مرد خیاط که متهم است همسرش را خفه کرده و به قتل رسانده است، در دادگاه مدعی شد او قاتل نیست و نمیداند چه کسی همسرش را به قتل رسانده است.
متهم در مراحل مختلف بازجویی به قتل اعتراف نکرد، اما تحقیقات نشان داد مقتول با وسایلی به قتل رسیده که متعلق به متهم است. ضمن اینکه متهم پس از گمشدن همسرش شروع به شستن حیاط خانه کرده بود که این کار نیز به مدرکی علیه او تبدیل شد.
براساس مدارک موجود در پرونده، آذر سال 98 به مأموران پلیس خبر رسید جسد یک زن در گونیای در حاشیه خیابانی در حوالی بزرگراه آزادگان پیدا شده است. مرد جوانی که با پلیس تماس گرفته بود، به مأموران گفت: من و دوستانم برای گردش به حاشیه بزرگراه آزادگان رفته بودیم، اما با گونی بزرگی داخل آب روبهرو شدیم که لکههای خون روی آن قابل مشاهده بود.
ما به گونی مشکوک شدیم و آن را از داخل آب بیرون کشیدیم. وقتی در گونی را باز کردیم، با جسد یک زن جوان روبهرو شدیم. با این تماس مأموران پلیس پیگیر ماجرا شدند و جسد خونین زن جوان با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد.
شواهد نشان میداد دستوپای این زن با تکههای پارچه بسته شده و احتمالا با ضربه جسمی سخت به سرش از پا درآمده است. پلیس برای افشای هویت قربانی به تکاپو افتاد و روشن شد جسد متعلق به زنی 40ساله به نام مهناز است که روز قبل از خانهاش در حوالی محله خزانه خارج شده و دیگر بازنگشته بود.
مأموران پلیس به بازجویی از همسر مهناز به نام احمد پرداختند. این مرد که خیاط بود، گفت: من و همسرم سالهاست با هم زندگی میکنیم و یک دختر دانشجو داریم که در شهرستان درس میخواند و با ما زندگی نمیکند. من و همسرم هیچ اختلافی با هم نداشتیم.
من بوتیک لباس دارم و در پشتبام خانهمان کارگاه خیاطی راه انداختهام که در آن خیاطی میکنم و لباسهای دوختهشده را در مغازهام میفروشم. دیروز همسرم برای خرید داروهایش از خانه بیرون رفت و بازنگشت.
مهناز گفته بود بعد از خرید داروهایش به خانه خواهرم سر میزند، اما وقتی خواهرم با من تماس گرفت و گفت مهناز به خانه او نرفته، نگران شدم. ساعتی بعد خواهرزنم تماس گرفت و گفت گوشی موبایل مهناز خاموش است. ما که نگران شده بودیم، همهجا را دنبال او گشتیم تا اینکه روز بعد جسد او در حوالی بزرگراه آزادگان پیدا شد.
من از نحوه مرگ همسرم اطلاعی ندارم. درحالیکه این مرد منکر دستداشتن در قتل همسرش بود، پلیس با لکههای خون در خانه مرد خیاط روبهرو شد و فرضیه جنایت خانوادگی قوت گرفت. در بررسیهای بعدی مشخص شد دستوپای زن جوان با تکههای پارچه بسته شده که مشابه آن در کارگاه خیاطی احمد کشف شده است.
احمد مدعی بود با همسرش اختلافی نداشته، اما همسایهها این موضوع را رد کردند و گفتند بارها صدای درگیری آنها را شنیدهاند.
وجود خراشیدگی روی دستهای مرد خیاط شک پلیس را دوچندان کرد و وقتی در خانه مرد خیاط داروهای مهناز کشف شد که نشان میداد بهتازگی آنها را خریده، ادعای احمد مبنیبر اینکه همسرش برای خرید داروهایش از خانه خارج شده بود، رنگ باخت.
همچنین مشخص شد زن جوان موبایل، گلسر و کلید خانه را همراه خودش نبرده بود. از طرفی مرد خیاط در پاسخ به پرسشی درباره اینکه چرا آن روز چندین بار حیاط خانه را شسته، ادعا کرد حیاط را بهخاطر برگزاری جشن تولد فرزند باجناقش شسته است؛ اما وقتی همسایهها تأیید کردند این مرد هرگز در کارهای خانه کمک نمیکرد، اوضاع برای متهم پیچیدهتر و برای احمد کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
مرد خیاط در دادگاه کیفری پای میز محاکمه ایستاد. دختر مقتول اعلام گذشت کرد، اما پدر او برای متهم حکم قصاص خواست. این مرد سالخورده وقتی درباره کشتهشدن دخترش صحبت کرد، از حال رفت و روی زمین افتاد. سپس احمد در جایگاه ویژه ایستاد و ادعا کرد دستی در قتل همسرش نداشته و نمیداند مهناز چطور کشته شده است.
این مرد حرفهای قبلیاش را تکرار کرد و گفت: همسرم برای خرید دارو از خانه بیرون رفت و جسدش پیدا شد. نمیدانم چه کسی او را کشته است. من بیدلیل بازداشت شدهام. قاضی پرسید: آنتندهی موبایل همسرت و خودت نشان میدهد گوشیهای موبایل از خانه خارج نشدهاند.
چطور مدعی هستی همسرت از خانه بیرون رفته بود؟ متهم پاسخ داد: همسرم وقتی از خانه خارج میشد، گوشی موبایلش در دستش بود. آن لحظه من از او ساعت را پرسیدم و گفت ساعت 11 است. قاضی پرسید: چرا هنگامی که همسرت ناپدید شده بود، حیاط خانه را شستی؟ متهم جواب داد: قرار بود خواهرهمسرم و خانوادهاش از شهرستان به خانهمان بیایند.
بههمینخاطر کمی جلوی راه را تمیز کردم. قاضی سپس گفت: آثار کبودی و خراشیدگی روی گردن و دستانت چرا ایجاد شده بود؟ متهم توضیح داد: من چند روز قبل از این ماجرا در خانه بنایی انجام میدادم و بههمینخاطر دستهایم خراشیده شده بود.
آثار خراشیدگی روی گردنم هم هنگام اصلاح صورت ایجاد شده بود. او درباره اختلاف با همسرش نیز گفت: من و همسرم اختلافی نداشتیم. ما با هم دخترخاله و پسرخاله بودیم. اما بعد از فوت مادرزنم، وقتی پدر مهناز همسر دومی گرفت که خیلی جوان بود و صاحب فرزند شد، رفتوآمدم را با آنها کم کردم.
البته این فقط خواست من نبود، همسرم هم دوست نداشت زیاد به خانه پدرش برود. احمد در ادامه گفت: خانواده همسرم دخترم را تحریک کرده بودند تا به دروغ علیه من شهادت دهد؛ اما دخترم که واقعیت را میدانست، از قصاص گذشت کرد. متهم در آخرین دفاع نیز اتهام قتل را رد کرد و بعد از اینکه وکیل متهم دفاعیات خود را مطرح کرد. قضات برای تصمیمگیری درباره این پرونده وارد شور شدند.