به قلم : مینو خانی
تحریریه زندگی آنلاین : چشمم را میبندم و به نوای موسیقی گوش جان میسپارم تا جدیدترین اثر استاد کیهان کلهر روحم را به پرواز درآورد. یک آرشه پرقدرت بر سیمها کشیده میشود، بعد تکانههای ریز چندین آرشه نوای ریز و زیری مینوازد. بعد آهسته آهسته نوای برخی سازها اوج میگیرد و روح سوار بر اسب خیال به فراز ابرها میرود. در همین حین، نوای برخی دیگر که فرود میآید و دوباره به تکانههای ریز آرشهها میرسد، هر چه تردید و دلهره است به دل میریزد. اما این نوای فاخر کمانچه پرقدرت است که بر دلهرهها غلبه پیدا میکند و آرام پیش میرود، آرام پیش میروند، اما هیچکدام قطع نمیشوند؛ نه دلهرهها، نه قدرت اوجگیرنده. نه نوای سوزناک آرشه ویلونها بر سیمها، نه حس حماسی کمانچه و این همان اوج و فرود، همان دلهره و قدرتی است که همیشه همراه مردم این سرزمین بوده است و این بار در قالب موسیقی تیتراژ آغازین سریالی نمود پیدا کرده که برشی از همین اوج و فرودهای این سرزمین است، نمایشی از روزگار سراسر سوگ و حماسه ایرانزمین.
دلیل نوای پردرد موسیقی سریال؟
اگر بخواهم با توجه به مقطع زمانی مشخص داستان بگویم، اشغال ایران در ١٣٢٠ توسط روسها در شمال و انگلیسها در جنوب، همان نوای پردرد و سوز و دلهرهآوری است که تکانههای ریز آرشهها به دل میاندازد و نوای فاخر و پرقدرت کمانچه که بر آن میآید و اوج میگیرد، غرور مبارزانی است که برای نجات وطن از جان و مال خود گذشتند؛ خصوصاً در صحنه مرگ مبارزان در قسمت پنجم که همه صداهای صحنه بسته است تا نمادی از خاموش شدن صدای آزادیخواهی باشد و غرور وطنپرستی و ایثار در صدای اوجگیرنده کمانچه بازتاب پیدا کند.
موسیقی و تیتراژ با مخاطب ارتباط برقرار میکند
موسیقی یکی از ارکان طراحی صدا در هر اثر نمایشی است؛ مثل سکوتها، صداها و دیالوگها. موسیقی متن و تیتراژ هر اثر نمایشی باید ارتباط تنگاتنگی با موضوع و مضمون آن اثر داشته باشد، همانطور که سکوتها، صداها و دیالوگها. موسیقی که بر تیتراژ آغازین هر اثر نمایشی میآید، اولین پالس ارتباط با مخاطب است و این پالس وقتی قوی میشود که نام سازنده موسیقی، استاد کیهان کلهر، فخر کمانچهنوازی ایران باشد.
اما موسیقی تیتراژ آغازین «خاتون» هم به گواه نوای آرشهها و هم به گواه تیتراژ پایانی که نام ارکستراسیون پراگ در آن خودنمایی میکند، ارکستراسیون غربی است. البته که کمانچه استاد نه فقط در تیتراژ آغازین و بر ساز غربی، که در طول سریال، غنا و حس و حال موسیقی ایرانی را گواهی میدهد. اما این ترکیب ساز ایرانی و ارکستراسیون غربی، آیینه تمام نمای همه آن چیزی شده است که در سریال دیده میشود. سنت و مدرنیسمی که در شخصیت زنان سریال غلبه دارد، تقابلی است که در بستر دوره پهلوی اول شکل میگیرد و در پهلوی دوم به تمامی وجوه زندگی سرایت و جامعه ایران را از سر تا پا مدرن میکند، در موسیقی هم دیده میشود. رضاشاه، موزیک قشون را تعطیل کرد و بهجای آن اداره کل موزیک راه انداخت.
استاد علینقی وزیری، مدرسه عالی موسیقی را تأسیس کرد که در آن اصول و قواعد موسیقی اروپایی تدریس میشد؛ تغییر و تحولی که در پهلوی دوم پررنگتر شد و موسیقی غربی جای پای خود را محکم و محکمتر کرد. به نظر میرسد استاد کلهر با توجه به این تغییر، ترکیب ساز ایرانی و غربی در موسیقی تیتراژ آغازین را با توجه به این وضعیت اجتماعی کشور، تنظیم و تدوین کرده است تا وجه غالب داستان، تقابل سنت و مدرنیسم در اوج بحرانهای اجتماعی و سیاسی کشور پالس قوی برای مخاطب باشد.
ارتباط شخصیتهای سریال با نماد کشورمان ایران
این ویژگی در قسمت چهارم و در صحنه ورود شیرزاد به خانه بعد از زندان و مواجه شدنش با مرگ امیرعلی هم دیده میشود. همه افراد خانه مات و مجسمهوار نگاه میکنند و همه صداهای صحنه بسته است. هر کس به سمت شیرازد میآید از قدرت گامها و نگاه تیز او خود را کنار میکشد جز خاتون که میخواهد به دامن شیرازد بیاویزد، اما با خشونت به زمین پرتاب میشود تا به ما بگوید این صدای عشق است که خاموش میشود.
نمیدانم چرا دوست دارم یا حس میکنم سهگانه شیرزاد، خاتون و امیرعلی نمادی از ایران هستند. امیرعلی نمادی از جوانان وطن است که در حمله دشمن جان عزیز خود را از دست میدهند و همانطور که خاتون به شیرازد میگوید دلیل مرگ امیرعلی هر چیز و هر کسی است جز او، جز او که مادر است؛ دلیل مرگ امیرعلی تیفوس و طاعون و ارتش آلمان و انگلیس و شوروی است نه او که مادر است. خاتون، مام وطن، روح و جان ایران است که در عزای فرزندانش به زمین میافتد، گوشه عزلت میگزیند و به آرامی اشک میریزد و شیرازد جسم وطن و خاک است که تن به پذیرش همکاری با اشغالگر داد تا زنده بماند، تا پرقدرت باشد، تا باز دوباره بسازد. این شیرزاد است که علیرغم تلخیهای خاتون، چند بار از او میخواهد دوباره زندگیشان را با هم بسازند، تا دوباره کشور را بسازند.
این خاتون، روح و جان وطن است که با فریادها و گلایههایش به شیرازد، جسم و خاک وطن، نه فقط اعتراض یک زن به شوهرش است، که وجدان آگاه او میشود تا پا در راه آزادی بگذارد و مهر خیانت از چهره بزداید، که اگر آزاد نشده بود، ایرانزمین، ایران امروز ما نبود. شیرازد گرچه مست به سراغ خاتون میرود و از او عشق طلب میکند، نه فقط عشق شیرازد به خاتون، عشق شوهر به همسر، که دو روی سکه وطن، روح و جان و جسم وطن، همت و غیرت و قدرت است که تا در هم تنیده نشوند، آزادی و استقلال به بار نمیآورد. سریال خاتون درباره این نه فقط زندگی شیرزاد و خاتون که ایران است، ایران ما که طعم تلخ اشغال را چشید اما امید به روزهای خوش را از دست نداد، چون «عاشق» بود، چون «عاشق» است و همه این اوج و فرودها، سوز و سوگ و دوری و حماسه و عشق در تیتراژ آغازین حس میشود. و این برگه دیگری از دست پرقدرت هنرمند گرانقدر ما، استاد کلهر است که با نگاه و نقش کارگردان، تینا پاکروان آمیخته میشود، کارگردانی که میدانسته چطور باید هنرها با یکدیگر پیوند بخورند تا اثری فاخر به بار آورد، همانطور که میدانسته چطور باید از برخی صحنهها در آثار دیگر یا هنرهای دیگر الهام بگیرد و کادر تماشاییتری خلق کند.
فقط به دو کادر مهم ارجاع میدهم: صحنهای که بهناز جعفری پسر مردهاش، خشایار را در آغوش گرفته، همان مجسمه «مریم مقدس» میکلآنژ بزرگ است که طی سدهها باعث خلق آثار دیگر شده و صحنه عزاداری خاتون در شب عید با شمع و سیب و آیینه و قاب عکس امیرعلی، یکی از قابهای مکرر استاد ناصر پلنگی است. و چاره نیست که نمیتوانم از دو صحنه دیگر که نشانه غنای بصری تینا پاکروان است، نگویم: صحنه سولهای که سرگرد نامجو و سربازهای زخمی در گوشه و کنار آن رها شدهاند و صدای آه و نالهشان بر فضا غالب است و صحنه ورود لهستانیها به خاک ایران که این نیز با نوای کمانچه استاد، حس درد و غم آوارههای جنگی را تشدید میکند.