رقیب همان حافظ است، کسی که مراقب چیزی است و با مراقبت و رعایت همیشگی به محافظت آن میپردازد. بعید نیست که در اصلش بین آن و رقبه (گردن) رابطهای باشد؛ گویی به کشیده شدن گردن در اثنای توجه و مراقبت اشاره دارد. از معانی گستردهی آن این است که به معنای انتظار میآید، مثل آیهی: وَ ارتَقِبُوا إنّی مَعَکُم رَقیبٌ (1)، یعنی منتظر باشید که من با شما منتظر عذاب هستم و یا آیهی: فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر (2)، یعنی با صبر و تأنی منتظر آنها باش. به معنای احتیاط هم آمده است: فَأصبَحَ فی المَدینَةِ خائِفاً یَتَ
رقیب همان حافظ است، کسی که مراقب چیزی است و با مراقبت و رعایت همیشگی به محافظت آن میپردازد. بعید نیست که در اصلش بین آن و رقبه (گردن) رابطهای باشد؛ گویی به کشیده شدن گردن در اثنای توجه و مراقبت اشاره دارد. از معانی گستردهی آن این است که به معنای انتظار میآید، مثل آیهی: وَ ارتَقِبُوا إنّی مَعَکُم رَقیبٌ (1)، یعنی منتظر باشید که من با شما منتظر عذاب هستم و یا آیهی: فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر (2)، یعنی با صبر و تأنی منتظر آنها باش. به معنای احتیاط هم آمده است: فَأصبَحَ فی المَدینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ (3)؛ یعنی مراقب است و احتیاط میکند. به معنای احترام و حفظ کردن هم آمده است: لاَ یَرقَبُونَ فِی مُؤمِنً إلاً وَ لا ذِمَّةً (4) به معانی دیگری هم میآید که فراگیری آن از آنچه که گفتیم، بیرون نیست.
اما در آیهی: إنَّ اللهَ کانَ عَلَیکُم رَقیبًا (5) و وَکانَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ رَقیباً (6)؛ هیچ یک از معانی بالا شایستهی آن نیست، چون به ذات خداوند نسبت داده شد و هر چه که شایستهی آن ذات باشد ناچار باید اندکی تغییر کند. معنای رقیب بر هر چیزی است، یعنی محافظ است. چنان که آیات دیگر بر این تصریح دارند؛ از جمله: وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیءِ حَفیظٌ (7)، و اللهُ حَفیظٌ عَلَیهِم وَ ما أنتَ عَلَیهِم بِوَکیلٍ (8). ممکن نیست که صفت حفاظ و محافظت برای خداوند همان باشد که برای مخلوق است، چون خداوند برتر از هر صفتی است؛ اما وقتی خود را به رقیب و حفیظ توصیف مینماید، یعنی به بندگان و مخلوقاتش عنایت دارد و از حیث علم و شهود، رحمتش را به آنها میرساند و حاشا که فیض و امداد او از چیزی که آفریده قطع گردد! و این امری است که تصورش نادرست است.
از نظر علمی، مخلوق قادر نیست به راههای خالق در حفظ اشیاء، و حفظ و عنایت به آنها، و تکفل آنها در غیب و شهادت در مسیرِ مقدر شده برای حرکت آنها، احاطه یابد. بهتر است که بگوییم همه این راهها در این آیه جمع شده است: وَ رَحمَتی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ (9)، رحمت او به یک شیء، آفرینش آن و هدایت آن به جهت مقدر شده میباشد: رَبُّنَا الَّذی اَعْطی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی (10). و حفظ و رحمت وی به مخلوقاتش تدبیر روزی آنها و اعطای آنها و اعطای آنچه که از مسائل زندگی استحقاق دارند، میباشد؛ چنان که میفرماید: وَ ما مِن دابَّةِ فِی الأرضِ إلاً عَلَی اللهِ رِزقُها (11) و رحمت او آن است که با آفرینش غایتی را نیز برای آنها قرار دهد و به سوی آن در حرکت باشند و نهایتی که به آن راه یابند و این که، آفرینش آنها بیهوده و بازیچه نباشد. ذات او بسیار والاتر و فراتر از این سخنان است. هدف از آفرینش آنها همان شناخت خالقشان است: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَالإنسَ إلاّ لِیَعبُدُونِ (12)، و معرفت خالق دوستی و عبادت و گرایش به سوی او را اقتضا میکند. بنابراین، نهایت همان بازگشت به مبدأ و حساب پس دادن و پاداش اعمال میباشد؛ و بیشتر آیات قرآن به این معانی کاملاً تصریح دارند و آشکارا بر آن دلالت دارند و ما به چند نمونه بسنده میکنیم: ِإنَّ إِلَینَا إِیابَهُمْ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا حِسَابَهُمْ (13) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا (14). و فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (15).
رقیب مترادف شهید میباشد، یعنی کسی که بر هر چیزی در حرکات و سکنات، مرگ و حیات، رستاخیز و قیامتش شاهد است و گواه هر چیزی است، و هیچ چیز در آسمان و زمین از او پنهان نیست. دلیل این مطلب آیهی: وَکُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ (16) میباشد. گویی شهید را به جای رقیب به خاطر جلوگیری از تکرار آورده است، ولی معنا در هر دو یکی است و هر یک که باشد، از نظر معنا جانشین دیگری میگردد. رقابت و شهادت هر دو به معنای وکالت بر چیزی از باب حفظ و قیومیت بر آن به واسطهی تدبیر است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میگوید: «خداوند سبحان بر هر چیزی وکیل است، مثل روزی، زنده کردن، میراندن، حفظ، دعوت، هدایت و... و او شهید و گواه است بر اعیان اشیاء و افعال آنها از جمله اعمال بندگانش.»
اندکی بعد از این سخن میگوید: «خداوند سبحان تنها شهید است نه چیز دیگر، با وجود همه شهید است؛ یعنی حقیقت شهادت از آن خداوند است؛ چنان که حقیقتِ کل کمال و خیر، خداوند است و هر آنچه را که غیر او از کمال، خیر و زیبایی دارند بنا به مالکیت دادن اوست؛ بی آن که این مالکیت عزل مالکیت از او گردد، و به معنای زوال و بطلان مالکیت او نیست.» معنای رقیب به معنای شهید، وکیل و حفیظ محدود نمیشود، بلکه به معنای حسیب هم میباشد؛ یعنی کسی که به تشخیص و محاسبهی اعمال هم میپردازد.
شاهد این سخن آیهی: فَأَشْهِدُوا عَلَیهِمْ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا (17) میباشد.
انسان هم در مراقبت و محافظت نقش دارد. یعی نفس خود را وانگذارد تا به هوای خود عمل کند و به حلال و حرام، طاعت و نافرمانی، بدی و خوبی، ایمان و کفر در رفتار و افعال و احولاش توجه نکند. و هرگاه نفس او قصد سرکشی به سوی پرتگاه نافرمانی یا لغزیدن به بدی و کفر اراده کرد، نور عقلش راهگشای او در تاریکیها و یقین قلبیاش رهبر او به طاعات و راهنمای به نیکیها باشد. این عنایت خداوندی است که به هر یک از بندگانش بخواهد الهام میکند که پروردگارش را به یاد آورد و او را در قلبش هنگام وسوسههای زشت و اندیشههای بد حاضر نماید. این همان معنای سخن او در قرآن است که مى فرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (18).
بزرگان صوفیه به خوبی به این بحث پرداختهاند، که نباید از آرای آنها درگذریم. قشیری در رساله خاطرنشان میسازد که تمام معنای مراقبت در این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شده است که میفرماید: «... خدا را چنان عبادت کن گویی او را میبینی؛ چون اگر او را نبینی، او تو را میبیند.» وی به نقل از استادش و شرحش بر این حدیث- گویی تعریضی از مراقبت ارائه میکند- نقل میکند: «اشارهای است به حال مراقبت، چون مراقبت علم و آگاهی بنده به اِشراف پروردگار بر اوست و استمرار او به این علم مراقبهای برای پروردگارش میباشد و این اصل تمامی خیر برای اوست، و به این حالت نمیرسد، مگر بعد از فراغت از محاسبه.» پس محاسبه نخستین گام در راه کشف و مشاهده و سپس مراقبت دومین گام میباشد. بنا به نقل قشیری، جریری از اهمیت آن چنین سخن گفته است: «کسی که بین او و خدایش تقوا و مراقبت نباشد، به کشف و مشاهده نایل نمیشود.» همچنین میگوید: «امر ما (مراد صوفیان و احوالشان) مبنی بر دو فصل است: نفست را به مراقبت خداوند ملزم سازی و علم بر ظاهر تو قائم باشد.» از عبدالرحمن سلمی نقل شد که میگفت: «از ابوعثمان مغربی شنیدم که میگفت: «بهترین چیزی که در این طریقت انسان باید بر نفس خود ملزم نماید، محاسبه و مراقبت و علم را با علم قرین کردن است.»
ابوالعباس بغدادی میگوید: از جعفربن نصیر دربارهی مراقبت پرسیدم، گفت: «رعایت: باطن برای ملاحظهی نظر حق با هر چیزی که به ذهن خطور میکند.» پس برای آدمی شایسته نیست که از ذکر خداوند جدا گردد، اگر به زبان میسر شد به قلبش و حرکتهای جوارحش و در سکنات آن، و از نگاه به حرام و گوش سپردن به حرام منع نماید و زبانش را باز دارد و سخن نگوید، مگر به رضایت خداوند سبحان. همچنین بقیهی اعضا و جوارح و حواس ظاهری و باطنی، برخی از صوفیان به این معنا پرداختهاند که: «هر کس خداوند را در خاطرش مراقب باشد، خداوند او را در جوارحش حفظ میکند.»
چه نَفَسِ پاکی دارند اهل معرفت و کشف و اهل تصوف! آن گاه که به بیان میپردازند و بر قلب تشنگان سیرابی میبخشند. از جمله، سخن ذوالنون مصری است که میگوید: «علامت مراقبت، ترجیح دادنِ آن چیزی است که خداوند ترجیح داده و بزرگداشت آن چیزی است که خداوند بزرگ دانسته و کوچک شمردن آنچه خداوند کوچک شمرده است.» ابراهیم خواص میگوید: «مراعات، مراقبت را به ارث میگذارد و مراقبت خلوص را در پنهان و آشکار برای خداوند.» از ابن عطاء سؤال شد: «برترین طاعات کدام است؟ گفت: مراقبت حق بر دوام اوقات.» از ابوالحسین بن هند سؤال شد، چه هنگام چوپان با عصایش گوسفندان را از مراتع هلاک میراند و رعایت میکند؟ گفت: «هرگاه بداند که بر آن رقیب (حافظ) است.»
ابن عربی میگوید: مراقبه، از بهترین مقامات تصوف، دقیقترینِ آن، و غنیترین آن به فتوحات و اسرار است که درجات و رتبههای آن را پیموده است. از مراحل آن این است که شخص مراقب نفس خود باشد و قبل از خواب، به حساب کارهایش برسد و سپس، به مرتبهای برود که به محاسبه و مراقبت سخنان بپردازد تا آن که به مقامی برسد که محاسبه و مراقبه بر اندیشهها باشد. چنین کسی فیضی دریافت میکند که از معارف الهی و انوار ربانی قطع نمیگردد و جز برای سالکان این طریق که مشکلات آن را هموار میکند و امرش را به خدا میسپارد، تجلی نمیکند. او کسی است که در فتوحات گفته است: «موالات به طور کلی تنها به تلاش در به یاد آوردن و مراقبت در تمام افعال، حاصل میشود.» همچنین میگوید: «و آن به این صورت است که قلبمان را از فکر خالی کنیم و با حق تعالی به ذکر بر بساط ادب و مراقبت و حضور و آمادگی پذیرش آنچه که بر ما وارد میشود، بنشینیم.»
به قشیری باز میگردیم تا به او گوش سپاریم؛ او حکایتی را از عبدالله بن عمر نقل میکند که اهمیت مراقبت را بیان میکند و بر اهمیت آن در تربیت و تصفیهی روح دلالت دارد و راه رسیدن به پروردگار است. در رساله آمده است: «گفته شد: عبدالله بن عمر در سفر بود و جوانی را دید که گوسفند میچراند، و به او گفت: آیا یکی از این گوسفندان را میفروشی؟ گفت: مال من نیست. گفت: به صاحبش بگو گرگ یکی از آنها را ربود. جوان گفت: خداوند کجاست؟ عبدالله بن عمر مدتها همچنان میگفت: خداوند کجاست؟
علی (علیه السلام) میفرماید: «هر کسی که بین خود و خداوند را اصلاح گرداند، خداوند میان او و مردم اصلاح میکند و هر کس آخرتش را آباد کند، خداوند دنیایش را آباد میسازد و هر کس که به نفسش واعظ باشد، خداوند حافظ اوست.» این سخنی است که میتوان آن را راهنمای طریق مراقبت برگرفت تا جواز آن بر روندگان آن آسان باشد و شایسته است که رهبری باشد و زمام امور نفس را به دست گیرد که در راه رسیدن به خالق، راه را گم نمیکند و از جادهی سلامت بیرون نمیرود.
پینوشتها:
1- هود (11)، آیهی 93: و انتظار برید که من [هم] با شما منتظرم.
2- قمر (54)، آیهی 27: مراقب آنان باش و شکیبایی کن.
3- قصص (28)، آیهی 18: صبحگاهان در شهر، بیمناک و در انتظار [حادثهای] بود.
4- توبه (9)، آیهی 10: دربارهی هیچ مؤمنی مراعات خویشاوندی و پیمانی را نمیکنند.
5- نساء (4)، آیهی 1: که خدا همواره بر شما نگهبان است.
6- احزاب (33)، آیهی 52: و خدا همواره بر هر چیزی مراقب است.
7- سبأ (34)، آیهی 21: پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است.
8- شوری (42)، آیهی 6: خدا بر ایشان نگهبان است، و تو بر آنان گمارده نیستی.
9- اعراف (7)، آیهی 156: و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.
10- طه (20)، آیهی 50: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.
11- هود (11)، آیهی 6: و هیچ جنبندهای، در زمین نیست مگر [این که] روزیش بر عهدهی خداست.
12- ذاریات (51)، آیهی 56: و جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند.
13- غاشیه (88)، آیات 25 و 26: در حقیقت، بازگشت آنان به سوی ماست. آن گاه حساب [خواستن از] آنان به عهدهی ماست.
14- مریم (19)، آیهی 93: هر که در آسمانها و زمین است، جز بنده وار به سوی [خدای] رحمان نمیآید.
15- فصلت (41)، آیهی 11: پسی به این و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید.» آن دو گفتند: «فرمان پذیر آمدیم».
16- مائده (5)، آیهی 117: و تا وقتی در میانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی و تو بر هر چیز گواهی.
17- نساء (4)، آیهی 6: برایشان گواه بگیرید، خداوند حسابرسی را کافی است.
18- اعراف (7)، آیهی 201: در حقیقت کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.
منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم
منبع : راسخون