«کری براون» مورخ سیاسی در کینگز کالج لندن و نویسنده کتابهایی درباره چینِ دوران شی میگوید رهبران چین «هر کاری را که آخرین رهبر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انجام داد، بهعنوان کتاب درسی در نظر مینگرند تا از هر اقدامی که وی انجام داد، اجتناب کنند.» برای دولتی که از نیروهای گریز از مرکزی که ممکن است مناطق تاریخی و قومی متمایز مانند تبت یا سینکیانگ را از بین ببرند وحشت دارد، انبوهی از کشورهای جدید که زمانی یک هویت واحد یعنی شوروی بودند؛ به ویژه نگرانکننده است. دولت شی مخالفان در سراسر چین را سرکوب کرده، نیروهای دموکراسی خواه در هنگکنگ را تار و مار کرده و بر حبس گسترده و عقیمسازی اجباری اویغورها در سینکیانگ نظارت دارد. دولت او همچنین تجلیل از حزب کمونیست و شخص شی را افزایش داده و با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه (که مصمم است آنچه را که «فاجعه» تاریخی ایجادشده توسط گورباچف مینامد معکوس سازد) شراکت ضدغربی ایجاد کرده است.
براون گفت: «غرب ممکن است از گورباچف بهعنوان یک قهرمان تجلیل کند، اما برای حزب کمونیست چین، کار او با شکست مواجه شده و تشویق بلند غرب فقط تایید بر این شکست بود.» در سمیناری در سال2013 که به تشویق روحیه کمونیستی در میان نیروهای سرسخت و دو آتشه حزب اختصاص داشت، شی که خود فرزند یکی از بزرگان حزب بود، فروپاشی شوروی را «داستانی هشداردهنده» خواند. جلسات مطالعه برای کادرهای حزب کمونیست که در سالهای اخیر افزایش یافته است، بر این پیام تاکید دارد. بر اساس خلاصهای از سخنرانی که در رسانههای خبری دولتی چین نقل شد، شی گفت: «سرانجام، تنها چیزی که لازم بود یک کلمه آرام از سوی گورباچف بود تا انحلال حزب کمونیست شوروی را اعلام کند و ناگهان یک حزب بزرگ از بین رفت. در نهایت هیچکس یک مرد واقعی نبود. هیچکس برای مقاومت بیرون نیامد.»
رهبر چین خود را یک مرد قدرتمند قلمداد کرده است و از رهبری اجماعیِ پیشینیان اخیر خود بهعنوان «رئیس حزب کمونیست چین» اجتناب کرده و به دنبال کنترل مستقیم ارتش آزادیبخش خلق بر امور است. یک محرک تبلیغاتی باعث شده شی از خودش «قدردان» شود؛ در عین حال که دستاوردهای دنگ شیائوپینگ (رهبر تاثیرگذاری که اصلاحات بازاری او باعث ادغام چین در اقتصاد جهانی شد) را ناچیز جلوه میدهد. حتی کوچکترین نشانههای مخالفت هم تحمل نمیشود و سرکوب میشود. همهگیری ویروس کرونا به حزب کمونیست دلیلی منطقی برای منزوی کردن چین از جهان را داد تا تاثیرات خارجی را همراه با ویروسی که در هوا سیر می کند، مسدود کند. دولت شی همچنین تبلیغات روسیه درباره حمله به اوکراین را تقویت کرد. روز چهارشنبه، دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد گزارشی منتشر کرد که میگفت آزار و شکنجه دولت چین علیه اویغورها و دیگر گروههای قومی عمدتا مسلمان «ممکن است جنایت بینالمللی، به ویژه جنایت علیه بشریت باشد.» سال گذشته، وزارت امور خارجه آمریکا سرکوب اویغورها و دیگر گروههای مسلمان در شمال غربی چین را «نسلکشی» خواند.
«کارل مینزنر»، عضو ارشد شورای روابط خارجی و نویسنده کتاب «پایان یک عصر: چگونه احیای اقتدارگرایانه چین ظهور آن را تضعیف میکند» میگوید: «همه تلاشهای شی - تشدید کنترلهای ایدئولوژیک، بازگرداندن سلطه حزب بر دولت و جامعه و بازگرداندن پکن به سمت حکومت تکنفری - با هدف دور کردن چین از سرنوشتی مشابه اتحاد جماهیر شوروی انجام میشود.» مستبدها در سراسر جهان به نتایج مشابهی دست یافتند، بهویژه در جمهوریهای شوروی سابق در آسیای مرکزی، جایی که اعضای سابقا بلندپایه حزب کمونیست شوروی را بهعنوان حاکمان مطلق در قزاقستان، ازبکستان، آذربایجان، ترکمنستان و تاجیکستان جا انداختند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها نتیجه گلاسنوست و پرسترویکای گورباچف نبود.با تضعیف اتحاد جماهیر شوروی، رژیمهای سوسیالیستی در سراسر جهان از حمایت مالی حامی ایدئولوژیک خود محروم شدند.از سومالی تا نیکاراگوئه، رهبران متحد شوروی از سمت خود کنار گذاشته شدند. (بعضی از دولتهای سوسیالیستی بعدها بازگشتند.) سایر دولتها مانند کوبا در زمان فیدل کاسترو جان به در بردند؛ اما در فقر فرورفتند.
«ماکسیم ماتوسوویچ»، مورخ دانشگاه سِتون هال میگوید: «پایان اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان همچنین نشاندهنده اهمیت ژئوپلیتیک رو به کاهش آفریقا بود. ما اکنون شاهد ابهام میراث گورباچف در آفریقا هستیم که در عدم تمایل برخی از رهبران آفریقایی - که تعدادی از آنها تحصیلکرده شوروی هستند - برای محکوم کردن صریح جنگ پوتین علیه اوکراین منعکس شده است.» پایان تدریجی نبردهای نیابتی بین مسکو و واشنگتن به نیروهای طرفدار دموکراسی اجازه داد تا در نهایت- از اواخر دهه1980 تا اوایل دهه2000، به جای اقتدارگرایانِ تحت حمایت غرب که مدتها حکومت میکردند- تسلط پیدا کنند. در آفریقا، «دانیل آراپ موی» در کنیا استعفا کرد و «موبوتو سسه سکو» در زئیر (که اکنون جمهوری دموکراتیک کنگو است) قدرت را بهدست آورد.
در آسیا، دیکتاتورهای تثبیتشدهای مانند سوهارتو از اندونزی و فردیناند مارکوس از فیلیپین که هر دو در مقطعی از مواضع ضد کمونیستی خود حمایت آمریکا را جلب کردند، توسط جنبشهای مردمی سرنگون شدند. «موریتی موتیگا»، مدیر برنامه گروه بینالمللی بحران برای آفریقا میگوید، اما حتی در میان مخالفان آن نسل از اقتدارگرایان، میراث تاریخی آخرین رهبر شوروی بهطور یکسان مورد تجلیل قرار نمیگیرد. موتیگا با اشاره به آفریقا گفت: «روشنفکران در این قاره که طرفدار دنیای چند قطبی هستند، ارزیابی کمتر مشتاقانهای از میراث او ارائه میکنند؛ زیرا آنها معتقدند سقوط اتحاد جماهیر شوروی آغازگر دورهای تک قطبی بود که در آن غرب به شکل متکبرانه رفتار میکرد.» در دورهای متفاوت در چین، در میان گروه دیگری از روشنفکران، گورباچف با اشتیاق بیشتری پذیرفته شد. در بهار1989 در پکن، دانشجویان دانشگاه و دیگر نیروهای دموکراسی خواه به میدان تیان آنمن ریختند. آنها با «راکاند رول» رقصیدند و سخنرانیهای پرشوری ارائه دادند و خواستار اصلاحات حزب کمونیست شدند.
در ماه مه همان سال، گورباچف از پایتخت چین بازدید کرد و معترضان تیانآنمن را مورد توجه قرار داد. دانشجویان او را نمادی از اصلاحات میدانستند؛ نمونه ای از یک رهبر کمونیست که شاید متعهد به سازش باشد. در 4 ژوئن، تانکها از تیان آنمن عبور کردند. صدها، اگر نگوییم هزاران، نفر کشته شدند.
مورخان چینی خاطرنشان میکنند که برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری خلق چین هنوز وجود دارد و یک رهبر قدرتمند در رأس آن قرار دارد. براون گفت: با ارزیابی میراث گورباچف، رهبران چین «نه یک روسیه آزاد، که یک روسیه در معرض فقر، هرج و مرج، فساد و در نهایت، ملیگرایی تهاجمی پوتین را میبینند.» اما برخی از ناظران چینی نمیدانند که سیطره شی بر قدرت، همراه با کیش شخصیتی که به دوران مائوتسه تونگ بازمیگردد، میتواند به آیندهای به همین ترتیب پرآشوب منجر شود. مینزنر گفت: «طنز غمانگیز این است که مسیری که شی جین پینگ انتخاب کرده است این خطر را ایجاد میکند که چین مستقیما به بیثباتی دوران گذشته مائوئیستی یا روسیه فعلی رجعت کند آن هم با سیاستهای ملیگرایانه و رویکردی که یک رهبر واحد در رأس قرار دارد و همه چیز حول هوا و هوس او میگردد.»