او در مصاحبه با مجله Entrepreneur میگوید: «نخستین روزی را که وارد محل کارم شدم آشکارا به یاد میآورم. یک صدای درونی با من حرف میزد و میگفت این کار مال تو نیست.» بعد جرقهای درونش زده شد. او میخواست چیزی را با دنیا به اشتراک بگذارد: طعمهایی را که در رستوران محلی والدینش در قلب بروکلین، با آنها بزرگ شده بود. او میگوید: «در منوی آنها غذاهایی محلی بود، در حالی که در آن زمان، در آن شهر چیزی درباره فرهنگ ما نمیدانستند. اما مردم طعم غذاهای ما را دوست داشتند و با هر کسی که وارد رستوران میشد، مثل خانوادهمان رفتار میکردیم.» والدین ابرو روابط قوی با مشتریان برقرار کرده بودند و جامعهای دوستانه تشکیل داده بودند که قدرت آن وقتی مشخص شد که یکی از همسایهها در سال 2012 از اتفاقی ناگوار خبر داد: رستوران محلی محبوب آنها در آتش سوخت. ابرو میگوید: «بعد از این اتفاق، همه دست به کار شدند. مشتریان وفادار مشتاق کمک کردن بودند و برای رنگ کردن و فرآیند بازسازی ساختمان داوطلب میشدند. دیدن چنین حمایتی باورنکردنی بود.»
این اتفاق باعث شد ابرو به قدرت غذا در انسجام جامعه محلی پی ببرد و کاتالیزوی برای ورودش به دنیای کارآفرینی بود. او تصمیم گرفت میراث خانوادگی و طعمهایش را ادامه دهد. او از همان ابتدا متوجه عدم ارتباط واضح بین مزه غذاهای فرهنگ خود با چیزهایی که در قفسه فروشگاهها وجود داشت، شد. او در توضیح میگوید: «روش لاتین زندگی کردن و غذا پختن، در انتقال مستقیم مواد غذایی از زمین کشاورزی به میز غذا ریشه دارد. غولهای بزرگ مواد غذایی، با اضافه کردن مواد افزودنی و چاشنیهای مضر، دستورالعمل خودشان را برای تقویت مزهها دنبال میکنند.»
سس پیسکوئیا کار متفاوتی انجام میدهد و سنتها و اقداماتی را زنده میکند که به فرهنگ هزاران ساله لاتین برمیگردند. اما ابرو نمیخواست صرفا دستور غذاهای قدمتدار را به اشتراک بگذارد، بلکه میخواست داستان خانوادههایی مثل خودش را تعریف کند که به امید زندگی بهتر، مهاجرت کرده بودند و کسبوکارهای خودشان را راهاندازی کرده بودند. او تاکید میکند که به اشتراکگذاری داستانهای کسبوکارهایی که به شکلی پایدار رشد کردهاند بسیار مهم است، چون آنها نمونه کارآفرینهای الهامبخشی هستند که میخواهند ثابت کنند ایجاد ثروت همیشه یک مسیر ثابت ندارد.
سفر ابرو برای تبدیل شدن به یک بنیانگذار شرکتی، بدون چالش و شگفتی نبوده است. او خیلی سریع تحت تاثیر حضور کم زنان در فضای غذاهای سبک لاتین قرار گرفت، چون آنها در آشپزخانههای خود جادو میکردند، اما در فضای شرکتی غایب بودند. به همین دلیل او مجبور بود روش خودش را در پیش بگیرد. «برای اینکه داستان خودم را داشته باشم و بگویم مدیرعامل بودن یعنی چه، باید از ترسهایم میگذشتم و برای نخستین بار، رد پایی از خودم به جا میگذاشتم.» یکی از مهمترین دستورالعملهای شروع کار ابرو، معرفی پیسکوئیا به همگان بود. او توضیح میدهد: «انتخاب افراد برای اینکه چه چیزی بخورند، بهشدت با گزینههایی که در دسترس آنها است و همچنین توانایی خریدش را دارند، محدود میشود.» او به سسهایی اشاره دارد که مملو از مواد ارزان و چاشنیهای حاوی مقادیر زیادی نمک، شکر و دیگر مواد مضر هستند.
اما ابرو میگوید تضمین پذیرش پیسکوئیا از طرف همه، با این باور شروع میشود که این محصول لیاقتش را دارد و در ادامه باید خریدار را توجیه کنیم که این برند چطور شکاف بازار را پر میکند و آماده پاسخگویی به تقاضا است. ابرو با نگاه به آینده پیسکوئیا، نسبت به جامعه رو به رشد این برند، یعنی افرادی که به جای محصولات شرکتی غیرسالم، به دنبال طعمهای طبیعی و واقعی هستند، بسیار هیجانزده است. او میگوید: «این کار یک تغییر تدریجی در بازار ایجاد میکند و فضایی برای محصولات غذایی که واقعا نماینده ما هستند درست میکند. ما طعمهایی را روانه بازار میکنیم که خود من با آنها بزرگ شدهام و به این ترتیب نسل جدیدی از صاحبان کسبوکار در حال شکلگیری است که اصالت و جامعیت را ارج مینهد و الهامبخش دیگران است تا همین کار را انجام دهند.»
ابرو در شرایطی بزرگ شد که دو فرهنگ مختلف او را احاطه کرده بود و این شانس را پیدا کرد که تفاوتهای بین این دو فرهنگ را ببیند و تشخیص دهد که والدینش چقدر جسارت داشتند تا با منابعی محدود، در کشوری که تازه به آن مهاجرت کرده بودند و حتی نمیتوانستند انگلیسی روان صحبت کنند، یک کسبوکار جدید برای خودشان تاسیس کنند. او میگوید: «آنها نمونههای واقعی کارآفرینی هستند و زندگی را با هدف زندگی کردهاند.»