به گزارش مشرق، چاپ کتاب «ژنرال چشمآبی» نوشته شاداب عسگری بهعنوان اولیناثر مکتوب پژوهشی درباره نادر جهانبانی باعث شد پروندهای را درباره اینشخصیت جنجالی باز کنیم که شماره اول آن، مقالهای درباره همینکتاب باشد. قدم دوم اینپرونده، برگزاری نشست گفتگو و میزگرد با مولف اثر بود که با حضور یکپژوهشگر دیگر تاریخ معاصر ایران برگزار شد.
به اینترتیب نشست نقد و بررسی کتاب «ژنرال چشمآبی» با حضور نویسنده آن و سیدکاظم موسوی رزمنده دیروز و پژوهشگر امروز همراه بود و در آن مطالبی درباره محمدرضا پهلوی، حکومت و خریدهای ملوکانهاش، ارتشبد محمد خاتمی فرمانده نیروی هوایی، خاندان جهانبانی و مقدمهای درباره اقدامات غیرواقعی که به جهانبانی نسبت داده میشود، مطرح شد. توطئه قتل و حذف محمد خاتمی توسط شاه، نداشتن وینگ خلبانی جهانبانی از روسیه، دروغینبودن ادعای پروازهای آزمایشی شاه با هر هواپیمایی که قصد خریدش را داشت و … هم از دیگر مطالبی بودند که در بخش اول گفتگو به آنها پرداخته شد.
در ادامه مشروح قسمت اول اینگفتگو را میخوانیم؛
* آقای عسگری اجازه بدهید از اینجا شروع کنیم! در صفحات ابتدایی کتاب گفتهاید شهرتی فراتر از جایگاه حقیقی و تاریخی جهانبانی برای او ساخته شده است. آنطور که من متوجه شدم شما کتاب را نوشتهاید تا جایگاه واقعی او را مشخص کنید. خودتان هم میگویید کتاب نتیجهگیری ندارد. اما در شروع بحث، یکارجاع هم بدهم به صفحه 72. در اینفراز کتاب میگویید عدهای تلاش میکنند مصادیقی مرتبط با جهانبانی را تحت شرایطی که صحت و سقم آن مبهم و نامشخص است، طوری بازتعریف کنند که جذاب و عوامپذیر باشد. جذاب و عوامپذیر که مشخص است؛ منظور قهرمانسازی است. اما شما به «مصادیقی» اشاره کردهاید. پس احتمالاً مصادیقی در واقعیت وجود داشتهاند که دستاویز قرار گرفتهاند.
عسکری: هیچ!
* هیچ؟
بله هیچ!
* خب اینهیچها چه هستند؟ شما اشاره کردهاید ظاهراً پروژهای در کار است که حواس مخاطب را از ظلمهای چهرههای حکومت پهلوی مثل نصیری و تیمور بختیار و … منحرف کرده و چهرهای مثل جهانبانی را که در حد آنها منفی نبوده، بولد و درشتنمایی کنند.
اجازه بدهید از انگیزهام برای نوشتن کتاب شروع کنم. بعد از پیروزی انقلاب تا امروز کرارا شاهد این بودهایم که در فضای مجازی از ژنرال چشمآبی میگویند که چه کرد و چه بود و امروز هم مرتباً میگویند مظلوم بود و مظلوم کشته شد و چه و چه. زمان تیرباران هم خودش دستور آتش را صادر کرد و مطالبی از این دست.
من ارتشی هستم. بازنشسته ارتش هستم و افتخارم هم هست که در ارتش بودهام. افتخار بیشترم برای این است که عضو نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بودهام. چون قبل از اینکه ارتشی شوم، بسیجی بودم.
برای من جالب بود که آیا واقعاً چنیناسطورهای داشتهایم؟ من یکپژوهشگر بودم. ساده بگویم که بررسی اینمساله شوخیشوخی 5 سال از عمر من را گرفت. برادرش را پیدا کردم. خیلی از کسانی که در فضای مجازی مطلب میگذارند میدانند ناخدا پروز جهانبانی در بندر انزلی چهکار میکرده یا چهزمانی درگذشته است. کجا مدفون است؟ من تا ملاقات با برادرش رفتم.
* همینچندسال پیش فوت کرد دیگر!؟
بله. خواهرش ماهمنیر را هم پیدا کردم ولی ایشان راضی به صحبت نشد.
* او هم ایران بود؟
بله. میآمد و میرفت. ولی پرویز ساکن ایران بود. هر دو هم تنیِ نادر بودند. حتی متوجه شدم جهانبانی یکبرادر دیگر هم در قید حیات دارد و با ایشان هم در فضای مجازی تماس گرفتم. با سرلشکر مینوسپهر که زمان شکلگیری تیم آکروجت طلایی با جهانبانی پرواز کرده هم تماس گرفتم و با ایشان صحبت کردم. مینوسپهر آنزمان ستوان یک بوده و الان ساکن آمریکاست. من با ایشان هم صحبت کردم.
در کل به ایننتیجه قطعی رسیدم که تمام کسانی که نزدیک به جهانبانی هستند، هیچکدام اینمطالب را تایید نمیکنند اما جرات رد کردنشان را هم نداشتند. این، برای من مساله مهمی بود. اگر او واقعاً تیم آکروجت را تشکیل داده خب بگویید! (دریادار) بایندر خودش و برادرش ایستاد و شهید شدند. کسی هم نمیتواند این را در تاریخ عوض کند. ما از پهلوی خوشمان بیاید یا بدمان بیاید، بایندر اینکار را کرده است. مسائل مربوط به جهانبانی هم قسمتی از تاریخ کشور ما هستند! من از همینجاست که با جهانبانی مشکل دارم.
* با خودش که نه! منظورتان با همانجریان بزرگکردنش است.
بله. مگر من چه خصومتی با آقای جهانبانی دارم؟ با شخص آقای جهانبانی هیچمشکل خاصی نداشته و ندارم. ایشان هم یک خلبان بوده مثل دهها و صدها نفری که زمان شاه خلبان بودهاند. انصافاً هم خلبان خوبی بوده ولی عاقل نبوده است.
یکنکته مهم دیگر هم هست؛ اینکه تاریخ مثل حافظه انسان میماند. اگر کسی به تاریخ کشور خودش اشراف نداشته باشد، دائماً دچار آزمون و خطا میشود و بلاهایی سرش میآید. خلاصه اینکه برایش تاریخ مینویسند. من میخواستم ببینم تاریخی که درباره جهانبانی میگویند واقعی است یا نه. رسیدن به جواب اینسوال همانطور که گفتم 5 سال زمان گرفت. اولینکاری که کردم این بود که سوابق کسانی که با جهانبانی بودهاند، استخراج کردم. تمام سوابق خودش و برادرانش و پدرش را خواندم.
* کتاب شما 86 منبع دارد.
این 86 منبع که میگویید، منابعی هستند که در متن کتاب به آنها استناد کردهام. اما حدود 300 تا 400 پرونده خلبانهای پیش از انقلاب را خواندم. برای اینکه به علم قاضی برسم و بتوانم کتاب را بنویسم، منابع زیادی را مطالعه و با افراد زیادی صحبت کردم.
یکنکته جالب؛ مثلاً گفته میشود جهانبانی با هواپیما از زیر پل اهواز عبور کرده است. من برای رسیدن به واقعیت اینماجرا یکماه مقیم شهر اهواز شدم. تمام ساکنان قدیمی نزدیک پل را شناسایی کردم. شیرینی گرفتم و بردم با آنها صحبت کردم. «چندسال اینجا زندگی میکنید؟» 30، 40 و 50 سال! «چنینچیزی را دیدهاید؟» عدهای میگفتند به سن ما نمیخورد و عدهای که به سنشان میخورد، میگفتند چنینچیزی را نشنیدهایم. من اینمساله را بهصورت صحنهای بررسی کردهام.
در ساواک و ضداطلاعات علیه افراد اسناد و مدارک زیاد بوده است. اما صرف استناد به اسناد ساواک یا ضداطلاعات کافی نیست. پس لاجرم مجبور بودهام بررسی صحنهای کنم.
* علیه جهانبانی در ساواک پرونده بوده است.
نه نبود.
* نبود؟ اما در کتاب اشاراتی کردهاید!
نه. در ضد اطلاعات بود.
* یعنی ساواک پرونده و سند مکتوبی از جهانبانی ندارد.
بله. ولی ساواک بهشدت دربارهاش حساسیت داشت.
* همان تعقیب و مراقبتها؟
نه آن هم کار ضداطلاعات بود. یکمساله دیگر که به آن رسیدهام و هیچجا مطرح نیست، این است که جهانبانی نشان پایاندوره خلبانی ندارد.
* یعنی بنا بود 6 سال در روسیه درس بخواند و برگردد ولی سال پنجم برگشت...
بله.
* یعنی مدرک پایاندوره...
ندارد. وقتی مدرک پایاندوره نداشته باشد، وینگ خلبانی ندارد. وینگ خلبانی ایشان اعطایی اعلی حضرت همایون شاهنشاه است. پدر سرلشکر و سناتور ایشان امانالله جهانبانی، یک نامه به شاه جوان مینویسد و شاه هم میپذیرد و دستور میدهد درجه ستوانیکی به او بدهند و بهعنوان خلبان پذیرش میشود...
* … وقتی از روسیه برمیگردد.
بله. حالا عدهای میگویند کسی که گواهینامه ندارد ولی رانندگی بلد است، راننده است. من میگویم باید همهچیز را داشته باشد؛ ازجمله مدرک گواهینامه را. وقتی مدرک نداری، یکچیز کم داری. چنینمسائلی بود که مرا اذیت میکرد. ما خلبانهای خوبی در زمان شاه داشتیم. چرا راجع به آندیگران چیزی گفته نمیشود؟
تیمور بختیار در حوزه مبارزه غیرمذهبی، بزرگترین و گردنکلفتترین مخالف شاه بود. کسی بود که ساواک را تشکیل داده بود و به همه ساختارها آشنایی داشت. حالا آیا شاه از مساله ارتباط جهانبانی با خواهر اینبختیار به راحتی عبور میکند؟ اگر کسی بگوید بله، خیلی ساده است بیاییم سر مساله ساواک. شاه روی یکسری مسائل حساسیت خاص داشت. یکی از آنمسائل سپهبد تیمور بختیار بود. شاه بهشدت نسبت به او حساسیت داشت. من یکسوال دارم. آیا ساواک و شاه از خلبانی که با خواهر بختیار ارتباط نامشروع در حد زنای محصنه دارد، میگذرند؟
* یکلحظه توقف کنیم. علت حساسیت شاه روی تیمور بختیار قومیت اوست یا مسائل سیاسی؟
نه. بختیار میخواست کودتا کند. میخواست شاه را برکنار کند.
* ماجرای بغداد را میگویید؟
بله. سال 38 و 39 که بختیار به آمریکا رفت و برگشت، آمد که نخستوزیر شود و شاه را از قدرت به زیر بکشد. سادهترین حالتش این بود که شاه را تبدیل به پادشاه مشروطه کند و خودش نخستوزیر دائمی شود. که شاه را متوجه شد و با آمریکاییها ساخت و بختیار را برکنار کرد. بهجای او علی امینی آمد. بعد به بختیار پستی دادند که بهخاطرش به سوییس رفت. از آنجا به بعد هم شد مخالف شاه. رفت بغداد و عملاً جلوی شاه ایستاد. آنجا دیگر بحث مشروطه نداشت. دنبال این بود که....
* براندازی کند...
بله. میخواست کاری کند شبیه آنچه در مصر، عراق، لیبی و … رخ داده بود. تیمور بختیار در حوزه مبارزه غیرمذهبی، بزرگترین و گردنکلفتترین مخالف شاه بود. کسی بود که ساواک را تشکیل داده بود و به همه ساختارها آشنایی داشت. حالا آیا شاه از مساله ارتباط جهانبانی با خواهر اینبختیار به راحتی عبور میکند؟ اگر کسی بگوید بله، خیلی ساده است.
* اینمساله را میتوانیم بهعنوان یکدلیل حساسیت شاه روی جهانبانی در نظر بگیریم. آیا دلیل دیگر میتواند مساله رفتن به روسیه و کمونیستیبودن شوروی آنزمان باشد؟
اصلاً روسیهرفتنش آنقدر مهم نیست. مهمتر از آن این است که مادر جهانبانی روس بود.
* عدهای که میخواهند نگاه عادلانه داشته باشند، میگویند علت اینکه جهانبانی پستهای رده بالا نگرفت و در مراسماتی که آمریکاییها بودند شرکت نداشت، این بود که مادرش روس بود و نصف خونش ایرانی و نصف دیگرش غیرایرانی بود. یعنی دیدگاه ناسیونالیستی و تعصب ملی باعث شده نگذارند وارد بازیهای جدی شود. شما قائل به اینمساله هستید؟
نه. چون پدرش امانالله جهانبانی هم از سمت مادر، گرجی بود. پدرش هم از شاهزادگان قاجار و نوه فتحعلیشاه بود. پس چرا شاه او را سپهبد و سناتور کرد؟ بنابراین، چنین موضعگیریهایی بازی با کلمات هستند.
* شما جایی از کتاب نقل کردهاید جهانبانی گفته پهلویها ما خاندان جهانبانی را بازی نمیدادند چون ما قجری بودیم. ولی اینجمله را رد میکنید چون پدر جهانبانی خودش پست و مقامهای بالا گرفته بود.
وقتی سال 1357 انقلاب پیروز شد، برادر اول جهانبانی سومیندوره سفارت خود را پشت سر میگذاشت. یعنی تا آنمقطع، سهبار سفیر شده بود. برادر دومش حسین، سپهبد و آجودان شاه بود. برادر سومش حمید، سرلشکر بود که سال 57 سال اعطای درجه سپهبدیاش بود. یعنی اگر انقلاب یکی دوماه دیرتر پیروز میشد، درجهاش را میگرفت. جهانبانی سهبرادر دیگر هم دارد که کارهای شخصی انجام میدادند که رایزن بازرگانی و فرهنگی بودند. یکیشان هم خسرو بود که زد به کارهای هنری و شهناز دختر شاه و فوزیه را گرفت و شد داماد شاه.
* که شاه با اینازدواج موافق نبود.
بله. و آخرین برادر هم که پرویز است. واقعیت این است که شاه، نادر جهانبانی را به بازی نمیگرفت. چون واقعاً قابل بازیکردن نبود. سال 1339 آقای خاتمی که آنموقع معاون فرمانده نیروی هوایی بود و داماد شاه هم شده بود، با یکگروه به آلمان رفت تا دوره جت ببیند و یکسری هواپیما بخرد. خاتمی آنجا پیشنهاد تشکیل گروه آکروجت تاج طلایی را میدهد. اینپیشنهاد پذیرفته میشود و تیم با هواپیماهای F86 تشکیل میشود. تعدادی خلبان برای اینکار انتخاب میشوند که آموزش بینند. بعد هم به ایران میآیند.
آقای خاتمی که آنموقع معاون فرمانده نیروی هوایی بود و داماد شاه هم شده بود، با یکگروه به آلمان رفت تا دوره جت ببیند و یکسری هواپیما بخرد. خاتمی آنجا پیشنهاد تشکیل گروه آکروجت تاج طلایی را میدهد. اینپیشنهاد پذیرفته میشود و تیم با هواپیماهای F86 تشکیل میشود. تعدادی خلبان برای اینکار انتخاب میشوند که آموزش بینندمثلا یکی از دروغهایی که درباره جهانبانی میگویند، این است که مسابقاتی با خلبانهای کشورهای دیگر گذاشته شد و او و دیگر خلبانها افتخارآفرینی کردند. خب این مسابقات چهزمانی برگزار شدند؟ مدعیان باید یکتاریخ به ما بدهند. دیگر اینکه نمایشِ همزمان یکحرف است و مسابقه حرفی دیگر! مسابقه آکروجت گذاشتن باید مرجعی داشته باشد. پیمان ناتو؟ ورشو...
* این یکی از مواردی است که شما رد میکنید دیگر! میگویند جهانبانی موسس تیم آکروجت بوده ولی شما معتقدید که محمد خاتمی بوده است.
بله.
* و دیگر اینکه گفته میشود مسابقاتی با آمریکاییها برپا شد که جهانبانی در آنها شرکت کرد و روی آمریکاییها را کم کرد.
ببینید. محمد خاتمی در آنبرهه یعنی سال 1339 سرتیپ بود. ما افراد را نمیشناسیم و چون نمیشناسیم متوجه وزنشان نمیشویم. خاتمی کسی است که از درجه سرگردی تا ارتشبدی را 17 ساله طی کرد. اینمساله در تاریخ شاهنشاهی سابقه ندارد. یعنی به محض اینکه شاه را در سال 1332 از ایران خارج کرد و برگرداند...
* خودش خلبان شاه بود؟
بله. نکته همینجاست. دو خلبان در آنهواپیما بودهاند. الان هم همین است و هواپیماهای مقامات دو خلبان دارند. شاه خودش میتوانست با هواپیمای ترابری بپرد ولی جنگنده نه. اینعکسهایی که در اینباره دیدهاید دروغ هستند.
* ظاهراً خودش کابین عقب مینشسته!
نه. اصلاً در جنگنده نمینشست.
* این هم یکی از آنحرفهاست که هرجنگندهای را که میخواستند بخرند، شاه خودش باید در آن مینشست و تستش میکرد.
حمل بر بیادبی نباشد! این حرفِ آدمهای جاهل است. هر هواپیمایی برای خودش آموزههایی دارد. اول باید 6 ماه دوره زمینیاش را ببینید. بعد باید با خلبان دیگری پرواز کنید و میزان ساعت مشخصی را همراه با آن خلبان بپرید. بعد که سولو شدید میتوانید تکی و بهعنوان خلبان با آنهواپیما پرواز کنید. بله محمدرضا پهلوی مرتب توی اینهواپیما و آن هواپیما نشسته و عکس گرفته. اما کِی دوره آموزشیشان را دیده؟ خاطرات اسدالله اعلم را بخوانید! معذرت میخواهم اینحرف را میزنم! شاه نصف روز را به زنبارگی میگذرانده است. به خدا این حرف اعلم است نه من! هیچتقلبی هم به اعلم ندادهام. چون اعلم فروردین سال 57 فوت کرد و انقلاب بهمن 57 پیروز شد. من ماندهام اینآدم اصلاً کی پادشاهی کرد؟ اعلم نوشته اعلی حضرت از من سوال کردند اینخلبانها که هر هفته به آمریکا پرواز میکنند و برایم دختر میآورند، نمیپرسند اینها مال کی هستند؟ خب اینآدم کی فرصت میکرده دوره زمینی ببیند و پرواز آموزشی را پشت سر بگذارد و سولو شود؟
* [خنده] به ماجرای خاتمی و پرواز سال 1332 برگردیم.
این پرواز از نوشهر به بغداد انجام شد. دو خلبان هستند. اولی میفهمد کودتا شده و فکر میکند کار شاه تمام است. ایناحتمال هم بوده که هواپیمایش را توی هوا بزنند.
* ایرانیها یا عراقیها؟
نه. خود ایرانیها. اما دکتر مصدق اجازه نمیدهد. به او میگویند شاه دارد فرار میکند. میتوانیم هواپیما بلند کنیم و مجبور به فرودش کنیم یا میتوانیم با پدافند زمین به هوا او را بزنیم. اما دکتر مصدق میگوید ولش کنید برود! در نوشهر هم خلبان اولی میگوید من نمیآیم و خاتمی با پذیرش خطر بهتنهایی شاه را به بغداد میبرد. در بغداد خیلی کمتوجهی و بیمحلی به او شد و خاتمی از آنجا شاه را به رم بُرد. در ایتالیا هم مورد کمتوجهی قرار گرفت. زمانی که میگویند کودتا پیروز شد، شاه قدر خاتمی را میفهمد. چون اگر پرواز را انجام نمیداد، شاه در ایران میماند و سرنوشتش معلوم نبود. حالا چهقدر باید قدر اینآدم را بداند؟ به اینترتیب خاتمی از سال 32 تا 41 از سرگردی به سرلشکری میرسد و زمانی که سرلشکر میشود، تمام درجات بالا (آنموقع ارتشبد در نیروی هوایی نداشتیم) از سپهبد گرفته تا سرلشکرهای ارشد، یا بازنشسته میشوند یا به وزارت جنگ فرستاد میشوند تا خاتمی در نیروی هوایی ارشدترین باشد.
وقتی چنینکسی با اینکارنامه که شوهرخواهر شاه هم هست، در آلمان حضور دارد، واقعاً نادر جهانبانی تیم آکروجت را تشکیل میدهد؟ اصلاً چنینحرفی مسخره است!
اما خاتمی لیدری و فرماندهی تیم آکروجت را به نادر جهانبانی میدهد. چرا؟ چون درجهاش از باقی خلبانهای گروه بالاتر بوده است. یکی امیرحسین ربیعی است که سروان بوده، یکی مینوسپهر که ستوان یک بوده و خود خاتمی که سرتیپ بوده است. نادر جهانبانی آنموقع سرگرد بوده است.
جهانبانی بهمدت 3 سال با هواپیمای اف 86 لیدر تیم آکروجت تاج طلایی بوده است. در همین سه سال که ایشان لیدر بوده دوتن از خلبانهای زیردستش سانحه میدهند و کشته میشوند که اتفاقاً یکیشان به اسم جهانبینی از اقوام خودش بوده است.
* این، مساله همانموضوعی است که بهخاطرش کمیته تشکیل داده و اعلام کردند جهانبانی حمیت ارتشی ندارد و نیرویش را به کشتن داده است؟
نه. آنیکمساله دیگر است.
* بله. آنموضوع، ماجرایآوردن افپنجها از ترکیه بوده است.
بله درست است.
* آنجا میگویند از نیروی زیردستش در پرواز مواظبت نکرده و توبیخ انضباطی میشود...
بحث توبیخ نیست. رسماً او را کنار گذاشتند.
* که رفت کار ستادی انجام دهد؟
بله.
* یکمساله عجیب وجود دارد جناب عسگری. اینجریانی که میگویید در پی بزرگنمایی جهانبانی است، چهطور خاتمی را قربانی او میکند؟ خاتمی که چهره بزرگتر و اسطورهایتری بوده است! فرمانده نیروی هوایی بوده، کایتسوار و ورزشکار بوده و افتخارات بیشتری داشته است!
خب خاتمی سال 1354 مُرد.
* این هم مسالهای است. با خیلی از خلبانها که گفتگو کردهام، میگویند خاتمی چهرهای ضدآمریکایی و مخالفت پروژه خرید افچهارده بود. به خاطر همین از سر راه برداشته شد. یعنی مرگش توطئه بود.
نه. اینطور نیست. کسانی که اینحرف را میزنند، مزاح میکنند. اگر کسی تاریخ نیروهای مسلح ما را مطالعه کرده باشد، میداند احدالناسی اجازه اظهار نظر درباره خریدهای ملوکانه را نداشته است. شاه، شخصاً انتخاب میکرد و مطلقاً مشاوره نمیگرفت. یکنفر هم بوده که به او دستور میداده خریدها را انجام دهد و او ارتشبد طوفانیان است؛ تنها ارتشبدی که درجه فرماندهی نداشت و معاون وزیر جنگ بود. چون مطیع محض ملوکانه بود، شاه به او درجه ارتشبدی داد. بنابراین اینحرف که خاتمی مخالف خرید افچهارده بود و آمریکاییها را دوست نداشت و آنها هم او را دوست نداشتند، یکشوخی است.
* ماجرای کشتهشدنش با سقوط کایت که گفته میشود....
اینماجرا را اگر عمری باشد تا یک سال آینده در قالب یککتاب مینویسم. اسرار سقوط کایت را...
* خلاصهاش را به ما بگویید!
شاید بیشترین حجم پولی که خواهربرادران شاه از کشور خارج کردند، فاطمه پهلوی همسر خاتمی از کشور خارج کرد. اینپولها هم برای خودش نبودند. پولهایی بودند که خاتمی گرفته بود. خاتمی بهشدت رانتباز بود و پول میگرفت. اما اگر این را نگویم مدیونش میشوم که قسمت اعظم ساختوساز نیروی هوایی کار او بود. وحشتناک دزدید اما کار هم کرد. زمانی که خاتمی فرمانده نیروی هوایی شد، دو پایگاه در کشور داشتیم و زمانی که مُرد 8 پایگاه داشتیم. دوسهپایگاه هم در حال ساخت بودند. ساخت پایگاه، منازل مسکونی، مدرسه، امکانات و تجهیزات برای نیروی هوایی، همه نتیجه زحمات خاتمی بودند که هزینهبر بودند. البته شاه هم به او کمک میداد. در نیروی هوایی، خاتمی را در حد پرستیدن قبول داشتند....
* و هنوز هم خلبانها...
بله. قبولش دارند و واقعاً هم به آنها میرسید. حالا ببنیم خاتمی چه کار کرده است. نادر جهانبانی از برادرش حمید، چهارسال عقبتر بود. اما چون حمید زمینی بود، درجاتش را برابر سنوات خود میگرفت. خاتمی مصوبهای را نزد شاه برد و اجازه گرفت تمام خلبانهای نیروی هوایی در هر درجه، یکسال ارشدیت بگیرند. در نتیجه نادر باید سرتیپ باشد و حمید سرلشکر؛ اما نادر میشود سپهبد و حمید میشود سرلشکر. این، کم کاری نبود که خاتمی کرد.
* خاتمی خیلی به خلبانها رسیده و طبق اطلاعاتی که دارم واقعاً هم پشتیبان آنها بوده است.
بله. خودش هم گردنکلفت بود. اتفاقی که در سد دز برای خاتمی افتاد، باعث شد به آنجا بروم و محل حادثه و کاخ شاه را هم بهطور محیطی بررسی کنم. اسناد خیلی جالبی هم از اینماجرا به دست آوردم. یکی از حماقتهای حکومتهای پهلوی این است که عکس کایت خاتمی را در محل اصابت و وقتی به پایین کوه منتقل شد، گرفتند. مگر میشود کایت به کوه اصابت کند و پاره نشود یا نشکند؟ اما کایت خاتمی سالم سالم بوده است.
* یعنی او را روی هوا با تیر زدهاند؟
نه. جسدش هم سالم است. حقیقت این است که بندهای کایت باز شدهاند. اینکایت را تازه از سوئد خریده بودهاند. قرار بوده شاه و ملک حسین فردایش (یکشنبه) بیایند آنجا با کایت پرواز کنند. خاتمی رفته بود از سلامت کایتها اطمینان حاصل کند. اما کسی که مسئول بستن قفلها و اتصالات بوده، نمیآیند. مشخص هم هست با برنامه نمیآید. در نتیجه قفلها و اتصالات خاتمی به کایت، حین پرواز باز میشوند و او سقوط میکند.
من برگه فوت خاتمی را دارم. در اینبرگه نوشته شده مرگ بهعلت اصابت جسم سخت به سر و شکستگی گردن. اینجا یکسوال پیش میآید. اگر با کایت به کوه بخورید، اولینجایی که میشکند، پاهای شماست؛ بعد دست و دندهها و بعد گردن.
* جنازه خاتمی در چهوضعیتی بوده است؟
فقط گردن و سرش ضربه خورده است. متخصصان تایید میکنند که وقتی یکنفر از ارتفاع سقوط میکند، در همان هوا میمیرد...
کار خود محمدرضا بود. یکی از دلایل من در کتاب در اینبحث که هرچه راجع به جهانبانی میگویند کذب است، همین است. محمدرضا وجود آدم قدرقدرت بالاتر از خودش را تحمل نمیکرد. او را هیچکسی که منم منم کند برنمیتافت * ظاهراً سکته قلبی میکند...
بله. پیش از رسیدن به زمین میمیرد. بههمینعلت با سر پایین میآید و جای پا و سر عوض میشود. خاتمی با سر به زمین خورده و گردنش شکسته. بقیه بدنش سالم است. در صورتیکه گفته شده با کایت به کوه خورده است. حالا این را بگذارید کنار اینکه علم در خاطراتش گفته اعلی حضرت چیزهایی درباره خاتمی به من گفتند که حتی نمیتوانم بنویسم و بعد از مرگم هم افشا نشوند و با خودم به گور میبرم.
* مثل اینکه شاه به مراسم ختم خاتمی هم نرفته است...
بله ولی به مراسم هیچکس نمیرفت. چون هیچکس را آدم حساب نمیکرد.
* پس اینعدم شرکتش در مراسم ختم خاتمی را نمیتوانیم بهمعنای مشکلداشتنش با او تلقی کنیم!
ما خیلی مسائل بدیهی و روشن جلوی چشم داریم. ولی به آنها توجه نمیکنیم. شعار آنزمان این بود: «خدا، شاه، میهن!» یعنی طرف خودش را یکپله پایینتر از خدا میدانست. ایناواخر هم که میگفتند شاه سایه خداست.
* پس فرض اینکه آمریکاییها توطئه کردند خاتمی را از سر راه بردارند مردود است دیگر؟!
صد در صد! کار خود محمدرضا بود. یکی از دلایل من در کتاب در اینبحث که هرچه راجع به جهانبانی میگویند کذب است، همین است. محمدرضا وجود آدم قدرقدرت بالاتر از خودش را تحمل نمیکرد. او را هیچکسی که منم منم کند برنمیتافت. سال 1352 وصیتنامه سیاسیاش را خواند، در آنجلسه فرح و وزیران و نخستوزیر، رئیس مجلس سنا و شورای ملی و همه بودند. متناش در ستاد ارتش هست. اولینصحبتی که در آنجلسه میکند، این است که «هیچکدامتان نمیتوانید کودتا کنید. شما را طوری چیدهام که نتوانید کودتا کنید! اگر من مُردم همهکاره فرح است تا ولیعهد به سن قانونی برسد.» اما همین فرح را هم داشت طلاق میداد.
* چرا؟
سر مساله گیلدا آزاد. او دختر تیمساری در اصفهان بود. شاه به اصفهان رفته بود و در فرودگاه شهر ایندختر را در صف دید. از او خوشش آمد و دستور داد تیمسار و دخترش سوار هواپیمایش شوند. او که عاشق گیلدا آزاد شده بود، دستور داد او را به ایتالیا بفرستند تا عمل زیبایی کند. بعد کار به جایی رسید که داشت فرح را طلاق میداد. تنها دلیلی که سال 52 این اتفاق نیافتاد و با گیلدا آزاد ازدواج نکرد، این بود که فهمید سرطان دارد و براساس قانون اساسیای که خودش تغییرش داده بود، شهبانو نایب السلطنه بود. چون از سلطنه رضا پسرش ترسید، گیلدا آزاد را رها کرد.
اینفرد به زن خودش و برادر خودش رحم نمیکرد...
* غلامرضا؟
نه. علیرضا.
* برادری که برایش سانحه هوایی پیش آمد.
میگویند هواپیمایش سوخت نداشت. آقا ما با هم مزاح داریم؟ جوک تعریف میکنیم؟ هواپیمای برادر شاه مملکت سوخت نداشت؟ کدام منطق این را میپذیرد؟
* واقعاً چهاتفاقی برای آنهواپیما افتاد؟ آن را زدند یا که...
نه. سوخت کافی نریخته بودند و نشاندهنده سوختش را هم دستکاری کردند که علیرضا به اشتباه تصور کرده بود هواپیما سوخت دارد. بلند شد و اطراف قزوین نزدیک زنجان خورد زمین.