عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 25 فروردین به عنوان روز عطار نامگذاری شده است. به این بهانه هم میتوان از زندگی و زمانۀ شیخ فریدالدین گفت و هم از آثار و جانمایۀ سخنان او.
دربارۀ زندگی او آنچه در تاریخ ثبت شده این است که زادۀ سال 540 هجری (1146 میلادی) در نیشابور بوده و درگذشته و به روایت غالب (مقتول به دست مغول) در سال 618 هجری در همان نیشابور و قرنهاست که آرامگاه او زیارتگاه است و اعتبار آن تا حدی که در روزگار ما دکتر شفیعی کدکنی که بیش از هر پژوهشگر دیگر به او پرداخته و از همان سامان است همین پارسال گفت: «زیاد به زیارت عطار میروم و برایم خیلی مقدس است».
شاید بهترین توصیف درباره او همین سخن خود او باشد:
به عمر خویش مدح کس نگفتم
دُرّی از بهر دنیا من نسُفتم
مرتبۀ عطار در عرفان و ادبیات ایران در این شعر مولانا که ضرب المثل/ زبان زد شده به خوبی منعکس است:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
به همین سبب و هرچند کاخ رفیع و باشکوه و هزار سالۀ زبان و ادبیات فارسی بر چهار ستون (فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ) استوار و برافراشته است و برخی با افزودن نظامی و خیام، 6 ضلعی ترسیم میکنند اما جدای فرم و از حیث روح و محتوا، نمیتوان از نام «عطار» گذشت زیرا روح این پیکره است.
به دکتر شفیعی کدکنی اشاره شد. جا دارد گفته شود خوشا به حال ما که با فرزند برومند دیگری از «کدکن» همروزگاریم که بخش غالب عمر خود را به ویرایش و بازخوانی آثار عطار اختصاص داده و اکنون متون پیراستهای از آثار او خصوصا «تذکره الاولیا» در دست ماست.
تذکره الاولیا، شرح حال و زندگی نامۀ قریب 100 تن از چهرههای برجستۀ فرهنگ ایرانی و اسلامی است که اگرچه با افسانههایی آمیخته است اما بسیار خواندنی است و پس از 700 سال حس و حال خوبی میدهد.
نام عطار اما با عرفان گره خورده و به جای اشارات تاریخی میتوان از عرفان گفت و بهانهای برای این یادآوری که دربارۀ «عرفان» هیچ تعریفی را رساتر و فرادینیتر از آنچه دکتر نصرالله پورجوادی گفته نیافتهام :
« ما از طریق حس بینایی و چشم، زیباییهای مقید و محسوس را میبینیم. مثلا گل را که زیبا و خوشبوست. این زیبایی اما مقید است به همان گل. حال اگر بتوانیم "زیبایی" را فراتر از جسم خاص ببینیم به زیبایی مطلق رسیدهایم. پس عرفان یعنی از امر جزیی به امر مطلق و کلی رسیدن یا همان" یافت"».
جدای داستان سیمرغ اشاره به چند نکته دیگر دربارۀ عطار با امروز مناسبت دارد:
- اگرچه از حیث مذهبی سنی بود و شیعه نبود (شیعیان قبل از صفویه هم غالبا هفتامامی بودند نه دوازده امامی) اما جالب است که تذکرهالاولیا را با امام جعفر صادق شروع میکند و در ادبیات آنان: «صادق، رضیالله عنه» و این حکایت:
«نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید: عاقل کیست؟ گفت آن که تمیز/تمییز کند میان خیر و شر. صادق گفت: بهایم [چهارپایان] نیز توانند تمیز دهند میان آن که او را بزند و آن که او را علف بدهد. ابوحنیفه گفت: نزدیکِ تو عاقل کیست؟ صادق گفت: آن که تمیز/تمییز کند میان دو خیر وشر و "خیرالخیرین" را اختیار کند و از دو شر، "خیرالشرین" را برگزیند.»
یعنی تشخیص خیر از شر، مصداق عقل و عاقلی نیست. چون حیوان هم خیر و شر را تا حدی تشخیص میدهد. عقل آن است که بین دو خیر بتوانی خیر خود را تشخیص دهی و مهمتر این که بین دو "شر"، خیر خود را بیابی.
- نقل بیت آغازین منطقالطیر نیز مناسبت دارد:
آفرین، جانآفرینِ پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان، خاک را
تمام حرف بزرگان عرفان ما این است که به مدار هستی متصل شو، از " منِ ذهنی" و تعصبات رها شو و بستر وجودت را آماده کن. آن گاه جان و ایمان در آن خواهد جوشید.
با نگاه عرفانی و عطار، گل زیباست اما همان زیبایی نیست و عارف آن است که بدون دبدن گل، قادر به درک زیبایی باشد. تمام آنچه در زندگی برای خود فراهم میکنیم برای آن است که خود زندگی را دریابیم و عرفان جز این نیست. با عطار میتوانیم زندگی مان را زیبا و معطر کنیم.