ماهان شبکه ایرانیان

پاسداشت شهید حجت الاسلام میثمی؛

حکایتی از یک مجاهدت عاشقانه و زندگی فرشته گونه

مجاهدتها و تلاشهای شهید میثمی از او شخصیتی ساخته بود که پاداش سعاتمندانه اش، شهادت بود.

حکایتی از یک مجاهدت عاشقانه و زندگی فرشته گونه

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: امروز، سی امین سالروز شهادت یکی از شهدای روحانی دفاع مقدس است؛ شهیدی که در عملیات کربلای پنج و در منطقه شلمچه، به فیض شهادت نائل آمد.

او حجت الاسلام و المسلمین شهید عبدالله میثمی است؛ شخصیتی که در دوران زندگی خود همواره در خدمت مردم بود و چه در عرصه تبلیغ دین و چه در عرصه مجاهدت در دفاع مقدس، افتخار داشت که همراهی با مردم را به عنوان عنصری مقدس تا پایان با خود به همراه داشت.

عبدالله در دوران تحصیلات دبیرستان مجبور بود تا روزها در نزد پدر کار کند و شبها درس بخواند.

همچنین در همان ایام به عنوان یک جوان فعال در محیط مسجد و هیئت شناخته می شد و به همراه دوستانی مانند مصطفی ردانی پور و برادرش رحمت الله میثمی که هر دو در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند صندوق قرض الحسنه و جلسات قرآن تشکیل می دادند و در عین حال به مبارزه علیه رژیم پهلوی می پرداختند.

شوق آموختن علوم حوزوی در همان سالها در وجود عبدالله و دوستانش شعله کشید و او به همراه آنان راهی قم شد؛ هجرتی که البته به آسانی انجام نشد.

او برای جلب رضایت پدر و مادرش سختی ها کشید تا اینکه وسائل سفرش به قم مهیا شد.

فعالیتهای انقلابی در قم ادامه یافت و عبدالله میثمی در سال 1354 بازداشت شد و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت.

مقاومت دلیرانه او سبب شد که کوچک ترین اطلاعاتی از وضعیت مبارزان انقلابی به ماموران ساواک نرسد.

او خود درباره آن روزها می گوید:

«وقتی مرا تحت فشار شدید قرار می دادند، به امام زمان (عج) متوسل می شدم که با این توسل، یک نیرو و قدرت تازه ای پیدا می شد.

همچنین در بازجویی ها خودم را به نادانی و جهالت می زدم و حتی پرسشهای کتبی را با خطهای کج و معوج پاسخ می دادم تا شاید از دست آنها رهایی یابم.

من در ادامه به 5 سال زندان محکوم شدم که دو سال از آن را در زندان قصر گذراندم.

در آنجا مرا با یک کمونیست هم سلول کردند تا با توجه اعتقاد ما به نجس بودن کمونیستها، بیشتر مرا رنج و زجر دهند.

در آن روزها، اگر من عبادت و راز و نیاز می کردم، آن کمونیست مرا مسخره می کرد؛ تا اینکه در شب جمعه ای دعای کمیل می خواندم که به این جمله رسیدم:

خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی بیندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی چه خواهم کرد؟

 وقتی به اینجا رسیدم نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ دلم شکست، ناله ام بلند شد و گریه فراوانی کردم؛ وقتی سرم را بلند کردم دیدم همان کمونیست هم سرش را بر زمین گذاشته و گریه می کند ... .»
با همه این سختیها، عبدالله میثمی در زندان هم به آموختن علم پرداخت؛ تحصیلات دینی را ادامه داد و نزد برخی استادان زندانی، دانسته های خود را مرور کرد.

او در زندان با قرآن و نهج البلاغه مأنوس بود و توانست برخی کتب روایی مانند اصول کافی را از ابتدا تا انتها مطالعه کند.

وی از همان ایام زندان نیز استفاده کرد و نزد یکی از پزشکان زندانی، به آموختن علم پزشکی پرداخت؛ امری که در ایام دفاع مقدس هم یاری گر او و رزمندگان اسلام بود.

میثمی در آبان ماه سال 1357 از زندان آزاد شد و دوباره به دریای خروشان امت انقلابی پیوست.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی کوتاه جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و مدتی را نیز در کردستان گذراند.

پس از آن بود که با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آن شهر هجرت کرد تا در کنار مردم و عشایر محروم، به سازندگی و ارشاد بپردازد.

او اگرچه می توانست با سوابق مبارزاتی خود، در مسئولیتهای مهم و در پایتخت، به کار مشغول شود؛ اما گمنامی را پیشه کرد و به میان مردم عشایر کهکیلویه و بویراحمد رفت تا در کنار مجاهدت در سپاه، از تبلیغ دین و ارشاد مردم هم غافل نباشد.

عبدالله میثمی همچنین در زمینه سازندگی فرهنگی هم فعالیتهای مختلفی انجام داد که حاصل آن، ساخت و تاسیس دهها مدرسه، کتابخانه، مسجد و حسینیه در مناطق استان کهکیلویه و بویراحمد بود.

او پس از سی ماه خدمت و تلاش شبانه ‌روزی در آن منطقه‌ محروم، از سوی نماینده‌ حضرت امام در سپاه یعنی حجت الاسلام محلاتی، به عنوان مسئول دفتر نمایندگی امام در منطقه‌ نهم (شامل استانهای فارس، بوشهر و کهکیلویه و بویراحمد) منصوب شد.

و اما شهید میثمی، دفاع مقدس ملت ایران را یک نعمت بزرگ و یک سفره‌ گسترده‌ الهی می‌دانست و معتقد بود هرکس بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفره‌ الهی بیشتر بهره می برد.

او هم در بسیاری از مناطق عملیاتی حضور فعال داشت که در یکی از آن روزها هم، برادرش، رحمت الله، در مقابل چشمانش به شهادت رسید.

حجت ‌الاسلام میثمی در ادامه دفاع مقدس، به مسئولیت نمایندگی حضرت امام در قرارگاه خاتم‌ الانبیاء (ص) - که قرارگاه مرکزی و هدایت کننده‌ تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود -  هم برگزیده شد.

او در عملیات کربلای پنج، به دوستانش گفت:

«من در این عملیات، اجر خودم را از خدا می‌گیرم.»

و او اجر خود را از خدا گرفت و در نهمین روز از بهمن ماه، از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و سه روز بعد یعنی در 12 بهمن 1365 و مصادف با شب شهادت حضرت صدیقه کُبری (س)، به آسمانها پر کشید و ندای «ارجعی» را لبیک گفت.

شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی در وصیت نامه خود علاوه بر حمد و ثنای الهی و شهادت دادن به ولایت ائمه معصومین (ع) می نویسد:
«خدایا! تو خود گواه هستی در این لحظه که در خدمت مقام وحدانیت، این کلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم؛ چرا که بندگان تو را می بینم که در جبهه های حق علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهیدوارانه می نویسند.

خدایا! دلم می سوزد که چرا به زمین چسبیده ام.

خدایا! اگر من بیچاره در این لحظه بمیرم فردا در مقابل این جوانانی که از لذت و عیش و نوش دنیا بریدند و رو به تو آوردند سرافکنده خواهم بود.
ای پدر بزرگوار و مادر مهربان و ای خواهران و برادرانم و ای همه کسانی که با شما در دنیا مانوس بودم!

از شما عاجزانه می خواهم که پیوسته از برایم طلب مغفرت کنید چرا که با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف کرده گناهان مرا از شما پوشانده است.

آنچه در دوران زندگی ام بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم.»

روح آن فرمانده بسیجی و متواضع شاد و یادش گرامی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان