در ابتدای این نشست دکتر مرتضی قورچی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش که در یک سال اخیر که جنگ روسیه و اوکراین آغاز شده، جنگ سرد بین روسیه و غرب در حال تبدیل شدن به یک جنگ گرم است؛ آیا این یک شوک موقت در روابط شرق و غرب است یا در آینده شاهد تغییر بنیادین در این مناسبات خواهیم بود؟ توضیح داد: «در پاسخ به این پرسش ابتدا باید یک سهگانه از ژئوپلیتیک را با توجه به حوزه کاریام به تصویر بکشم. اساسا دانش ژئوپلیتیک به وسیله این سهگانه تولید میشود؛ نخست اینکه عموم محافل دانشگاهی و تحقیقاتی یک نوع ژئوپلیتیک رسمی را بازتولید میکنند. نوع دوم، ژئوپلیتیک کاربردی است که در مسائل خارجی و در وزارت خارجه کاربرد دارد. نوع سوم ژئوپلیتیک عامهپسند است که سینما و رسانه آن را در اذهان تولید میکند. این ژئوپلیتیک، فضاهای جغرافیایی را در جهان و سیاست بینالملل نشان میدهد که در آنها اهریمن یا دیگری زندگی میکند و به نوعی ما را در برابر آنها در سینما بازنمایی میکنند.»
وی افزود: «من با نگاه دانشگاهی به ژئوپلیتیک به این پرسش پاسخ میدهم؛ من اعتقادی ندارم که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنگ سرد به مفهومی که در آن زمان مطرح شده بود، شکل گرفته است.» قورچی ادامه داد: «زیرا غرب یک ایدئولوژی با شیوه تولید اقتصادی بوده که کاملا از سیستم دیگر منفک بوده اما سیستم دیگر یعنی سیستم روسیه به نوعی در دل سیستم اقتصاد آزاد بوده و جهانی وجود داشته که مظهر پیوندهای شبکهای اقتصاد جهانی به مکان جغرافیایی است.»
به گفته این استاد دانشگاه، بنابراین واژهای که برای جنگ سرد در آن زمان به کار میبردند، نمیتوان برای بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به کار برد. وی ادامه داد: «یک نوع کشمکش بین دوطرف وجود داشت و این کشمکش ژئوپلیتیک را بر اساس دیدگاه کلاسیکها میتوان این گونه تفسیر کرد که هر کشوری مانند یک ارگانیسم زنده جای رشد و بلوغ دارد و نیاز به فضای حیاتی دارد و این فضای حیاتی است که میتواند این کشور را به شکل ارگانیسمی زنده و پویا نگه دارد.»
قورچی تاکید کرد: «این اندیشمندان اعتقاد داشتند که یک فضای حیاتی باید برای کشورها وجود داشته باشد و از دیدگاه دستگاه کلاسیکها اگر یک فضای حیاتی به خطر بیفتد، در آن صورت کل سیستم آن کشور دچار تعارض و مشکل میشود.» این استاد دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه امروز نیز اوکراین بخشی از فضای حیاتی روسیه به شمار میرود، گفت: «ولادیمیر پوتین نیز بارها در لفاظیهایش از لفظ دیگری یا غیربرای غرب استفاده کرده است.» در ادامه قورچی تشریح کرد: « در گذشته یعنی قبل از دهه 1950 و اوایل قرن بیستم یک جغرافیدان بریتانیایی به نام سر هافورد جان مکیندر تمام مناطق جغرافیایی تحت کنترل امپراتوری بریتانیا را دید و بر اساس نگاه بریتانیا به جهان گفت که از یک جایی، امپراتوری بریتانیا در قرن بیستم مورد تهدید قرار میگیرد و آنجا را هارتلند نامید.»
به گفته وی این هارتلند جایی بود که بریتانیا نه میتوانست وارد آن شود و نه میتوانست آن را شکست دهد و آن را دژ تسخیرناپذیر جهان خوانده بود. مکیندر در بحثهایش تاکید میکرد که اگر این دژ تسخیرناپذیر جهان با مرکزیت مسکو تا سیبری جنوبی، ژاپن، مغولستان، آسیای مرکزی، کوههای البرز ایران، قفقاز و اروپای شرقی با برلین محور درست کنند، در آن صورت امپراتوری از بین خواهد رفت.
وی افزود: «ایجاد محور برلین-مسکو برای بریتانیا بسیار خطرناک بود و بریتانیا نمیتواند آنها را شکست دهد.» قورچی همچنین ادامه داد: «در عصر نازیها شخصی بود که مرکز تحقیقات ژئوپلیتیک را بنیاد گذشته بود و وی اعتقاد داشت که برای پیروزی بر بریتانیا و کل جهان باید محور مسکو-برلین را ایجاد کنند و نگاه به شرق داشته باشند. در نتیجه چنین مجادله و کشمکشی بین کلاسیکها وجود داشت.»
تز کنان روی میز بایدن
استاد دانشگاه شهید بهشتی به نقش کنونی بلینکن در خصوص مساله روسیه پرداخت و توضیح داد: «امروز و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با دنبال کردن این بحثها در دوره کنونی به آنتونی بلینکن رسیدم و به نظر من بلینکن شدیدا تحتتاثیر بحثهای سد نفوذ جورج کنان است و همینطور ریشههای فکریاش به مکیندر بازمیگردد. وی کتابی به نام اتحاد در مقابل اتحاد در سال 1978 و زمانی که بریتانیا در جنگ جهانی دوم با ضعف مواجه شده، نوشته و در آن تاکید کرده که ایالاتمتحده نباید اجازه دهد نورداستریم یک ساخته شود و آلمان و روسیه را به هم پیوند دهد. همچنین وی به این موضوع پرداخته که باید چه کنند تا ناتو قوی شود و بتواند از عهده تمایلات روسیه برآید. سومین مورد هم اینکه چه طور چسبندگی متحدان آمریکا زیر چتر این کشور حفظ شود.» وی افزود: «در جریان حمله روسیه به اوکراین، همه اذعان دارند که پوتین اشتباه بزرگی کرد اما بلینکن در این قضایا تلاش دارد توصیه مکیندر را پیش ببرد و اجازه ندهد بین مسکو و برلین پیوند ایجاد شود.»
قورچی تاکید کرد: «در نهایت اما به توصیه مکیندر ارتباط محور مسکو-برلین قطع شد؛ دوم اینکه به دنبال تحریمها، اروپاییها پروژههای اقتصادیشان را از روسیه خارج کردند و در گام آخر نیز شاهد نقشآفرینی آمریکا در این پروسه در قالب ناتو هستیم. در نتیجه تا امروز برد با آمریکاییها بوده و توانستند به توصیه مکیندر عمل کنند.»
قورچی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه با توجه به تغییر مناسبات در روابط شرق و غرب و با توجه به مناقشات جدی با بلوک غرب، آیا این دو مساله باعث ایجاد فرصتهای جدیدی هم به لحاظ سیاسی و هم اقتصادی در روابط ایران با شرق خواهد شد یا خیر، توضیح داد: «یکی از بحثهای اصلی محافل ژئوپلیتیک کاربردی یا مصادیقی که وزارت خارجه یا سایر اندیشکدهها یا دانشگاهها دنبال میکنند، همین موضوع است. اما دانشگاه یک دانش دیگر نیز تولید کرده که در محافل ژئوپلیتیک کاربردی مغفول مانده و آن اینکه فعالان سیاسی و ژئوپلیتیک کاربردی مانند سیستم وزارت خارجه، جهان را به صورت موزائیکی و پازلی میبینند و جهان را اینگونه دیدن منجر به اشتباهات فاحش میشود.»
ضرورت فهم اقتصاد شبکهای
وی افزود: «در قرن بیستم با به وجود آمدن اقتصاد نئوکینزی که همه چیز درون یک کشور تولید میشد و بازتولید این نوع اقتصاد در سطح بالاتر ادبیات استقلال بود، میشد گفت که ما با این کشور نمیتوانیم کار کنیم و به سمت کشور دیگر رو میکنیم.» استاد دانشگاه ژئوپلیتیک توضیح داد: «ما میگوییم ایالات متحده از برجام خارج شد و ما با اتحادیه اروپا کار میکنیم؛ به عنوان مثال ایران به سمت اتحادیه اروپا میرود و فعالان نیز وارد عمل میشوند اما وقتی کار به مدیرعامل ایرباس میرسد او میگوید من نمیتوانم هواپیما به شما تحویل دهم چون موتورها را از جنرال موتورز تامین میکنم. در واقع گیر کار اقتصاد شبکهای همین جاست.»
قورچی تاکید کرد: «با همین ذهنیت از جهان منفک شده یا پازلی ما به سمت روسیه میرویم و میخواهیم از آن کشور سوخو بگیریم؛ در آن مقطع روسیه گفت که من 15درصد قطعاتم را از شرکتهای آمریکایی تامین میکنم و نمیتوانم این جنگنده را در اختیار شما قرار دهم.» قورچی همچنین گفت در سیستم شبکهای، کار کردن با اقتصاد جهان در شرایطی که با یکسری کشورها ارتباط نداریم دشوار و تقریبا غیرممکن است و تا زمانی که فعالان اقتصادی ما از دانش اقتصاد شبکهای استفاده نکنند، همراه شدن با اقتصاد جهان دشوار است. در عین حال باید توجه داشت که این دانش در ایران اصلا وجود ندارد. این استاد دانشگاه به این موضوع اشاره کرد که چین در چنبره اقتصاد شبکهای است و در بسیاری از موارد با آمریکا همکاری میکند.
این در حالی است که ما در تحلیلهایمان چین و آمریکا را از هم منفک میکنیم بدون آنکه پیوندها را درنظر بگیریم. امروز جهان شرق و غرب نمیشناسد و تمام مناطق جغرافیایی جهان در یک سیستم اقتصاد شبکهای به هم گرهخوردهاند. وی توضیح داد: «در چنین شرایطی، سیاستمداران هم باید اقتصاد را بسیار برجسته ببینند و هم خیلی محتاط با آن برخورد نکنند. به نظر من چین یک قدرت شرق نیست و یک قدرت اقتصادی تنیده شده در اقتصاد جهانی است. غرب هم یک بخش جدا نیست بلکه تنیده شده در اقتصاد جهانی است.» قورچی در نهایت با اشاره به اینکه در سیستم شبکهای دو قدرت اصلی چین و آمریکا وجود دارد که به هم چفت شدهاند، گفت: «اگر در ایران آگاهی به این مسائل وجود داشت، به راحتی فرصت مذاکره با آمریکا را از دست نمیداد تا در اقتصاد شبکهای جایگاهی به دست آورد.»
فاکتور اوکراین در مناقشه ایران و غرب
علی ماجدی، سفیر سابق ایران در آلمان و ژاپن و از دیپلماتهای پیشکسوت، دومین سخنرانی بود که در این نشست به ایراد سخنرانی پرداخت. ماجدی در پاسخ به این پرسش که «آیا بحران اوکراین را یک شوک کوتاهمدت میبینید یا تغییر ساختاری در قدرت؟ و ضمنا اگر این تحولات جدید برنده یا بازندهای دارد به نظر شما آنها چه کسانی هستند؟» گفت، من فکر میکنم بحث تئوریکی که آقای دکتر قورچی مطرح کردند بحث بسیار جالب توجهی است. نمیتوانیم بگوییم جنگ گرم آغاز شده اما نمیتوان احتمال تبدیل این جنگ [اوکراین] به یک جنگ گرم را نادیده گرفت. ماجدی در ادامه با تصریح پیوند بین برلین و مسکو گفت، در میان کشورهای اروپایی بیشترین و نزدیکترین رابطه با مسکو را برلین دارد. این کاملا درست است.
«نورد استریم یک» که اجرا شد اما «نورد استریم دو» همواره با مخالفت آمریکاییها مواجه بود. اما در هر حال، نباید فراموش کنیم که آلمان در قالب اتحادیه اروپا دارد رشد میکند. سفیر سابق آلمان در ادامه افزود: وقتی که دیوار برلین فروریخت، آلمانها هزینههای زیادی را پرداخت کردند. مقداری به روسیه و اروپای شرقی کمک کردند. علتش این بود هنوز که هنوز است، اروپاییها خاطرات جنگ جهانی دوم را با خود دارند و از اینکه آلمان دوباره قوی شود وحشت دارند. این یک واقعیت است. ماجدی با صحه نهادن بر سخنان دیگر استادان در مورد رابطه بین مسکو- برلین افزود: «نزدیکترین رابطه بین روسیه و آلمان است.
انرژی که بخش حیاتی و موردنیاز آلمان است، حدود 30 تا 40 درصدش از روسیه تامین میشود.» او با اشاره به اینکه «اگر نورد استریم 2 اجرایی میشد، این مقدار واردات باز افزایش پیدا میکرد» افزود: این رابطه آن قدر نزدیک بوده که شرودر، صدراعظم وقت، مشاور اصلی «گازپروم» در روسیه بود. به باور ماجدی، «سوسیال دموکراتها رابطه نزدیکتری با روسیه دارند تا با آمریکا. البته روابط فراآتلانتیکی جای خودش را دارد؛ زمان ترامپ این رابطه ضعیف شد اما دموکراتها [در دولت بایدن] به دنبال بازسازی روابط فراآتلانتیکی هستند.» این دیپلمات در ادامه سخنانش با اشاره به رابطه ویژه میان آلمان و چین گفت، «زمانی که در آلمان سفیر بودم، یک قطار هر روز قطعات BMW را از آلمان به چین میبرد و در آنجا مونتاژ میشد.
یعنی خود آلمان از نظر اقتصادی- بیش از فرانسه و...- به چین گرایش داشت.» وی افزود، اگرچه نکات درستی را اشاره کردند اما معذالک باید بپذیریم که همواره در اروپا مساله تنوع بخشی (Diversify) به منابع انرژی مطرح بوده است. با این حال، ایران هم از نگاه او دور نماند. سفیر سابق کشورمان در ژاپن گفت، «در دولت خاتمی که ما مذاکرات «EU3» را در مورد مسائل هستهای شروع کردیم (قبل از سعدآباد)، آنها میگفتند چه امتیازی میخواهید که دست از این انرژی هستهای بردارید.آن زمان سه تیم تشکیل شده بود: یک تیم اقتصادی (که آن زمان من معاون اقتصادی وزارت خارجه بودم)، یک تیم سیاسی و یک تیم هستهای. اروپاییها به ما میگفتند که میآییم و برای شما پروژه اجرا میکنیم. ما به آنها گفتیم خودمان بلدیم پروژه اجرا کنیم؛ احتیاج نیست شما بیایید اجرا کنید.»
ماجدی میگوید در مذاکرات خطاب به اروپاییها گفته شد، «برای به نتیجه رسیدن در زمینه هستهای، نیاز به چند فاکتور اساسی در اقتصاد داریم: حداقل 100 میلیارد دلار سرمایه میخواهیم؛ عضو WTO شویم؛ و سوم صادرات گاز ایران به اروپا آغاز شود.» او میگوید: «در آن زمان آقای جوادی مدیرعامل شرکت صادرات گاز بود. مذاکرات برای صادرات گاز ایران آغاز شد. یعنی در کنار روسیه، ما با انگلیس صحبت میکردیم که صادرکننده گاز به اروپا باشیم.»
اشتباهات ژئوپلیتیک چه بود؟
وی در بخش دیگری از سخنانش افزود: در جهان فعلی نمیشود گفت یک تئوری کاملا جلو برود و آلترناتیوی نداشته باشد. با احیای دوباره ناتو و قدرت گرفتن این ائتلاف، اینکه این جنگ [جنگ روسیه در اوکراین] در آینده چه خواهد شد بستگی به این دارد که آیا چین به این جنگ ورود میکند یا خیر؛ و آیا اشتباهی که ما کردیم، آنها هم خواهند کرد یا خیر. این دیپلمات با تشریح مواضع خود در مورد کمک نظامی ایران به روسیه در قضایای اوکراین گفت: «به صراحت میگویم، کمک نظامی به روسیه از نظر سیاسی اشتباه است و رابطه ما را با اروپا به هم میزند.» به هر روی، ضمن اینکه خود آمریکا از رابطه نزدیک مسکو- برلین میترسید، اما خود اروپا هم به علت امنیت انرژی خود به دنبال تنوع بخشی به منابع انرژیاش بوده است. اکنون اگر چین وارد این جنگ شود- هرچند آمریکا مرتب این تذکر را به چین میدهد که این کشور وارد این قضیه نشود- و البته این ورود سنگین هم باشد، حقیقتا طلیعه جنگ جهانی سوم خواهد بود.
جنگ سرد دیگری در کار نخواهد بود بلکه جنگ گرم شروع خواهد شد. این دیپلمات در پاسخ به این پرسش که «آیا منظورتان از کمک چین، کمک تسلیحاتی است یا اعزام سرباز و...؟» افزود: منظورم کمک تسلیحاتی است. او بر این باور است که «اکنون به قوانین بینالمللی تجاوز شده. اوکراین پس از فروپاشی شوروی به کشور مستقلی تبدیل شد اما روسیه قوانین بینالمللی را با حمله به این کشور نقض کرد. اگر این را مبنا قرار دهید، فکر میکنم که کشورگشایی و مسائلی از این دست تمام شده است.» وی تصریح کرد که به نظر میرسد در تفکر روسها، کشورگشایی دارد احیا میشود که امری بسیار شبهه ناک است. او بر این باور است که «روسیه خطا کرده، بیشترین نفع را آمریکا و انگلستان بردهاند و بیشترین ضرر را کشورهای اروپایی.»
چرا برجام بدفرجام؟
این دیپلمات در بخش دیگری از این جلسه در پاسخ به اینکه «به نظر شما تحولات جدیدی که در عرصه روابط روسیه و غرب ایجاد شده است، چه تاثیری روی مساله مناقشه ایران و غرب و توافق برجام دارد» افزود: «باید گفت برجامِ بد فرجام. در مساله برجام آنچه بسیار برجسته شد، مساله اقتصادی است. درحالیکه آن چیزی که اهمیت بیشتر داشت خروج کشور از فصل هفت منشور بود. یعنی کشوری که تحت فصل 7 ماده 41 و 42 سازمان ملل قرار بگیرد، آن کشور مخل امنیت بینالملل خواهد بود.
یعنی به جهان این اجازه را میدهد که آن کشور را تادیب کنند. خروج از این فصل، دستاورد مهمی بود که در برجام رخ داد و این هنر تیم مذاکرهکننده به رهبری دکتر ظریف بود.» وی بر این باور است که خروج از فصل 7 اقدام بسیار مهمی بود؛ اما «در کنارش مسائل اقتصادی هم مطرح شد.» وی افزود: «در مصاحبههای مختلف هم گفتهام که آنچه را دکتر روحانی در اسفند آخرین سال خدمت خود بیان کردند، این بود که برجام قابل امضا بود. تعدیلهایی از طرف آمریکا وجود نداشت؛ چون این دستاورد از طرف حزب دموکرات بود؛ اما ترامپ از حزب جمهوریخواه بود. این دستاورد را هم حزب دموکرات داشت و هم اتحادیه اروپا. برجام مهمترین دستاورد اتحادیه اروپا (نه تکتک کشورهایش) در صحنه بینالملل بود.»
ماجدی همچنین در پاسخ به اینکه «آیا اطلاع دارید که در همان اسفند 99 چنددرصد اختلافات از بین رفت؟» افزود: «اصلا بگویم که قابل امضا بود.» سفیر اسبق کشورمان بر این باور است که دلیل طولانی شدن مذاکرات این بود که طرف آمریکایی به این درک رسید که چون سال آخر دوره ریاستجمهوری در ایران است، بهتر است ادامه این کار با دولت جدید [رئیسی] باشد. او میافزاید: «آمریکاییها فکر کردند اگر در زمان آقای روحانی امضا شود، ممکن است اینبار دولت جدید ایران از برجام خارج شود. یا در نشستها به نحوی مشکلساز شود. بنابراین، ترجیح دادند با دولت جدید امضا کنند.»
او افزود: «اما دولت جدید میخواست چیزی جدید یا امتیاز جدیدی نسبت به دولت قبل بگیرد و بگوید ما توانستیم امتیاز بیشتری بگیریم.»ماجدی معتقد است: «نه اتحادیه اروپا و نه آمریکا حاضر به دادن چنین امتیازی نبودند.» او میافزاید: رئیس فعلی سازمان انرژی اتمی گفت که ما آماده بازگشت به همان توافق هستیم. ولی با توجه به تحولاتی که طی چند ماه اخیر در داخل کشور صورت گرفته و نیز شروع جنگ اوکراین، غرب را به این باور رساند که برجام دیگر اولویت نیست «و ما این فرصت را از دست دادیم.»
وی به روایتی از دوران فعالیت خود در آلمان پرداخت و افزود: «در دوران سفارتم در آلمان، آلمانها کارهای بسیار گستردهای را شروع کرده بودند. شرکت زیمنس آلمان شرکت مهمی است که به ایران ورود کرد. زیمنس با «مپنا»ی ما یک قرارداد بست و کارهای مشترکی را انجام داد.» وی همچنین افزود: «آقای کیزر مدیرعامل زیمنس میگفت در لایهبندی قدرت، آمریکا قدرت اول، چین قدرت دوم و اتحادیه اروپا میخواهد قدرت سوم باشد. با حمله روسیه به اوکراین، اتحادیه اروپا ضعیفتر شد اما آلمانها اعتقاد داشتند که چهار فاکتور هست که بتوان بر اساس آن اتحادیه اروپا را بهعنوان قدرت سوم در جهان مطرح کرد: 1- مساله پول. یورو یک پول بینالمللی است. 2- تکنولوژی. آلمانها میگفتند همان طور که آمریکا تکنولوژی دارد ما هم داریم. 3- انرژی. که اروپا در تامین آن مشکل دارد. به همین دلیل، تامینکننده اصلی انرژی اروپا، روسیه بود. 4- بازار مصرف و تهیه مواد اولیه.»
وی به نقل از مدیرعامل زیمنس افزود: «ایشان میگفت برای اینکه به قدرت سوم در دنیا تبدیل شویم، باید دو فاکتوری را که کم داشتیم جبران کنیم. یکی انرژی بود و دومی بازار مصرف. در میان کشورهای خاورمیانه توصیه ما به خانم مرکل این بود که باید با ایران و مصر کار کنیم. اگر اتحادیه اروپا بخواهد قدرت سوم شود، نیاز به انرژی دارد. این انرژی از طریق روسیه و خاورمیانه تامین میشد؛ اما سپس قرار شد از خاورمیانه و ایران وارد کنند. انتخابشان عربستان و دیگر کشورهای عربی نبود، بلکه ایران بود تا بتوانند آن دو عامل را تکمیل کنند.» به گفته این دیپلمات، «چنین بود که هر جا خانم مرکل میرفت، آقای کیزر (مدیرعامل زیمنس) و مدیرعامل بانکشان پشت سر خانم مرکل بودند. یعنی میگفتند شرکتم زیمنس و دایملر است، بانکم دویچه بانک است. من این هستم و پشتوانه این شکلی دارم. برای اینکه اتحادیه اروپا بتواند قدرت سوم شود باید با روسیه و خاورمیانه کار کند.»
سناریوهای تنش ایران و غرب
ماجدی در پاسخ به این پرسش که «اکنون در مورد مناقشه ایران و غرب به نظر میرسد ما در شرایط «نه جنگ، نه مذاکره» هستیم. آیا این شرایط میتواند پایدار بماند؟ سناریوها چیست؟ آیا ممکن است غرب به دنبال مکانیزم ماشه برود؟ آیا ممکن است ایراندرصد غنیسازی را بالاتر ببرد برای گرفتن امتیاز؟» افزود: دکتر قورچی بحثهای جهانی شدن را به خوبی تشریح کردند. مثلا در مورد اقتصاد شبکهای مثالی بزنم. در ژاپن وقتی با هوندا صحبت میکردیم، میدیدیم که در آن زمان تایلند 50میلیارد قطعه به ژاپن میداد. شبکهای که ایشان اشاره کردند کاملا درست است. نگاه و تفکر ما اساسا باید عوض شود.
من در گروه «یادگاران دیپلماسی» گفتم که ما به دنبال «بقا» هستیم نه «پیشرفت و توسعه.» پیشرفت و توسعه تفکر دیگری میخواهد. اگر به دنبال بقا باشیم، هر چیزی امکان دارد. اگر مکانیزم ماشه فعال شود (من مقالهای در همین رابطه در جایی نوشتهام که فعلا نمیخواهم در اینجا بازش کنم) ما گرفتار میشویم. مثال دیگر، کرهشمالی است. این کشور به دنبال بقاست؛ اما کشوری مثل چین از او حمایت میکند. وی افزود: «اینکه کشوری هستهای شود و بعد فکر کند که دیگر همه چیز تمام است، این طور نیست. ما که نمیخواهیم هستهای شویم، اگر هم هستهای شویم، هیچ کشوری حامی ما نخواهد بود.»
او با اشاره به عدمهمراهی روسیه با ایران گفت: «همین قطعنامهای را که اخیرا در مورد یمن صادر شد، ببینید. ما از روسیه خواسته بودیم که از حوثیهای یمن که مورد حمایت ما هستند، حمایت کند. اما روسیه نه تنها چنین نکرد، بلکه قطعنامهای که حوثیها را تروریست میشناخت تصویب کرد. هیچ کشوری حاضر نیست منافع خودش را به خاطر ما به خطر اندازد. این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم. دنیای سیاست دنیای موقعیت هاست. اگر از آن موقعیت استفاده کردی، میتوانی بهرهبرداری کنی. اگر استفاده نکردی، بعید است آن موقعیت بازگردد.»
او با اشاره به تجربه سفارت در ژاپن افزود: «در سال 78 تا 83 که ژاپن بودم، وقتی کرهشمالی یک موشک شلیک میکرد، تمام بدن ژاپنیها میلرزید. تمام حاشیههای دریا در این کشور دریایی تاسیسات اقتصادی است. اگر آنجا یک موشک بخورد، ضررهای هنگفتی به تمام ژاپن خواهد خورد. کرهشمالی دست به آدمربایی بسیار از ژاپنیها میزد. اما نخستوزیر ژاپن احزاب را صدا کرد و گفت ما نمیتوانیم مذاکره کنیم. اما شما بروید و مذاکره کنید و ژاپنیها را آزاد کنید. اگر کشور بر اساس منافع ملی رفتار کند، اینطور عمل میکند. ما شخصیتهایی داریم که در صحنه بینالمللی جایگاه دارند. ما از این شخصیتها برای کاهش تنش میتوانیم بهرهبرداری کنیم. اما به علت تفکری که داریم از این امکانات استفاده نمیشود. اگر به طرف سیاست ماشه برویم، احتمال اینکه نظام تصمیم بگیرد غنیسازی را بیشتر کند وجود دارد. اگرچه اعلام شده است که ما به طرف هستهای شدن نمیرویم و آمریکاییها هم همین را میگویند، اما در عالم سیاست هیچ چیز غیرممکن نیست.»
تغییرات و تحولات عجیب در خلیجفارس
سفیر اسبق کشورمان با اشاره به «تاثیرات ژئوپلیتیک بر اقتصاد جهان» گفت: «بعد از حمله روسیه به اوکراین تغییر و تحولات عجیبی رخ داد. بخشی از این تحول در خلیجفارس است. کشورهای عرب خلیجفارس هم از نظر انرژی و هم از نظر تسلیحات نظامی به آمریکا وابسته هستند. الان آمریکا دنبال جانشینسازی است. انرژی اروپا که پیشتر از سوی روسیه تامین میشد، اکنون به دلیل همان «شیل» این آمریکاست که در حال صادرات گاز به اروپاست.» وی تصریح کرد: «در خلیجفارس هم یک «شیفت» دارد صورت میگیرد. اگر اعراب بگویند از نظر نظامی کاملا به آمریکا (بریتانیا، فرانسه و المان) وابسته نیستیم اما از نظر سیاسی وابستهاند. با این حال، دیگر بازار انرژی همین اعراب بازار اروپا و آمریکا نیست، بلکه بازار چین است.
یعنی اعراب اکنون تامینکننده انرژی برای چین، هند، کره و ژاپن هستند و ایران از این چرخه دارد خارج میشود.» وی اشاره کرد که «آقای کاظمپور اردبیلی زمانی میگفتند که در رژیم گذشته گفته میشد عربستان هر چقدر نفت تولید میکند ما هم باید به همان اندازه تولید کنیم. یعنی انرژی نه تنها برای ما درآمد است، بلکه امنیت هم هست. آیا اکنون حقوق بشر در عربستان رعایت میشود؟ اما به این دلیل که این کشور 10 میلیون بشکه نفت تولید میکند، وابستگی جهان به این انرژی، برایش امنیت آورده است. این امنیتی را که میتوانید از طریق انرژی به دست بیاوریم، از دست دادهایم. وقتی قرار بود به عراق حمله شود، دیدید که چگونه دنیا برنامهریزی کرد و به تدریج سهم عراق را میان کشورهای دیگر تقسیم کرد و به حداقل رساند و بعد گفت نفت در برابر غذا. وقتی تولید نفتمان به یک میلیون بشکه میرسد (صرفنظر از نگاه اقتصادی) یعنی جایگاهمان را در زمینه نفت و گاز، انرژی، پتروشیمی از دست دادهایم. اینها میتوانست علاوه بر درآمدهای ارزی، برای ما امنیت به دست آورد.»
تعریف متفاوت روسیه و اوکراین از برنده بودن
رحمن قهرمانپور، پژوهشگر ارشد مسائل استراتژیک سومین کارشناسی بود که در این نشست به تاثیر نقش ژئوپلیتیک بر اقتصاد جهانی پرداخت. قهرمانپور در پاسخ به این پرسش که سناریوهای پایان جنگ اوکراین چیست و شانس پیروزی روسیه یا اوکراین کدامیک بیشتر است، آیا دو طرف به یک راهحل مرضیالطرفین رضایت میدهند، گفت: جنگ اوکراین برنده و بازنده قاطعی نخواهد داشت، چون تعریف برنده بودن برای اوکراین و روسیه متفاوت است. یعنی اوکراین در حال حاضر نیز خود را برنده میداند، یعنی کشوری است که در مقابل دومین ارتش قدرتمند جهان و دومین قدرت هستهای جهان ایستاده و سقوط نکرده است. بنابراین اگر الان از اوکراینیها پرسیده شود، معتقدند که اوکراین برنده است، البته آنها دنبال این هستند که روسیه به سمت مرزهای قبل از حمله بازگردد.
این کارشناس مسائل بینالملل درخصوص روسیه نیز گفت: در طرف روسی هم شاید اوایل بحران ذهنیت برنده شدن قطعی بود؛ اما به نظر میرسد در شرایط کنونی جای خود را به یک پیروزی نسبی داده و آن پیروزی نسبی هم به آرایش جدید روسیه بعد از حمله ماه مارس که مسکو در حال آماده شدن برای حمله هست، بازمیگردد. یعنی روسیه خطوط دفاعیاش را به سمت جنوب میکشد و مرزهای دفاعی خود را تحکیم میکند و از موضع برتر وارد مذاکره میشود. قهرمانپور در پاسخ به این پرسش که آیا استراتژی روسیه جنگ تا اولین پیروزی است؟ گفت: ملاحظهای که روسیه دارد این است که نمیخواهد این جنگ به مساله جامعه روسی تبدیل شود. هنر پوتین تا الان این بوده که جامعه روسیه خیلی درگیر این جنگ نشده است.
پوتین اقتدارگرایانه تاکید کرده همه سر جای خود بنشینند، این یک برای تادیب طرف مقابل است و جایی برای نگرانی نیست. اما بعد از کاهش ارزش روبل و بسیج عمومی، جنگ کمکم آثار خود را در داخل روسیه نشان داده و آن مافیایی که گفته میشود اطراف پوتین یعنی اولیگارشیها هستند، احساس نگرانی میکنند. از این رو کرملین به دنبال آن است که آبرومندانه جنگ را تمام کند و در جریان اجلاس جی20 در بالی اندونزی، لاوروف هم اشارهای به این موضوع کرد.
پژوهشگر مسائل بینالملل در ادامه با بیان اینکه روسیه باید بپذیرد چارهای جز زندگی کردن با اوکراین ندارد، اظهار کرد: از نظر فرهنگ استراتژیک روسها خود را برتر از شرق و برابر با غرب میدانند، بنابراین مساله روسیه این نیست که از اروپا جدا شود، اشتباه استراتژیک در جایی است که معماری امنیتی اروپا را که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود و اساس آن توسعه اقتصادی اروپا و همگرایی سیاسی است، تغییرات جدی کرده است. رحمن قهرمانپور افزود: جناح مقابل روسیه در جنگ اوکراین دو دستهاند. طیف واشنگتن- لندن که دنبال این است تا جایی که میتواند پوتین را تضعیف کند. اما محور سنتی پاریس- برلین بر اساس همان سیاست گذشته دنبال تحقیر پوتین نیست، چون پوتین شکست خورده در وهله اول برای اروپا بسیار خطرناکتر خواهد بود. بنابراین دنبال این هستند که راهی پیدا کنند. دیداری که بین چهار مقام اروپایی از برلین، پاریس، رم و لندن صوررت گرفت در این راستا بود. اما چون کمکهای مالی از طرف آمریکا و بریتانیاست و این دو کشور چند هدف را دنبال میکنند، مساله پیچیده است.
قهرمانپور با اشاره به این مسائل گفت: یک هدف این است که بریتانیای بعد از برگزیت در حال تلاش است تا بعد از آمریکا و چین که در رأس هرم قدرت جهانی هستند، همراستا با روسیه لایه دوم قدرت در سطح جهانی را به دست گیرد. اما روسیه به دنبال این است تا همگام با آمریکا و چین دنیا را تقسیم کنند. ایدهای که ترامپ در تمدید نکردن پیام استارت جدید داشت این بود که چین هم باید به این پیمان بپیوندد تا اتحادیه اروپا ضعیفتر شود. از این رو اتحادیه در وضعیت سختی قرار دارد و به نوعی میراث بعد از جنگ جهانی دوم را در معرض خطر جدی میبیند و بنابراین محور پاریس برلین در این فضا به دنبال این هستند که جنگ اوکراین تمام شود که بتوان بعدها با روسیه به قدر محدودی کار کرد.
چین به دنبال بازی شوروی نیست
این کارشناس مسائل بینالملل در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به اینکه درخصوص پارادایم شیفت در سطح جهانی باید قدری احتیاط کنیم، ابراز کرد: شوروی چین نیست. چین نمیخواهد بازی شوروی را تکرار کند. چینیها مفصل داستان فروپاشی را مطالعه کردهاند، بهرغم اینکه هفتههای گذشته در دریای چین جنوبی شاهد تنش بودیم، اما بیشترین میزان تجارت جهانی آمریکا با چین است. بنابراین شکل جدیدی از رقابت را در حال تجربه کردن هستیم. چین میداند که اگر وارد فضای امنیتی شود، دست برتر را آمریکا دارد و میتواند از طریق اتحادسازی و محدودیت در فروش تراشهها برای این کشور مشکل ایجاد کند. واقعیت آن است روندی که از 2008 شروع شد و به 2022 رسید یعنی به چالش کشیدن نظم لیبرال آمریکایی از طرف روسیه و چین، همچنان از سوی این دو کشور آلترناتیوی برای عرضه و رقابت ندارد.
اوکراین و خودآگاهی سیاسی غرب
این کارشناس مسائل بینالملل تاکید کرد: داستان حمله به اوکراین به یک نوع خودآگاهی سیاسی در غرب منجر شد و اینها به قدرت خود پی بردند، مخصوصا در حوزه فناوریهای پیشرفته. مساله دوم این است که غربیها احساس کردند آن سیاستی که آلمان و فرانسه مخصوصا برلین دنبال آن است که با روسیه مدارا کند و خرس روسی بیدار نشود، دیگر جواب نمیدهد و وزیرخارجه آلمان هم گفت جهان بعد از حمله اوکراین جهان قبل نخواهد بود. بنابراین الان در وضعیتی قرار داریم که اروپا و آمریکا به اعتماد به نفس رسیدهاند، ناتو تقویت شده، چین محتاط عمل میکند و روسیه به این جمعبندی رسیده که مساله خیلی ساده نبوده است.
رحمن قهرمانپور با اشاره به این پرسش که در ادامه چه خواهد شد، افزود: قدری به سرنوشت جنگ اوکراین بستگی دارد، مساله دوم چین است که نمیخواهد تبدیل به دگر اروپا شود و محتاطانه عمل میکند، ولی رفتار چین طبیعتا خیلی مهم است که تعیین خواهد کرد ادامه این مساله به یک تعادل امنیتی آشکار منجر میشود یا این وضعیت فعلی با قدری تشدید تنش ادامه پیدا خواهد کرد. اما روسیه تا 15 سال آینده گرفتار مساله اوکراین است و نمیتوان آن را جزو قدرتهای اصلی جهان برشمرد.
بقا یا پیشرفت؛ مساله این است
قهرمانپور در ادامه این نشست در پاسخ به سوالی درباره وضعیت کرهشمالی و کوبا و عبرتهای آن برای توسعه کشورها گفت: بستگی به این دارد که دنبال بقا هستید یا پیشرفت. این بسیار مهم است. همه مساله ما این است که کشور پیشرفت کند، حکومت کردن بر انسانهای فقیر و بیچاره در دنیا جایی برای افتخار کردن ندارد. در محاسبات سیاست جهانی کرهشمالی کجا قرار دارد؟ واقعیت این است که فراموش شده و کسی با آن کاری ندارد. ادبیات نظام بینالملل در مورد این کشور را هم دنبال کنیم گفته میشود کسی به این کشور کاری نداشته باشد. بنابراین اولویت مهم است، یعنی وقتی تایوان، کرهجنوبی و ژاپن تصمیم میگیرند پیشرفت کنند الزاماتی دارد، اینکه کشور بقا داشته باشد الزامات دیگری دارد. زمانی سخنرانیهای جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر لرزه بر اندام رهبران جهان عرب میانداخت؛ اما همین مصر در شرایط کنونی بر سر پرونده سد النهضه با اتیوپی مشکل دارد و درخواست بررسیاش ماهها در شورای امنیت معطل مانده است.
قهرمانپور با بیان اینکه مهم است جهتگیری به چه سمتی باشد، اظهار کرد: تفکر بقا شبیه آدمی است که شش نوع بیماری دارد و زمانی که دچار مریضی هفتم میشود، استدلالش این است که هنوز نمردهام! به جایگاهی که اندونزی، مالزی و کرهجنوبی در دنیا پیدا کردهاند، نگاه کنیم. حتی کشورهای جنوب خلیجفارس، امارات و عربستان و قطر مثالهای قابلتوجهی هستند که چه اتفاقات و تحولات مهمی را کلید زدهاند. متاسفانه ما چون در مدار جهانی نیستیم، تفکرات و نگرشهایمان محلی شده است. فکر میکنیم جهان همچنان در سههزار سال پیش سیر میکند و دیگران باید برای ما فرش قرمز پهن کنند.
از مفهوم آسیا به جای شرق استفاده کنیم
قهرمانپور با بیان اینکه ما باید به جای شرق از مفهوم آسیا استفاده کنیم، گفت: کاربرد مفهوم شرق مباحث دهه40 را تداعی میکند که شرق در برابر غرب قرار دارد و نماد پاکی و تمدن و معنویت است و غرب مظهر افول تمدنی است. این آسیایی که صحبت میکنیم دیگر آن شرق دوران جنگ تریاک نیست. این آسیا در هم تنیده شده با جهان غرب است. در همین شرق سنگاپور و استرالیا تحریمهایی را علیه روسیه اعمال کردهاند. بنابراین ما با یک محور و نظمی که اسم آن را نظم لیبرال دموکراسیهای ثروتمند گذاشتهاند مواجهیم که ژاپن، کرهجنوبی، سنگاپور، استرالیا و نیوزیلند در این مدار قرار دارند. وقتی میگوییم به سمت شرق تلقی برخی این است که چینیها در حال مشق مبارزه با آمریکا هستند. در صورتی که چین در فضای کنونی در حال کار با آمریکاست. این آسیا جداییناپذیر از اروپا نیست و یکی از سه زنجیره تولید جهانی است. نمیتوان جداسازی کرد.
این کارشناس مسائل بینالملل با اشاره به نکته سوم افزود: نکته بعدی این است که برخلاف آمریکا و غرب که اصولا اعتقاد به ائتلاف دارند که نمونه آن را در ناتو میبینیم، در فرهنگ استراتژیک چین و روسیه چیزی به نام ائتلاف وجود ندارد. آن چیزی که چینیها رتبهبندی کردهاند، مشارکت جامع استراتژیک با ایران، عربستان، مصر و امارات و در رتبه دوم مشارکت جامع با قطر و... است. اینها به معنای دفاع همهجانبه از این کشورها نیست. چین در دنیا سه پروژه دارد؛ کمک به هستهای شدن کرهشمالی و جلوگیری از اعمال تحریمها بر علیه آن بهدلیل مهار سهجانبه کرهجنوبی، ژاپن و آمریکا. پروژه دوم که هنوز به نتیجه نرسیده است، بندر گواتر است که قصد دارد از پاکستان مسیر زمینی انتقال انرژی به سمت شانگهای را ایجاد کند و پروژه سوم هم که قطعی نیست دفاع از کامبوج و جلوگیری از اتحاد این کشور با آمریکاست.
چین و روسیه بازی خود را دارند
وی با اشاره به اینکه ما از زاویه نگاه خودمان رفتار چینیها را تحلیل میکنیم و انتظار داریم که پکن و مسکو طبق رویکرد ما رفتار کنند، ابراز کرد: این دو کشور معتقدند که ایران خود را با بازی در زمین چین و روسیه تطبیق دهد. داستان سفر شی جینپینگ به عربستان نشان داد که مسائل در چه شرایطی است. بنابراین صحبتهایی که برخی معتقدند که ما برخلاف جنگ جهانی اول و دوم اگر تصمیم قطعی بگیریم کنار یک طرف بایستیم، این کار را خواهیم کرد، اینها به دو نکته توجه نمیکنند. اول اینکه این مساله الزاما به این معنی نیست که طرف مقابل هم سمت شما بایستد. دوم اینکه اگر وضعیت فعلی را با جنگهای جهانی اول و دوم شبیهسازی کنیم این هم خطای تحلیلی است. الان نه روسیه تمامعیار در مقابل اروپا و آمریکا ایستاده و نه چین تمامعیار ایستاده، وضعیت آن دو جنگ با شرایط کنونی بسیار متفاوت است. بلاروس اصلیترین متحد روسیه در حمله به اوکراین بود. همین بلاروس الحاق دو استان لوهانسک و دونتسک را به رسمیت نشناخته است. ما بدانیم که زمانی از نزدیکی به آسیا و چین و روسیه صحبت میکنیم قرار نیست اینها در زمین ما بازی کنند. آنها بازی خود را دارند.