل فردی برای هریک از کشورهای طرف ائتلاف امکان پذیر نیست و یا اینکه تحمل هزینه ها برای یک کشور سنگین و یا غیر ممکن می باشد؛ ازاین رو، به منظور تحقق حتمی اهداف یا تقسیم شدن هزینه ها میان اعضا، ائتلاف های منطقه ای و جهانی شکل می گیرد. این در حالی است که در چهارچوب دیدگاه واقع گرایی، تئوری ثبات هژمونیک به نقش قدرت هژمون در شکل بخشیدن به اتحادها و تداوم آن توجه دارد (قاسمی، 1384: 262).
نظام سلطه، به رهبری امریکا، در موضوع ائتلاف سازی و اتحاد در منطقۀ جنوب غرب آسیا با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران دچار تغییری بنیادین شد. این رخداد هرچند معادلات سیاسی امریکا را در عرصۀ ائتلاف سازی در منطقه بر هم زد و این کشور را در تصمیم گیری دچار تردید نمود، اما با روی کار آمدن دولت لیبرال بازرگان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایالات متحده با امیدواری بیشتری به آینده، تحولات ایران را دنبال کرد. امریکا در این مقطع مهم ترین سیاست خود را، جلوگیری از نفوذ شوروی و کنترل مرزهای ایران با این کشور قرار داده بود، راهبردی کلان که در راستای جنگ سرد و مهار جریان کمونیسم و مقابله با نفوذ شوروی دنبال می شد. اما با اشغال سفارت امریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام به عنوان یک واقعۀ ناگهانی و غیر منتظره برای دولت امریکا، تمام معادلات این کشور به هم ریخت و موجب شکستی بزرگ برای این کشور در منطقه و جهان شد. رخدادی که امام خمینی به درستی از آن به انقلاب دوم یاد کرد و از این اقدام دانشجویان حمایت نمود (امام خمینی، 1378، ج10: 491).
این اقدام دانشجویان پیرو خط امام بسیار وجهۀ امریکا را در جهان، به عنوان یک ابرقدرت، مخدوش کرد و برای دولت امریکا تصورناشدنی بود. از این مقطع تاریخی است که ایالات متحده امید خود را نسبت به مسئله ایران از دست داد و با تغییر رویکرد نسبت به جمهوری اسلامی و ائتلاف سازی در منطقۀ جنوب غرب آسیا، کوشید با ابزار زور و تهدید به اهداف خود در قبال ایران دست پیدا کند.
با ایجاد این تغییر بنیادین در منطقه، ایالات متحده کوشید برای تحقق منافع خود و در چهارچوب هژمونی ملایم در سال های اخیر ائتلاف هایی را شکل دهد که با ائتلاف های گذشته متفاوت است. این ائتلاف ها مکانیسم هایی را فراهم کرده و به دولت های طرف ائتلاف اجازه می دهد به فرایندهای سیاستگذاری طرف های دیگر دسترسی پیدا کنند. این خود نوعی تأثیرگذاری بر اعمال قدرت نظامی امریکا در منطقه است و ایالات متحده توانسته در بستر این اتحادها، نفوذ و هژمونی خود را گسترش داده و محیط به نسبت امنی را برای تحقق منافع خود ایجاد کند. ازسوی دیگر، همان طورکه در تبیین هژمونی ملایم گفته شد، این ائتلاف ها قدرت امریکا را مشروع نموده و آن را به یک شریک مقبول برای کشورهای منطقۀ جنوب غرب آسیا تبدیل کرده است.
این در حالی است که امریکا با استفاده از این راهبرد افزون بر بسط قدرت خود در منطقۀ جنوب غرب آسیا در پی مهار جمهوری اسلامی و جبهۀ مقاومت در منطقه است، بنابراین، امریکا در سال های اخیر کوشیده با کمک و ائتلاف با جریان ها و کشورهایی که در ضدیت با جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت قرار دارند، به تضعیف و مقابله با آن بپردازد. امریکا این راهبرد خود را در سال های اخیر در اتحاد ناگسستنی با رژیم غاصب صهیونیستی، ایجاد ائتلاف با کشورهای عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، رژیم غاصب صهیونیستی، مصر و اردن به منظور مهار ایران و ائتلاف با معارضان سوری در سوریه به منظور مقابله با جبهۀ مقاومت دنبال کرده است.
2-4. اتخاذ راهبرد جنگ های نیابتی
ایالات متحدۀ امریکا در راهبرد امنیتی خود در سال های اخیر تغییر موضع داده و با تغییر روش در مبارزه با نیروهای ضد هژمون منطقه ای خود در جنوب غرب آسیا، از جنگ مستقیم با این نیروها، که نمونۀ بارز آن جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت اسلامی است، به جنگ های نیابتی روی آورده است. در این راهبرد، دولت امریکا ازآن رو که جنگ های مستقیم را برای کشورش پرهزینه می داند و از سویی، موجب مخدوش شدن وجهۀ آن در عرصۀ بین المللی شده است، این جنگ ها را به هم پیمانان منطقه ای خود واگذار کرده است. رویکردی که به صراحت، در سند امنیتی سال 2015 میلادی به آن اشاره شده است:
ما به طور مشخص از الگوی جنگ های زمینی تمام عیار و پرهزینه در عراق و افغانستان فاصله گرفته ایم؛ جنگ هایی که در آن ها امریکا و نیروی نظامی ما بار اصلی را به دوش داشت. ما به جای آن، امروز یک رویکرد معقول تر را دنبال می کنیم که به یکسری عملیات های ضد تروریسم مشخص، اقدام جمعی با طرف های مسئول، و اقدامات فزاینده برای جلوگیری از رشد افراط گرایی خشونت آمیز و بنیاد گرایی، که تهدیدهای رو به افزایش ایجاد می کنند، اولویت می دهد (National security strategy: 2015).
در این راهبرد جدید، کشورهای هم پیمان منطقه ای امریکا از قبیل عربستان، اردن، مصر، امارات و بحرین با کمک های مالی و نظامی خود به ایجاد ائتلاف های منطقه ای در مسیر سیاست ها و منافع امریکا روی آورده و به شکل مستقیم یا غیر مستقیم وارد جنگ با نیروهای ضد هژمونی امریکا در منطقۀ جنوب غرب آسیا می شوند. هدف اصلی این ائتلاف مبارزه با جبهۀ مقاومت اسلامی و در رأس آن ایران است که درحقیقت، مخالف اجرای نظم امریکایی در منطقه است. از این رو، هرجا که جبهۀ مقاومت در منطقه حضور دارد، کشورهای این ائتلاف امریکایی یا به شکل مستقیم حضور دارند، مانند تهاجم نظامی عربستان به یمن، یا به نیروی های مخالف کمک نظامی و مالی می کنند، مانند داعش و نیروهای مخالف جبهۀ مقاومت در سوریه.
این تغییر شکل در مبارزه با تروریسم، آشکارا به این نکته اشاره دارد که راهبرد ایالات متحده در سال های اخیر از هژمونی کلاسیک هرچه بیشتر فاصله گرفته و به هژمونی ملایم تغییر شکل داده است، رهیافتی که در آن اجازۀ دسترسی و مشارکت به کشورهای کم قدرت تر داده شده و اعمال مستقیم قدرت هژمون، محدودتر می شود.
2-5. ناکارآمد جلوه دادن نظام جمهوری اسلامی
کارآمدی یکی از مؤلفه های سنجش اعتبار نظام سیاسی است و در اصطلاح، نظام سیاسی آنگاه کارایی دارد که بتواند وظیفه هایی را که بیشتر مردم یا حکومت شوندگان از آن متوقع هستند، انجام دهد (ابوالحمد، 1368: 247). در این برداشت از کارآمدی، ملاک رضایت و نارضایتی مردم میزان سنجش کارآمدی نظام است و چنانچه سطح آن تقلیل پیدا کند، از میزان کارآمدی نظام می کاهد. برهمین اساس، برخی از اندیشمندان، ازجمله لیپسیت، بین ثبات نظام سیاسی و کارآمدی نظام ارتباط برقرار کرده است، او کارآمدی نظام سیاسی را در حفظ مشروعیت می داند که از طریق رضایت مردم و از راه حفظ و دوام نظامی سیاسی به وجود می آید (6: lipsct,1960).
کارآمدی نظام به عنوان موضوعی مهم در عرصۀ ثبات و تداوم نظام سیاسی، همواره توجه نظام سلطه به رهبری امریکا را به خود جلب کرده و سلطه طلبان در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی کوشیده اند با ابزارهای مختلف از قبیل تحریم در عرصه های مختلف، تبلیغات منفی در قالب پروژه ایران هراسی و تهدیدهای امنیتی و نظامی، نظام جمهوری اسلامی ایران را در انجام دادن وظایف خود ناکارآمد جلوه داده و از این طریق، میان مردم و نظام فاصله ایجاد کنند. برای اجرای این راهبرد، نظام سلطه تمرکز خود را به موضوع اقتصاد ایران معطوف کرده و در سال های اخیر کوشیده است با هدف قرار دادن اقتصاد کشور با ابزارهای مختلف، به ویژه اعمال تحریم، فضای اقتصادی کشور را نامناسب کرده و با سخت شدن معیشت مردم و فضای کسب و کار، با ناتوان جلوه دادن نظام جمهوری اسلامی در حل مشکلات اقتصادی جامعه، میان مردم و نظام فاصله ایجاد کند و از این راه پروژۀ انحلال نظام را پیگیری کند.
رهبر معظم انقلابa نیز با اشاره به این راهبرد نظام سلطه، هدف دشمن را از وارد کردن فشارهای اقتصادی به کشور، دلسرد کردن ملّت ایران نسبت به نظام اسلامی و جمهوری اسلامی می داند که از این راه در پی فاصله انداختن میان ملّت ایران و نظام اسلامی است. همچنین، ایشان معتقد است که دشمن دراین زمینه می کوشد مشکلات و کمبودهای معیشتی را به نظام اسلامی نسبت دهد و این گونه القا کند که جمهوری اسلامی توانایی رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را ندارد (بیانات رهبری در جمع زائران حرم رضوی، 1/1/1396). برهمین اساس، رهبر انقلاب سال های متمادی است که بر موضوع اقتصاد تأکید فراوان ورزیده است و چارۀ رفع این مشکل را کار جهادی در عرصۀ اقتصاد و اجرا کردن اقتصاد مقاومتی در کشور می داند.
نتیجه گیری
نظام سلطه به دلیل داشتن روحیۀ تکبر، افزون خواهی و زورگویی به منافع ملت ها و ارزش های انسانی توجهی نداشته و تنها در پی منافع خود است. این نظام به دلیل ماهیتش، ذاتاً در پی گسترش هژمونی خود در منطقه و جهان است، این در حالی است که با شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران با نظامی رو به رو شده که در مخالفت آشکار با سیاست ها و بسط هژمونی آن در جهان و منطقۀ جنوب غرب آسیاست. بنابراین، همواره می کوشد در طول سال های اخیر با اتخاذ راهبردهای جدید به مقابله با جمهوری اسلامی بپردازد. دراین باره، امریکا با تغییر روش در بسط هژمونی اش در جهان، از رویکرد کلاسیک، که مبتنی بر زور و خشونت بود، فاصله گرفته و به رویکرد هژمونی ملایم روی آورده است. در این رویکرد امریکا می کوشد با کاهش اِعمال قدرت مستقیم خود، تقویت میزان مشارکت هم پیمانان منطقه ای و جهانی و پرهیز از اقدامات حساسیت زا و پر تنش به گسترش هژمونی اش روی آورد.
امریکا بر مبنای این رویکرد جدید با تقویت توان نظامی هم پیمانان منطقه ای خود از قبیل رژیم غاصب صهیونیستی، مصر و عربستان، آنها را در راستای بسط هژمونی خود در منطقه بیشتر مشارکت داده و از این طریق کوشیده است نفوذ ایران و مقاومت اسلامی را مهار کند. این راهبرد امریکا با تغییر شکل در قالب هژمونی ملایم به شکلی مشروع و به عنوان ابزاری برای تأمین امنیت متحدان معرفی شده و خبری از حضور مستقیم و گستردۀ نیروهای نظامی و مستشاران امریکایی و تصویب قوانینی از قبیل کاپیتولاسیون، که ایجاد حساسیت و تنش می کند، نیست. دراین زمینه، ایالات متحده تلاش کرده در سال های اخیر با تقویت نقش و جایگاه عربستان در منطقۀ جنوب غرب آسیا و از سویی، تقویت توان نظامی این کشور از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه بکاهد و از عربستان به عنوان مانعی جدی در برابر ایران بهره ببرد.
همچنین، نظام سلطه در عرصۀ بسط سلطۀ فرهنگی خود براساس رویکرد هژمونی ملایم برای آنکه حساسیت و تنش کمتری ایجاد کند، کوشیده است ارزش های خود را از طریق مبادی رسمی کشور و به دست مسئولان اجرایی دولت اجرا کند. این اقدام در بستر تبلیغات گستردۀ جهانی سازی و با هدف یکپارچگی فرهنگی جوامع مختلف مطرح می شود، و درصدد است با الغای خطرهایی چون منزوی شدن و محرومیت از مزایای تعاملات جهانی، دولت های هدف را به اجرای ارزش های فرهنگی نظام سلطه وادار کند. اقدامی که در سال های اخیر با عنوان اجرای سند آموزشی 2030 در ایران دنبال شده و از آن می توان به کاپیتولاسیون جدید یاد کرد.
کتابنامه
- ابو الحمد، عبد الحمید (1368). مبانی سیاست، تهران، توس.
- ای لیک، دیوید و ام مورگان، پاتریک (1381). نظم های منطقه ای؛ امنیت سازی در جهانی نوین، ترجمۀ سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، تهران، پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی.
- ایکنبری، جی جان (1383). تنها ابر قدرت، تهران، مؤسسۀ فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر.
- سیونگ یو، دال (1387). «خاورمیانه؛ عرصۀ رویارویی گفتمان سلطه جویی و سلطه ستیزی»، تهران، فصلنامۀ راهبرد، شمارۀ چهل و هفتم.
- قاسمی، فرهاد (1384). اصول روابط بین الملل، تهران، میزان.
- موسوی خمینی، سیدروح الله (1378). صحیفۀ امام، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
Gipin, Robert (1981). War and Chang in World Politics, New Yor Cambridge University Press.
National security strategy (2015): https://www.whitehouse.gov/sites/default/files/docs/2015_national_security_strategy.pdf.
lipsct, Scymour (1960).The Bases of politics, N.Y.citg.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/02/17/1400270.
پی نوشت ها:
[1] هماهنگی و توافق قدرت ها در عرصه منطقه و جهان.
[2] سیاستی بود که در زمان ریاست جمهوری نیکسون در امریکا از سوی این کشور با هدف حفظ امنیت خلیج فارس در نظر گرفته شد و ایران و عربستان هر کدام یکی از ستون های اجرای آن را تشکیل می دادند.
[3] مراجعه شود به خبرگزاری تسنیم: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/02/17/1400270