انشا درباره مدرسه از انواع موضوعات رایج برای نوشتن انشاء می باشد و برای نوشتن این انشا بهتر است ابتدا مقدمه بنویسید سپس در قسمت بدنه مدرسه را توصیف کنید و در پایان نوشته نیز نتیجه گیری داشته باشید.
انشا درباره مدرسه با مضامین ادبی و ساده
اغلب دانش آموزان استعداد زیادی در نوشتن انشاء ندارند و اگر شما نیز جزء این دسته از افراد می باشید بهتر است برای بالا بردن سطح مهارت خود در زمینه نوشتن ، انشاها با موضوعات مختلف را مطالعه نمایید. در مطالب قبلی انشا در مورد شغل آینده و انشا در مورد شانس و انشا در مورد سفر را مطالعه کردید در ادامه انشا درباره مدرسه را گردآوری خواهیم کرد.
انشا زیبا درباره مدرسه
وقتی کوچیکتر بودم دوست داشتم سریع تر بزرگ بشم و به مدرسه برم . همیشه مدرسه و درس توی ذهنم یه تصویر کلی و جذاب داشت به احتمال زیاد هم به همین دلیل بود که دلم میخواست سریع تر مدرسه شروع بشه بالاخره بعد از چند سال انتظاری که برای مدرسه رفتن داشتم رسیده بود.
منم با چه ذوقی کیف و لوازم مدرسه خریده بودم واین بارمنتظر روز اول مهر بودم و حالاروز اول مهر بود٬ و منم برای اولین بار بعد از شش سال می خواستم به مدرسه برم.
حس خوبی داشت اون روزا؛ با مدرسه رفتن آدم احساس می کرد که بزرگتر شده چون یادمه هر وقت که به مامانم می گفتم که کی من میخوام برم مدرسه؟ مامانم میگفت هر وقت که بزرگ بشی.
وقتی که وارد مدرسه شدم بچه های هم سن وسال خودم رو داخل می دیدم همه برام نا آشنا بودن ولی باا ین حال هم روز خوبی بود.
معمولا روز اولی که میری مدرسه یه خورده همه چی برات عجیب وغریبه! بعد از چند روزی که مدرسه می رفتیم دیگه کمتر نقاشی می کشیدیم و مدرسه به روال درس دادن و درس خوندن برگشته بود ولی بازم برای من فضای خوبی بود. خلاصه چند سال بود که مدرسه رفتنی که تا چندسال قبلش برام آرزو بود دیگه کم کم داشت عادی میشد٬ هرچی به کلاس بالاتر می رفتیم درسته بزرگتر می شدیم و درکمون بهتر ولی درسا سخت تر می شدن و صفای اون سال های اول رو نداشت و برای هر درسی و امتحانی نگران نمره اش بودیم و راستشم بخواید مدرسه رفتن شده بود یک معضلی برای ما دانش آموزانی که سال های اول دوست نداشتیم مدرسه تموم بشه ولی حالا که درسها سختر شده بودن دوست داشتیم مدرسه هرچی سریع تر تموم بشه و تابستون بیاد.
حالا ما هم شده بودیم جریان همون انسان هایی که طاقت سختی و مشکل رو ندارن و همیشه فکر می کنن راه درست زندگی کردن بدون سختی و مشکلات است در صورتی که از قدیم گفته اند:«گرصبرکنی ز غوره حلواسازی.» و با دید مثبت به زندگی نگاه نمی کنند.
در واقع دید مثبت زندگی همان ایمان و اعتقاد داشتن به سختی و مشکلات زندگی است که آن را شیرین تر جلوه می دهد.
انشا در وصف مدرسه
وقتی صبح زود بیدار شدم، دست و صورت خود را شستم. نگاهی بـه ساعت کردم. دیدم ساعت 6:30 دقیقه اسـت. لبخند زدم و خوشحال هستم کـه می خواهم سال تحصیلی جدید را در مدرسه ی جدید آغاز کنم. وقتی کنار سفره نشسته بودم و لقمه را در دهان خود گذاشتم، انگار بهترین صبحانه ای اسـت کـه تا بحال خورده ام. وقتی لباس فرم جدیدم را پوشیدم،احساس خیلی خوبی داشتم.
مادرم قرآن را بالای سر مـن گرفت و مـن از زیر آن گذشتم. کفش هایم را پوشیدم سپس در را باز کردم و نفس عمیقی کشیدم و بـه سمت مدرسه رفتم. در راه مدرسه ناگهان بادی بـه سمت مـن وزید. انگار باد میگفت: «باز آمد بوی خوب ماه مدرسه.» وقتی بـه مدرسه رسیدم،با نام خدا وارد مدرسه شدم. در هنگام وارد شدن، همهمه ی دانش آموزان بـه گوشم می رسید.
سپس مـن در یکی از صف های کلاس هفتم ایستادم. بعد از انجام برنامه صبحگاهی، بـه داخل یکی از کلاس های هفتم رفتم و با تعدادی از معلمان و دانش آموزان آشنا شدم. سپس مدیر مدرسه بـه مـن و دانش آموزان دیگر برنامه کلاسی داد. ناگهان صدای زنگ مدرسه بـه صدا در آمد و مـا کتاب های خود را درون کیف گذاشتیم و بـه بیرون از مدرسه رفتیم. وقتی هفتم سه رفتم، حس کردم انگار بهترین روز زندگی مـن اسـت.
انشا زیبا و دلنشین درباره مدرسه
مقدمه (زمینه سازی)
انشا در مورد روزی که به کلاس اول دبستان رفتم را با صبح سپیدی که نخستین انوار طلایی رنگ خورشید از لا به لای چینهای پرده به چشمانم تابید، آغاز میکنم. در تختخواب غلطی زدم و به ناگاه به خاطر آوردم که امروز، همان روز موعود است. کیف و کفش نو، دفتر و مدادهای رنگی و … انتظارم را میکشیدند. با هیجان از خواب برخاستم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
حال و هوایی که در خانه جریان داشت، با هر روز متفاوت بود. پدر و مادرم را با غرور دیگری میدیدم. در چشمهای مادرم عشق و افتخار موج میزد و پدرم گویی چند سال بزرگتر شده بود. صبحانهام را کامل خوردم؛ این کاری بود که پیش از این هیچ وقت با اشتیاق انجام نمیدادم. مادرم با محبت لباسهایم را به تن کرد و در حالی که دکمههای پیراهنم را میبست، دستان سپیدش لرزش کمی داشتند. او نیز مانند من هیجان زده بود؛ گو این که برای نخستین بار جگرگوشهاش را از خود جدا میکرد.
به همراه پدر و مادرم به سمت دبستان رهسپار شدیم. در مسیر دیگر دانش آموزان را میدیدم که با پدر، مادر یا هر دوی آنها به سمت مدرسه در حرکت بودند. کوله پشتی که بر دوش داشتم، اینک عزیزترین وسیله من در کل جهان بود. به مدرسه رسیدیم. این ساختمان زیبا و کمی سالخورده را دوست داشتم. صدای شادی و زندگی از داخل به گوش میرسید. بچهها در محوطه حیاط مدرسه در حال جست و خیز بودند و البته برخی نیز چشمانی اشک آلود داشته و گویا هنوز واقعیت جدا شدن از دنیای بازیهای کودکی و ورود به دوران تحصیل را نپذیرفته بودند.
پس از دقایقی ناظم و مدیر دبستان حضور پیدا کرده و همه دانش آموزان به صف شدند. سعی میکردم وقار خود را حفظ کرده و به سمت پدر و مادرم که کمی دورتر تکیه داده به دیوار سیمانی ایستاده بودند، نگاه نکنم. باید خود را قوی نشان میدادم تا آنها نیز با خاطری آسوده مدرسه را ترک کنند. اما گاه و بیگاه از گوشه چشم به سمت آنها نگاهی میانداختم؛ احساس میکردم در ساعات پیش رو، ممکن است صورت زیبای مادرم را از خاطر ببرم. در نهایت این لحظات سپری شد و با قرائت آیاتی از قرآن مجید و سرود ملی کشور، آماده حرکت به سوی کلاسهایمان شدیم. پس از تلاوت روحانی قرآن، حس شنیدن صدای سرود ملی، مرا مجذوب ساخت و احساساتی قوی را در من برانگیخت. با نظمی دیدنی، به سمت کلاسهای درس رهسپار شدیم. این لحظهای بود که به شکل مرزی بین زندگی کودکی و دوران دانش آموزیام، اتفاق افتاده و من برای تجربه کردنش، آغوشم را گشودم.
بند نتیجه (جمع بندی)
اکنون که انشا در مورد روزی که به کلاس اول دبستان رفتم را مینویسم، دوباره خود را در قامت آن دانش آموز نوپایی میبینم که آشنایی با میز و صندلی کلاس، شیرهای آبخوری، تخته سیاه، شیرینی نگاه آموزگار و لذت پچ پچهای دوستانه را مزه مزه میکند. خیال من دوباره در همان راه پلهها روان شده و به کلاس 3/1 وارد میشود؛ میز دوم، کنار دیوار…
انشا پرمحتوا درباره مدرسه
مدرسه جایی برای علم آموزی است، جایی که ما از زمانی که در حضور پیدا می کنیم خواندن و نوشتن را یاد می گیریم و هر سال با فراگیری دانش بیش تری و گذراندن امتحانات به مراحل بالا تر راه پیدا می کنیم.
مدرسه برای دانش آموزانی که عاشق درس و کتاب هستند بهترین جا و برای دانش آموزانی که تنبل هستند و علاقه ای به درس و کتاب ندارند بدترین جا می تواند باشد.
دانش آموزی که به دنبال علم باشد با فراگیری هر نکته ی جدید مشتاق تر می شود تا چیز های بیش تری بیاموزد و این کار شوق و ذوق او را برای حضور در مدرسه صد چندان می کند اما دانش آموز تنبل ذهن خود را به روی هر چه دانش است می بندد و تنها به بازیگوشی و شیطنت می پردازد.
مدرسه اولین جایی است که هر کدام از ما روابط اجتماعی را در آن یاد می گیریم، از هفت سالگی که پا به مدرسه می گذاریم وارد اجتماع بزرگ تری نسبت به خانواده می شویم و همین باعث می شود تا بتوانیم مهارت ارتباط برقرار کردن با دیگران را بیاموزیم و دوستان خوبی برای خود پیدا کنیم.
مدرسه نیز مانند هر مکان دیگری قوانینی دارد که با رعایت آن ها می توانیم حضور در این مکان را برای خود دلپذیر کنیم اما با رعایت نکردن آن ها نیز دچا مشکلاتی می شویم که گاهی به قیمت اخراج مان تمام می شود.
البته حضور در مدرسه سختی هایی هم دارد، سختی هایی که برای برخی قابل تحمل و برای برخی از دانش آموزان نیز واقعا سخت و طاقت فرسا می باشد، مثلا امتحانات مدرسه یکی از سختی های حضور در این مکان است، بیدار شدن در صبح های زود به خصوص در روز های اول مدرسه نیز یکی دیگر از این سختی هاست اما پس از گذشت چند روز بالاخره ما به همه ی این سختی ها عادت می کنیم.
انشا ادبی درباره مدرسه
مقدمه :
باز هم لحظه شیرین انتظار فرا می رسد . معلم ریاضی مان تکالیف فردا را به ما گفته و حالا همه بچه ها به اضافه خود معلم در انتظار شنیدن صدای زنگ تفریح هستیم . از درس نخوان ترین مان گرفته تا درس خوان ترین و حس و حال فرد گرسنه ای را داریم که در رستوران نشسته است و منتظر است غذایش را بیاورند . دینگ !
بدنه : با هیاهوی زیادی از پله ها پایین می آییم و به سمت حیاط می دویم ، مثل زندانی های فراری .حالا که به حیاط رسیده ایم ، باید تصمیم بگیریم که چه کاری می خواهیم بکنیم . حیاط مدرسه آنقدر بزرگ است که دست ما را برای هرچیز ممکنی باز گذاشته است . حیاط مدرسه ما زمین فوتبال ، والیبال و بسکتبال دارد . در وصف بزرگی اش همین بس که در اوایل چندین بار گمشده ام.
فضای سبز حیاط خیلی برای ما مفید و حیاتی است . مخصوصا درخت های بزرگ جنگلی . پشت این درخت ها پاتوق جمعی از بچه هاست . پیش این درخت های بزرگ ، بهترین جا برای پخش پنهانی موسیقی و یا نشان دادن کلیپ های خنده دار است . بعضی وقت ها هم تماشای خلاصه فوتبال ها و بازی های خاطره انگیز در الویت کارهای ماست.
بوفه مدرسه ، یکی دیگر از محبوب ترین و پر تجمع ترین قسمت های حیاط مدرسه است . در جلوی بوفه ، حداقل پنج نفر را می توان دید که همدیگر راهل می دهند و در اندیشه سیرکردن شکم خود هستند . حیاط مدرسه بلافاصله پر می شود از قوطی های آبمیوه و رانی و آشغال های دیگر که بابای مدرسه باید خم و راست شود و آن ها را از حیاط داغ مدرسه بر دارد.
نتیجه : زنگ کلاس به صدا در می آید . انگار بعضی ها نمی خواهند صدای آن را بشنوند ؛ همچنان به بازی شان ادامه می دهند . بالاخره خسته می شوند و راه کلاس را در پیش می گیرند ولی دیگر دیر شده . ناظم مدرسه با یک خط کش فلزی جلوی در ایستاده و آماده است تا خط کش خود را به رقص درآورد . بچه ها دو راه بیشتر ندارند ؛ یا باید به حیاط برگردند و یا باید خط کش بخورند و به کلاس بروند . دانش آموزی که تا همین چند دقیقه پیش دست از بازی در حیاط نمی کشید ، حالا جور خط کش را تحمل می کند و سر کلاس می رود . ما انسان ها چقدر سریع تغییر می کنیم .
انشا رویایی و ادبی درباره مدرسه
مدرسه رویایی من جایی است که معلمها در کلاس فقط درس بدهند و در آخر سال خبری از امتحان و نمره گرفتن نباشد تا بچهها بتوانند بدون نگرانی به درسها گوش دهند و یاد بگیرند. در این مدرسه معلمها فقط از روی کتاب درس نمیدادند بلکه ما را با کارها و مهارتهایی که در کتابهای درسی حرفی از آنها زده نشده است آشنا میکردند تا وقتی که بزرگ شدیم بتوانیم از آنها برای پیدا کردن کار یا راحتتر زندگی کردن استفاده کنیم.
در یک مدرسه رویایی وقتی معلم درس جغرافیا را آموزش میدهد دوست داشتم از نزدیک همهی این جنگلها، کوهها، رودخانهها یا دریاها را با دوستانم ببینم. اگر درسها حفظی نبودند و میتوانستیم آن ها را با کارهای عملی یاد بگیریم و آنها را از نزدیک ببینیم و لمس کنیم، بهتر متوجه میشدیم که استعداد و علایق ما در چه زمینهای میباشد.
مدرسهای رویایی مدرسه ایست که در برنامه هفتگی چند کلاس ورزش و زنگ تفریحهای طولانی داشته باشد تا بتوانیم بیشتر با دوستانمان باشیم؛ حیاط مدرسه ای که پر از درخت و گل باشد و یک زمین بازی بزرگ برای دانشآموزان داشته باشد تا راحت بازی کنند.
اگر همهی مدرسهها رویایی بودند دیگر هیچ بچهای روز اول مهر برای رفتن به مدرسه گریه نمیکرد و حتی وقتی که درس او نیز تمام میشد دلش میخواست باز هم به مدرسه برود.
انشا کوتاه درباره مدرسه
به نام آنکه علم را آفرید تا ریشه اش در قلبمان جوانه بزند . مدرسه زیباست،زشتی های آن تقصیر ماست. مدرسه همان کتابی است که می توان از هر ورقش علم آموخت. آری،من مدرسه را با جان و دل دوست دارم.درست است،به خاطر رفیق های فابریک،معلم های عزیز،علم هایی که در آن می آموزم،شاید علم آموزی دشوار باشد ولی لذتش آن دشواری را می سوزاند.
شاید همین علم آموزی باشد که قلبم حس خاصی به مدرسه دارد.نمی دانم.. نمی دانم ..!! خودم هم گم شدم.آن روزی که نظام الملک مدرسه تاسیس کرد نمی دانست زمانی خواهد رسید که بچه هفت ساله با عشق و شوق به مدرسه برود.
☆کتاب و کیف و دفتر، دست دختر و پسر
☆همه سوی مدرسه، هم قدم و همسفر
☆مدرسه سنگر ماست، تفنگ ما قلمهاست
☆با جهل می ستیزیم، اسلام یاور ماست
انشا درباره دلتنگی مدرسه در دوران کرونا
بنام خداوند آفریننده قلم انشای خودرا با نام و یاد خداوند آغاز میکنم. بنام خداوندی بزرگ و مهربان، مـن اول مهر را دوست دارم. نه فقط بخاطر دیدار دوباره معلم هایی کـه دوستشان دارم، یا بخاطر زنگ تفریح و بازی و گفت و گو با دوستان صمیمی. بلکه بخاطر حس خوبی کـه آموختن بـه مـا بـه میدهد. تابستان گرچه بچه ها آزادی بیشتری دارند و نگران درس ها و تکالیف شان نیستند ولی گاهی انسان حوصله اش سر میرود چون کاری مفیدی نیست کـه انجام بدهد.
انسانها وقتی کار مفیدی برای انجام دادن داشته باشند احساس رضایت و آرامش دارند و مـا وقتی کوچک هستیم آموختن علم و دانش مهمترین و مفید ترین کاری اسـت کـه باید با پشتکار و شادابی و تلاش انجام دهیم. آینده کشور مـا فقط با بازی کردن و خواب ساخته نخواهد شد و مـا در برابر آینده خودمان و آباد کردن کشورمان و سربلند کردن پدر و مادرمان وظیفه سنگینی داریم.
البته مـن هم بازی کردن و تفریح را دوست دارم ولی سعی میکنم هم درس هایم را درست انجام دهم هم بـه بازی و سرگرمی بپردازم. تا وقتی کـه سال تحصیلی بـه پایان رسید و تابستان بعدی شروع شد مـن با یک کارنامه پر از نمرات خوب تعطیلاتم را آغاز کنم. در آغاز سال مـن از خدا میخواهم مـن را کمک کند عمر خودم را در راه علم و دانش و رضایت خودش صرف کنم. آمین.
مـن مدرسه را با همـه سختی هایش دوست دارم و از خدا میخواهم مـن را در رسیدن بـه اهدافم یاری کند.
انشا کوتاه درباره مدرسه
بهتر است که مدرسهها باز شود چون درس خواندن در مدرسه یک چیز دیگر است و در خانه و آنلاین و مجازی درس خواندن هم یک چیز دیگر. اگر ما در کلاس آنلاین معلمی داشته باشیم که بتواند تولید محتوای خوبی هم انجام دهد باز هم به خوبی این که ما توی مدرسه درسهایمان را یاد گرفتهایم نمیشود. یک موضوع دیگر، مدرسه فقط درس خواندن نیست. ما مدرسه میرویم که هم درس بخوانیم و هم با دوستان جدیدی آشنا شویم و از تجربیات همدیگر استفاده کنیم و اگر چیزی را نمیدانیم از هم بپرسیم. به نظر من در مدرسه تکلیف و آزمون نوشتن، خیلی راحتتر است و آدم استرس کمتری دارد چون همه دوستان و همسن و سالهایش کنارش هستند و دیگر این که معلم هست و میتواند اگر مشکل کوچکی داشت از معلم بپرسد اما در خانه که دانشآموز دیگری بجز خود شما نیست. ممکن است برادر و خواهر شما هم دانشآموز باشند اما دوستان توی مدرسه به کاهش استرس ما کمک میکنند. حالا که این کرونا آمده و مدرسه ها مجازی شده، من این موضوع را فهمیدهام.»
در این بخش از سرگرمی مجله آرگا گلچینی از انشا درباره مدرسه را پیش رو داشتید که امیدواریم از مطالعه آن ها نهایت بهره را برده باشید و مورد توجه تان قرار گرفته باشند.