فشارهای کلامی اروپای شرقی و مرکزی برای تصمیمگیری این هفته (پس از ماهها کشمکش و مقاومت برای دادن تانک های غربی به اوکراین) بسیار مهم بود. روز چهارشنبه، شولتز اعلام کرد که کشورش برخی از تانکهای «لئوپارد 2» را تامین کرده و به کشورهای دیگر اجازه میدهد تانکهای خود را بفرستند و رئیسجمهور بایدن هم گفت که تانکهای آبرامز آمریکایی را ارسال خواهد کرد و همین مساله به شولتز آن پوشش سیاسی مورد نظرش را داد. جنگ همچنین به آنچه شولتز اشاره کرد سرعت میبخشد: اینکه موازنه قدرت در اروپا نیز همراه با «کانون» آن در حال تغییر است و از «اروپای کهن» (که به پیوندهای خود با مسکو ارزش قائل بود و آن را تقویت میکرد)، به «اعضای جدیدتر»ی به سوی شرق و شمال تغییر میکند (مناطقی که خاطراتی از اشغال شوروی دارند و نسبت به واگذاری بخش هایی از حاکمیت تازه برقرارشدهشان به بروکسل بیمیل بودند).
«تیموتی گارتوناش»، مورخ اروپایی در کالج سنت آنتونی در آکسفورد میگوید: «حق با شولتز است. صدای اروپای مرکزی و شرقی بیشتر شنیده میشود و در شوراهای اروپا جدیتر گرفته میشود و یک دستور کار بزرگ گسترش به سوی شرق روی میز است.» او گفت که اروپا که با یک جنگ بزرگ در داخل مرزهای خود دست به گریبان است، در حال حاضر بیش از گذشته به دنبال قدرت سخت است. وی افزود: «بنابراین داشتن یک اروپای مرکزی و شرقی که امنیت را جدی میگیرد، تاثیر دارد.» لهستان ارتشی دارد که به سرعت در حال گسترش است - دولت لهستان سال گذشته اعلام کرد که قصد دارد تعداد نیروهای مسلح این کشور را دوبرابر کند- و مقدار زیادی تسلیحات پیشرفته جدید سفارش داده که این کشور را به بازیگر مهمتری هم در اتحادیه اروپا و هم در ناتو تبدیل کرده است. لهستان یکی از اصلیترین لابیگرها بود که تلاش میکرد تا برلینِ بیمیل را متقاعد کند که تانکهای آلمانی را به اوکراین بفرستد و به کشورهای دیگر اجازه انجام این کار را بدهد.
«جانا پوگلیرین» مدیر شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا در برلین گفت: «قدرت به سمت شرق حرکت کرده است و اوکراین این روند را تقویت خواهد کرد.» او گفت پیشبینیهای زیادی میتوان از جنگ اوکراین به عمل آورد «اما شما الگوی روشنی را در رهبری اخلاقی میبینید.» وی افزود که کشورهای اروپای مرکزی و شرقی خود را «مبارزان راه آزادی در اتحادیه اروپا و دفاع از ارزشهای آن و ایستادگی در برابر دیکتاتوری میدانند.» آنها در هشدارهای دیرینه خود درباره نئو امپریالیسم روسیه و رئیسجمهورش پوتین و وابستگی اروپا به انرژی روسیه (بر خلاف آنچه آنها سادهلوحی اروپای غربی درباره دیپلماسی و تجارت با روسیه میدانند) احساس حقارت میکنند.
خانم پوگلیرین افزود: این کشورها با اقدام زودهنگام برای ارائه حمایت نظامی از اوکراین و استقبال از پناهندگان، به شکلدهی روایت برای اروپا کمک کردهاند و این در حالی بود که «در برلین و پاریس نیز اگرچه چنین خلائی وجود داشت؛ اما آنها با پوتین تا لحظه آخر مذاکره کردند و ناگهان از حمله غافلگیرکننده او حیران شدند.» او گفت: «کشورهای شرق اروپا سریعتر حرکت کردند و بسیار منطقیتر عمل کردند؛ درحالیکه ما لال و منجمد بودیم.»
آلمان و فرانسه نیز مجبور بودهاند با شکست «سیاست» سنتی خود در زمینه امنیت اروپا با روسیه مقابله کنند، نه علیه «خود» روسیه. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه همچنان امیدوار است که بخشی از مذاکرات صلح آینده بین روسیه و اوکراین باشد و تا آنجا پیش میرود که درباره اعطای تضمینهای امنیتی به روسیه صحبت میکند. این مواضع باعث شده است بسیاری در اروپا - و نه فقط در شرق- از مکرون و مواضع او خشمگین شوند. این جنگ همچنین با توجه به افزایش شدید نقش ناتو و ایالات متحده در سال گذشته، آرزوی مکرون را برای دفاع «مستقل» اروپایی تهیتر کرده است.
پوگلیرین معتقد است: «کشورهای اروپای شرقی طرفدار بزرگ دفاع اروپایی نیستند. آنها ایالات متحده و ناتو را هم میخواهند.» آلمان نیز میخواهد روابط «فرا آتلانتیک» را تقویت کند و به واشنگتن وابسته است و حتی تلاش میکند ارتش ناچیز خود را بازسازی کند. او گفت: «بنابراین فرانسه تعدادی از متحدان خود را از دست خواهد داد و تعداد آنها بیشتر هم خواهد شد.» فرانسه که در اروپا ضعیف شده است، حداقل در حال حاضر، نفوذ کمتری در ناتوی فعالتر و تهاجمیتر خواهد داشت. این ائتلاف بیش از دوران قبل از جنگ به تسلیحات و رهبری آمریکا متکی است و انتظار میرود که با عضویت جدید سوئد و فنلاند به زودی گسترش یابد.
دولت جدید آلمان به رهبری شولتز برای جنگ آماده نبود، چه رسد به قطع ناگهانی انرژی و تجارت روسیه. با افزایش نگرانی درباره وابستگی مشابه آلمان به چین، این کشور با نیاز به تغییر شکل اقتصاد مبتنی بر صادرات خود که بر پایه گاز ارزان روسیه و تجارت بدون محدودیت با چین ساخته شده، مواجه است. «گارتون اش» گفت که در بلندمدت «چشمانداز یک اروپای شرقی بزرگتر و بیشتر، منبع قدرت بزرگی برای اقتصاد آلمان خواهد بود.» با این حال، فرانسه و آلمان حداقل برای آینده نزدیک، یک گام از بقیه اروپا عقب هستند. «لوک ون میدلار»، مورخ اتحادیه اروپا، خاطرنشان میکند که از زمان شروع جنگ، بروکسل با لهستان و مجارستان در تقلای مداوم با آنها بر سر حاکمیت قانون با ملایمت بیشتری برخورد کرده است. او گفت: «لهستان از نظر سیاسی و اخلاقی بهدلیل نقشی که بهعنوان یک کشور خط مقدم ایفا میکند، همچنین بهدلیل تحویل اسلحه و پذیرش پناهندگان، رها و فارغالبال حرکت میکند.»
«وویچ پرزیبلسکی» از Res Publica، یک موسسه تحقیقاتی مستقر در ورشو گفت: «اهمیت جدید لهستان برای ناتو، اهمیت این کشور را برای اتحادیه اروپا هم بیشتر میکند. حجم خرید تجهیزات جدید و ارتقای سیستمهای دفاعی، این کشور را تبدیل به کشوری میکند که هنگام بحث درباره تضمینهای امنیتی و صلح باید با آن صحبت کنید.» او گفت که اروپای مرکزی و شرقی «نگرشهای زیادی را ارائه میدهند؛ حتا اگر این مساله هنوز در دست بازیکنان بزرگتر باشد.» وی افزود: جنگ «این واقعیت را تایید کرده است که دیگر نمیتوان اروپا را از پاریس و برلین اداره کرد.» «هانس کندنانی» از چتمهاوس که مطالب زیادی درباره آلمان و اتحادیه اروپا نوشته است، یک تغییر روانی در اروپا میبیند. او گفت: «لهستانیها و اروپاییهای مرکزی احساس اعتماد بیشتری میکنند و فرانسویها و آلمانیها تدافعتر هستند.»
کندنانی گفت که از نظر سیاسی و حتی از نظر ارزشهای فرهنگی، کشورهای اروپای مرکزی و شرقی «اروپا را به سوی راست کشیدهاند». وی افزود: «در پسزمینه اوکراین، نومحافظهکاری دوباره احیا میشود. خطر این است که اروپا را به جای متحد کردنش، تجزیه کند.» او گفت، اما قدرت بروکسل بر اساس اقتصاد و اندازه جمعیت است. بنابراین مرکز ثقل اروپا در غرب باقی میماند. او گفت، برای کشورهای تازه و جسورتر در شرق «من متقاعد نشدهام که اعتماد و زمینه اخلاقی بالا برای انجام کارهای بزرگ در بروکسل کافی باشد.» ون میدلار، نیز مانند کندنانی، بین تاثیر لفاظی که میتواند به شکلدهی افکار عمومی کمک کند، از جمله «رسانههایی که از نقل قولهای وزرای بالتیک و لهستان لذت میبرند» و تغییرات ساختاری تمایز قائل میشود. او گفت: «خیلی چیزها در اتحادیه اروپا درباره روسیه، جنگ یا دفاع نیست و برای این مسائل، توازن قوا چندان تغییر نکرده است. فرانسه و آلمان هنوز در این بحثهای اقتصادی بسیار محوری هستند.»