فرادید؛ کمتر از یک قرن است که «فمینیسم» ظهور کرده است. اما در همین مدت کوتاه و حتی در همین چند دههی اخیر، این جنبش به چنان پیشرفتهایی رسیده که باورش شاید سخت باشد. جنبشی که ذهنیت جهانیان را به زن، تحت عنوان «جنس دوم» یا «جنس ضعیف» برای همیشه تغییر داد و این غبار تاریخی را تا حد بسیار زیادی از ذهنها زدود.
به گزارش فرادید؛ در این میان، نویسندگان زیادی کتابهایی با موضوع برابری زن و مرد نوشتهاند و زنان و مردان جهان را تحت تاثیر قرار دادهاند، اما شاید یکی از شناخته شدهترین آنها «سیمون دوبووار» بود که با کتابهای خود، به خصوص دو کتاب «جنس دوم» و «جنس ضعیف» انقلابی در جوامع مردسالار به وجود آورد.
در کنار همه نویسندگان شناخته شدهای که قلمی فمینیستی دارند، نمیتوان نام «هلن فیشر» و شاهکارش با نام «جنس اول» را نادیده گرفت.
کتاب جنس اول طی یازده فصل سعی در برشمردن و اثبات تفاوتهای چند بعدی موجود میان زن و مرد دارد.
نویسنده معتقد است در فرهنگهای مختلف به سبب تحولات اجتماعی و اقتصادی به مرور زمان، ارزش و استعداد ذاتی زنان نادید انگاشته شده و به جنس دوم تبدیل گشته اند. از طرفی با ادلهی بسیار ثابت میکند که امروزه در زمینههای گوناگون اجتماعی، جوامع نیاز جدی به حضور زنان و بهره بردن از ویژگی و استعدادهای خاص زنانه دارند و به همین دلیل ما هرروزه شاهد حضور و فعالیت پررنگ زنان در جامعه و پس گرفتن جایگاهشان هستیم.
برخلاف آنچه اسم کتاب به ذهن متبادر میکند، مقصود جنس دوم معرفی کردن مردان و ستیز با آنها نیست. بلکه هدف این کتاب انکار جنس دوم بودن زن و تاکید بر ارزشهای وجودی و قابلیتهای وسیع و متنوع زنان است.
اما نکتهی مهم آن است که تمامی صفحات درصدد ذکر تفاوتهای برجستهی زنان و مردان میباشد که این خود میتواند دلیل کافی برای حقوق و تکالیف متفاوت و نامتشابه دو جنس باشد و همچنین دلایل واضح جهت رد فمینیسم که خواهان حق و تکلیف مشابه زن و مرد است.
حال سوالی که مطرح میشود این است که آیا با وجود این حجم از تفاوت قائل بودن به تشابه ممکن است؟
بعلاوه یکی از نقدهای بسیار مهم وارد بر این کتاب، مبنا دانستن طبیعت در خلقت و پیش کشیدن مکرر نظریهی تکامل، تنازع بقاء و انتخاب طبیعی است. حال آنکه نظریهی انتخاب طبیعی از اعتبار کافی و علمی برخوردار نبوده و سوال اولیه اینست که خود طبیعت چگونه خلق شده است؟ قائل بودن به این عبارت که "طبیعت زن و مرد را متفاوت خلق کرده" نظریهای ناقص بوده و نمیتواند دلیل کافی برای توضیح و توجیه تفاوتهای دو جنس باشد.
در راستای همین نقد باید گفت نویسنده بسیاری از تفاوتهای موجود میان زن و مرد را ناشی از یادگیریهای اجتماعی میداند؛ اما در جای جای کتاب از گونههای مختلف حیوانات مثالهای متعددی راجع به تفاوت میان نر و ماده ذکر میکند که تفاوتهای زن و مرد را به اثبات رساند!
حیوانات که مانند انسانها تحت تاثیر آموزش و یادگیری اجتماعی نیستند. پس چنین نتیجه گیری میشود که درصد زیادی از تفاوتهای میان نر و ماده، زن و مرد، در هرگونهای به اساس خلقت و ذات آفرینش برمیگردد و نه صرفا تاثیرات اجتماعی قابل تغییر و حذف کردن.
بخشهایی از کتاب
«در سایر کشورهای جهان نیز زنان با روندی روزافزون در حال پیوستن به صنعت ارتباطات هستند. در تحقیقی که در سال 1995، سازمان ملل روی چهل کشور به عمل آورد، بیش از 50 درصد از دانشجویان علوم ارتباطات را زنان تشکیل میدادند. براساس این تحقیق در اروپای شرقی و آمریکای لاتین تقریبا 45 درصد از گویندگان تلویزیون زن بودند. در کشورهای آلمان، زلاندنو، استرالیا، سوئد، مالزی، آفریقا و آمریکای لاتین 35 تا 40 درصد از تهیه کنندگان تلویزیونی را زنان تشکیل میدادند و این رقم در هندوستان تقریبا به 30 درصد میرسید. حتی در ژاپن که تنها 10 درصد پستهای مدیریتی و تخصصی به زنان تعلق دارد، تقریبا 19 درصد از گویندگان تلویزیون زن هستند.»
«دورنمای موقعیت زنان در رسانههای رادیو و تلویزیون بسیار روشن به نظر میرسد. بنا به دلایلی که در فصل دوم بحث شد، زنان هنوز نتوانسته اند در عرصهی شرکتهای تجاری، پستهای مدیریتی رده بالایی را احراز کنند. اما در گردهماییهایی که طی آنها تهیه کنندگان تصمیم میگیرند چه برنامههایی را تولید کنند، نقش فعال و کلیدی بر عهده دارند. براساس شواهد موجود، سالی استین لند (Sally Steenland)، قائم مقام پیشین کمیته ملی زنان شاغل، معتقد است زنان در رادیو و تلویزیون، «از زمینهی مساعدی برای کسب ردههای مدیریتی برخوردارند.»
«طی میلیونها سال زنان و مردان مسئولیتهای مختلفی بر عهده داشته اند، مسئولیتهایی که نیازمند مهارتهای متفاوتی نیز بوده اند. با گذر قرون متمادی و انتخاب طبیعی قوی ترها، تفاوتهای ظریفی در مغز زنان و مردان پدید آمد. در حقیقت میتوان گفت یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا میآید.»