سرویس فرهنگ و
هنر مشرق- مهرداد فرید در فیلم اپیزود
«دعوتنامه» به سراغ یکی از موضوعات مهم فراموش شده و مغفول مانده جامعه یعنی
«بخشش» رفت اما در قالبی کلیشه ای آن را نشان میدهد. موضوعی که بارها دست مایه ساخت فیلم
های سینمایی و تلویزیونی فراوانی قرار گرفته و مخاطبان این آثار را چنین وضعیت نمایشی خاصی را در آثار
تلویزیونی دیدهاند.
فرید در این فیلم
سعی کرد تا زندگی جیببری را روایت کند که با سرقت از زائران روزگار میگذراند اما پس از چندی از کرده خود پشیمان میشود. در این فیلم
مهرداد فرید سعی میکند که در مقاطعی وارد زندگی مالباختهها نیز شود و مشکلات گره
خورده آنها را نیز نمایش دهد. این فیلم در سه اپیزود به نمایش وقایع مختلفی میپردازد
که نقطه مشترک آن فرزندان آنها هستند.
کارگردان در
«دعوتنامه» در اپیزود اول روایت جیببری نمایش میدهد که به دلیل درگیر شدن با پسر صاحب کارش اخراج شده و نتوانسته شغل مناسبی پیدا کند و به سراغ جیببری با دوست خلافکارش میرود . از سوی دیگر پسر کودکش دچار
ناراحتی قلبی است و نیاز به عمل قلبی دارد و برای تهیه آن مبلغ ناچار به دنبال
وام میرود که در نهایت موفق به دریافت آن نمی شود.
در اپیزود
دوم روایت که مثلا قرار است نقطه قوت و طلایی فیلم «دعوتنامه» باشد اختصاص به سفر ماه عسل شیخی دارد که پسرش در درگیری با جوان دیگری در خیابان به
قتل رسیده و به عنوان شهید امر به معروف معرفی می شود؛ اما به محض ورود به فرودگاه
مشهد، کیف مدارک آنها توسط همان جیب بر به سرقت میرود.
مادر قاتل (شقایق فراهانی) که زن بیوهای
است به دنبال رضایت گرفتن از اولیای دم برای جوگیری از اعدام پسرش، با همکاری
محبوبه از این سفر باخبر شده و برای گرفتن رضایت راهی مشهد میشود. فرید چنین قصه ای خوبی را با نهایت اهمال در نحوه پرداخت و کارگردانی نابود میکند. در اپیزود
سوم ریتم کمی کندتر شده و داستان طلاق زنی را روایت می کند که به دلیل بی خبری چند
هفتهای از فرزند خود راهی سفرش می شود تا از وضعیت فرزندش مطلع شود. کیف
این زن حین سوار ماشین شدن در فرودگاه مورد سرقت همان جیب بری قرار می گیرد که
برای تهیه پول درمان فرزند خود دست به دزدی می زند.
در ادامه داستان
کارگردان که حالا شخصیتهای اصلی خود را به میدان گود واردکرده است نقطه تلاقی منطقی درستی نمی تواند برای برخورد شخصیت ها بوجود آورد. سرسری و هرهری از بسیاری از موقعیت ها میگذرد. پیوند شخصیت ها و برخورد دراماتیک آنها بدل به لحظات مضحک و خنده داری می شود .
مخاطب به صورت کاملا ناگهانی متوجه می
شود که فرزند زن در اثر ضربه ای که به سرش وارد شده است دچار ضربه مغزی شده و در
کما به سر می برد.فرید در
«دعوتنامه» هتل را که حاج اقا برای اقامت چند روزه با محبوبه انتخاب کرده بود و
همسر زن طلاق گرفته در آن هم مشغول به کار بود را محلی برای گره خوردن شخصیتهای
اصلی انتخاب کرده که این راهکار داستانی هم چیزی به فیلم نمی افزاید و کلیت اثر را به یک فیلم خنده دار و تقلبی بدل می کند.
.
کنایه به
اختلاسگران و دزدان دکلهای نفتی در اپیزود اول، مثل جوکهای ایدئولوژیکی است که سریعا توی گلوی مخاطب گیر میکند و به خندهاش وادار میکند. پافشاری برای انجام «قصاص» برای
به آرامش رسیدن توسط شیخ، خیلی بازی نمایشی مضحکی است و در بخشی از فیلم رضایت دادن مادر دختر برای اهدای عضو
در اپیزود سوم به جای غلیان احساسات سبب می شود که تماشاگر از خنده روده بر شود.
شمردن ضعف های فیلم تمامی ندارد جیببری که کارش سرقت از زائران است ناگهان ژان والژان می شود و باقی وسایل مسروقه را به امانتداری
حرم میسپرد تا به دست صاحبانش برسد.عجبیا و غریبیا!
فرید فیلم را در بیمارستان به پایان می رساند تا شخصیت های داخل فیلم از یکدیگر رضایت داشته باشند اما بیچاره این مخاطب است که سرشکستگی و رخوت باید سالن سینما را ترک کند.
اگر مدیران بنیاد سینمایی فارابی و هر نهاد دیگری از فیلم حمایت مالی
کردهاند، اگر ذره ای به بیت المال اعتقاد داشته باشند باید اصل پولی که
هزینه شده و به اضافه سود حاصله را از جناب مهرداد فرید طلب کنند و به
صندوق بیت المال بازگردادنند.
***رامین سفری
تحلیل نقد مصاحبه گزارش تصویری از سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر