«کریستینا گلدبام» در گزارش 15فوریه در نیویورک تایمز نوشت، چندی پیش، این محله -معروف به منطقه سبز- یک منطقه دیپلماتیک بود که محصول تلاش میلیاردها دلار آمریکا بود. خودروهای زرهی در خیابانها جولان میدادند و دیپلماتهای غربی و مقامات بلندپایه افغان را جابهجا میکردند؛ درحالیکه صدای غرش هلیکوپترهای آمریکایی در آسمان میپیچید. اما این روزها، نوع دیگری از سر و صدا در محله وجود دارد: طالبان وارد شده و آنجا را از آن خود کرده است. مانند تفنگها و هامویها و تجهیزات نظامی که توسط آمریکا تهیه شده بود، منطقه سبز در حال تبدیل شدن به آخرین بقایای تلاشهای جنگی غرب است که طالبان با ایجاد ارتش و دولت خود آن را تغییر کاربری داده است.
مقامات ثروتمند دولت طالبان و خانوادههای آنها پس از فروپاشی دولت سابق در اوت2021 و فرار بیشتر ساکنان منطقه سبز، در خانه های رهاشده از سوی مقامات غربی مستقر شدهاند. در داخل محوطه سفارت بریتانیا، مردان جوانی که عمامههای خاکستری و سیاه و شالهای قهوهای سنتی به تن دارند، هر روز بعدازظهر برای کلاسهای مدرسهای جدید (مدرسهای برای تعلیمات اسلامی) جمع میشوند.
نیروهای امنیتی با دولت جدید به مقر سابق ناتو وارد و خارج می شوند. این محله و دیوارهای تقریبا تخریب ناپذیرش، که به سندی برای میراث ماندگار اشغال تبدیل شده، یادآور این نکته است که حتی زمانی که نیروهای خارجی از آنجا خارج میشوند، اثر فیزیکی آنها در چشمانداز یک کشور - و روان ملی - اغلب تا ابد باقی میماند. «اکبر رحیمی» یکی از کسبههای داخل منطقه سبز، با اشاره به ماندگاری ظاهری زیرساختهای اطرافش گفت: «این دیوارها هرگز خراب نمیشوند.» در یکی از بعدازظهرهای اخیر، رحیمی، 45ساله پشت پیشخوان چوبی در کنج مغازهاش نشسته بود و بیخیال تماشای یک فیلم بالیوودی روی تلویزیون نصبشده به دیوار بود.
در خیابان بیرون، یک خودروی مربوط به مراقبت از فضای سبز با پوستر ملاعمر جوان، بنیانگذار جنبش طالبان که روی شیشه جلوی آن چسبیده شده بود، از کنارش گذشت. سه مرد جوان، جنگجویان سابق طالبان که تبدیل به محافظان امنیتی شده بودند درحالیکه رحیمی را به گوشهای هل دادند به داخل مغازه او رفتند و در کنار در ورودی، از میان انبوهی از لیموهای کوچک و خاک گرفته به جستوجو پرداختند. آنها لیموها را به رحیمی دادند و او آنها را روی یک ترازوی زنگ زده وزن کرد و در یک کیسه پلاستیکی ریخت و در آن را بست. یکی از مردان به شوخی گفت: «ما لیمو میخریم؛ زیرا برخی از دوستانمان چاق هستند. آنها به لیمو نیاز دارند تا لاغر شوند و برای امنیت بهتر آماده شوند.» دوستانش از خنده ترکیدند. رحیمی بی حال و رمق، لیموها را به دستشان داد و در عوض یک اسکناس پارهشده گرفت.
رحیمی با حس نوستالژی از منطقه سبز قدیمی و ساکنان سابق آن یاد میکند. در خارج از این محله، شهر بهطور مرتب با انفجارهای انتحاری و ترورهای هدفمند در دوره حضور آمریکا و جنگ در این کشور از هم گسسته میشد. اما در شعاع تقریبا یک مایل مربعی آن، یک حس مستکننده از قانونمندی وجود داشت. او با حسرت میگوید: «نظم و انضباط» وجود داشت. اکنون این منطقه تغییر کاربری داده و نیروهای طالبان با خانوادههایشان در آن زندگی میکنند. دیگر نه آن امنیت هست و نه آن قانونمندی؛ زیرا نیروهای طالبان هر وقت اراده کنند میتوانند از آن مغازهها هر چه میخواهند بردارند. نوستالژی قانونمندی و امنیت نه تنها از منطقه سبز که از افغانستان رخت بربست و مردم در حسرت آن روزهای نه چندان دور هستند.