به گزارش مشرق، دکتر محمد دادکان؛ همین اسم شما را از قطار کردن کلمات برای معرفی خلاص میکند. مرد صریحاللهجه پاچنار تهران که هنوز همان گونه باقی مانده است. بدون کوچکترین تغییری. پیش از مصاحبه آلبومهای عکس و مطالب بریده شده از جراید سالهای گذشته را آورده بود و با سند ثابت کرد از جوانی و پیش از انقلاب همیشه حرف حق را زده و همه تبعاتش را به جان خریده. با دکتر محمد دادکان گفتوگویی دو ساعته و شیرین داشتیم که خلاصه آن را تقدیمتان میکنیم.
بچه بازار تهران هستید؟
بله. من متولد محله سیدنصرالدین بازار تهران هستم. متولد محله پاچنار. هم من، برادرانم و تنها خواهرم و همین طور پدرم همه بچه همان محله هستیم. همانجا هم بزرگ شدیم. پدرم در بازار فعال بود و برادرانم که سابقه حضور در تیمهای ملی کشتی و جودو را داشتند هم در بازار مشغول هستند.
پدرم و مرحوم حاج رمضان رضایی در همان محله، هیأت محبان الزهرا(س) را در سال 1328 تأسیس کردند که هنوز در همان محله برقرار است و علاوه بر مناسبتهای مذهبی، هر صبح جمعه مراسم برقرار است.
چند سال فوتبال بازی کردید؟
11 سال. از تیم جوانان پرسپولیس شروع کردم. مرحوم آقای پرویز ابوطالب بازی مرا دید و مرا به تیم بوتان برد. من در تیم بوتان مقابل پرسپولیس بازی کردم. بعد از بازی مرحوم همایون بهزادی گفت این بازیکن ما بود چرا برای بوتان بازی کرد؟ باید او را برگردانیم. این شد که من به پرسپولیس برگشتم و تا آخرین روز برای این تیم بازی کردم و در سن 28 سالگی فوتبال را کنار گذاشتم.
بدون آنکه حتی یک کارت زرد بگیرید؟
بدون حتی یک اخطار و اخراج. اینکه یک مدافع حتی یک کارت زرد هم در بازیهای ملی و باشگاهی نگیرد، برای خبرنگاران آن زمان هم مسأله شده بود و همه دربارهاش نوشتند. در زندگی هم دوست نداشتم به کسی صدمه بزنم. از زمانی که خودم را شناختم، حرف حق را تحت هر شرایطی زده و پای آن ایستادهام؛ اما نمیپسندم که به کسی آسیب بزنم. مهاجم حریف را مهار میکردم اما آسیب به او نمیزدم.
اگر اجازه بدهید یک گام بلند برداریم و فاصله میان خداحافظی شما از فوتبال تا دوره مدیریتتان در فدراسیون را رد کنیم. برخی میگویند چون نسل طلایی فوتبال ما در زمان شما بازی میکردند، شما مدیر موفقی بودید.
میتواند این هم یکی از دلایلش باشد. نمیتوانم چشمم را به روی حقیقت ببندم؛ اما حالا هم نسل طلایی ما در حال بازی هستند. آن زمان هم آخرین سالهای بازی نسل طلایی بود و روزهای درخشان آن نسل گذشته بود. آنها از نظر فنی به من کمک کردند؛ اما فدراسیون من فقط بحث فنی نداشت. ما یک ریال از یک نهاد دولتی پول نگرفتیم و زمانی که دلار 800 تومان بود، خزانه فدراسیون را با 5 میلیارد و 600 میلیون تومان تحویل دادیم و رفتیم.
شما در زمان ریاست بر فدراسیون از دوستان متمولتان در بازار تهران کمک میگرفتید؟
بله. خوشحالم که بگویم منابع مالی ما غیر از فوتبال و فدراسیون، از کمک افراد تأمین میشد؛ چون هزینههای فوتبال و بخصوص تیم ملی در زمان ما خیلی بالا بود.
درست است که برای هر برد یک پراید به بازیکنان تیم ملی میدادید؟
بله. شما از همه بازیکنان آن زمان بپرسید. دستورالعملهای مرتبط با پاداش بازیکنان تیم ملی برای بردها را بهصورت بخشنامه اعلام کردیم. قیمت هر پراید آن زمان 7 میلیون و 150 هزار تومان بود و ما پاداش را به تومان تبدیل کردیم و به همه بازیکنان ثابت بعد از هر برد 7 میلیون تومان میدادیم، به بازیکنان تعویضی 5 میلیون تومان و به بازیکنان ذخیرهای که بازی نمیکردند 3 میلیون تومان. این پول هم بلافاصله بعد از هر برد پرداخت میشد.
باز هم یک داستانی هست که میگویند در بازی با بحرین (پیش از صعود تیم ملی به جام جهانی 2006) شما پول پاداش را از بازار تهران فراهم کردید. این هم درست است؟
بله. ایام تعطیلی نیمه خرداد بود و بعد از برد تیم ملی مقابل کره شمالی ما باید پاداش را پرداخت میکردیم. البته در آستانه بازی با بحرین و صعود تیم ملی به جام جهانی هم بودیم. من به همراه دوست خوبم محمدرضا طالقانی رفتیم بازار از یک بازاری محترم که به رحمت خدا رفتهاند، قرض کردم و گفتم بعد از تعطیلات پول شما را میدهم که همین طور هم شد. پول را بردم هتل لاله و به آقای فرکی و آقای شاهرخی دادم و گفتم بچهها که برای صبحانه آمدند، پولشان را بدهید. پول بازی با بحرین را هم در رختکن به بازیکنان دادم.
و بعد اتفاقات بازی با بوسنی (بازی خداحافظی تیم ملی با مردم پیش از سفر به جام جهانی 2006) به وجود آمد. 10 خرداد 85. کمی درباره آن روز حرف میزنید؟
آن روز اتفاقات تلخی افتاد که من از حیثیت فوتبال دفاع کردم. جایگاه ویژه ورزشگاه آزادی همیشه در اختیار ما بود؛ اما آن روز عوامل سازمان تربیت بدنی به دستور رئیسشان درش را قفل زده بودند و هیأت رئیسه فدراسیون را راه ندادند. من کنار زمین چمن بودم و خبر به من رسید که هیأت رئیسه آمدند پایین نشستهاند. من هم اجازه ندادم ایشان به حریم تیم ملی نزدیک شوند. جشن پرواز بود و قرار بود رئیس سازمان تربیت بدنی به رختکن برود که من تیم را از ورزشگاه خارج کردم.
نتیجه اختلافات آن روز چه شد؟
شبانه رفتند پیش رئیسجمهور و گفتند باید دادکان را عزل کنیم. رئیسجمهور مرا خواستند و من با آقای پهلوان رفتم منزل ایشان. قصه را آن طور که خواستند برایشان تعریف کرده بودند. من هم گفتم در زندگی هیچ وقت دروغ نگفتهام. قصه این طور نیست و واقعیت را گفتم و اضافه کردم که خیلی خوشحالم که از حرمت و عزت فوتبال دفاع کردهام. ایشان هم گفتند حالا که داستان این طوری است بروید و به تیم ملی برسید.
چه شد که این اختلافات پیش آمد؟
این بنده خدا اشتباهی به ورزش آمده بود. وزن و جایگاهش را نمیدانست. نمرهاش در جایگاه مدیریت ورزش کشور 20 بود چون کل ورزش را به او سپرده بودند آن وقت چشم به صندلی من داشت. درباره این آدم چه باید بگویم؟ مردم ما خیلی به گردن نظام حق دارند. اجازه بدهید دوباره به جدایی شما از فوتبال بپردازیم.
من همه جا گفتم آن برکناری غیرورزشی بود و حالا هم میگویم. هزار بار دیگر هم تکرار میکنم. این آقا یک روز من را صدا کرد و گفت سه بازیکن تیم ملی را خط بزن
بهنام های؟
علی دایی، یحیی گلمحمدی و سهراب بختیاریزاده.
به چه دلیل؟
گفت مسن هستند.
و شما چه گفتید؟
گفتم تحت هیچ شرایطی این بازیکنان را کنار نمیگذارم. من با اینها میروم به جام جهانی.
این ماجرا برای چه روزی است؟
یک روز قبل از بازی با بوسنی در جشن خداحافظی تیم ملی برای سفر به جام جهانی 2006.
پس ماجرای اختلاف از اینجا شروع شد؟
البته قبل از این شروع شده بود. مثلاً در تلویزیون گفته بود دادکان اگر بخواهد، میتواند برود. یکی میآید جای او.
و شما پاسخ دادید؟
بله. به همان برنامه رفتم و گفتم خدماتی که من در فوتبال ارائه میکنم، صد سال افرادی مثل شما نمیتوانید انجام دهید. من در همان برنامه زنده تلویزیونی گفتم شما نیامدید به مردم خدمت کنید. آمدید به خودتان خدمت کنید. شجاعت داشته باشید بگویید کجا بودید و کجا هستید. بگویید بچههایتان کجا هستند. چند تا جانباز و معلول و شهید در خانواده شما هستند؟
درست است که شما بعد از برکناری از فدراسیون فوتبال بهدنبال مهاجرت و استفاده از بورسیه فیفا بودید؟
به هیچ عنوان. هیچ وقت دنبال مهاجرت نبودم. من بورسیه فیفا را داشتم. تز من پذیرفته شده بود؛ اما هیچ وقت دنبال ترک کشورم نبوده و نیستم. همه عشق من ایران است و اینکه کنار هموطنانم باشم.
برسیم به قرارداد ویلموتس. شما معتقدید توصیه برای قرارداد ویلموتس از جای دیگری دیکته شد.
بله. صراحتاً میگویم شخص مهدی تاج مقصر 100 درصد نیست چون به او دیکته کردند. روزی داشتم میرفتم به منزلم که آقای تاج به من زنگ زدند و گفتند همراه تیم ملی به سفر بروم اما تشکر کردم و گفتم همراه تیم ملی به سفر نمیروم. آخرش گفتم حالا که تماس گرفتید به شما میگویم کیروش را برندارید. گفت تحت فشارم که او را بردارم. گفتم چون میدانم تحت فشارید، میگویم برندارید. چون بازیکنان به او دلبستگی پیدا کردهاند و کار برایتان سخت میشود اگر او را بردارید. گفت وزارت ورزش میخواهد مربی بیاورد. گفتم نپذیرید. مقاومت کنید. هر چه آنها گفتند که نباید بگویید چشم.
یعنی تمام این آوار یورویی که بر سر ما خراب شد، نتیجه دستور و توصیه وزیر وقت بود؟
با مهدی تاج تماس بگیرید و از او بپرسید. من در زندگیام دروغ نگفتهام. من با جرأت میگویم دستور آن قرارداد از وزارت ورزش صادر شد.
بیشتر بخوانید:
اینکه میگویند شما کاندیدای اول برای وزارت ورزش بودید، چقدر درست است؟
همان روزها هم گفتم که اسم من در صدر است اما یکی دیگر مینشیند و همین هم شد. معلوم بود چه کسی میشود وزیر ورزش. حتی راضی نشدند من به باشگاه پرسپولیس بروم. چطور به وزارت من تن میدادند؟
چه کسانی؟
خودتان بهتر میدانید. آن کسی که باید در مورد ورزش تصمیم بگیرد وزیر ورزش است. آن بنده خدا هم پستی را اشغال کرده که کاری را در آن نمیداند. هر اختیاری به همه کس میدهد تا بماند. یک وزیر باید این طوری عمل کند؟
شما اگر وزیر ورزش میشدید، چکار میکردید؟
اولین کارم این بود که گروهی را مأمور شناسایی فساد در ورزش میکردم. در تمام بدنه ورزش و میدانم که هست.
فساد کجاست؟
اولش فدراسیون فوتبال. باشگاهها. من همه را میدانم. در وزارت صنعت که بودم تمام تیمهای صنعتی زیر مجموعه ما بودند. میدیدم همه چیز را.
الان تیمهای صنعتی فاسد هستند؟
این همه پول در تیمهای صنعتی هزینه میشود. چه کسی تحقیق میکند؟ من در وزارت صنعت همه مدارک را جلوی یکی از مدیران باشگاههای صنعتی گذاشتم و گفتم این هزینهها غیرقانونی است. گفت میرویم اصلاح میکنیم؛ اما نکرد. همه مدارک را هم به مدیرانشان دادم. چه کسی بازخواست شد؟ من فقط باید بگویم؟ در وزارت کار هم که بودم، یکی از تیمهای صنعتی خلاف کرده بود به وفور. من پیگیری کردم و با مدیرش هم حرف زدم؛ اما آب از آب تکان نخورد. در همین باشگاه پرسپولیس آمدند بررسی کنند در 20 سال اخیر پولها کجا و چطور هزینه شد؟
این پولی که تحت عنوان ورود دو باشگاه به فرابورس به حساب دو باشگاه آمد، راه حل و درمان بود یا مسکن؟
من بارها گفتهام از تمام کت و شلوار، دکمهاش واگذار شد. اختیاری به مردم که مالکان واقعی این دو باشگاه هستند، واگذار نشد. فقط پول مردم را گرفتند تا بهصورت مقطعی یک سال مشکلاتشان را رفع کنند. سال بعد چی؟ الان بازیکنانی که قرارداد بستند با همین پول بود. اما این قراردادهای جدید، دو ساله است. پول سال بعد این بازیکنان را چه کسی باید بدهد؟
ساختمان دو باشگاه سرخابی در زمان شما خریداری شد. ساختمان معروف فدراسیون در خیابان سئول هم همین طور. پول اینها از کجا آمد؟
از درآمدهای فوتبال و آنها که بیرون از فوتبال بودند و ما و فوتبال ایران را دوست داشتند.
پس چرا الان فوتبال ما درآمد ندارد و فقط شده هزینه؟
این را بروید از آنها بپرسید که ورزش را مدیریت میکنند و مدیرانی که چنین مدیرانی را میخواهند.
من آن زمان نه از کمیته ملی المپیک آقای هاشمیطبا پول گرفتم نه از سازمان تربیت بدنی. آن موقع ساختمان فدراسیون فوتبال در خیابان پاکستان را 600 میلیون فروختیم و ساختمان فدراسیون فوتبال در خیابان سئول را 2 میلیارد و 300 میلیون خریدیم.
ساختمان استقلال را آقای قریب در خیابان علامه دید و برای او 780 میلیون خریدیم. بعد آقای خطیب خدابیامرز آمد و گفت فکر نمیکردم واقعاً بخواهید ساختمان برای ما بخرید. رفت این ساختمان را در محل فعلی دید و آن را هم خریدیم 870 میلیون تومان.
دلیل خاصی داشت که برای پرسپولیس بیشتر دادید؟
اصلاً. در مقام رئیس فدراسیون هیچ فرقی برایم نداشتند. من به دو مدیرعامل گفتم بروید خودتان ساختمان پیدا کنید. اسناد را هم بهنام دو باشگاه نزدم که به حراج نرود و 99 ساله اجاره دادم بدون یک ریال اجاره.
این ماجرای حق پخش بازیهای لیگ و بخصوص سرخابیها چگونه حل میشود؟
اصلاً حل نمیشود. پولی به باشگاهها از این بابت نمیدهند. همه پولها میرود در سازمان لیگ.
یکی از بحثها همین است که چرا حسابهای سازمان لیگ شفاف نیست.
من از شما میپرسم چرا باید باشد؟! اصلاً و ابداً حسابهای خزانه سازمان لیگ برای تیمها و رسانهها و مردم شفاف نیست. همه آنها که باید بررسی کنند با خودشان هستند. بهعنوان مثال پرونده تبلیغات دور محیطی سازمان لیگ در این چند سال را بدهید به من تا به مردم بگویم آنجا چه خبر است.
قبل از جلسه عزیزی خادم در دفتر شما، توصیهای برای ماندنش به هیأت رئیسه کردید؟
بله
چرا؟
من به دو عضو هیأت رئیسه که شاگردانم بودند گفتم سه ماه به او زمان بدهید. گفتند خلاف کرده. خیلی هم تعدادش زیاد بوده. گفتم شما دخالتی در آمدن نفر بعدی دارید که از این آدم قویتر باشد؟ گفتند نه. گفتم وقتی شما اختیاردار فوتبال نیستید در این یک مورد که اختیار به شما واگذار شده، درست عمل کنید. حالا عزلش کردید آن 211 میلیاردی که در آن 10 ماه از جیب دولت هزینه شد را چه کردید؟ مشخص کردید آن پولها کجا رفت؟ الان هم تمام دعوای فوتبال ایران بر سر پاداش فیفا برای صعود به جام جهانی است. این پول هم که آب شود همه ساکت میشوند.
مدیران فوتبال که مدام میگویند پولهای ما بلوکه شده است.
نه. بهصورت مستقیم نمیتوانی بگیری اما تحت عنوان هزینه اردو، بازی و اقامت در خارج از کشور و همین طور استخدام مربی و مواردی شبیه این نامه به فیفا میزنی و فیفا پرداخت میکند. آن پولها و پاداشها و حقوقهایی که پرداخت شده را چرا کسی پیگیری نمیکند؟ سؤال من این است: آنها که رئیس فدراسیون را برای تخلفات و پاداش و... عزل کردند، خودشان پول و پاداش از رئیس نگرفتند؟ دعوا بر سر این است که من چقدر باید بگیرم.
یکی از مواردی که در آن جلسه با رئیس فدراسیون مطرح شد چه بود؟
من به ایشان گفتم چرا با سرمربی تیم امید قرارداد 4 میلیاردی بستید؟ گفت در یک باشگاه چند برابر این پول را میگرفت. گفتم باشگاه را با تیم ملی کشورت یکی میکنید؟ اجازه بدهید من یادی کنم از بزرگان این فوتبال. آقای شاهرخی سالی 15 میلیون میگرفت برای سرپرستی تیم ملی. آقای فرکی سالی 12 میلیون میگرفت. از اینها بزرگتر که نداریم. تیم ملی است و باید با جانشان برای کشورشان کار کنند. الان جای حسین فرکی کجاست در این فوتبال؟ چرا باید این مرد بسوزد؟ سابقه خوبی ندارد، کارش را بلد نیست، اسم خوبی ندارد، قهرمانی در لیگ برتر ندارد. آخر چرا باید بسوزد؟ چون خوشنام و سالم است؟ ساکی مگر جرم است؟ همایون شاهرخی و حمید سجاری باید خانهنشین شوند فقط به این جرم که با محمد دادکان کار کردهاند؟
یک روز گفتید فوتبال باید به دست فوتبالیها سپرده شود. در انتخابات فدراسیون فوتبال حتی کاپیتان تیم ملی به علی کریمی رأی نداد. حالا همچنین عقیدهای دارید؟
علی کریمی فخر فوتبال ماست. مثل علی دایی، مثل مهدی مهدویکیا و خیلیهای دیگر. اما این برای مدیریت بر فوتبال کافی نیست.
یعنی شما حق را به کاپیتان تیم ملی ایران میدهید که به علی کریمی رأی نداد؟
کانالی درست شده بود از طریق یک مربی و آن مربی گفته بود به کریمی رأی ندهید. من هر چه در این فوتبال میگذرد را میدانم. خیلی هم خوب میدانم اما اجازه بدهید همه چیز را نگویم. کاش علی کریمی در آن انتخابات چند خبره مدیریت را میآورد و میگفت من خبره فوتبالم اما در بخشهایی از مدیریت که تسلط کافی ندارم از اینها استفاده میکنم. این طوری بخت انتخابش بالا میرفت و خیلی هم راحت میتوانست فوتبال را اداره کند. من حرفم این است که تنها بازیکن بودن ملاک انتخاب نیست. میرشاد دانشجوی من بوده. بچه خوبی هم هست؛ اما آیا واقعاً توانسته خوب بچرخاند؟ من قبل از لغو بازی با کانادا هم به استیلی و هم به کامرانیفر گفتم شما با کانادا بازی نمیکنید. کامرانیفر در ترکیه برایم پیام واتساپی داد که حق با تو بود.
اگر شما بودید قرار داد این بازی را میبستید؟
به هیچ عنوان. من برای آنکه ویزای یک کشور در پاسپورتم بخورد، نه قراردادی بستهام و نه میبندم. مثل روز روشن بود که این بازی لغو میشود.
با توجه به بازی با الجزایر خیلیها به اسکوچیچ حمله کردهاند. با این وضعیت، شما چقدر به تیم ملی امیدوارید؟ اصلاً نظرتان در مورد اسکوچیچ مثبت است؟
من فکر میکنم باید احترامش را نگه داشت. او وقتی تیم ملی را دست گرفت که 60 درصد فوتبالیها امیدی به صعود نداشتند. ایشان آمد و تاریکی را تبدیل به روشنی کرد.
ولی میگویند نتایج خوب تیم ملی به مقربین درگاه ارتباط داشته نه دانش فنی سرمربی.
به هیچ عنوان وجود جادوگر را انکار نمیکنم. همین شخص زمان من هم آمده بود. یک مربی او را پیش من آورد.
مربی لیگ برتری؟
بعداً لیگ برتری شد. آن زمان لیگ برتری نبود اما رئیسش لیگ برتری بود.
برای برد در یک بازی ملی بود؟
بله. بازی ایران با ژاپن بود. همان بازی که 7 کشته داشتیم.
چه شد؟
آمد و گفت پشت دروازه به من صندلی بدهید تا بنشینم. من گفتم برای چه؟ گفت باید انرژی من کنار زمین باشد. گفتم ممنونم ما نیازی به این انرژیها نداریم. ردش کردم. بعداً آن مربی به من گفت چرا ردش کردید. او میتوانست بازی را برای ما دربیاورد. به او گفتم به ایشان بگو بازیها را برای شما دربیاورد.
به این دلایل باید بگویم من این آدم را خیلی خوب میشناسم؛ اما اینکه او چقدر در نتایج تیم اسکوچیچ نقش داشت را نمیدانم.
اشاره داشتید به قرارداد با مهدی مهدویکیا. قرارداد با او درست بود؟
خیر. فقط با او قرارداد بستند که دهانها را ببندند چون در فوتبال ما قابل احترام است؛ اما مهدی را سوزاندند و معتقدم کارشان اشتباه بود. زمانی که امیر قلعهنویی و علی دایی را بهعنوان سرمربی تیم ملی انتخاب کردند، به من زنگ زدند. من به هر دو نفر گفتم «مراقب باشید با اسم شما بازی نشود. به امیر قلعهنویی گفتم اگر سرمربی استقلال نبودی انتخابت نمیکردند. به علی دایی هم گفتم اسمت جلوتر از مربیگری توست. به هر دو نفر هم گفتم مراقب باشید شما را نسوزانند». در دو زمان مختلف این حرفها را به این دو نفر گفتم و با هر دو هم یک مدل رفتار شد. با یک شکست پشتشان را خالی کردند. اگر دروغ میگویم این دو نفر یک ساعت بعد تکذیب کنند. اینها سرمایه فوتبال ما بودند که سوزاندیم. مثل امروز مهدی مهدویکیا. او را آوردند که پشتش پنهان شوند و بعد از اولین شکست تنهایش بگذارند.
پولهایی که برای زلزله بم جمع کردید دقیقاً چقدر بود؟
ما مقابل حسینیه ارشاد پایگاه زدیم. بازیکنان ملی را هم بردیم. 106 میلیون تومان به اضافه 23 قطعه طلا جمع شد. همه را نقد بردم بم. همین که ماشین ما به شهر بم رسید، ماشین ما را با سنگ زدند چون باورشان نمیشد بخواهیم کاری کنیم. رفتم روی سقف ماشین و گفتم پول نقد آوردهام تا ورزشگاه شهر شما را بسازم. پولهای بازی با تیم ملی آلمان هم کمک کرد تا ورزشگاه شهید بیگلری را بسازیم.
آن بازی چقدر درآمد داشت؟
500 هزار یورو به ما دادند و 300 هزار یورو برای بم کمک کردند.
اگر زمان به عقب برگردد، کدام تصمیمتان را نمیگیرید؟
که به فوتبال بر نگردم. من دیگر نمیخواهم به این مدیران خدمت کنم اگرچه دوست دارم به مردم کشورم خدمت کنم.
چقدر کتاب میخوانید؟
خیلی کم اما نوشتههای کوتاه را خیلی دوست دارم
و رابطه شما با سینما؟
فیلم سینمایی هم ایرانی هم خارجی میبینم. سریالهای تلویزیون را نمیبینم.
چه چیز حال شما را خوب میکند؟
پروفسور حسابی میگوید احترام، محبت و درستکاری را یادتان باشد و ترویج دهید. اینها حال مرا خوب میکند. فریبکاری و دروغ هم حالم را بد میکند.
این اسمها را تعریف کنید:
پدر: همه چیز
مادر: هم تراز پدر
فدراسیون فوتبال: صندوق جادویی. جایی که باید برای آن هم آبرویت را بگذاری هم آرزویت را.
ورزش کشتی: علاقه به این ورزش در وجود همه ایرانیان است.
ورزش باستانی: خیلی علاقه دارم. همراه با پدرم و برادرم سالها به آن مشغول بودم. کمرم خراب نشده بود، هفتهای یک روز داخل گود میرفتم. زورخانه، سالن، زمین چمن با نورافکنهایش و خیلی چیزهای دیگر را در دانشگاه شهید بهشتی از امکانات بیرونی ساختم؛ اما زمان بازنشستگی یک شاخه گل هم برای تجلیل به من ندادند.
محمدرضا طالقانی: بچه محل خوبم و همه جا قابل احترام.
علی پروین: پیشکسوت باارزش ورزش.
محمد دادکان: درباره خودم چه میتوانم بگویم؟ قدر محبت، انصاف و عدالت را میداند.
علی دایی: اسطورهای که متأسفانه قدرش را ندانستیم.
علی کریمی: او هم همین طور.
عادل فردوسی پور: خیلی با ارزش. حیف که قدر خودش را ندانست و زمانی در اختیار مدیرانش بود. یک روز آمار بالای مردم در مورد من را اعلام نکرد و بعدها از من حلالیت طلبید و گفت مدیرانش گفتهاند آمار اقبال مردم نسبت به من را نخواند.
محمد علیآبادی: با ورزش غریبه بود. آمده بود ته کوچه بنبست گرفتار شده بود.
مسعود سلطانیفر: او هم همین طور. آن کسی که در کمیته انتخاب وزیر ورزش به این آدم رأی داده بود، میگفت او برای جوک گفتن خوب بود. این افراد مسئول ورزش شدند چون با شخص رئیسجمهور رفیق بودند.
برانکو: مربی باشخصیت، باهوش و دانا.
محمد مایلیکهن: شناختی ندارم.