او همیشه به شورای عالی برنامه میگفت به چه دلیل میخواهید این کار را بکنید. به چه دلیل میخواهید آن کار را بکنید؟ آیا این کار توجیه اقتصادی دارد یا نه. چرا کارها را از کل شروع نمیکنید تا به جزء برسید؟ چرا به کارهای کوچک بههم ناپیوسته میپردازید؟ آخر هم معلوم میشد که مثلا نماینده مردم رشت گفته بود یک جاده بسازید از رشت به فلان جا و ساخت این جاده به دلیل فشار اوست. ما در وزارت اقتصاد آمدیم شهرهای صنعتی را درست کردیم. همه میخواستند کارخانهشان را در تهران یا در شهرهای بزرگ بسازند. به زودی زمینهای از تهران تا کرج پر شد از کارخانه. این امر موجب کم آبی در تهران شد. هوای تهران روزبهروز آلودهتر میشد. ما تاسیس کارخانه تا 120 کیلومتری تهران را ممنوع کردیم و تقاضاکنندگان صنایع جدید را به تاسیس کارخانه در «شهر صنعتی اراک» و «شهر صنعتی قزوین» سوق دادیم.