ماهان شبکه ایرانیان

نقش شهید صیاد شیرازی در سه مقطع حساس از جنگ ایران و عراق به عنوان انسجام دهنده نیروهای مسلح

جنگ ایران و عراق قریب به ٢١ ماه پس از انقلاب اسلامی و به دنبال مخالفت صدام حسین با قرارداد ١٩٧٥ الجزایر و لغو یک جانبه آن از سوی رژیم بعث عراق به طور رسمی در ٣١ شهریور

نقش شهید صیاد شیرازی در سه مقطع حساس از جنگ ایران و عراق به عنوان انسجام دهنده نیروهای مسلح

مقدمه

جنگ ایران و عراق قریب به ٢١ ماه پس از انقلاب اسلامی و به دنبال مخالفت صدام حسین با قرارداد ١٩٧٥ الجزایر و لغو یک جانبه آن از سوی رژیم بعث عراق به طور رسمی در ٣١ شهریور

١٣٥٩ آغاز شد و ارتش عراق در موج اول حملات خود موفق شد قریب به ١٥ تا ٢٠ هزار کیلومترمربع از سرزمین های ج.ا.ا و بیش ١٠ شهر و ١٠٠٠ روستای مرزی را اشغال کرد (علایی، ١٣٩١: ٢٢٥). در سال اول جنگ، به رغم همه کمبودها، محدودیت ها و غافلگیری استراتژیک مدیران در بعد تصمیم گیری در مقابل تهاجم همه جانبه ارتش عراق، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران - در شرایطی که برای جابجایی یک گردان نیاز به کسب مجوز بودند- موفق شدند دشمن را در مواضع نامناسب از دیدگاه ارتش عراق متوقف نمایند و ارتش عراق را از دستیابی به اهداف استراتژیک خود بازدارند. لذا اگرچه تهاجم ارتش عراق و اشغال بخشی از سرزمین ج.ا.ا، برای مدیریت کلان دفاعی کشور در آن برهه از زمان شکستی بزرگ، البته در مرحله بازدارندگی محسوب میشود ولی متوقف کردن و تثبیت دشمن در روزهای ابتدائی جنگ ایران و عراق و فرسوده کردن ارتش عراق در سال اول جنگ، برای ارتش جمهوری اسلامی ایران، که آن روزها میدان دار اصلی جنگ بود موفقیت بزرگی محسوب میشود.

بازخوانی کارنامه ارتش ج.ا.ا در سال اول جنگ، گویای فعالیت ها و اقدامات ارزشمندی است که با طرح های عملیاتی ابوذر، بدر و خندق در نیروی زمینی، درمجموع ١٥٥ عملیات کوچک و بزرگ، گسترده و نیمه گسترده، آفندی و پدافندی، مستقل و مشترک با همکاری سپاه پاسداران انجام داد (جعفری، ١٣٨٥: ١٦٥). در نیروی هوایی با طرح البرز (عملیات انتقام)، حمله به اچ ٣ و پشتیبانی همه جانبه از عملیات های سطحی (خلیلی،١٣٩٨: ٥٨-٥٢) و طرح ذوالفقار نیروی دریایی، عملیات گروه رزمی ٤٢١ و ٤٢٢، عملیات اشکان و مروارید و کنترل آبراه خلیج فارس در نیروی دریایی و... پایان مییابد. البته مهم ترین عملیات های سال اول در بعد زمینی عملیات ثامن الائمه بود که به شکست حصر آبادان انجامید و در بعد هوایی و دریایی عملیات انتقام (١٤٠ فروندی) و مروارید معروف شدند. (سیاری، ١٣٩٠: ١٩٤-١٨٨)

مبانی نظری پژوهش

شخصیت شناسی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

شخصیت و آثار شهید صیاد شیرازی در طول عمر ٥٥ ساله وی، به طورکلی در سه دوره زیر قابل ارزیابی است:

- کودکی، نوجوانی و جوانی(٢٠سال)

- ورود به دانشکده افسری و خدمت در ارتش قبل از انقلاب (١٥ سال)

- دو دهه پس از انقلاب (حضور در مبارزات قبل از انقلاب و در مقاطع مختلف مبارزه با ضدانقلاب در غرب کشور به عنوان فرمانده عملیاتی غرب، شرکت در دفاع مقدس به عنوان فرمانده نیروی زمینی و نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع، فرماندهی بر عملیات مرصاد و خدمت در ستاد کل نیروهای مسلح به عنوان معاون بازرسی و جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و هم زمان بنیان گذاری هیئت معارف جنگ)

ازآنجاکه شخصیت افراد را میتوان از طریق آثار و عملکرد آنها ارزیابی نمود، این امکان وجود دارد که، شخصیت شهید صیاد شیرازی و میزان اثربخشی وی را از طریق ورود به دوره های فوق ارزیابی نمود. به عنوان مثال؛ بعد از جنگ ایران و عراق در زمانی که ایشان معاون بازرسی ستاد کل بوده است بیش از یکصد پرونده اختلافات بین یگان های نیروهای مسلح را بررسی کرده و اختلافات آنها را حل کرده و گره های زیادی را باز کرده است (امیر سرافراز-١، ١٣٩٣: ٤٥). و این نمونه از حجم بالای کارهای انجام شده توسط آن شهید و میزان اعتماد مردم و کارکنان به آن شهید والامقام حکایت میکند. اما نویسنده در این مقاله قصد دارد؛ صرفاً نقش آن شهید بزرگوار را، در سه مقطع زمانی از هشت سال جنگ (دفاع مقدس) به شرح زیر ارزیابی نماید.

سه مقطع موردنظر محقق از دفاع مقدس

مرحله دفاع تجاوز

در سال اول جنگ کلیه فعالیت ها در مناطق عملیاتی به تثبیت و تضعیف دشمن گذشت و در سال دوم جنگ که مرحله «دفع تجاوز» و یکی از مقاطع مورد نظر است. در این مرحله ارتش جمهوری اسلامی ایران برای دفع کامل تجاوز دشمن فاقد توان و نیروی انسانی لازم بود و این در شرایطی بود که به دلیل وجود نیروهای مسلح متعدد[1] و سلایق سیاسی مختلف در سطوح کلان مدیریت سیاسی[2] و نظامی کشور، وحدت رویه ای نیز در سطح تصمیم گیران عالی کشور و سرفرماندهی جنگ برای صدور مجوز به کارگیری استفاده از امکانات لجستیک و نیروی انسانی کشور وجود نداشت. در این مقطع، فضای سیاسی کشور با حضور گروه های مختلف سیاسی، اعم از طرفداران حضرت امام (ره) گروه های ملّی مذهبی و لیبرال ها به سرکردگی بنی صدر (رئیس جمهور وقت) سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و برخی گروه های چپ مثل حزب توده، فدائیان خلق و احزاب منحله و غیرقانونی کردی در منطقه کردستان و آذربایجان غربی و... بسیار ناآرام بود و آثار شوم این اختلافات به منطقه جنگی و حتی سرفرماندهی جنگ نیز رسیده بود و مانع هرگونه تصمیم گیری اساسی در جهت دفع تجاوز دشمن میشد. با رویکردی دیگر، شرایط در مناطق جنگی و سرفرماندهی جنگ به این ترتیب بود که فرماندهان ارتش با دید علمی و کلاسیک خود سعی داشتند به منظور اداره میدان جنگ، با تمام توان برای متوقف کردن و مسدود کردن راه های نفوذ دشمن اقدام نمایند. لیکن برای ورود به مرحله تهاجم و دفع متجاوز فاقد توان و نیروی لازم بودند. نیروی احتیاط مردمی نیز به دلایل زیر در دسترس نبود. نیروهای سپاه پاسداران که ازنظر اندیشه و سلیقه سیاسی از مخالفین سرسخت بنی صدر (رئیس جمهور وقت) بودند تمایل به همکاری تحت فرماندهی او را نداشتند. نیروهای انقلابی مردمی که بایستی تحت فرمان حضرت امام خمینی (ره) از شهرهای مختلف کشور به کمک نیروی مسلح میآمدند تحت فرمان و کنترل سپاه پاسداران بودند. لذا شرایط پیش گفته باعث شده بود که قفل بزرگی به تصمیمات اساسی جنگ زده شود. به عبارتی ماشین جنگی کشور از حرکت بازایستاده یا بسیار کند شده بود. از طرفی طولانی شدن حضور دشمن در مناطق اشغالی خطرات جبران ناپذیری را به دنبال داشت.

مقطع دوم (مرحله سوم عملیات بیت المقدس)

سال دوم جنگ و مرحله دفع تجاوز دشمن، پس از انتصاب شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی و شدت گرفتن عملیات های تهاجمی، پس از انجام عملیات های طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس، در مرحله سوم عملیات بیت المقدس فرماندهان به دلیل ضعف، کمبود و فرسودگی نیروهای خودی برای ادامه عملیات دچار اختلاف و تردید شدند. لذا تصمیم گیری برای مرحله سوم عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر بسیار دشوار شد که نقش آفرینی شهید صیاد گره گشایی کرد.

مقطع سوم (عملیات مرصاد)

مقطع دیگر در شرایط پایان جنگ و پذیرش قطع نامه ٥٩٨ و هجوم مجدد ارتش بعثی عراق بود که باعث فروپاشی جبهه ها شده بود. در این مقطع، به دلیل ضعف نیروها خودی منافقین با نفوذ از طریق مرز خسروی و قصر شیرین، به منظور براندازی نظام ج.ا.ا با پشتیبانی ارتش عراق وارد کشور شده بودند. عدم انسجام و وحدت رویه بین نیروهای مسلح کاملاً مشهود بود.

بنابراین نگارنده در نظر دارد نقش شهید صیاد شیرازی را در این سه مقطع از جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه ایران به عنوان انسجام دهند نیروهای مسلح ج.ا.ا تبیین نماید.

انسجام دهی نیروهای مسلح

از ضروریات پیروزی در عملیات نظامی انسجام و اتحاد بین نیروها است. به عبارت دیگر «وحدت فرماندهی» از اصول انکارناپذیر اصول نه گانه جنگ است. همچنین وحدت فرماندهی از اصول عملیات مشترک و مرکب و عامل اساسی برای رسیدن به «وحدت تلاش » است که با فرمان فرماندهی کل قوا و ایجاد فرماندهی مشترک به وجود میآید و نیروی مشترک و مرکب را با پیروزی قرین خواهد کرد. بنابراین پیروزی در عملیات مشترک با برقراری «وحدت فرماندهی » بین نیروهای سه گانه (زمینی، هوایی و دریایی) امکان پذیر خواهد بود. (عملیات مشترک و مرکب، ١٣٨٣: ١٥) لازم به توضیح است در شرایط اول انقلاب و جنگ تحمیلی که نیروی دیگری بنام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اندیشه انقلابی به ترکیب و ترتیب نیروهای مسلح ج.ا.ا مزید گردیده بود به نوعی نیروهای مسلح را ازنظر ساختاری، با مشکل و فقدان وحدت فرماندهی و تمرکز تلاش مواجه کرده بود. لذا در مقاطع مختلف جنگ تحمیلی بین ایران و عراق این مشکل بروز میکرد.

در شرایط پیش گفته، عرصه اختلافات و بحران سیاسی در مرکزیت کشور به حدی تنگ شد که حضرت امام خمینی (ره) مجبور شد اختیارات فرماندهی کل قوا را که در ابتدای ریاست جمهوری بنی صدر به او تفویض کرده بود، باز پس گرفته و او را از فرماندهی کل قوا عزل نماید. فرماندهی جنگ پس از عزل بنی صدر به شهید سرلشکر فلاحی تفویض شد و پس ازاین اقدام گشایش مختصری در صحنۀ جنگ و در همکاری ارتش و سپاه ایجاد شد و تسهیلاتی در روابط ارتش و سپاه به وجود آمد و بلافاصله یکی دو عملیات انجام شد که مهم ترین آنها عملیات موفق و پیروز ثامن الائمه (ع) بود که منجر به شکست حصر آبادان گردید. سرفرماندهی جنگ پس ازاین پیروزی غرورآفرین برای عرض گزارش خدمت فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خمینی (ره) شرفیاب میشدند که متأسفانه حادثه سقوط هواپیمای سی١٣٠ عارض شد.

شاید یکی از دلایل مهم کم تحرکی در صحنه های جنگ حضور بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا بود، ولی آنچه از اسناد و روایات باقیمانده از زمان جنگ استنباط میشود، جنگیدن ارتش به روش کلاسیک[3] ازنظر برادران سپاه بود که به عنوان مانعی به طور مکرر از آن یاد کرده اند و کمتر آن را برمیتابیدند و تاکنون همواره از آن به عنوان روشی شکست خورده یاد کرده اند. سپاه پاسداران در این مقطع تلاش میکرد تا روش جنگ انقلابی (رضایی، ١٣٩٠: ٢٤٩)[4] را جایگزین روش کلاسیک نماید. اگرچه در برخی مکتوبات و یا قضاوت های غیرکارشناسانه آنها، برخی فرماندهان ارتشی به کم کاری، تعلل، ضعف ایمان یا داشتن روحیه سازشکارانه متهم میشوند (علایی، ١٣٩١: ٤٦ الی ٥٢)؛ ولی اگر دقت و تحلیل کارشناسانه نسبت به اسناد باقیمانده از دوران جنگ تحمیلی داشته باشیم، این گونه اتهامات، غیرمسئولانه قلمداد میشود. نگاه کارشناسانه آن است که به طور طبیعی اختلاف در دو شیوة جنگی (جنگ به روش کلاسیک و جنگ به روش انقلابی) مشکل اصلی در قفل شدن، کم تحرکی و عدم انجام اقدامات و عملیات های بزرگ برای بیرون راندن دشمن متجاوز، شناخته میشود. به عبارت دیگر در چنین شرایطی، نه فرماندهان ارتش تمایل داشتند که از آموخته ها و روش های علمی خود کوتاه بیایند و نه فرماندهان سپاه پاسداران حاضر بودند تحت کنترل و زیر امر فرماندهان ارتشی وارد جنگ شده و در عملیات ها مشارکت نمایند. در چنین شرایطی فرمانده جوانی مبتکر و خلاق از ارتش به نام سرهنگ علی صیاد شیرازی با زیرساخت شخصیتی بسیار قوی که در منطقه ای دیگر از جبهه های بیش از هزار کیلومتری دفاع مقدس، در غرب کشور، مشغول پاکسازی منطقه از ضدانقلاب و مبارزه با احزاب منحله و غیرقانونی (تجزیه طلب) به روشی جدید از همکاری با نیروهای سپاه پاسداران دسترسی پیداکرده بود به میدان بیاید. او میگوید: چون از همکاری با سپاه در منطقه شمال غرب و در عملیات های پاکسازی تجربه موفقی داشته لذا در ابتدای انتصاب به عنوان فرمانده نیروی زمینی، اظهار داشت: "به این نظر رسیدم که بایستی به صورت رسمی قرارگاه مشترک ارتش و سپاه را تشکیل دهیم (دهقان، ١٣٨١: ٢١٠ الی ٢١٣). " وی در قرارگاه تازه تشکیل خود از افسران دوره ستاد دیده و استادان دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش (دافوس) استفاده نمود و به طور مکرر در سخنان و اظهارات خود از این روش با عنوان «ترکیب مقدس ارتش و سپاه » یاد کرد و مبنای کار را نیز بر اساس وحدت نیروهای مسلح مبتنی بر «وحدت فرماندهی» قرار داد. و همواره شعار او «ارتشی، سپاهی یک لشکر الهی» بود (همان).

در این مقاله نویسنده بر آن است تا تجارب آن فرمانده مبتکر و خلاق را از نحوه دستیابی به همکاری نیروهای ارتش و سپاه و ایجاد انسجام در نیروهای مسلح بازشناسی کند. در این مقاله به منظور توضیح این مطلب، به اتفاقات و حوادث زیر اشاره میشود.

برای اولین بار او در ماجرای عملیات شیندرا (صادقی گویا، ١٣٨٢: ٣٣ الی ٢٤) که به طور اتفاقی همراه با گروهی از جوانان داوطلب به محاصره ضدانقلاب درآمده و مستأصل مانده بودند، خود را به عنوان افسری که دوره های چتربازی و رنجر را دیده است معرفی مینماید و فرماندهی گروه را به عهده گرفته و با ابتکارات عملیاتی خود گروه را از محاصره نجات میدهد. وی با همین کار به شهید چمران معرفی شده و فرماندهی عملیات های کردستان را به عهده میگیرد.

 بار دوم در اردیبهشت ١٣٥٩ و در عملیات آزادسازی سنندج، ترکیبی از برادران ارتشی و سپاهی (با حضور شهید بروجردی، سردار رحیم صفوی، سردار شهید همدانی، امیر سید حسام هاشمی و...) به طور داوطلب این عملیات را انجام میدادند، آنها درگیر و دار عملیات و پس ازاینکه تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و اختلافاتی بین آنها بروز مینماید، به طور خودجوش فرماندهی عملیات را به سرگرد علی صیاد شیرازی واگذار میکنند (صادقی گویا، ١٣٩٣: ٤٨ الی٥١). شهید صیاد پس ازاین اقدام، به منظور ایجاد «وحدت فرماندهی»، ستادی مرکب از برادران ارتشی و سپاهی تشکیل داده و برادر رحیم صفوی را به عنوان معاون خود در این عملیات منصوب مینماید.

بار سوم پس از آزادسازی سنندج است که او با ارائه طرحی برای پاکسازی کردستان، مورد وثوق رئیس جمهور وقت (بنی صدر) قرار میگیرد و با دریافت درجه (سرهنگ موقت) رسماً فرمانده منطقه عملیات غرب میشود و با استفاده از روش ابتکاری خود ستاد خود را مرکب از برادران ارتش و سپاه تشکیل میدهد(دهقان، ١٣٨٤: ٥٥ الی ٦٠).

تجربه دیگر او مربوط به زمانی است که به دلیل اختلافات پیش آمده، از سوی رئیس جمهور وقت که با حکم حضرت امام خمینی (ره) فرماندهی کل قوا را نیز به عهده داشت مورد غضب قرار گرفته و از مقام خود معزول شده و درجات موقت را نیز از وی پس گرفته میشود. او در این زمان با ارائه طرحی به شورای عالی سپاه، راه اندازی (معاونت) طرح و عملیات در سپاه را پیشنهاد داده بود (امیر سرافراز-١، ١٣٩٣: ١٨) و با حمایت برادر رحیم صفوی مواجه شده و از سوی سپاه پاسداران دعوت به همکاری میشود و مسئولیت آموزش نظامی فرماندهان سپاه را برای طی دوره کوتاه مدت (یک ماهه) به عهده میگیرد. شهید صیاد در آن زمان تلاش میکرد تا آموزه های نظامی را به برادران انقلابی خود در سپاه پاسداران منتقل نماید. وی معاونت طرح و عملیات را در سپاه تشکیل داد و آن را سرپرستی کرد (دهقان، ١٣٨٤: ٢٠١ و ٢٠٢) و اتاق جنگی را در تهران تشکیل داد و در همین زمان بود که از منطقه محاصره شده در جبهه آبادان در لباس یک بسیجی بازدید کرد و طرحی را برای شکستن حصر آبادان، برای سپاه تهیه کرد (مؤمنی، ١٣٧٨: ٢١٣).

لذا پس از این اقدامات، تصوری در او تقویت شده بود که فرماندهان سپاه، پس از این آموزش ها با او هم رأی و هم نظر خواهند بود. درهرحال روش تجربی همکاری ارتش و سپاه در کردستان ازنظر شهید صیاد شیرازی یک ابتکار جدید و تجربه ای گران قدر به شمار میرفت که با فرماندهی او بر نیروی زمینی به عنوان ستون فقرات جنگ ایران و عراق مورد توجه قرار گرفت. لذا پس از انتصاب وی، بن بست همکاری بین ارتش و سپاه باز شد و اگرچه همکاری ارتش و سپاه پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا شدت گرفته بود و با روش فرماندهان ارتش، در عملیات ثامن الائمه، ١٢گردان از نیروهای سپاه تحت کنترل عملیاتی ارتش (عسگری، ١٣٩٢: ١٢٣) قرار گرفته و مأموریت هجوم، در جبهه های شرق رودخانه کارون را به عهده داشتند ولی در دوره فرماندهی شهید صیاد شیرازی، این همکاری اوج گرفت و با ابتکار او قرارگاه مشترک ارتش و سپاه شکل گرفت (علایی، ١٣٩١: ٣٦٠ و ٣٦١) و نیروهای ارتش و سپاه نیز تا رده دسته و گروهان برای انجام عملیات های مرحله «دفع تجاوز دشمن » کنار یکدیگر قرار گرفته و به نوعی ادغام شدند.

یعنی یک فرمانده ارتشی با یک فرمانده سپاه در رده قرارگاه، لشکر، تیپ، گردان و گروهان کنار یکدیگر قرار گرفتند. این همدلی و همکاری شور عجیبی در جبهه ها ایجاد کرد و باعث هم افزایی گردید. نتیجه آن شد که در طول قریب نه ماه، تا پایان عملیات بیت المقدس، بسیاری از مناطق اشغالی آزاد شد و مرحله دفع تجاوز دشمن پایان گرفت. یعنی پس از عملیات بیت المقدس قریب به ١٢٥٠٠ کیلومترمربع از ١٥٠٠٠ کیلومترمربع سرزمین های اشغالی آزاد شد. بنابراین، این نقش ارزنده، در همکاری و هماهنگی و وحدت هر دو نیروی ارتش و سپاه در این مقطع از جنگ، بدون هرگونه اغراق و گزافه گویی مربوط به روش و ابتکار فرماندهی شهید صیاد شیرازی است که همانند یک حلقه وصل دو نیروی مقتدر ارتش و سپاه را به یکدیگر پیوست و عامل اساسی در آزادی سرزمین های اشغالی بود.

مقطع پایان عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر

عملیات بیت المقدس که از دهم اردیبهشت ماه ١٣٦١ آغاز و طبق طراحی انجام شده قرار بود بنا به دستور تا ساحل اروند (شط العرب) ادامه یابد، ظاهرًا به دلیل طولانی شدن و کمبود نیرو (ازنظر عده و عُده)، اجرای آن، در مرحله سوم با اشکالات فراوان و تردید فرماندهان مواجه شد. این درحالی بود که به روایت شهید صیاد:

"... از عقب جبهه گزارش میشد که مردم بااینکه میدانند حدود ٥٠٠٠ کیلومتر آزاد شده و ٥٠٠٠ نفر هم اسیر گرفتیم و عمده منطقه خوزستان آزاد شده، ولی مرتب تکرار میشود: خونین شهر چه شد؟ یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین شهر طرف دیگر، برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونین شهر دست پیدا کنیم... (دهقان، ١٣٨٤: ٢٩٩). "

به عبارتی محاسبات «بازی جنگ » فرماندهان عالی قرارگاه، وضعیت روشنی را نشان نمیداد.

امیر مسعود بختیاری در کتاب «عملیات بیت المقدس »، نیروهای موجود برای انجام مرحله سوم عملیات را ده تیپ (چهار تیپ ارتشی و شش تیپ سپاهی در قالب سه قرارگاه (نصر، فجر٣ و فتح) لیست کرده و نسبت نیروهای خودی به دشمن را ٢ به ١ ذکر کرده است (بختیاری، ١٣٨٠ :٢٣٥ الی٢٣٨). اما ذکر یک نکته بسیار حائز اهمیت است و آن اینکه این ده تیپ همان نیروهایی هستند که از روز ٩ اردیبهشت ١٣٦١ وارد عملیات شده و دو مرحله عملیات به مدت ٢٤ روز را یک نفس انجام داده و در آن شرایط بنا به اظهار فرماندهانشان رمقی برای ادامه عملیات نداشته و حتی فرصت تعمیر و نگهداری و تنظیف سلاح های خود را نیز نداشته اند و این در حالی است که حداقل پنج تیپ و یا به عبارتی؛ در حدود دو لشکر نیروی عراقی در خرمشهر از این شهر دفاع میکردند. بنابراین فرماندهان نمیتوانستند به نسبت دوبه یک ذکرشده در برآورد اطلاعاتی طرح عملیاتی امیدوار باشند. در مورد این وضعیت و مسائلی که در جلسه فرماندهان قبل از آغاز مرحله سوم عملیات بیت المقدس گذشت سردار سرلشکر رحیم صفوی چنین میگوید: " بیش از بیست روز از عملیات گذشته بود و ما هنوز به خرمشهر نرسیده بودیم؛ یعنی از بیستم اردیبهشت که مرحله دوم عملیات به پایان رسیده بود تا سیام اردیبهشت پشت مرز مانده بودیم. سمت اصلی حرکت ما به سمت غرب، یعنی ٢٧٠ درجه بود، برای این که خرمشهر را آزاد کنیم، یک تغییر جهت دادیم به سمت جنوب، یعنی با گرای١٨٠ درجه... دو دلیل داشت. اول اینکه، یگان هایمان دیگر توان ادامه عملیات را نداشتند و من به عنوان قرارگاه مرکزی کربلا، در مرحله آخر رفتم در جلسه ای وارد شدم که در آن جلسه، من بودم و مرحوم صیاد شیرازی، که او فرمانده ارتش بود و من هم از طرف آقا محسن (قائم مقام کل) در جنگ بودم. خواستیم فرماندهان را توجیه کنیم.

برای شما دقیق میگویم که در آن جلسه چه کسانی بودند؛ حاج احمد متوسلیان بود، که پایش را هم گچ گرفته بود و با عصا آمده بود و شهید خرازی. بعد از ٢٠ روز جنگ بسیار سخت، هنوز این تیپ ها هرکدام دو سه گردان داشتند، نه بیشتر. لشکر٢٥ کربلا که مرتضی قربانی فرماندهش بود، بااینکه وضعش خوب بود، سه گردان داشت. از ارتش هم سرهنگ حسنی سعدی توی جلسه بود. همچنین تیپ ٥٥ هوابرد رسول عبادت، سرهنگ شیرازی و سرهنگ موسوی قویدل از ارتش.

ما مجبور شدیم برای آزادی خرمشهر، به هر یک از این واحدها یک تا دو کیلومتر بدهیم؛ چون نیرو کم داشتیم و دیگر توانی نداشتیم. نمیخواستیم بعد از مرز ادامه بدهیم. در آن جلسه جناب صیاد شیرازی به ارتشیها گفت: بله این تصمیم گرفته شده است و ما آمدیم به شما ابلاغ کنیم.

ارتشیها گفتند: چشم قربان. هیچ کس چیزی نگفت. بعد از صحبت ما حاج احمد متوسلیان گفت:

این چه چیز مسخره ای است که میگویید! ما را ضعیف گیر آورده اید؟! من به حاج احمد گفتم: باشد من بعد از جلسه با شما جداگانه صحبت میکنم و گفتیم این تصمیمی است که قرارگاه مرکزی کربلا گرفته، این جلسه را نزدیک خرمشهر گذاشته بودیم و این تصمیم گرفته شد(محققی، ١٣٩٣: ٢٣٥ و ٢٣٦)." این طور که از اظهارات سردار رحیم صفوی برمیآید، پس از٢٠ روز عملیات، نیروهای موجود سپاه بسیار خسته و کم رمق و فرماندهان به ادامه عملیات معترض بودند و در این مورد ایشان بعد از جلسه شخصاً آنها را توجیه کرده و برای انجام عملیات متقاعد میکند. وی در این مورد میگوید: "... در ذهنم هست که یک یا دو کیلومتر از خط را داده بودیم به تیپ ٢٧ محمد رسول الله (ص)، (حاج احمد) میگفت ما را دست کم گرفتید. کل خط حدودًا ١٢ تا ١٤ کیلومتر بود، که این ها را به فاصله یک تا دو کیلومتر کنار هم چیده بودیم.

به حاج احمد گفتنم: کل این خط مأموریت شماست و ما هیچ راه دیگری نداریم. گفت: ما نمیتوانیم؛ من توان ندارم. گفتم: خٌب الآن چند روز از جنگ میگذرد؟ گفت بیست روز، گفتم: در بیست روز چند گردان دارید؟ گفت دو گردان. گفتم حاج حسین خرازی هم دو گردان دارد، احمد کاظمی هم دو گردان دارد. وقتیکه مسئله برایش خوب تفهیم شد، قبول کرد(محققی، ١٣٩٣: ٢٣٥ و ٢٣٦)".

در چنین وضعیتی جلسه قرارگاه کربلا با حضور کلیه فرماندهان یگان های عمده شرکت کننده تصمیم گرفته بود که برای آزادی خرمشهر اقدام کند، چون بعد از٢٠روز عملیات اگرچه زمین های زیادی از منطقه جنوبی خوزستان از اشغال دشمن بعثی آزاد شده بود ولی خرمشهر به عنوان یک نقطه مشخص و سیاسی- استراتژیک، هنوز در اشغال دشمن بود و مردم منتظر آزادی خرمشهر بودند. و اگر چنانچه این مرحله از عملیات انجام نمیشد دشمن در خرمشهر پدافند خود را تقویت میکرد و به نگهداری همین نقطه از سرزمین های اشغالی قانع بود. ولی به هرحال ضعف نیروهای خودی برای انجام این عملیات موضوعی بود که به سادگی نمیتوان از آن گذشت و همین مسئله، ریسک تصمیم گیری را بالا برده بود، چه بسا عدم موفقیت در این مرحله، و ایستادن در مرحله دوم عملیات، این امکان را برای نیروهای دشمن ایجاد میکرد که پس از بازسازی و یافتن توانمندی لازم، مثل عملیات نصر، پاتکی را علیه نیروهای خودی انجام داده و وضعیت را به شرایط قبل از عملیات برگردانند. لذا برای اتخاذ چنین تصمیم مهمی، مبنی بر انجام مرحله سوم عملیات، جلسه ای با حضور فرماندهان یگان های شرکت کننده در این مرحله از عملیات در قرارگاه مرکزی کربلا تشکیل میشود که شهید صیاد شیرازی فضای حاکم بر جلسه را چنین توصیف میکند:

"چندین شور عملیاتی با فرماندهان و اعضای ستادمان انجام دادیم. قرارگاه کربلا اداره کننده منطقه بود. نتیجه که نگرفته بودیم هیچ، مطالبی که فرماندهان از وضع یکان هایشان میگفتند، نمایان میساخت که باید به سرعت نیروها را بازسازی کنیم. یعنی باید عملیات را متوقف می کردیم و میرفتیم بازسازی کنیم... رفتیم به اتاق جنگ، اعضای ستادمان رفتند و من و فرمانده سپاه تنها شدیم. دوتایی حالت عجیبی پیدا کرده بودیم از بس فشار روحی و روانی به ما وارد شده بود.

لشکرهایی که در اختیار داشتیم، اسمشان لشکر بود ولی از رمق افتاده بودند. در اینجا خداوند یک امداد عظیم نصیب ما دو نفر کرد. برای من این امداد از عظیم ترین امدادهایی است که در سراسر مدتی که در جبهه بودم، از آن بالاتر را احساس نکردم. در این امداد به یک طرح رسیدیم.

وقتیکه باهم درمیان گذاشتیم، بین ما یک ذرّه بحث درنگرفت که دیدگاه مختلفی داشته باشیم.

اصلاً دو مسئولی بودیم که یک فکر و یک طرح واحد را داشتیم. صحبت که میکردیم، نشان میداد این یاری خداوند نصیبمان شده است؛ البته به برکت سعی و اخلاص رزمندگان اسلام، چون ما پشت سر آنها بودیم و جلوشان نبودیم.... مشکل کار در این بود که این طرح را چگونه به فرماندهان ابلاغ کنیم؟... خداوند یاری کرد و گفتم؛ من این را ابلاغ کنم... ازنظر نظامی چون آشنا بودم، میدانستم که برای ارتشیها مشکل نیست. منتها بچه های سپاه، چون نظامیهای انقلابی جدید بودند، باید ملاحظه میشدند... مقدمه را طوری گفتم که احساس کنند نیازی به بحث نیست و به عبارت دیگر دستور ابلاغ میشود و باید فقط برای اجرا بروند. گفتم من مأموریت دارم که تصمیم فرماندهی قرارگاه کربلا را به شما ابلاغ کنم، خواهش میکنم خوب گوش بدهید و اگر سؤال داشتید بپرسید تا روشن تر توضیح بدهم... محکم مأموریت را ابلاغ کردم، در یک لحظه همه به هم نگاه کردند و آن حالتی که فکر میکردیم پیش آمد. اولین کسی که صحبت کرد، برادر شهیدمان ـ که ان شاءالله جزء ذخیره ها مانده باشد ـ احمد متوسلیان فرمانده تیپ ٢٧ حضرت رسول (ص) بود. ایشان در این چیزها خیلی جسور بود، گفت: چه جوری شد؟ نفهمیدم این طرح از کجا آمد؟ گفتم: همین طور که عرض کردم این دستور است و جای بحث ندارد. تا آمدیم از ایشان فارغ شویم، شهید خرازی صحبت کرد، احتمالاً احمد کاظمی هم صحبت کرد، من یک خرده تندتر شدم و گفتم؛ مثل اینکه متوجه نیستید، ما دستور را ابلاغ کردیم نه بحث را... از آن ته دیدم آقای رحیم صفوی توصیه به آرامش میکرد... من که غافل شده بودم، در اثر برخورد روانی برادر رحیم صفوی، یک خرده تحمل خودم را بیشتر کردم... بدون اینکه خودمان نقش زیادی داشته باشیم، جریان جلسه برگشت. برادر متوسلیان گفت: من خیلی عذر می خواهم که این مطلب را بیان کردم ما تابع دستوریم... برادر خرازی هم همین طور، همه شان باهم هماهنگ کردند و شروع کردند به تقویت فرماندهی برای اجرای دستور... (دهقان، ١٣٨٤: ٣٠٠ الی ٣١٠). به این ترتیب تمامی نیروها با آرایش و طرحی که توسط فرماندهان قرارگاه کربلا تنظیم شد مرحله آخر عملیات را آغاز کردند که درنهایت به آزادی خرمشهر انجامید. اما آنچه در فرآیند این تصمیم گیری پرخطر و اجرا مهم است حالت روحی و روانی حاکم بر رزمندگان و فرماندهان و عنایات الهی است که شهید صیاد با بیان رؤیایی که برای شخص ایشان اتفاق افتاده به این فرآیند پایان میدهد، که البته فقط خود ایشان میتواند حالات به وجود آمده را توضیح دهد:

" اینها که رفتند، یکدفعه غبار غمی دل مرا گرفت. خدایا، با این قاطعیتی که در ابلاغ دستور نشان دادم، با این شرایطی که توی جلسه به وجود آمد و بعد هم خودت حلش کردی، حالا اگر این طرح نگرفت، آن وقت چکار کنیم؟ شب عملیات شروع شد... برادر احمد متوسلیان دادوبیداد میکرد. دو محور دیگر جلو نمیرفتند. حدود نماز صبح بود.

یادم هست که بچه ها همه از حال رفته بودند و از خستگی افتاده بودند. تعداد قلیلی توی اتاق جنگ بودیم. نماز را خواندم. دیدم حالم گرفته شده، چشم هایم باز نمیشدند.

گفتم بخوابم... ولی دلم نمیآمد از کنار بیسیم کنار بروم. در همان اتاق جنگ، زیر نورافکن، ملحفه ای پهن کردم. گفتم دراز بکشم، یک مقدار آرامش پیدا کنم. بلافاصله خواب سید عالی قدری را دیدم که با عمامه مشکی آمد داخل قرارگاه ما، صورتش را گرفته بود. چهره اش گرفته و غمناک بود. آمد و نگاهی به همه مان کرد. همه به احترام بلند شدیم و یکپارچه احتراممان برانگیخته شد... ایشان مثل اینکه کارش را انجام داده باشد و کار دیگری نداشته باشد- برای من هم طبیعی بود- گفت: میخواهم بروم، کسی نیست مرا راهنمایی کند. بلافاصله دویدم جلو و گفتم من آمادگی دارم... اظهار محبت کردند. این اظهار محبت، خیلی مرا متأثر کرد و به گریه افتادم. گریه ام آن قدر شدت داشت که از خواب پریدم.

بیست دقیقه از زمانی که خوابیده بودم، گذشته بود ولی انگار اصلاً خوابم نمیآمد. حالت خاصی را احساس کردم. همان موقع، داشتند توی بیسیم تکبیر میگفتند. تکبیر چه بود؟ دو محور که گیر کرده بود، باز شده و رسیده بودند به اروند. یعنی سه محور باهم رسیده بودند به اروند. تمام مشکلات ما در پیشروی حل شده بود (دهقان، ١٣٨٤: ٣٠٧ و ٣٠٨). خدا ان شاءالله با بزرگان بهشت محشورشان کند، برادر خرازی با کد و رمز اطلاع داد وضعیت ما خوب است و گفت: توانسته ایم حدود ٧٠٠ نفر از نیروها را متمرکز کنیم.

اگر اجازه بدهید، ازاینجاییکه دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی خونین شهر. ریسک بزرگی بود. ٧٠٠ نفر چی بود که ما میخواستیم به خونین شهر حمله کنیم؟ بعدش چی؟ حالا خوب هم درآمد ولی... حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود. زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول های جنگ نمیکردیم که این کار بشود یا نشود. گفتم: بزنید."

البته این مطالب در مورد آزادی خرمشهر، که گویای حالات روحی و روانی شهید صیاد بوده، مختص خود اوست و کمتر موردبحث و اظهارنظر قرار گرفته است ولی تنها سردار رشید در این مورد گفته است: "میتوانیم بگوییم فتح خرمشهر، محصول تدبیر و توکل همه ی فرماندهان ما ازجمله شهید صیاد بود (امیر سرافراز-١، ١٣٩٣: ٥٨)." درعین حال، اقدام به انجام مرحله سوم عملیات بیت المقدس اگرچه در آخر موردپذیرش همه فرماندهان زیرمجموعه قرار گرفته است ولی با اصرار او و با اتخاذ تصمیم و پذیرش مسئولیت توسط آن شهید انجام شده و نهایتاً چنین اتفاق بزرگی رخ داده و خداوند عنایت خود را شامل حال رزمندگان اسلام و کلیه ملت ایران نموده است. درهرصورت پس از این گشایش و الحاق هر سه قرارگاه در ساحل اروند، تیپ ١٤ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی حداکثر با ٧٠٠ نفر رزمندگانی(علایی، ١٣٩١: ٤٧٨) که هنوز توانایی جنگیدن داشتند وارد خرمشهر میشوند و ١٤٥٠٠ نفر از لشکریان دشمن که مرعوب رزمندگان اسلام شده بودند، اسیر شدند و تعداد دیگری که سعی داشتند از طریق اروندرود عقب نشینی کنند در امواج خروشان این رودخانه غرق شدند (سامرایی، ١٣٨٠: ٨٦). درواقع اعجابی که در این مرحله از عملیات رخ نمایی میکند همین است که ٧٠٠ نفر در مقابل حدود ١٥٠٠٠ نفر پیروز شدند. درحالیکه نیروهای مدافع عراقی ازنظر سلاح و تجهیزات و مواد غذایی و سایر ملزومات لجستیکی، کمبودی نداشتند. ولی به دلیل محاصره خرمشهر از سوی رزمندگان، فقط روحیه جنگی برای آنها باقی نمانده بود و لذا تن به اسارت دادند. درعین حال اسناد بجا مانده حکایت از این دارد؛ اولین نفری که پشت بیسیم فریاد زد «خرمشهر را خدا آزاد کرد» شهید والامقام سردار احمد کاظمی بود (سرمدی، ١٣٩٠: ٦٤ و ٦٥). قضیه ازاین قرار است که همه منتظر شروع عملیات بودند. حاج حسین خرازی پشت خاکریزی که منتهی میشود به خرمشهر همراه با تیپ امام حسین (ع) مستقر شده و منتظر هماهنگی و رسیدن بقیه نیروها بود اما حاج احمد کاظمی با تیپ نجف، وارد خرمشهر شده و وقتی سردار غلامعلی رشید با بیسیم با او تماس میگیرد، حاج احمد اعلام میکند که وارد شهر شده و ٦٠٠٠ نفر هم اسیر گرفته است. باور این موضوع برای سردار رشید سخت است ولی کاریست که شده، اینجا حاج احمد کاظمی از پشت بیسیم اعلام میکند که: "خداوند خرمشهر را آزاد کرد."[5]

عملیات مرصاد

تنها در ماه های اول جنگ ایران و عراق بود که نیروهای عراقی قدرت تهاجمی داشتند ولی از زمانی که نیروهای مسلح ج.ا.ا به واسطۀ دفاع جانانه، نیروهای دشمن را متوقف و تثبیت کرده و حالت آفندی را از آنها سلب نموده و مجبور به دفاع از خود کردند. نیروهای ارتش عراق در لاک دفاعی خود فرو رفتند و همواره این نیروهای مسلح ج.ا.ا بودند که ابتدا با عملیات های سال دوم جنگ، غالب مناطق اشغالی را از دشمن بازپس گرفته - و تنها ١٠٠٠ کیلومترمربع تا پایان جنگ در اشغال ماند (علایی، ١٣٩١: ٤٦٩ الی ٤٧١)[6] و متجاوز را از سرزمین های اشغالی بیرون راندند. و از سال سوم این نیروهای خودی بودند که برای تنبیه متجاوز در خاک دشمن اقدام به عملیات هایی با عنوان تنبیه متجاوز میکردند. این وضعیت تا سال هشتم جنگ ادامه داشت. ولی در سال های پایانی جنگ به دلیل پشتیبانی بیحدوحصری که از سوی قدرت های جهانی و بسیاری از کشورهای منطقه و فرامنطقه (تیمرمن[7]، ١٣٧٩) ازنظر مالی و تجهیزاتی از عراق میشد، وضعیت به نوعی دگرگون شد و توازن قوا به نفع عراق برگشت (علایی، ١٣٩١: ٤٥٧ و ٤٥٨). لذا ارتش عراق توانست در ماه های ابتدایی سال ١٣٦٧ قدرت تهاجمی خود را علیه نیروهای خودی بازیابی کند. و این در حالی بود که در بخش نیروهای خودی فرماندهی سپاه پاسداران، علیرغم مخالفت برخی فرماندهان زیرمجموعه، تغییر در استراتژی (عملیات از شمال توسط قرارگاه رمضان) را به سمت شهرهای کرکوک و سلیمانیه را اتخاذ کرده و منطقه جنوب از نیروهای دفاعی ضعیف شده بود(محققی، ١٣٩٣: ٢٤٦ و ٢٤٧). لذا دشمن بعثی در طول چهار ماه اول سال ٦٧ حملات بیامانی را علیه جبهه های خودی انجام داد. ارتش عراق در این مقطع، ضمن به اسارت درآوردن قریب ٢٠ هزار نفر از نیروهای خودی، مناطقی از جنوب و غرب کشور را نیز مجددًا به اشغال خود درآورد. البته رزمندگان مناطق اشغالی را بازپس گرفتند ولی به هرحال، شرایطی به وجود آمد که ج.ا.ا مجبور به پذیرش قطعنامه ٥٩٨ گردید. در چنین شرایطی بود که خطوط پدافندی نیروهای خودی به دلیل عملیات های تهاجمی نیروهای دشمن، با فروپاشی مواجه شده و انسجام و یکپارچگی نیروهای خودی از بین رفته بود. درست در این شرایط، منافقین که با ارتش به اصطلاح مقاومت در عراق حضور داشتند و در همین دوره ماه های پایانی جنگ، پس از چند عملیات ایذایی موفقیت آمیز علیه نیروهای خودی به این باور رسیده بودند که خواهند توانست با پشتیبانی ارتش رژیم بعث، عملیاتی را جهت براندازی نظام ج.ا.ا انجام دهند، لذا با این خیال باطل و با فراخوانی کلیه نیروهای خود از سراسر جهان و با موافقت صدام حسین، عملیاتی را با نام فروغ جاویدان طراحی و اجرا کردند. این در شرایطی بود که نیروهای خودی اعم از ارتش و سپاه بعد از عملیات های عراق، وضعیت خوبی در جبهه ها نداشتند. لذا منافقین از محور مرزی خانقین - خسروی- قصر شیرین - سرپل ذهاب وارد شدند و به سمت کرند و اسلام آباد غرب و کرمانشاه پیشروی کردند. و طبق طرح های خیالی خود، تصور میکردند روز دوم و یا حداکثر روز سوم حمله در تهران و میدان آزادی خواهند بود.

عملیات منافقین به این ترتیب آغاز شد که؛ آنها طبق برنامه خود بعدازظهر روز سوم مردادماه ١٣٦٧ درحالیکه نیروهای مسلح ج.ا.ا قطعنامه ٥٩٨ را پذیرفته و دست از جنگ کشیده بودند، با استفاده از غفلت نیروهای خودی تا اسلام آباد غرب پیش آمدند ولی بین راه اسلام آباد به کرمانشاه در گردنه چهار زبر، پشت ترافیک خودروهای مردمی که قصد داشتند منطقه را ترک کنند، متوقف شدند. در چنین وضعیتی وقتیکه نیروهای منافقین به عمق ١٢٠ کیلومتری داخل کشور رسیده بودند، قرارگاه خاتم الانبیا (ص) از ماهیت دشمن نفوذی (منافقین) مطلع شد و برای دفع آن شروع به اقدام کردند. در این رابطه سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید چنین می گوید:

"... اما وقتی خبر حمله منافقین به کرند غرب و اسلام آباد را تلفنی به او (شهید صیاد شیرازی) اطلاع دادم و خواستم به کمک ما بیاید، شاهد بودم که بی هیچ توقعی و بدون این که منتظر دستوری بماند، آماده شد و به من گفت: کجا باید بیایم؟ گفتم ساعت ١٠ شب در پایگاه سپاه (در فرودگاه مهرآباد) باشید. تا با هواپیمای فالکن به طرف کرمانشاه برویم. دو ساعت بیشتر وقت نداشتیم؛ بلافاصله گفت: من وسایل لازم را جمع وجور میکنم و خودم را ساعت ١٠ شب میرسانم به پایگاه سپاه. رأس ساعت ١٠ آمد و دو نفری با فالکن سپاه به همراه یکی دو محافظ به طرف کرمانشاه پرواز کردیم...(امیر سرافراز١، ١٣٩٣: ٥٨)"

پس از انجام عملیات مرصاد و نابودی منافقین، شهید صیاد در یک جلسه خاطرات خود، از این عملیات را به طور مشروح، به شرح زیر بیان میکند که تقریباً با آنچه سردار رشید گفته است تطبیق دارد:

"منزل بودم، یک دفعه ساعت ٨:٣٠ شب معاون عملیات ستاد کل... به من زنگ زد و گفت: دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاطاق با سرعت به جلو میآید. همین جوری سرش را انداخته پائین میآید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر فقط از یک محور سرش انداخته، پس چه جور دشمنی است؟! گفت: ما هیچی نمیدانیم. گفتم: حالا از من چه میخواهید؟ گفتند: شما بیایید بروید منطقه. خلاصه گفتم: اول یک حکمی بنویسید که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره ای؟ درست است نماینده حضرت امام (ره) هستم، ولی نماینده ی حضرت امام (ره) ازنظر فرماندهی، نقشی ندارد. او گفت: هر حکمی میخواهی، بگو ما مینویسیم. هرچه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار نمیکند. حواسمان پرت شد که این دشمن، چه کسی است؟... ساعت ١٠٣٠ رفتیم کرمانشاه. دیدیم اصلاً یک محشری است. مردم از شدت وحشت ریختند بیرون شهر. جاده بین کرمانشاه بیستون تقریباً حالت بلواری دارد. تمام پر آدم، یعنی اصلاً هیچ کس نمیتواند حرکت کند. طاق بستان محل قرارگاه بود. ماشین گرفتیم، رفتیم ساعت ٠١٣٠ نیمه شب رسیدیم.... پاسداری سراسیمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلام آباد بودم، دیدم منافقین آمدند، ریختند توی شهر (تازه فهمیدیم منافقین هستند) شهر را گرفتند آمدند پادگان ارتش را (که آن موقع ارتش آنجا نبود، ارتشیها همه توی جبهه ها بودند فقط باقیمانده آن ها در پادگان بودند) گرفتند. فرمانده، سرهنگی بود که حرفشان را گوش نمیکرد، همان جا اعدامش کردند و میخواستند بیایند به طرف کرمانشاه، که توی مردم گیر کردند، چون مردم بین اسلام آباد تا کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هرچه داشتند، ریختند توی جاده. پس اولین کسی که جلوی آن ها را گرفته بود خود مردم بودند. من به آقای شمخانی... معاون عملیاتی ستاد کل گفتم: ما که الآن کسی را نداریم، با کدام نیرو دفاع کنیم، نیروهامون هم توی جبهه مانده اند. اینجا کسی را نداریم، هوانیروز همین نزدیکی است، زنگ بزن به فرمانده آن ها، خلبان ها ساعت ٥ صبح آماده شوند، من میروم توجیهشان میکنم.

(از زمین که کسی را نداریم.) با خلبانان حمله میکنیم. ایشان زنگ به فرمانده هوانیروز میزند، میگوید: من شمخانی هستم. فرمانده هوانیروز میگوید: من به آقای شمخانی ارادت دارم، ولی از کجا بفهمم که پشت تلفن، شمخانی باشد، منافق نباشد؟ تلفن را من گرفتم. من اکثر خلبان ها را میشناختم، چون با اکثر آن ها خیلی به مأموریت رفته بودم.

همه آن ها آشنا هستند. همین طوری زنگ زدم اسمش (فرمانده هوانیروز کرمانشاه) انصاری بود. گفتم: صدای مرا میشناسی؟ تا صدای مرا شنید، گفت: سلام علیکم؛ و احوال پرسی کرد... گفتم... ساعت ٠٥٠٠ خلبان ها آماده باشند تا من توجیهشان کنم.

صبح تا هوا روشن شد شروع کنیم وگرنه، اگر منافقین بریزند، اوضاع خراب میشود؛ صبح، ما رفتیم؛ همه خلبان ها توی پناهگاه آماده بودند، توجیهشان کردیم که اوضاع خراب است، دوتا بالگرد جنگی (کبرا) و یک ٢١٤ آماده بشوند و با من بیایند. اول ببینم کار را از کجا شروع کنیم؟ بعد، بقیه آماده باشند تا گفتیم، بیایند. این دو کبرا را داشتیم؛ خودمان توی بالگرد ٢١٤ جلو نشستیم. گفتم: همین جوری سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین طور از روی جاده میرفتیم نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ٢٥کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه چهارزبر که الآن، اسمش را گذاشته اند «گردنه مرصاد». من یک دفعه دیدم، وضع غیرعادی است، با خاکریز جاده را بسته اند یک عده پشتش دارند با تفنگ دفاع میکنند. ملائکه و فرشتگان بودند! از کجا آمده بودند؟ کی به آن ها مأموریت داده بود؟! معلوم نبود" (بهمنی، ١٣٩٣: ٨٣ الی (86.

طبق بررسیهای انجام شده تنها نیروهای موجود در منطقه، یگانی از لشکر بدر مستقر در تنگه کنشت بود که بعدازظهر روز سوم مردادماه مأموریت پیدا میکنند که در گردنه قلاجه به کمک یگان های نیروی زمینی ارتش در گیلان غرب بروند ولی بین راه (در حوالی گردنه حسن آباد) با هجوم منافقین مواجه میشوند[8] که با آنها درگیر میشوند و باقیمانده های دو یگان سپاه (احتمالاً یگانی از استان سمنان و تیپ انصار همدان) که در مقر یگان خود در حوالی تنگه چارزبر مستقر بودند[9] و عناصری از لشکر٥٨ ذوالفقار که برای کمک به یگان خود عازم منطقه سومار بودند و احتمالاً تعدادی از نیروهای بسیج محلی که خاکریزی را ایجاد کرده بودند.[10] آنها از شب قبل تا صبح روز بعد که شهید صیاد برای شناسایی رفته بودند با نیروهای منافقین درگیر بودند. در شناسایی مشخص شد که ستون عظیم خودرویی از لشکر پنج هزارنفری منافقین پشت خاکریز فشار میآورند که از خاکریز عبور کنند. شهید صیاد به اتفاق همراهان به محض رسیدن به کرمانشاه، در بیمارستان حضرت رسول (ص) کرمانشاه واقع در طاق بستان مستقر شده و پس از هماهنگیهای اولیه با مسئولین عملیاتی ستاد کل، اولین اقدام را جمع آوری و در اختیار گرفتن نیروی لازم تشخیص میدهد. لذا همراه با دستیارانش ابتدا نسبت به تهیه یک دستور جزءبه جزء[11]، اقدام مینماید که در آن اقدامات عملیاتی زیر لحاظ شده بود:

١) نیروهای موجود در منطقه و نیروهای تقویت[12] (نیروهای مستقر در جنوب) از طریق جاده پل دختر- اسلام آباد به منطقه اعزام شوند.

٢) به منظور تأمین شهر کرمانشاه ارتفاعات چهار زبر اشغال و لایه های دفاعی شهر، مستحکم گردد.

٣) عملیات ضربت به وسیله نیروی هوایی و هوانیروز علیه نیروهای منافقین طرح ریزی و بنا به دستور اجرا شود.

٤) تیپ ١٢ قائم سپاه پاسداران در گردنه چهارزبر مستقر گردیده و تعدادی یگان دیگر برای تأمین جناحین پیش بینی شود.

پس از صدور دستور جزءبه جزء توسط معاونت عملیات ستاد کل، از این لحظه به بعد طرح ریزیها و فرماندهی عملیات به عهده شهید صیاد شیرازی محول گردید.[13] با نظر ایشان، بهترین راه کار برای انتقال نیروها به جناحین منطقه از طریق هلیبرن تشخیص داده شد و به همین جهت به هوانیروز، ابلاغ شد تا بالگردهای شنوک را از فرماندهی پشتیبانی هوانیروز، جهت انتقال نیروها، به پایگاه هوانیروز در کرمانشاه اعزام نمایند و هم زمان شهید صیاد شیرازی از پایگاه هوانیروز کرمانشاه بازدید کرده و دو تیم آتش کبرا برای انجام عملیات ضربت پیش بینی و آماده گردید.

روز سه شنبه ٦٧/٥/٤ ضمن تحکیم مواضع و پای کار آمدن نیروها، شناسایی لازم جهت استقرار نیروها در محل های موردنظر به عمل آمد و امکانات موجود قابل دسترسی موردبررسی قرار گرفت و با هماهنگیهایی که شهید صیاد شیرازی به عمل آوردند، تجهیزات موردنیاز فراهم شد و برنامه ریزی جهت هلیبرن نیروها و انجام عملیات ضربت فراهم گردید (بهمنی، ١٣٩٣: ٧٣ الی ٨٣). شهید صیاد خود همراه تیم آتش بوده و پس از رسیدن روی هدف فرمان آتش را به خلبانان بالگردهای هجومی کبرا (تیم آتش) را صادر میکند ولی آنها تعلل میکنند چون فکر میکردند که نیروهای خودی و ایرانی هستند و ممکن است انهدام نیروی آنها عواقب داشته باشد. شهید صیاد وضعیت را این گونه تشریح میکند:

”... آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدود ٥٠٠ متری ستون زرهی نشسته ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به خاطر اینکه درجه هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی بالگرد. عصبانی بودم، ناراحت که چه جوری به این ها بفهمانم که اینها دشمن هستند؟! گفتم: بابا! من با این درجه مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم، من اگر بزنم، این ها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب. حالا کار خدا ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم برنیم آن ها را. منافقین سر لوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم. اگر من میخواستم بزنم با اولین گلوله، مغز بالگرد را میزدم. چون با توپ خیلی راحت میشود زد. فاصله یا برد ٢٠ کیلومتری را میزنیم، حالا که فاصله ٥٠٠ متری است، خیلی راحت میشود زد. این ها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، که ٥٠ متری ما به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ این ها بچه های کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الآن حسابشان را میرسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جایتون خالی. اولین راکتی که زدند، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان. خود ماشین منفجر شد.

بعد هم این گلوله ها که داخل بود، مثل آتش فشان میرفت بالا. بعد هم این ها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، بازمیآمدند. من دیگه به خلبان هلیکوپتر کبرا گفتم: بچه ها! شماها بزنید؛ ما بریم به دنبال راه دیگه. چون فقط کافی نبود که از هوا بزنیم، باید کسی را از زمین گیر میآوردیم. ما رفتیم شناسایی کردیم؛ یک عده توی سه راهی روانسر، یک عده توی بیستون، هرچه گردان بود، این ها را با بالگرد سوار میکردیم، دور این ها میچیدیم. مثل کسی که با چکش میخواهد روی سندان بزند اول آزمایش میکند بعد میزند که درست بخورد. ما دیگه با خیال راحت دور آن ها را گرفتیم. محاصره درست کردیم؛ نیروهای سپاه هم از خوزستان بعد از ٢٤ ساعت، رسیدند. نیروهای ارتش هم از محور ایلام آمدند..."

در توضیحاتی که شهید صیاد میدهد، تصور بر این است که روز چهارم مرداد عملیات هوایی علیه منافقین انجام شده و اقدامات بعدی برای عملیات زمینی بعدًا انجام گرفته است ولی با بررسیهای دقیقی که نویسنده انجام داده است به این نتیجه رسیده که، عملیات مرصاد در سه مرحله انجام شد، که اقدامات انجام شده به طور خلاصه به شرح زیر است:

- مرحله اول روز سه شنبه ٦٧/٥/٤، نیروهایی که به منطقه فراخوانده شده بودند به شرح زیر دورادور منافقین مستقر شدند تا به تعبیر شهید صیاد با استفاده از تاکتیک چکش و سندان با دشمن مقابله نمایند:

١) تیپ ١٢ قائم بر روی ارتفاعات گردنه چهار زبر

٢) لشکر٧١ روح الله اراک در سه راهی اسلام آباد به سمت پل دختر مستقر شدند.

٣) تیپ ٥٧ ابوالفضل سپاه به جناح چپ ارتفاعات حسن آباد اعزام گردید.

٤) لشکر ٩ بدر و تیپ نبی اکرم با هشت فروند بالگرد شنوک روی یال سمت چپ ارتفاعات حسن آباد هلیبرن شدند.

٥) عناصری از لشکر٥٨ ذوالفقار و یک گردان از تیپ ٣٥ و یک گردان توپخانه از گروه ٣٣ تحت کنترل قرارگاه غرب از جنوب اسلام آباد، پاکسازی منطقه را به عهده گرفتند.

- مرحله دوم عملیات روز چهارشنبه ٦٧/٥/٥، انهدام نیروهای منافقین از طریق عملیات هوایی (بمباران توسط هواپیماهای نهاجا و تیم های آتش هوانیروز) انجام شد و هم زمان نیروهای زمینی مستقر در منطقه با آنها همراهی کامل داشتند.

- مرحله سوم عملیات روز ٦٧/٥/٦ پس ازاینکه نیروهای منافقین منهدم و مضمحل شدند (کشته و مجروح و اسیر و یا اقدام به فرار یا خودکشی کرده بودند)- توسط نیروهای زمینی و اطلاعاتی مستقر در منطقه جمع آوری شده و منطقه از لوث وجود آنها پاکسازی گردید(بهمنی، ١٣٩٣: ٧٣ الی ٨٣).

بعد از انهدام منافقین، فرمانده عملیات مرصاد در چند جمله تحلیل و ارزیابی خود در مورد نتایج عملیات فوق را این چنین بیان میکند:

"... حالا من از این عملیات نتیجه میگیرم که چقدر خداوند متعال، ما و رزمندگان اسلام را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدّر میکند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود. خداوند میفرماید: "بجنگید با آن کفار که من میخواهم به دست شما عذابشان کنم و به ما وعده میدهد تا آنها را خوار کند و به شما وعده پیروزی میدهد و قلب شما را شفا بخشد. " کدام قلب ها؟ قلب هایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود. رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود، برای رزمندگان اسلام که سال ها فداکاری کرده بودند. درحالیکه هشت سال تلاش شده بود، بعد از آن ما دلمان میخواست به صورتی دیگر نبرد تمام میشد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیث ترین دشمنانمان به دست ما، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام پذیرفت " (مؤمنی، ١٣٧٨: 360).

روش شناسی پژوهش

اگرچه نگارنده خود به نوعی شاهد برخی وقایع عملیات ها در مقاطع موردنظر در دفاع مقدس بوده است و با تعدادی از هموندان که آنها نیز شاهد اتفاقات فوق بوده اند مصاحبه داشته است لیکن این مقاله به صورت گذشته نگر و مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی انجام شده و داده های آن به روش کتابخانه ای و تحقیق اینترنتی جمع آوری شده و صرفاً نقش شهید صیاد را در مقاطع زیر موردبررسی قرار داده است.

١) نقش شهید صیاد در نوع همکاری و وحدت ارتش و سپاه

٢) نقش شهید صیاد در مرحله سوم عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر

٣) نقش شهید صیاد و فرماندهی بر عملیات مرصاد به عنوان یک عملیات مشترک و منسجم کننده نیروهای مسلح

اکنون در بیست و یکمین سال شهادت آن شهید اقدام به نگارش این مقاله تحلیلی کرده ایم. در این ٢١ سال آثار متعدد و متفاوتی در مورد خدمات شهید صیاد شیرازی در داخل و خارج کشور منتشر شده است. که بخش عمده ای از این آثار، به بررسی شخصیت فردی و رفتارشناسی او در سطح فردی، سازمانی و اجتماعی مربوط میشود.

تجزیه وتحلیل داده ها

شخصیت، نوع عملکرد و ویژگیهای فردی و سازمانی شهید صیاد شیرازی به ویژه در ٣٥ سال نظامیگری وی، در دوره های مختلف قبل و بعد از انقلاب، دوران آموزشی، افسری جزء، مبارزه با ضدانقلاب و تجزیه طلبان و نحوه عملکرد او در جنگ ایران و عراق، نمایندگی امام در شورای عالی دفاع، شرکت در عملیات مرصاد، دوران خدمت در ستاد کل نیروهای مسلح و بنیان گذاری هیئت معارف جنگ، روش و منش، مدیریت و فرماندهی، مدیریت رفتار سازمانی و... موضوعاتی است که پیرامون این شخصیت نظامی میتواند مورد مطالعه قرار گیرد.

نتیجه بررسی آثار و عملکرد وی نشان میدهد که شهید صیاد شیرازی ازنظر فردی دارای شخصیتی با زیرساختی اصیل، قوی و مستقل، مذهبی، اخلاقی، متوسل و متوکل به عقاید و الهیاتی که عمیقاً به آنها معتقد بوده و آثار این اعتقادات به طور مکرر در نهان و آشکار مشهود بوده است. وی دارای اندیشه نظامی و سیاسی، دوستدار و طرفدار انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب، مخلص، مردمی، شجاع و مطیع امر ولایت و... (امینی، ١٣٩١) بوده است. مطمئناً چنین شخصیتی با زمینه ها و زیرساخت های مستحکم، خداباور و معنوی، عامل اصلی در ایجاد جاذبه، جلب اعتماد عمومی و محبوبیت الهی[14] و مردمی بوده که در عمل نیز آثار و برکاتی به همراه داشته و از همین باب، نتایج قابل قبولی در عملیات ها گرفته است.

در مقطع اول یعنی در سال دوم جنگ که شهید صیاد به فرماندهی نیروی زمینی برگزیده میشود، آن گونه که در متن مقاله تشریح گردید، روش وی برای همکاری بین ارتش و سپاه در عملیات ها، مبتنی بر تجارب روزها و ماه های اول انقلاب (عملیات در کردستان) و برآمده از اعتقادات اسلامی و انقلابی و اخلاق و رفتار تجربی وی بین رزمندگان ارتشی و سپاهی ناشی شده بود. به طوریکه هر دو طیف همکار، قبلاً به او گرایش داشته و نسبت به فرماندهی او پذیرش داشته اند. لذا وی با همین ویژگی توانست راه کاری ارائه داده و نسبت به اجرای آن اصرار ورزد تا بن بست موجود در راه کارهای جنگی را بگشاید. این روش و موفقیت های او در کردستان باعث شد تا اذهان تصمیم گیران و رهبران انقلاب به او معطوف شود. و به عنوان تنها کسی که میتواند هماهنگی بین ارتش و سپاه (رفسنجانی، ١٣٩٥: ٢٤٩) را به وجود آورد معرفی شود. البته در این مقطع زمانی، عملیات های مشترکی که او با تشکیل قرارگاه مشترک ارتش و سپاه ابداع کرد با عملیات مشترک آئین نامه ای متفاوت بود، چراکه در این روش ابداعی، با فرماندهی مشترک ارتش و سپاه «وحدت فرماندهی» به عنوان یک اصل از اصول جنگ، مخدوش میشد. ولی به ناچار به دلیل طولانی شدن زمان اشغالگری دشمن، به عنوان تنها راه کار از طرف ایشان برگزیده شد و تا پایان عملیات بیت المقدس و رفع اشغال دشمن این روش نسبتاً موفق بود (حسینی، ١٣٩٦: ٣٣). این نکته قابل ذکر است که در ادامه عملیات ها، شهید صیاد، همواره متوجه این نقیصه بوده است ولی به دلیل نهادینه نشدن «وحدت ارتش و سپاه »، اختلافات بین ارتش و سپاه آن طور که در اسناد دفاع مقدس و خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ مکرر آمده همچنان ادامه یافت و به عنوان مشکل اصلی جنگ (رفسنجانی، ١٣٧٨: ٦٩ الیآخر) معرفی گردید.

اسناد زمان جنگ حاکی است که؛ آن شهید همواره برای ایجاد «وحدت فرماندهی» (رفسنجانی، ١٣٨٥: ٥٧) در جنگ، تلاش کرد ولی عدم موافقت مسئولین امر با نظرات وی، این تلاش ناموفق ماند. ولی درهرصورت نقش مؤثر و بیبدیل و ازخودگذشتگی و فداکاریهای فردی و سازمانی شهید صیاد- که هزینه سنگینی هم برای وی داشت - دفع تجاوز دشمن و رفع اشغال از سرزمین های جمهوری اسلامی ایران را در سال دوم جنگ را به دنبال داشت.

مقطع دوم اثرگذاری آن شهید همان گونه که در اسناد و روایات مختلف و بند٣ مقاله به طور مشروح آمده است. شرایط سخت تصمیم گیری در مقطع خطرناک مرحله سوم عملیات بیت المقدس بود که درنتیجه اصرار و ریسک پذیری و توجیه شرایط برای سایر فرماندهان و رزمندگان و قبول مسئولیت عملیات توسط آن شهید و روحیه معنوی و متوکل وی بوده است.

بررسیهای انجام شده در مورد شخصیت های نظامی و عملیاتی موجود در صحنه دفاع مقدس، ازنظر علمی، تجربی و روحیات معنوی، اخلاقی و... نگارنده را به این باور رسانده است که در آن شرایط پرابهام تصمیم گیری، برای فرماندهی عملیات و دستیابی به پیروزی و فتح خرمشهر، بدیلی وجود نداشته است.

مقطع سوم و فرماندهی وی بر عملیات مرصاد؛ در زمانی اتفاق افتاد که براثر فشارهای بین المللی و تحریم های تسلیحاتی نیروهای خودی، پشتیبانیهای بیدریغ استکبار جهانی از جبهه دشمن، توازن قوا را به نفع عراق رقم زد. از سوی دیگر، اشتباهات فرماندهی عالی جنگ در تصمیم گیری و تغییر استراتژی، موجب تفوق نیروهای دشمن و فروپاشی جبهه های خودی در غرب و جنوب و تجاوز مجدد دشمن گردید. در این شرایط بسیار سخت و تلخ که اتحاد و انسجام بین نیروها، یگان ها و رزمندگان از میان رفته بود و هر کس به فکر خود، یگان خود، و آبروی خود و سازمان خود بود. باز انگشت های اشاره به سمت یک شخصیت محبوب و مورد اعتماد کلیه رزمندگان نشانه رفت. چراکه او هم ازنظر مهارت های انسانی و هم ازنظر مهارت های فنی و تخصصی فرماندهی، مورد اعتماد بود. به عبارت دیگر، در سال پایانی جنگ شاهد کاهش توان رزمی نیروهای خودی و افزایش توان رزمی دشمن با کمک تسلیحات اهدایی قدرت های بزرگ بودیم و حضور نیروهای داوطلب در جبهه ها کم رنگ شده بود. سپاه پاسداران و ارتش ج.ا.ا جدای از یکدیگر عمل می کردند. پذیرش قطعنامه ٥٩٨ توسط ایران، موجب ایجاد تصور ضعیف شدن قوای ایران در تحلیل های منافقین گردید؛ و به دنبال یک سری عملیات های موفق، در ماه های قبل در جبهه های خودی، این بار منافقین تصمیم به انجام عملیاتی به منظور فتح تهران گرفتند. بنابراین عملیات فروغ جاویدان منافقین که به غروب منافقین انجامید، در شرایطی انجام شد که جبهه های داخلی غرب و جنوب فروپاشی شده و ارتش عراق در خاک ج.ا.ا قرار داشت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با انجام عملیات غرورآفرین مرصاد شکست سخت و تلخی به منافقین کوردل تحمیل کردند. آشفتگی جبهه ها موجب گردید، سرفرماندهی جنگ، شهید صیاد شیرازی را به دلیل پیشینه درخشان در دفاع مقدس و اعتماد عمومی نسبت به او، جهت ایجاد انسجام مجدد و وحدت و یکپارچگی در بین نیروهای مسلح برای فرماندهی عملیات علیه منافقین انتخاب نماید.

وی در آن روزها توانست به عنوان یکی از مهم ترین عوامل ایجاد وحدت و انسجام بین نیروهای مسلح عمل نماید و برگ زرین دیگری در آخرین عملیات دفاع مقدس را به یادگار گذارد. دقیقاً عدم حضور عمده قوا در منطقه غرب و عملکرد جداگانه ارتش و سپاه که به صورت عمده ترین عامل تخریب روحیه درآمده بود و سوءاستفاده منافقین از آشفتگی اوضاع پایانی جنگ، وضعیتی بحرانی در نیروهای مسلح به وجود آورده بود. که با این تدبیر، شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی به عنوان شخصیتی که موردقبول و اعتماد دو طرف ارتش و سپاه بود و نسبت به فرهنگ سازمانی حاکم بر دو سازمان آشنایی کامل داشت، مأموریت هدایت و هماهنگی بین نیروهای مسلح را به عهده گرفت. درعین حال پیروزی در عملیات مرصاد در این برهه از زمان، موجب بازگشت روحیه ای تازه بین رزمندگان گردید و شیرینی و حلاوت این پیروزی به عنوان آخرین عملیات دوران دفاع مقدس، باعث فراموشی شکست های چهار ماه پایانی جنگ گردید.

این مهم مقدور نبود مگر با اتکای به خدا و درایت و منش فرماندهی شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی که به عنوان نابغه ای نظامی در این عملیات نیز همانند گذشته موفق عمل نمود. لذا نتایج حاصله بیانگر این مطلب است که شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی نقش بسیار مطلوبی را در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد در پایان جنگ تحمیلی ایفا نموده است.

نکته دیگر که حائز اهمیت است اینکه این عملیات به صورت یک عملیات مشترک از نیروهای زمینی (ارتش و سپاه) و نیروی هوایی با یک «وحدت فرماندهی» مثال زدنی و مطابق با آئین نامه های نظامی انجام شده است. در این عملیات، فرمانده عملیات مشترک، فرمانده هیچ یک از یگان های در اختیار نبود ولی همه یگان ها تحت کنترل عملیاتی و گوش به فرمان او بودند. و فرماندهان سازمانی یگان ها صرفاً فرماندهی «منهای عملیاتی» یگان های خود را داشتند. لذا در حال حاضر، این عملیات میتواند به عنوان الگویی علمی از یک عملیات مشترک، موردتوجه مراکز آموزشی و دانشگاه های نظامی قرار گیرد. درعین حال، نتیجه مطالعه در سه مقطع زمانی و سه موقعیت تصمیم گیری با توجه به شرایط مطروحه در متن مقاله به این ترتیب شد که:

- شهید صیاد شیرازی با ابتکاری جدید در نوع فرماندهی جنگ، با ایثار و ازخودگذشتگی فردی و سازمانی، توانست با به کارگیری کلیه نیروهای موجود در صحنه، نقش آفرینی کرده، حلقه وصل و منسجم کننده ی نیروها باشد و با همین روش، تحرک فوق العاده ای در جبهه ها ایجاد نماید.

به طوری که، در مدت زمانی محدود (از زمان انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی تا آزادسازی خرمشهر، حداکثر نه ماه) به اشغالگری صدام حسین و رژیم بعثی عراق پایان دهد.

- در مقطع دوم، دقیقاً در شرایط پرابهام مرحله ی سوم عملیات بیت المقدس، نقش شخصیتی متوکل و متوسل او در پذیرش ریسک عملیات بیبدیل است و عنایت خداوندی نیز نتیجه ی شیرین و پرحلاوت پیروزی را نصیب رزمندگان اسلام و ملت شریف ایران مینماید.

- تاکنون شکست های جبهه های خودی، به ویژه شکست های چهار ماه پایانی جنگ به طور رسمی موردبررسی قرار نگرفته و کمتر در مورد وقایع پیش گفته، بحث و بررسی و تجزیه وتحلیل شده است؛ لذا اگر در آن شرایط، جنگ پایان می پذیرفت، مشخص نیست، امروز نیروهای مسلح ج.ا.ا چه وضعیتی داشتند و در چه شرایطی قرار داشتند؟ بنابراین ارزش های عملیات مرصاد به عنوان یک عملیات پیروز، که وقایع تلخ گذشته را به بوته نسیان و فراموشی سپرد و با شیرینی و حلاوت پیروزی در عملیات مرصاد، اتحاد و انسجامی که در ملت و نیروهای مسلح ایجاد کرد، واقعاً توصیف ناپذیر است و عنایت خداوند متعال این بود که این نقش به نام شهید گران قدر و مخلص درگاه او، علی صیاد شیرازی نوشته شود.

منابع

- گروه مؤلفان (١٣٨٣)، آئین نامه عملیات مشترک و مرکب، ستاد مشترک، اداره آموزش و پژوهش، چاپ یکم، تهران: چاپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران.

- امینی، محمودرضا (١٣٩١)، سیری در رفتارشناسی شهید صیاد شیرازی، تهران: انتشارات ایران سبز.

- بختیاری، مسعود (١٣٨٠)، عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر، تهران: انتشارات ایران سبز.

- بهمنی، مسعود (١٣٩٣)، منافقین در کمینگاه صیاد، تهران: انتشارات ایران سبز.

- تیمرمن، کنت آر (١٣٧٩)، ناگفته های جنگ عراق با ایران (سوداگری مرگ)، مترجم، احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا.

· جعفری، مجتبی (١٣٨٥)، اطلس نبردهای ماندگار، چاپ سوم، تهران: مرکز پژوهش های دفاع مقدس سازمان ایثارگران نزاجا،.

- حسینی، سید ناصر (١٣٩٦)، گفتمان ارتشی دفاع مقدس، تهران: انتشارات ایران سبز.

- خلیلی، حسین (١٣٩٨)، نبردهای هوایی ایران (مروری کوتاه بر روند نبردهای هوایی ایران در دفاع مقدس)، تهران: ایران سبز.

- دهقان، احمد، (١٣٨٤)، ناگفته های جنگ، خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، تهران: انتشارات سوره مهر،.

- رضایی، محسن، (١٣٩٠)، جنگ به روایت فرمانده، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس.

- سامرایی، وفیق، (١٣٨٠)، مترجم، عدنان قارونی، ویرانی دروازه شرقی، تهران: معاونت انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز فرهنگی.

- سرمدی، سعید، (١٣٩٠)، شهید احمد کاظمی، تهران: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.

- سیاری، حبیب الله.، منصوری، مجید.، جعفری جبلی، علی و میرشکاری، شهریار، (١٣٩٠)، تقویم تاریخ دفاع مقدس نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (مروارید حوادث یکم تا پانزدهم آذرماه ١٣٥٩)، تهران: انتشارات دفتر پژوهش های نظری و مطالعات راهبردی نداجا.

- صادقی گویا، نجاتعلی، (١٣٨٢)، عملیات شیندرا، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری عرشان.

- صادقی گویا، علی، (١٣٩٣)، عملیات آزادسازی سنندج و گردنه صلوات آباد، تهران: انتشارات ایران سبز.

- علایی، حسین، (١٣٩١)، روند جنگ ایران و عراق، جلد اول، تهران: نشر مرزوبوم.

- عسگری، شاداب، (١٣٩٢)، حصر شکنان، تهران: انتشارات سوره سبز.

- محققی، محمدحسن، (١٣٩٣)، اسرار مکتوم، تهران: نشر ٢٧ بعثت.

- مؤمنی، محسن، (١٣٧٨)، در کمین گل سرخ، تهران: انتشارات سوره مهر.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، (١٣٧٨)، امید و دلواپسی (خاطرات سال ١٣٦٤)، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، (١٣٨٥)، به سوی سرنوشت (خاطرات سال ١٣٦٣)، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، عباس بشیری، (١٣٩٥)، روزها و روزگاران سخت (جنگ ایران و عراق به روایت فرمانده عالی جنگ)، دفتر اول، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب.

پی نوشت ها:

[1] ارتش، سپاه، گروه جنگ های نامنظم شهید چمران، کمیته های انقلاب اسلامی و فدائیان اسلام و...

[2] اختلاف بین رئیس جمهور(وقت) و حزب جمهوری اسلامی و...

[3] منظور از جنگ کلاسیک یعنی جنگیدن به روش علمی و مطابق با آئین نامه های نظامی

[4] منظور از جنگ بر مبنای اندیشه انقلابی یعنی با استفاده از تفکر و ایمان و شور انقلابی رزمندگان و... ولی ایشان هرگز نگفتند که راه محاسبه، سنجش و تعیین درجه ایمان و انقلابی بودن افراد چگونه است و افراد باایمان و بیایمان چگونه غربالگری میشوند.

[5]  http://www.fanuskhe.blogfa.com/post/22

[6] نویسنده کتاب اسرار مکتوم، اراضی باقیمانده را طبق اسناد وزارت خارجه ٢٥٠٠ کیلومتر میداند. اسرار مکتوم، ص ٢٢١.

[7] Timmerman

[8] در این مورد یکی از رزمندگان سپاه بدر توضیح میدهد.

 https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/05/05/2062242

[9] اظهارات سردار ناصح /٩٧٩٤٣٨/www.mashreghnews.ir/news//https:

[10] سروان بهزادی معاون (وقت) گردان ١٨٣ لشکر٥٨ ذوالفقار (مدیریت تاریخ شفاهی معارف جنگ شهید صیاد شیرازی)

[11] دستور عملیاتی تعجیلی که فقط اقدامات عملیاتی برای یک دوره کوتاه را به یگان های درگیر ابلاغ میکند.

[12] نیروهای تقویت، نیروهای نزدیک به منطقه عملیات که میتوانند برای تقویت یگان های عملیاتی وارد منطقه شوند.

[13] /www.habilian.ir/fa//https: نقش شهید صیاد در عملیات مرصاد به روایت اسناد (بنیاد هابیلیان)

[14] قلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ الَّلهَ فَاَّتبِعُوِنی یحْبِبْکمُ الَّلهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوَبکمْ وَ الَّلهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (آل عمران -٣١)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان