شاید گزاف نباشد اگر بگوییم فوتبال ایران به «سندروم بازگشت به گذشته» مبتلاست. در بحث مدیریت به وضوح این موضوع را میبینیم، اما در عرصه فنی هم همین شرایط وجود دارد. در روزهایی که بحث عزل دراگان اسکوچیچ و انتخاب جانشین برای او وجود داشت، مدام نامهایی شنیده میشد که امتحانشان را پس دادهاند. وقتی بحث مربی خارجی مطرح میشد، میگفتند کیروش یا برانکو؛ واقعا آیا همین دو مربی خارجی را در جهان داریم؟ چرا اینقدر مصر هستیم که به گذشته برگردیم و آزموده را بیازماییم؟ تا کی باید این اسمها تکرار شوند؟ بین مربیان ایرانی هم اسمهای پرتکرار، نفراتی مثل علی دایی یا امیر قلعهنویی و جواد نکونام بودند. دو نفر اول که قبلا هدایت تیم ملی را بر عهده داشتند و موفقیتی کسب نکردند، نفر سوم هم عمده وجاهتش را از شباهت به سبک کار کارلوس کیروش میگیرد. یعنی باز هم اگر دنبال نکونام هستیم، هدفمان پیاده کردن یک کپی از سرمربی پرتغالی است! علی دایی را همه ما دوست داریم و از صمیم قلب به وجودش افتخار میکنیم، اما او از نظر فنی چه آوردهای برای فوتبال ایران داشته که دوباره بین گزینهها مطرح میشود؟
متاسفانه نگاهمان رو به جلو نیست و عمده تنشها و درگیریهایمان هم کهنه و قدیمی است. وقتی فوتبالیها پشت هم نیستند و نمیتوانند مدیریت این رشته ورزشی را به دست بگیرند، طبیعی است که مهدی تاج و امثال او بار دیگر به صحنه برمیگردند. در حوزه فنی هم انگار جسارت آزمودن ایدههای نو را نداریم؛ بنابراین عجیب نیست که دو قطبی کیروش- برانکو تا لحظه مرگ این دو مربی و شاید حتی بعد از آن ادامه داشته باشد!