پرسش اصلی اینجاست که آیا اساسا طرح اینگونه مسائل ضرورتی دارد و آیا به حل آخرین مساله یا مسائل اختلافی بین تهران و واشنگتن کمک خواهد کرد یا نه؟
نکته کلیدی و متاسفانه مغفول در این ماجرا، ماهیت دائما متغیر و سیال نظام بینالملل است.
به جرات میتوان گفت که نظام بینالملل، مواضع کشورهای مختلف و مقامات سیاسی، دائما متناسب با شرایط، در حال تغییر و دگرگونی است و سیاستمداران و دیپلماتها با توجه به همین ماهیت متغیر نظام بینالملل و منافع کشورهاست که تصمیمات سیاسی و دیپلماتیک خود را بازتعریف و تنظیم میکنند.
به عبارت دیگر، سیر تحولات بینالمللی به طرز بیسابقهای شدت گرفته و سیالیت آن افزایش یافته است؛ بهنحویکه موضع امروز یک کشور ضرورتا بیانگر موضع فردای آن کشور درباره مسالهای واحد نیست.
یکی از بارزترین موارد این نظام سیال و به سرعت در حال گذار، نقش روسیه در مذاکرات برجام است. مسکو که تا پیش از جنگ اوکراین به طرز فعالانه و بیسابقهای -درست برخلاف سال 2015- برای احیای برجام تلاش میکرد، پس از این جنگ، موضعی کاملا متفاوت اتخاذ کرد. به همین دلیل است که سیر تحولات نظام بینالملل را باید در بستر و زمینه تاریخی آن بررسی و تحلیل کرد، نه به شکل برشهای زمانی یکسان.
نمونه بارز دیگری از تغییر مداوم نظام بینالملل، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب و سفر اخیر بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه به یک کشور عربی -امارات عربی متحده- پس از 11 سال است؛ کشوری که در سال2011 از اتحادیه عرب اخراج و از سوی اعراب منزوی شدهبود. از همین زاویه میتوان موضوع مذاکرات هستهای را هم مورد تحلیل قرارداد.
به فرض آنکه سخن حامیان تیم قبلی مذاکرات درباره دستاوردهای بیشتر تیم قبلی درست هم باشد، این مساله لزوما به تفاوت دو تیم مربوط نمیشود و شاید دولت بایدن و تیم مذاکراتی او با توجه به متغیرهای مختلف تصمیم گرفته باشند تا درباره یک مساله خاص، تصمیمی متفاوت از سال گذشته اتخاذ کنند. یا اینکه برعکس، تیم ایران به این نتیجه رسیده باشد که به موضوع دیگری اولویت دهد یا سرسختی بیشتری از خود نشان دهد؛ چون فضا را برای امتیازگیری، فراهمتر از گذشته میبیند.
اگرچه برای راستیآزمایی این تحلیلها نیاز به اطلاعات دقیقتری داریم، اما در هر حالت، اظهارنظرهایی که به تضعیف تیم مذاکرهکننده تعبیر شود و بازتابدهنده شکاف، انشقاق و عدم انسجام ملی باشد، بیتردید کمکی به احیای برجام و باز شدن گره از مشکلات مردم نخواهد کرد. ضمن آنکه اخباری نیز منتشر شده است که نشاندهنده استفاده دولت سیزدهم از ظرفیت دیپلماتهای دولت دوازدهم برای حداکثرسازی منافع ملی است؛ موضوعی که اگر صحت داشته باشد، نشاندهنده عقلانیت دولت جدید در موضوع هستهای و نگاه ملی به این مساله است که البته باعث انتقاد شدید برخی طیفهای تندرو نیز شده است.
بنابراین، بهترین گزینه برای سیاستمداران و نخبگان داخلی که دغدغه ملی دارند این است که چه مخالفان و چه موافقان دولت سیزدهم، انتظارات و خواستههای خود را از دستگاه دیپلماسی مطابق این اصل اساسی که «سیاستخارجی و منافع ملی محل تسویه حساب شخصی، جناحی و گروهی نیست» تنظیم کنند.
منافع ملی بالاترین عنصری است که دولتها برای تحقق حداکثری آن تلاش میکنند و نباید آن را قربانی دعواهای سیاسی کرد.
اکنون شاید این پرسش مطرح شود که اینگونه دعواها در ایالاتمتحده هم بین طیفها و جریانات سیاسی در جریان است و این موضوع مسالهای متداول در کشورها است.
پاسخ به این ابهام در همین منطق و پارادایم قابل تحلیل است. دقیقا بهدلیل همین دعواهای جناحی و نزدیک بودن انتخابات آبان ماه کنگره است که دولت بایدن از اتخاذ یک تصمیم منطقی که حتی به نفع خود آمریکا هم است، ناتوان شده است. اگر آمریکاییها ادعا میکنند که دغدغه آنان جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است و این مساله را مسالهای حیاتی برای امنیت ملی خود و متحدان منطقهایشان قلمداد میکنند، همین دعواهای سیاسی و هزینهزا بودن اتخاذ یک تصمیم قاطع و عقلانی، آنان را از رسیدن به همین هدف دور کرده است. بیشک اگر اکنون در مقطع زمانی پس از انتخابات میاندورهای کنگره قرار داشتیم، دولت بایدن بدون توجه به دعواهای داخلی بسیار سریعتر به تصمیم میرسید.
اگر این الگو در ایران نیز تکرار شود، بیتردید به پیچیدهتر شدن اوضاع منجر خواهد شد و دو طرف را از رسیدن به یک توافق مرضیالطرفین دور خواهد کرد. از این رو باید صدایی منسجم و واحد از ایران ارسال شود. در غیر این صورت هر سیگنالی به خارج که حاوی تضعیف تیم مذاکره باشد، قطعا کمکی به منافع ملی و احیای هرچه سریعتر برجام نخواهد کرد و ضرر آن پیش از همه متوجه مردم خواهد شد.
بی شک، خارج شدن از فضای دو قطبی این دولت و آن دولت و دور شدن از فضای دعواهای جناحی - غالبا بیحاصل و کسل کننده- انتخاب هوشمندانهتری برای حداکثرسازی منافع ملی است.