منابع:
کتاب : تفسیر حکیم ج3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
حضرت حق از بنىاسرائیل خواست که فروتنانه وارد دروازه منطقه مقدس شوند یا به معناى دیگر از آنان خواست که نسبت به توحید و نبوت و تورات و خلاصه آئین الهى و فرهنگ حق که دروازه ورود به رشد و کمال و تربیت و فلاح و سعادت دنیا و آخرت است نهایت فروتنى و تواضع نشان دهند و تواضع به آن هم در گرو پذیرفتن دین و ملزم بودن به لوازم آن و عمل به دستورات و فرمانها آن با حالتى مخلصانه و عاشقانه است، و نیز از آنان خواست نسبت به گناهان گذشته خود توبه جدى کنند و غفران و آمرزش بخواهند تا خدا هم آنان را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد.
آنان عمل به آئین الهى و تن دادن به دستورات حق و توبه و رجوع به خدا را با گناه و معصیت و هوا و هوس و آرزوهاى بیجا و حرص و طمع که در صورت قرار نداشتن در مدار تقوا بر اثر شهرنشینى و وسائل پر فریب و غرورش عارض انسان مىشود جابهجا کردند، این جابهجائى و تبدیل خوبىهاى اصیل به زشتىهاى خطرزا و مهلک از سنگینترین گناهانى است که به دست بشر انجام گرفته و مىگیرد و گاهى آثارش یک جامعه یا نسلهائى را در تاریخ تحت تأثیر قرار مىدهد!
این جابهجائى کار ستمکاران است و چون پس از اتمام حجت خدا و نزول وحى و بعثت پیامبران و ثبوت ولایت اولیا و با چشم باز انجام مىگیرد انجام دهنده را مستحق عذاب استیصال در دنیا و عذاب دردناک ابدى در آخرت مىنماید و از این که دو بار جمله ظَلَمُوا در آیه شریفه تکرار شده مىفهمیم که عذاب الهى چه در دنیا و چه در آخرت ویژه این قبیل ستمکاران از مردم است، و این قانون یعنى عذاب ستمکاران قانونى است که استثنا نمىپذیرد و صیادى است که در هر روزگاى صید خود را به دام مىاندازد و هر گونه راه فرارى را به روى او مىبندد و روزنهاى براى دفع آن نمىگذارد.
وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ: «1»
و ستمکاران را به کیفر آن که همواره نافرمانى مىکردند به عذابى سخت گرفتیم.
فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ: ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ .... «2»
پس خدا بنیانشان را از پایه و اساس ویران کرد، و سقف خانههایشان را از بالاى سرشان بر آنان فرو ریخت و از جائى که درک نکردند عذاب به سویشان آمد سپس روز قیامت رسوایشان مىکند.
نزول عذاب به سبب نافرمانى پیوسته
گاهى انسان بر اثر جهل، غفلت، غلبه هوا و هوس، فریب کارى دیگران به معصیتى مبتلا مىشود ولى پس از پایان معصیت به پشیمانى و ندامت مىنشیند و از حضرت حق عذرخواهى مىکند و به جبران گناه بر مىخیزد و خلاصه به توبه و انابه و جلب رحمت و مغفرت موفق مىگردد، چنین گناهکارى البته از دایرهى استحقاق عذاب خارج مىشود و مورد لطف و محبت حق قرار مىگیرد.
ولى گاهى انسانى یا خانوادهاى یا جامعهاى آلوده به گناه مىگردد، و در معاصى و فسق و فجور غرق مىشود و بر تداوم گناهش و مخالفت با حق اصرار مىورزد و اندیشه و فکرى نسبت به عواقب خطرناک گناه نمىکند، و نیتى هم براى قرار گرفتن در فضاى توبه ندارد، و با غرور و کبر در برابر حق مىایستد و حتى انحراف فکرىاش به جائى مىرسد که کارهاى زشت خود را خوب و پسندیده مىانگارد، چنین فردى یا خانوادهاى یا جامعهاى پس از پایان مهلت الهى که در آن مهلت مىتوانستند در مقام توبه و انابه در آیند و به تدارک گذشته برخیزند و آینده را به صورت آیندهاى پاک و نورانى پىریزى کنند مستحق کیفر و عذاب الهى در دنیا و آخرت مىشوند.
در میان امتهاى گذشته بسیارى از امتها فقط و فقط بخاطر تداوم دادن به گناهانشان و روىگردانى از توبه و اصلاح نفوسشان و توجه ننمودن به موعظه و پند و نصیحت دلسوزانشان همچون بنىاسرائیل زمان موسى و پس از او مستحق عذاب استیصال شدند، عذابى که براى دفع و رفع آن چارهاى نیافتند و بناچار در گردونه عذاب افتادند عذابى که نظم و انضباط زندگى آنان را به هم ریخت و آرامش و سکونت باطن آنان را نابود کرد و قدرت و قوتشان را بر باد داد و نگرانى و ضعف و دلهره بر آنان حاکم کرد و گاهى سالیانى طولانى در آن عذاب و به فرموده قرآن و رجزى که از ناحیه حق به عنوان کیفر گناهان مداومشان بر آنان نازل شد دست و پا زدند، و فریاد و ناله کشیدند، ولى از آن خلاصى نیافتند و احدى را هم براى یارى خود پیدا نکردند، تا با ذلت و خوارى و ضعف و زبونى و افتضاح و رسوائى به کام مرگ در افتادند و از گلوى مرگ به معده دوزخ و عذاب ابد رهسپار شدند.
جابجا کردن و تبدیل حق به باطل در امت اسلام
در آیات مورد بحث خواندید که بنىاسرائیل توجه به خدا و عبادت معبود حق را به توجه به گوساله و عبادت معبود باطل تغییر دادند که براى این جابجائى و تغییر و تبدیل که محصول پستى روح و ضعف عقل و حسگرائى مستحق کیفرى سخت چون کشتن یکدیگر شدند، و نیز خواندید که پس از ورود به شهر براى شهرنشینى بعد از چهل سال سرگردانى در بیابان فرهنگ خدا و توحید ناب و توبه و استغفار را به فرهنگ هوا و هوس و عصیان و معصیت و کبر و طغیان در برابر حق تغییر داده و جابهجا کردند و بر آن هم اصرار ورزیدند تا دچار نزول رجز شدند یعنى عذابى که شیرازه زندگى آنان را از هم گسیخت و صفا و صمیمیت را نابود کرد، و وحدت آنان را از میان برد و ستمکاران از آن قوم را به ضعف و زبونى و دلهره و ناآرامى و بیمارى و ناتوانى نشانید و به تدریج آنان را دلمرده و خسته و ناامید و بدبخت نمود و از رسیدن به آنچه که در سایه فرهنگ الهى مىتوانستند به آن برسند مأیوس و ناامید کرد.
چنین تبدیل و تغییرى هم در صدر اول اسلام براى امت اسلام با دستیارى منافقین مکه و مدینه، و اهل هوا و هوس و آنان که حق را در هیچ زمینهاى تحمل نداشتند و هنوز عادات و رسوم جاهلیت و روش و منش پدران بتپرستشان از درونشان ریشهکن نشده بود و خصلت و خوى جاهطلبى و کبر و غرور بر قلبشان حکومت داشت پدید آمد و امت را از آن روز تا به امروز گرفتار تبعات و آثار شوم و نتایج تلخ آن کرد و از امروز تا روز برقرارى حکومت عدل جهانى هم گرفتار خواهد داشت.
اگر خدا بخواهد در ضمن شرح و توضیح آیه سوم سوره مبارکه مائده که بخشى از آن مربوط به حادثه بسیار بسیار عظیم مفید غدیر و نصب امیرمؤمنان به ولایت و امارت و حکومت بر جامعه اسلامى براى رسیدن جامعه به اوج ارزش و رشد و کمال و یافتن سعادت دنیا و آخرت است به طور مفصل به حادثه بسیار بسیار دردناک پس از وفات پیامبر که مانع جلوه کامل و تجلى جامع حادثه غدیر و مانع برافراشته شدن پرچم اسلام در میان همه ملتها و همه قارهها و کل جهان تا قیامت شد اشاره خواهم کرد و شما را به گوشههائى اندک از نتایج زیانبار تبدیل على (ع) و ولایت و حکومت و خلافتش و علم و معنویت و نور و نورانیت و حکمت و بصیرتش به دیگران و نهایتاً تغییر حق به غیر حق آشنا خواهم نمود.
بىتردید شرح این مصیبت غیر قابل جبران کتابى به پهناى روزگار و اوراقى به تعداد انسانهاى پس از وفات پیامبر تا قیامت نیاز دارد.
اوصاف امیرمؤمنان در آیات مربوط به ایمان و عمل صالح و اخلاق و جهاد و انفاق و ایثار و امثال آن بیان شده تا جائى که نه فقط شیعه بلکه منصفان از دانشمندان اهل سنت به این که امیرمؤمنان مصداق اتم و اکمل این آیات است در کتابهاى معتبرشان اقرار و اشاره کردهاند و برخى از آنان کتابهائى به عنوان (الآیات النازلة فى على) نوشتهاند.
سلمان و مقداد و ابوذر روایت کردهاند که: مردى بر على بن ابیطالب فخر کرد، هنگامى که رسول خدا از این جریان با خبر شد به على (ع) فرمود تو بر ملت عرب و مراتب و کمالات او فقط به یک روایت بسیار مهم که دانشمند بزرگ اهل سنت معروف به حجة الاسلام ناصر بن ابى المکارم المطرزى الخوارزمى صاحب کتاب الغرب و المغرب و الایضاح فى شرح المقامات بعد از ذکر مقدمهاى با سلسله سندى متین نقل کرده اکتفا مىکنم:
او مىگوید این روایت را حسنبن عطاء همدانى از اخطب الخطباء موفقبن احمد مکى خوارزمى، از سید مرتضى ابوالفضل الحسین از سید ابوالحسن علىبنابىطالب حسینى شیبانى، از ابو النجم محمدبنعبدالوهاب از ابوسعید محمدبناحمد بن حسین نیشابورى از محمد بنعلى بنجعفر ادیب از معافا بنزکریا از محمد بن احمد بنابى الثلج از حسنبن محمدبن بهرام، از یوسف بن موسىالقطان از جریر از لیث، از مجاهد از ابن عباس نقل مىکند که او گفته: پیامبر فرمود:
«لو ان الغیاض اقلام و البحر مداد و الجن حساب و الانس کتاب ما احصوا فضائل علىبنابیطالب!!» «2»
اگر همه درختان قلم شوند و همه دریاها مرکب گردند وهمه جن به حسابرسى اقدام کنند و همه انسانها به نوشتن اقدام نمایند نمىتوانند فضائل و ارزشهاى علىبنابىطالب را بشمارند!!
پیامبر خدا وجود مبارک امیرمؤمنان را که جامع همه کمالات و ارزشها و خزینه همه فضائل و حقایق بود به فرمان حق نه از نزد خود به مقام خلافت از خود و ولایت بر امت تا قیامت انتخاب کرد، تا در سایه بصیرت و دانش و عدالت، و مدیریت و اخلاص و ایمان و جهاد و عمل او درخت اسلام در سرزمین فطرت ناس ریشهدارتر گردد و مردم با استفاده کردن از همه ارزشهاى او به رشد عقلى و روحى و تربیت اسلامى و انسانى و کمالات و سعادت دنیا و آخرت برسند و یکپارچگى و وحدت امت با یک کتاب و یک قبله و یک آئین آئینى که جلوه وحى و نبوت و ولایت است حفظ شود و شعاع این ولایت و تربیت شدههایش به تدریج به ملتهاى همجوار جزیرة العرب و از آنان به دیگر جوامع و ملل برسد و زمانى نگذرد مگر این که از برکات آن ولایت و زعامت و رهبرى آسمانى و امامان بعد از او در فضائى از امنیت و جاذبههاى پر قدرت معنوى اسلام ناب و خالص همه ملتها یکپارچه به اختیار خود به انتخاب اسلام برخیزند و جهان و مردمش جهان اسلامى و مردمى مسلمان و پاکدل گردند و همه در همه جهان و همه مناطق گیتى در کمال محبت به هم و تعاون و برادرى و مساوات در کنار هم زندگى را بدون حکومت زر و زور و تزویر و خدعه و فریب و ستم و ستمکارى بگذرانند و از سلامت همه جانبه در زندگى و سعادت دنیا و آخرت بهرهمند شوند، اما هزاران افسوس و با جهانى تأسف با نقشههاى از پیش تعیین شده «3» و با کمک هواپرستان و دلمشغولان به دنیا در حالى که آب کفن پیامبر خشک نشده بود زیر سایبانى حصیرى در منطقه سقیفه تغییر و تبدیلى انجام گرفت که روزگاران پیش از اسلام و پس از اسلام نمونه آن را ندیده، تغییر و تبدیلى که وحدت امت را شکست، و دیوار محبت به یکدیگر را فرو ریخت و حرکت اسلام ناب را متوقف کرد و سبب پدید آمدن احزاب و دار و دستهها و دینسازان و هفتاد و سه فرقه شدن مسلمانان و تفرق و تفرقه آنان گشت، و سالى چند نگذشت که حکومت بناشده به دست پیامبر در منطقه شام تبدیل به حکومت سلطنتى و موروثى شد، و نزدیک صد سال دشمنترین دشمنان اسلام یعنى حزب اموى را بر مسلمانان چیره کرد و سپس بنىعباس را بر امت مسلط نمود و تاکنون فرصت متحد شدن مسلمانان و برگشتشان را به اسلام ناب محمدى که پس از پیامبر از افق ولایت امیرمؤمنان و امامان معصوم طلوع داشت از دست گرفت و این فرصت سوزى و آثار بسیار بسیار شوم و نکبت بار آن تغییر و تبدیل صدر اول اسلام بىتردید تا روز ظهور مهدى موعود و برقرارى عدالت و حاکمیت اسلام ناب محمدى ادامه خواهد داشت!
همانطور که فضائل علىبنابىطالب به فرموده پیامبر اسلام قابل شمارش نیست، آثار تخریبى آن تغییر و تبدیل هم جداً قابل احصا و شمردن نمىباشد.
کتابهائى چون الغدیر، النص والاجتهاد، عبقات الانوار، المراجعات، ماجراى سقیفه، گمشدهاى در سقیفه، لماذا اخترت الاسلام، آنگاه که هدایت شدم، عدالت صحابه، معالم المدرستین، نقش ائمه در احیاء دین، صد و پنجاه صحابى ساخته
شده، نقش عایشه در اسلام، و امثال اینها که برخى از آنها مانند عبقات به پنجاه جلد مىرسد نشانگر فتنهها و بلاها و مصائب و آثار تخریبى غیر قابل شمارش تغییر و تبدیلى است که در سقیفه انجام گرفت، در آن تغییر و تبدیل علىبنابىطالب منبع همه فضائل و ارزشها کنار زده شد، و به محرومیت از رهبرى و هدایت و ولایت و کارگردانى امت بدون کمترین دلیل محکوم شد، و به جاى او دیگرى به وسیله چند تن که از ملت اسلام هیچ گونه وکالت و نمایندگى نداشتند انتخاب شد و کار امت به جاى این که در اختیار امام قرار بگیرد به دست مأموم واگذار شد مأمومى که خود او پس از نشستن به جاى امام انتخاب شده خدا در برخى از پیشآمدها با صداى رسا از روى مسندى که خود مىدانست حق او نبود چنان که اهل سنت نقل کردهاند به مردم گفت:
«اقیلونى اقیلونى لست بخیرکم» «4»
مرا از این مقام بردارید، مرا از این مقام بردارید من بهتر از شما نیستم.
ولى دوستش با سه شبانهروز سخن گفتن با او وى را از ترک آن منصب پشیمان و منصرف کرد «5» و آن تغییر و تبدیلى که ایجاد کردند ریشهدار شد و تاکنون منشأ بسیارى از اختلافات امت در همه امور دین و دنیاست.
ابنعباس از عبدالرحمنبن عوف در حدیثى طولانى که بخشى از آن اعتراف به این حقیقت است که عمر گفت:
«ان بیعة ابىبکر کانت فلتة فقد کانت کذلک و لکن الله وقى شرّها:» «6»
بىتردید بیعت با ابوبکر و استقرار خلافت بر او اتفاقى ناگهانى بود که بدون تدبیر و اندیشه صورت گرفت، یقیناً همین بود ولى خدا از شر این بیعت و حکومت مردم را حفظ کند!
یکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت به نام قاضى ابوعبدالله محمدبنعلىبنمحمد مغازلى حدیث مفصلى را از حارثةبنزید نقل مىکند که بخشى از آن به این مضمون است:
عمر به حارثه گفت در اوج بیمارى پیامبر وارد بر آن حضرت شدم، دوست داشتم محضرش خلوت باشد و من آن خلوت را درک نمایم، علىبنابىطالب (ع) و فضلبن عباس حضور داشتند، آنقدر نشستم یا ابنعباس برخاست و مجلس را ترک کرد من و على (ع) ماندیم، آنچه از حضورم نیت داشتم براى پیامبر گفتم، روى به جانب من کرد و فرمود: عمر آمدى از من بپرسى پس از من سرپرستى امت و حکومت و ولایت از کیست؟ گفتم: یا رسول الله درست گفتى حضرت به على اشاره کرد و گفت: این وصى و خلیفه من پس از من است گفتم: اى رسول خدا صادقانه سخن گفتى پیامبر فرمود على خزانه سر من است، هر کس از او اطاعت کند یقیناً از من اطاعت کرده است، و هر کس نسبت به او عصیان بورزد به من عصیان ورزیده و هر کس از من سرپیچى کند از خدا سرپیچى کرده است و هر که خود را بر او مقدم بدارد و نسبت به او پیشى گیرد بىتردید نبوت مرا انکار کرده و به تکذیب رسالت و پیامبرى من برخاسته، سپس او را نزدیک خود برد و میان دو چشمش را بوسید، آنگاه او را گرفت و به سینه خود چسبانید سپس گفت: یا على ولى و دوست تو و یار و مدد کار تو خداست خدا دوست دارد آن که تو را دوست بدارد، و دشمن دارد آن که با تو دشمنى کند تو جانشین و خلیفه من در امت من هستى، صداى پیامبر در این وقت به گریه بلند شد و سیل اشک از دیدگانش جارى گشت در حالى که صورت على روى صورتش بود سوگند به کسى که با اسلام بر من منت نهاد آن ساعت آرزو کردم جاى على بودم آنگاه پیامبر روى به من کرد و فرمود:
اى عمر هنگامى که بیعت شکنان بیعت شکستند و منحرفان به انحراف نشستند و خارج شوندگان از دین از مدار دین خارج گشتند او در نبود من قیام مىکند تا خدا خیر را به روى او بگشاید که او بهترین گشایندگان است.
حارثه مىگوید داستانى که عمر از خودش براى من گفت برایم بزرگ و سنگین جلوه کرد به او گفتم: اى عمر واى بر تو در حالى که آن مسائل بسیار مهم را در رابطه با ولایت و رهبرى و جانشینى على از پیامبر شنیدى چگونه گروه و دار و دسته شما خود را بر او مقدم کردید و در جایگاهى که حق او بود نشستید و مقامى که ویژه او بود به خود اختصاص دادید؟! گفت حارثه حادثهاى بود که شد گفتم: عمر این جابجائى از طرف خدا یا رسول خدا یا علىبنابىطالب شد؟ گفت نه بلکه الملک عقیم حادثه مقام و جاه و حکومت و سلطنت این امور را برنمىتابد که انسان به خاطر خدا و پیامبر و سفارشات این و آن از آن چشم بپوشد ولى اقرار دارم که این حق به طور یقین از علىبنابىطالب است. «7»
امیرالمؤمنین (ع) درباره کسانى که دست از حق برداشتند و از حقیقت چشم پوشیدند و به راه دیگر رفتند در ایامى که حق به غارت رفته او به او بازگشت مىفرماید:
«زَرَعُوا الْفُجُورَ، وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ، وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ، لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) مَنْ هذِهِ الامَّهِ اءَحَدٌ وَ لا یُسوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اءَبَدا، هُمْ اءَساسُ الدِّینِ، وَ عِمادُ الْیَقینِ، إ لَیْهِمْ یَفِى ءُ الْغالِى، وَ بِهِمْ یِلْحَقُ التّالِى وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَهِ، وَ فِیهِمْ الْوَصِیَّهُ وَ الْوِراثَهُ، الآنَ اذْ رَجَعَ الْحَقُّ الى اءهلِهِ وَ نُقِلَ الى مُنتَقَلِهِ.» «8»
دانه سرپیچى و نافرمانى از حق را در کشتگاه دلهایشان کاشتند، و با مایه فریب و غفلت آن را آبیارى کردند، و با از دست دادن سعادت دنیا و آخرت هلاکت و بدبختى درو کردند، احدى از این امت در هیچ امرى با آل محمد مقایسه نمىشوند، و آنان که پیوسته از نعمت وجود اینان و علوم و معارفشان بهرهمندند با آنان مساوى و برابر نیستند، [پس براى بهرهمند شدگان چه جاى برترى و ترجیحى است که خود را پیشوا و امام بدانند و مردم را به سوى خود بخوانند؟!] در حالى که آل محمد پایه و اساس دین و ستون ایمان و یقیناند.
دور افتادگان از راه حق براى قرار گرفتن در راه حق چارهاى جز بازگش به اینان ندارند، و واماندگان براى جبران و واماندگى باید به ایشان ملحق شوند، ویژهگىهاى امامت در آنان جمع و فقط حق اینان است وصیت پیامبر وارث بردن از آن حضرت درباره آنان ثابت است، آل محمد به محمد از هر جهت نزدیکتر و نسبت به خلافت از او به او سزاوارترند، این امت است که به وصیت آن حضرت عمل نکرد، ارث او را پایمال نمود و تخم فساد و اختلاف در سرزمین زندگى امت پاشید، در این هنگام که بسیارى از فرصتها از دست رفته حق به سوى اهلش بازگشته و به محلى که از آن خارج شده بود منتقل گردیده.
در هر صورت این تغییر و تبدیل و جابجائى که در صدر اسلام صورت گرفت: حق را محل خودش خارج کردند و غیر حق را به جاى آن نهادند، امام را در صف مأمومین قرار دادند و مأموم را در منصب امام گذاشتند آثار و عوارضى از خود ظهور داد که زیان آن آثار و عوارض از پیکر اسلام و از پیکر امت زدودنى نیست، و خسارتى بر جاى گذاشت که قابل جبران نمىباشد و زخمى بر هویت اسلام و امت زد که علاج شدنى نیست، وجود مبارک فاطمه زهرا سلام الله علیها که عارف به معارف الهى و آگاه به قرآن و اعماق آیات آن، و عالم به سنت پیامبر اسلام بود در رابطه با این تغییر و تبدیل و جابجائى بیجا و غیر منطقى دردمندانه و با اشک چشم و با دل سوخته فریاد برداشت:
«باى سند استندوا، ام بایة عروة تمسکوا، لبئس المولى و لبئس العشیر، و بئس للظالمین بدلًا.»
«استبدلوا الذنابى بالقوادم، و الحرون بالقاحم، و العجز بالکاهل فتعساً لقوم یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون.» «9»
به کدام تکیهگاه پس از محروم کردن على از حقش و خالى کردن منصب امامت از امام سزاوارش تکیه کردند، و با نبود على در جایگاهش به کدام دستگیره نجات متمسک شدند؟ بد است سرپرستى که به جاى على انتخاب کردند، بد است همنشین و معاشرى که در این زمینه براى خویش گرفتند، براى این ستم پیشگان بد است بدلى که به جاى امیرالمؤمنین برگزیدند.
سپس فاطمه مرضیه مطالب بسیار مهم خود را به کنایه بیان کرد و فرمود: پرهاى ضعیفى که در پرواز مرغان پرنده به کار نمىرود، و در حرکتشان به سوى فضا نقشى ندارد به جاى پرهاى اصلى پر قدرت که پرواز پرنده در گرو آن است انتخاب نمودند یعنى افراد ناچیز و خالى از سرمایه عقلى و علمى و دور از مدبریت و مدیریت را به جاى على که عقل مجسم و علم محض و هنرمندترین مردم روزگار در مدیریت است برگزیدند. و اسب سرکش نافرمان را به جاى وجود مطیع حق و وزین و سنگین قرار دادند، یعنى موجودى ترسو و بىخبر از حقایق و ناآگاه به امور را که تسلیم حق نیست به جاى انسانى شجاع و قویدل و آگاه به همه امور نهادند و زمام حکومت و ولایت را به کسى که هیچ تخصصى در این زمینه ندارد سپردند، بار مسئولیت اسلام و امت را به جاى این که بر کوهانى قوى و پرقدرت که آن را به منزل مقصود رساند بگذارند به دمى و دنبالهاى ضعیف بستند که یک قدم هم نمىتواند آن را به جلو ببرد، یعنى مسئولیت اسلام و امت را که خدا و پیامبر بر دوش قوىترین انسانهاى روزگار نهاده بودند با نهادن بر عهده انسانى ضعیف و ناتوان که شایسته آن نبود گذاشتند و بر این اساس باید بر این باور بود که این بار عظیم و امانت الهى هرگز به وسیله او و دستیارانش و جانشینان پس از او به منزل نمىرسد، بلکه از دوش جان ضعیف مىافتد و غارتگران سنگدل میان خود تقسیم مىکنند و هر یک حصهاى را به غارت مىبرند!
سپس حضرت در کمال دردمندى و رنج درونى فریاد زد: هلاکت و بدبختى باد بر قومى که با این همه زشتى فساد و ستم و افساد و تغییرات نابجا و تبدیل حق به باطل خیال مىکنند خوب عمل مىکنند.
در هر صورت حادثه بسیار بسیار تلخ و کوبنده و زیانبارى که در میان بنىاسرئیل در جا به جائى حق به باطل پیش آمد و آنان را دچار عذاب تفرقه و پراکندگى و ضعف و زبونى و طاعون روانى کرد با کمال تأسف در این امت هم پیش آمد و سبب خسارتهاى غیر قابل جبران شد.
عابدان و زاهدان، عارفان و آگاهان گریه کردن و اشک ریختن خود را اختصاص به سحر و خلوت شب مىدهند و سعى مىکنند احدى از حال و راز و نیاز و مناجاتشان با خبر نشود، اینان که در شب در سجاده عبادت در اوج فرتنى و تواضعاند در روز شیر میدان کارزار و جهاداند و هرگز در راه خدا اندوه و غصه به خود راه نمىدهند، و در برابر کسى اشک نمىریزند، ولى ملاحظه کنید که هواپرستان و مقیدان به قیود جاهلیت، و پایمال کنندگان حق با امیرمؤمنان علىبن ابىطالب چه رفتارى کردند که عبدالملک بن عمیر که از فقهاى کوفه محسوب مىشد از عبدالرحمن بن ابوبکر، ابوبکرى که مأموم بود ولى در مقام امامت نشست نقل مىکند که عبدالرحمن گفت: من با دو گوش خودم از على بن ابیطالب شنیدم فرمود: آنچه ما آل محمد از مردم دیدیم احدى ندید، سپس با صداى بلند گریه کرد با آن که اولیاء حق فقط در تاریکى سحر و در خلوت شب از خوف خدا ناله مىکنند!! «10»
تلخى و آثار زیانبار جابجائى و تغییر و تبدیل در صدر اول اسلام به جائى رسید که ابوعمر نهدى مىگوید: حضرت زین العابدین که خزانه علم، کرم، هدایت، بصیرت، سخاوت، صداقت و همه ارزشها بود فرمود: ابوعمر از مکه گرفته تا مدینه بیست نفر یافت نمىشوند که ما را دوست داشته باشند!! «11»
در این جابجائىها و تغییر و تبدیلها فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ کار امت به جائى مىرسد که خالدبنولید قاتل مالکبننویره که از مؤمنان پاک دل بود و قاتل افرادى از قبیله مالک و هم بستر شده با زنان پاکدامنى که از کشته شدن شوهرانشان چند ساعتى نگذشته بود ملقب به سیف الاسلام مىشود، و امارت ارتش را به عهده مىگیرد، و کار امت به جائى مىرسد که وزارت در حکومت به دست خاندان مروان لعنت شده پیامبر مىافتد و بیت المال مسلمین به غارت مىرود، کار امت به جائى مىرسد که قلدران و زورگویان و ثروتمندان در کنار امنیتى که حکومت براى آنان به وجود آورده به عیش و عشرت مىگذارنند و ابوذر آن انسان والائى که خدا به او سلام رسانیده و به او بشارت بهشت داده در تبعیدگاه بىآب و علف ربذه گرسنه و تشنه جان مىدهد. انحراف از حق تا جائى که رشید هجرى، عمرو بن حمق خزاعى، میثم تمار، حجر بن عدى و دوستانش فقط به جرم محبت على به دار آویخته مىشوند و به قتل مىرسند.
این جابجائى و تغییر و تبدیل کار امت را به جائى مىرساند که دچار انحراف فکرى و حاکمیت فرهنگ اموى مىشود و در آن فضاى انحراف و حاکمیت فرهنگ شیطانى برخود لازم و واجب مىداند که براى حفظ حکومت یزید شرابخوار و سگباز و میمون پرست و براى بقاء تسلط او بر امت به جنگ با ریحانه رسول خدا و جگر گوشه زهرا، و پاره تن على مرتضى امام معصوم و پیشواى به حق امت برخیزد و او و اهل بیت و یارانش را با لب تشنه قطعه قطعه کند تا یزید و پیروانش بىدردسر به عیش و عشرت و غارتگرى خود ادامه دهند، همانطور که در سطور گذشته نوشتم شرح آثار شوم این جابجائى کتابى به پهناى روزگار و اوراقى به تعداد انسانهاى پس از وفات پیامبر تا قیامت نیاز دارد.
البته در آن ظلمات خوفناک و فضاى پر فسادى که محصول آن تغییر و جابجائى بود تعدادى اندک ثابت قدم در دین، دارنده یقین، مؤمن به حقایق، وفادار به پیامبر و اهل بیت، از جان گذشته در راه خدا وجود داشتند که پروانهوار گرد شمع وجود امیرمؤمنان و امامان معصوم از اولاد او پرواز معنوى داشتند و هم آنان با کمک امامان بر حقشان با مایه گذاردن از همه وجودشان به حفظ اسلام ناب محمدى همت گماشتند و در میان آن همه خطوط و جادهاى انحرافى که محصول تلخ آن جابجائى غیر منطقى بود صراط مستقیم را با عبور از لابلاى سختىها، مشقتها، زندانها، تبعیدگاهها، و شهادت از این که زخمى بخورد و گژى در آن راه یابد نگاه داشتند تا حجت خدا در پرتو قرآن و دانش و بصیرت و بینش و فرهنگ اهل بیت تا قیامت بر مردم تمام باشد و عذر و بهانهاى براى منحرفین باقى نماند.
از جمله آن پاکدلان و ایثارگران، و مؤمنان و وفاداران شخصیت کمنظیر شیعه عمرو بن حمق خزاعى است که در کوران سختىها و مصائب و مضیقهها و فشارها و حاکمیت فرهنگ تجدید شده جاهلیت در پوستین اسلام به محضر امیرمؤمنان (ع) آمد و عاشقانه به آن حضرت گفت:
من براى دریافت مال و ثروتى از دنیا نزد تو نیامدهام تا به من عطا کنى، به تمناى ریاست و حکومت و سلطنت نیامدهام تا نامم را به آن بلند آوازه نمائى، ملاک آمدنم این است که تو مولاى مائى، پسر عم رسول خدائى، براى ولایت و رهبرى و امامت و پیشوائى از همه مردم سزاوارترى، همسر سیده زنان جهان فاطمهاى، ریشه نسلى هستى که باید از پیامبر باقى و برجا بماند، در میان مهاجر و انصار صاحب سهم عظیمى در اسلام هستى.
به خدا سوگند اگر بر عهده من مسئولیت گذارى که کوههاى عظیم و استوار را از جاى بر کنم و جابجا کنم و آبهاى دریاهاى لبریز را بکشم، و پیوسته و دائم شمشیر در دستم باشد که دشمنت را بلرزانم و دوستت را تقویت کنم تا خدا بدین وسیله جایگاه قدمت را بالا برده و حجتت نمایان شود باز گمان ندارم از اداء حق تو آنچه بر من واجب شده همه را ادا کرده باشم.
امام او را دعا کرد و گفت: پروردگارا قلب او را منور دار، و در صراط مستقیم پایدار و ثابت قدم نگاهش دار. «12»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف 165.
(2)- نحل 26- 27.
(2)- الطرائف 33- بحار ج 40 ص 73 ذیل حدیث 110 عدد حروف على.
(3)- بحار ج 28 ص 85 ح 2- تفسیر قمى ذیل آیه انما النجوى من الشیطان سوره مجادله- کافى ج 8. ص 179
(4)- الصواعق المحرقه 30- الامامة و السیاسة 20.
(5)- بحار ج 28 ص 201 ح 12 از فرمایشات حضرت صادق*
(6)- بخارى ج 8 ص 210- مسند احمدبن حنبل ج 1 ص 55- طبرى ج 3 ص 203.
(7)- روضه کافى 16.
(8)- نهجالبلاغه خطبه 2.
(9)- بحار ج 43، ص 168.
(10)- عنصر شجاعت جلد مسلم بن عقیل ص 327.
(11)- عنصر شجاعت جلد مسلم ص 327.
(12)- عنصر شجاعت جلد مسلم ص.